هاروت و ماروت از واقعیت تا افسانه سید علی حسینی فاطمی
قرآن کریم کتاب انسان ساز الهی نکته های پرمحتوا و مفید برای بشریت دارد و آیات آن نیازمند تفسیر دقیق برای فهم بیشتر است.
گاهی برخی مفسران بزرگوار در تفسیر برخی آیات، به داستان ها و احادیثی
استناد کرده اند که راویان موثّقی ندارند. به علاوه متن برخی از آن ها با
نص قرآن کریم در تناقض آشکار است که از آن جمله می توان به افسانه هاروت و
ماروت اشاره کرد که در کتاب های تفسیری شیعه و سنی در تفسیر آیه 102 سوره
بقره آمده است. افسانه نقل شده با آن چه در آیه یاد شده آمده، اختلاف
فراوانی دارد. هدف از نگارش این مقاله، یافتن پاسخ سؤالاتی است که در مورد
این داستان به ذهن می رسد؛ پاسخی مستدل و علمی. وَاتَّبَعُوا ما
تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَما کَفَرَ سُلَیْمانُ
وَلکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَما
أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَمارُوتَ وَما یُعَلِّمانِ
مِنْ أَحَد حَتّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ
فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ
وَزَوْجِهِ وَما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ
وَیَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا
لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الآْخِرَةِ مِنْ خَلاق وَلَبِئْسَ ما
شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ؛2 و آن چه را که شیطان
]صفت[ها در سلطنت سلیمان خوانده ]و درس گرفته [بودند، پیروی کردند. و
سلیمان کفر نورزید، لیکن آن شیطان ]صفت[ها به کفر گراییدند که به مردم سحر
می آموختند. و ]نیز از[ آن چه بر دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو
فرستاده شده بود ]پیروی کردند[، با این که آن دو ]فرشته[ هیچ کس را تعلیم
]سحر [نمی کردند مگر آن که ]قبلا به او [می گفتند: «ما ]وسیله[ آزمایشی
]برای شما [هستیم، پس زنهار کافر نشوی.» و]لی[ آن ها از آن دو ]فرشته
[چیزهایی می آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند.
هرچند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند. و
]خلاصه [چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت، و سودی بدیشان نمی رسانید.
و قطعاً ]یهودیان [دریافته بودند که هرکس خریدار این ]متاع [باشد، در آخرت
بهره ای ندارد. وه که چه بد بود آن چه به جان خریدند، اگر می دانستند. در مورد این ماجرا داستان ها و اقوال گوناگونی مطرح شده که در تعارض آشکار با یکدیگرند.
از نظر قرآن کریم هاروت و ماروت برای آموزش سحر به مردم از جمع فرشتگان
انتخاب و به زمین آمدند تا مردم در پرتو آگاهی از سحر، در مقابل سحر
ساحران و شیاطین ایستاده، با آن ها مبارزه کنند. برخی گفته اند که آن دو در ابتدا ارواح طبیعت بوده اند، سپس به صورت فرشته درآمده و آدمیان باستان آن ها را پرستش می کرده اند.
برخی دیگر «مَلَکَیْن» (با فتح لام) را که در آیه مورد بحث آمده
«مَلِکَیْن» (با کسر لام) خوانده و آن دو را به عنوان دو پادشاه حاکم بابل
معرفی کرده اند که در میان مردم، مشغول ترویج سحر و جادو بوده اند. برخی
دیگر نیز گفته اند که آن دو، نه فرشته بوده اند و نه پادشاه، بلکه دو
موجود با ظاهری زیبا، ولی شیطان صفت بوده اند. اما در این میان،
افسانه معروفی نیز وجود دارد که گفته شده زمانی که عصیان بنی آدم افزون
شد، فرشتگان از عصیان بنی آدم، به محضر خداوند اعتراض کردند و خداوند به
ایشان دستور داد که از میان خود چند فرشته3 را انتخاب کنند و آنان هاروت و
ماروت را برگزیدند. سپس آن دو به زمین آمدند و مرتکب گناهانی همچون قتل
نفس، شرب خمر، سجده بر بت و زنا شدند که سبب این گناهان، زنی زیبارو به
نام زهره بود که او نیز پس از فراگرفتن نام اعظم خداوند به آسمان ها رفت و
به صورت ستاره زهره فعلی مسخ گردید. هاروت و ماروت نیز به دستور خداوند،
مخیر به انتخاب بین عذاب دنیوی و اخروی شدند که در نهایت، عذاب دنیوی را
اختیار کردند و در چاهی به نام بابل آویزان شدند و عذاب آن ها همچنان
ادامه دارد. با توجه به آن چه گفته شد، در این جا چند پرسش مطرح است: 1. آیا این سخن که هاروت و ماروت، معصیت خدا کردند پشتوانه روایی دارد یا خیر؟ 2. هاروت و ماروت، فرشته بوده اند یا پادشاه؟ 3. با فرض صحت فرشته بودن این دو، آیا انجام معصیت توسط ایشان با عصمت فرشتگان منافاتی ندارد؟ 1. هاروت و ماروت دو فرشته از فرشتگان الهی بوده اند؛ 2. افسانه نقل شده درباره هاروت و ماروت خرافی و جعلی است. هاروت و ماروت: «الفاظ هاروت و ماروت اصلا آرامی و معنی آن ها شرارت و سرکشی است».4
در کتاب واژه های دخیل در قرآن مجید آمده است که: «مارگلیوث گمان می برد
که ریخت و هیأت این نام ها دلیل بر اصل آرامی آن هاست و آن ها را مظهر و
تجسّم آرامی، شرارت و عصیان می داند».5 امّا لفظ ماروت در زبان سریانی هم آمده است، و در این زبان به معنای شاهنشاهی است.6
در مورد عربی یا غیر عربی بودن این اسم ها، اغلب مفسران گفته اند که این
دو واژه، غیر منصرف هستند، چون علاوه بر غیر عربی بودنشان، معرفه نیز می
باشند.7 برخی نیز گمان می کنند که این دو واژه از «هَرت» و «مَرت»
گرفته شده اند.8 امّا اگر هاروت و ماروت از این دو ریشه باشند، باید منصرف
می شدند و این خود دلیلی بر نادرست بودن این نظریه است.9 از نظر Sant clair tisdalle، نام هاروت و ماروت، ایرانی الاصل است.10
در این مقاله، مراد از هاروت و ماروت، دو فرشته از فرشتگان خداوند متعال
است که خداوند برای ابطال سحر، ایشان را به زمین فرستاد تا به مردم، طریقه
ابطال سحر را آموزش دهند و چون هاروت و ماروت در آیه شریفه سوره بقره
«وَما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَمارُوتَ»11 مفتوح آمده، در حالی که بایستی مکسور می آمد، غیر منصرف اند و لغت غیر عربی می باشد. مَلِک: «شاهی، کشور (ملک) پادشاه».12
ملائکه (جمع مَلَک): «فرشتگان، پیام رسانندگان یا از (مُلک نیرو) و از آن
جائیکه فرشتگان به مفهوم نیروئیها می باشند که در همه چیز و همه جا وجود
دارند و علت بالیدگی و حفظ و کمال اشیاء می شوند.»13 در این مقاله، منظور
از مَلِک، پادشاه و مراد از مَلَک، فرشته می باشد. جَعْل در تعریف لغوی، عوض کردن چیزی از حالت و معنای اصلی آن است و در اصطلاح، مطلبی را نادرست و دروغ ادا کردن است.
الفاظ هاروت و ماروت طبق گفته مورخان در کتاب هایی مثل کتاب های ارمنی،
اوستا، کتاب های تاریخیِ مصر و در متن اسلاونی خنوخ و... با تغییر قابل
ملاحظه ای آمده است. Sant clair tisdalle، با نام هوروت به معنای
حاصل خیزی، و موروت به معنای بی مرگی در یک کتاب ارمنی برخورد کرده که این
دو لفظ نام دو خدا از خدایان کوه مازیس یا آرارات می باشد.14 وتس
نلد در یک افسانه مصری که خود او آن را ترجمه کرده، به دو نام «هورواناتی» و
«آمه رکاتی» برخورد کرده است که شبیه اسامی هاروت و ماروت هستند. وی
خواستار منطبق کردن هاروت و ماروت بر آن ها شده است.15 در اوستا
نیز الفاظی به چشم می خورد که به لغات هاروت و ماروت بی شباهت نیستند.
آرتور جفری در کتاب واژه های دخیل در قرآن مجید می نویسد: لاگارد آن ها را با هئوروتات16 و امرتات17 در اوستا که بعداً در فارسی جدید به صورت خرداد و مرداد درآمده اند، یکی دانسته است.18
این مطلب با اندکی تغییر در کتاب های اعلام قرآن و فرهنگ کامل لغات قرآن
آمده است.19 هم چنین در متن اسلاونی خنوخ (باب 33، آیه 11، ب)، هاروت و
ماروت به صورت اریوخ20 و ماریوخ21 آمده اند.22
ثعلبی، فرشتگانی را که به زمین آمدند، سه تن می داند: «عزا، عزایا و
عزربائیل». عزربائیل از همان روز نخست، پشیمان شد و از درگاه الهی درخواست
کرد که به آسمان برگردد. خداوند نیز دعای او را اجابت کرد. ولی دو تن
دیگر معصیت کردند و پس از ارتکاب گناه، نامشان از عزا و عزایا به هاروت و
ماروت تغییر کرد.23 قرآن
مجید در آیه 102 سوره مبارکه بقره از هاروت و ماروت به عنوان دو فرشته نام
برده است. در کتاب های متعددی نیز بیشتر با همین دو عنوان از آن ها یاد
شده است، با این تفاوت که پس از ذکر نام ایشان و اشاره به فرشته بودنشان،
به انجام معصیت و عذاب شدنشان اشاره شده که درباره صحت و سقم این مسئله
بحث خواهیم کرد. اکنون سخن افرادی را که به فرشته بودن هاروت و ماروت و عذاب شدن ایشان اشاره کرده اند، نقل می کنیم:
از نظر علامه سیل24، مترجم و مفسر قرآن، آن دو طبق نوشته مغان ایران، دو
فرشته بودند که نافرمانی خداوند کرده، از این رو به فرمان خدا در چاه بابل
آویزان شدند.25 کلبی نیز بیان می کند که این دو، دو فرشته اند که در بابل
آن ها را عذاب می کنند.26 در کتاب ترجمان القرآن درباره تعریف
هاروت، ذیل این واژه آمده است: «فرشته ای است آویخته نگونسار در چاه
بابل».27 همین تعریف نیز ذیل واژه ماروت آمده است.28 البته در برخی
کتاب ها پس از معرفی هاروت و ماروت، اشاره ای به معصیت آن ها نشده است.
برای مثال در العقد الفرید آمده است که هاروت و ماروت دو فرشته بودند که پس
از آمدن به بابل، به مردم آموزش سحر دادند.29 این مطلب در تفسیر کابلی و
لسان العرب نیز آمده است.30 غیر از مطالب گفته شده، نقل دیگری وجود دارد که می گوید: این ها در ابتدا ارواح طبیعت بودند، و سپس به صورت فرشتگان درآمدند، و ارمنیان باستان آن ها را به عنوان دو خدا ستایش می کردند.31 قول ضعیف دیگری نیز وجود دارد که می گوید هاروت و ماروت همان جبرئیل و میکائیل می باشند.32
ضعف این قول به این دلیل است که خداوند متعال در چند آیه قبل از آیه 102
سوره بقره، (در آیه 98)، صراحتاً الفاظ «جبرئیل» و «میکائیل» را به کار
برده و به جای آن ها از الفاظ دیگری استفاده نکرده است. علاوه بر
این، جبرئیل در قرآن با نام های دیگری همچون «روح القدس» و «روح» نیز
معرفی شده است و غیر از این ها نام های دیگری برای جبرئیل ذکر نشده است. آیا هاروت و ماروت انسان و پادشاه بودند؟
عده ای نیز لفظ «مَلَکینِ» در آیه شریفه را «مَلِکینِ» خوانده اند که برخی
از آن ها عبارت اند از: ابن عباس، ابن أبزی، ضحّاک و حسن بصری.33 دلیل ابن عباس این است که وی می گوید چطور ممکن است دو نفر انسان بی دین را فرشته بنامیم، پس آن ها دو پادشاه بوده اند.34
عدّه ای دیگر، هاروت و ماروت را دو مرد مثل مردم دیگر دانسته اند.35 و عده
ای نیز آن دو را دو مرد سخت و نیرومند و قوی و بی ایمان دانسته اند.36
برخی دیگر نیز گفته اند که مراد از هاروت و ماروت، دو پیامبر الهی یعنی
داوود و سلیمان است.37 در
کتاب ترجمه تفسیر طبری آمده است که هاروت و ماروت دو پادشاه بودند از بین
مردمان که پادشاهی زمین را بر عهده داشتند و از زمانی که خداوند متعال این
جهان را به آدم سپرد و ابلیس را لعنت کرد، بعد از آن به هیچ فرشته ای در
روی زمین پادشاهی نداد و این هاروت و ماروت هم از فرزندان آدم بودند که
خدا آن ها را به وسیله گناه، امتحان کرد.38 اشکال داستان یاد شده این است که شیطان، فرشته نبود، بلکه از جنیان بود که از
فرمان خدا مبنی بر سجده به حضرت آدم(علیه السلام)در زمان خلقت آدم، سرپیچی
کرد و خداوند متعال او را لعنت کرد و از درگاه خویش راند.39 مأموریت هاروت و ماروت از زبان قرآن مجید و ائمه اطهار(علیهم السلام)
در قرآن مجید آمده است که دو فرشته نازل شده به سوی مردم، یعنی هاروت و
ماروت، به مردم سحر آموزش می دادند، نه برای این که مردم از آن در جهت
کارهای خلاف و از جمله تفرقه بین زن و شوهر استفاده کنند، بلکه در جهت
مقابله با سحرِ شیاطین و ساحران آن را به کار بندند.40 زجاج از
حضرت علی(علیه السلام) روایت می کند که حضرت فرمودند: هاروت و ماروت، دور
شدن از سحر را به مردم یاد می دادند، نه آمدن به سمت سحر را.41 امام رضا(علیه السلام) در این باره می فرمایند:
هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به مردم سحر آموختند تا از سحر جادوگران
پرهیز کنند و آن را باطل نمایند، و به هرکس چیزی در این باره می آموختند و
به او می گفتند: «إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ؛42 ما، وسیله
آزمایش تو هستیم، کافر نشو»، ولی گروهی با به کارگیری چیزی که دستور
داشتند از آن دوری کنند، کافر شدند و به وسیله آن چه می آموختند بین زن و
شوهر جدایی می انداختند.43 امام جعفر صادق(علیه السلام) و امام حسن
عسکری(علیه السلام) نیز درباره مأموریت هاروت و ماروت، فرمایشی دارند، و
جالب این جاست که کمترین اختلافی در این دو حدیث دیده نمی شود. در کتاب
تفسیر جامع به نقل از امام جعفر صادق(علیه السلام) آمده است که حضرت می
فرمایند: پس از نوحِ پیغمبر، سحر و عقیده و موهومات زیاد شده بود.
خداوند دو فرشته هاروت و ماروت را نزد پیغمبر آن زمان فرستاد که عملیات
ساحران را برای او بیان نموده و ضمناً برای ابطال سحر و رد کردن حیله و
نیرنگ آن ها اطلاعاتی به او بدهد. پیغمبر مزبور از آن دو فرشته،
تعلیماتی فراگرفت و به امر خدا به مردم یاد داد که سحر جادوگران را شناخته
و برای باطل نمودن آن ها از دانستنی هایی که به دست آورده بودند، استفاده
کنند و به ایشان تأکید و امر شد که خودشان سحر نکنند.44 مطلب بالا با اندکی تغییر به نقل از امام حسن عسکری(علیه السلام) نیز بیان شده است. حضرت می فرمایند:
بعد از نوح(علیه السلام)جادوگران و فریب کاران، بسیار شده بودند، لذا
خداوند عز و جل دو فرشته را به سوی پیامبر آن زمان فرستاد و به آن دو
مأموریت داد که سحر و چگونگی ابطال آن را به آن پیامبر بیاموزند، او نیز
آن مطالب را از آن دو فرشته دریافت کرده و به فرمان خدا آن را به مردم
آموخت و به آن دو دستور داد تا به این وسیله در مقابل سحر ایستادگی کرده،
آن را باطل نمایند.45 از مطالب گفته شده چنین برمی آید که مأموریت و
وظیفه هاروت و ماروت آموزش سحر به مردم به منظور ایستادگی و مقابله با
سحر ساحران و ابطال آن بود.
در این بخش، افسانه نقل شده و جنجال برانگیز درباره هاروت و ماروت را بیان
می کنیم. البته این داستان تقریباً در اکثر کتاب ها شبیه به هم نقل شده
است، اما سعی بر آن بوده که این داستان از کتاب های متعددی نقل شود تا
قسمت های مورد اختلاف نیز مشخص شد و از این طریق به نتیجه ای کلی درباره
این داستان برسیم. در کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) آمده است:
یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیّار از پدران خود (که راویان این
حدیث هستند) نقل کرده اند که آن دو به امام عسکری(علیه السلام) عرض
کردند: عدّه ای نزد ما گمان می کنند که هاروت و ماروت دو فرشته بودند که
وقتی که عصیان بنی آدم زیاد شد، خداوند آن دو را از بین ملائکه برگزید و
با ملَک دیگری به دار دنیا فرستاد، و آن دو مجذوب زهره شدند و خواستند با
او زنا کنند و شراب خوردند و آدم کشی کردند و خداوند آنان را در بابل عذاب
فرمود و جادوگران، از آن دو، سحر و جادو می آموختند و خداوند آن زن را
مسخ کرده و به صورت این ستاره (یعنی ستاره زهره) درآورد.46 در تفسیر احسن الحدیث آمده است:
نقل شده: هاروت و ماروت دو فرشته بودند، از دیدن کارهای بدکاران به درگاه
خدا شکایت کردند. خدا به آن ها قوه شهوت داده بر زمین فرستاد، آن ها پس از
آمدن، زنا کردند، خمر خوردند، به بت سجده کردند و قتل نفس نمودند، خداوند
آن ها را در هوا معلّق کرد و تا قیامت، معذّب خواهند بود.47 در کتاب اعلام قرآن این داستان بدین صورت نقل شده است:
فرشتگان به بنی آدم به دیده حقارت نظر افکندند. خداوند به ایشان گفت: اگر
شما به جای آدمیان بودید و قوای نفسانی آن ها را داشتید بهتر از ایشان
رفتار نمی کردید. فرشتگان از خدا خواستار آزمایش شدند و خداوند برای
آزمایش، دو تن از آنان را به نام هاروت و ماروت به زمین فرستاد و به ایشان
فرمان داد که از گناهان عظیم من جمله شرک و زنا و قتل نفس و باده نوشی
خودداری کنند. چون فرشتگان به زمین آمدند به زودی فریفته زن زیبایی شدند و
در حالِ عملِ نامشروع، گرفتار گردیدند و مزاحم خود را کشتند. خداوند به
فرشتگان فرمان داد که به حال هم جنسان خویش در زمین، نظر افکنند. فرشتگان
ماجرا را دیدند و به حکمت خدا پی بردند. هاروت و ماروت میان عذاب دنیوی و
اخروی مخیّر گردیدند و ایشان عذاب دنیوی را اختیار کردند، لذا در بابل
محبوس شدند تا کیفر کامل گناه خود را تحمل کنند.48 در تفسیر الجامع لاحکام القرآن علاوه بر موارد بالا آمده است:
زهره (زنی که هاروت و ماروت به وسیله آن به فتنه افتادند) از هاروت و
ماروت درباره اسمی که به وسیله آن به آسمان می روند، سؤال کرد و آن دو، آن
اسم را به او آموختند و زهره پس از گفتن آن اسم به آسمان رفت و سپس به
صورت یک ستاره مسخ گردید.49 در کتاب ترجمه تفسیر طبری نیز آمده است:
وقتی هاروت و ماروت به زمین آمدند، زنی را دیدند که بسیار زیبارو بود و
هاروت و ماروت، آن زن را به سوی خود خواندند و آن زن سه شرط بر جلوی آن ها
قرار داد و گفت: اگر می خواهید که من از شما اطاعت کنم باید این کودک بی
گناه را بکشید یا این قرآن کلام خدا را بسوزانید و یا این شراب مست کننده
را بخورید. هاروت و ماروت از بین آن سه شرط، شراب خوردن را انتخاب کردند
تا بعد از خوردن آن، توبه کنند. اما وقتی شراب خوردند، مست شدند و
کودک را کشتند و کلام خدا را سوزاندند. سپس به زهره گفتند که ما هر سه شرط
تو را انجام دادیم، تو نیز به فرمان ما عمل کن. زهره گفت که نام مهین خدا
را که با آن به زمین می روند و به آسمان بازمی گردند، به او بیاموزند و
آن ها آن اسم را به او آموختند و او آن اسم را خواند و به آسمان رفت و از
آن ها اطاعت نکرد و خدا هاروت و ماروت را در بابل و در کوه دماوند در زیر
زمین در چاهی عذاب می کند و آن ها را در آن چاه آویخته اند و آن ها از
تشنگی زبانشان بدر افتاده، ولی نمی توانند آب بخورند با این که بین آن ها و
آب، فاصله ای به اندازه یک تیغ شمشیر است.50 در کتاب قصص قرآن مجید عتیق نیشابوری آمده است:
عزا و عزایا (هاروت و ماروت) به زهره گفتند که ما تو را از شوهرت جدا می
کنیم و تو به درخواست ما پاسخ مثبت بده و زهره نیز قبول کرد. هاروت و
ماروت که روزها میان مردم حکم می کردند و شب ها در آسمان، خدا را عبادت می
کردند، حکم ناحق دادند و زهره را از شوهرش جدا کردند. زهره از آن ها
خواست تا شوهرش را بکشند و آن ها چنین کردند. زهره گفت که چون من بت
پرستم، شما نیز باید بت بپرستید، آن ها قبول نکردند. زهره به آن ها
پیشنهاد شرب خمر را داد و آن ها که دلشان پیش آن زن بود، قبول کردند و پس
از مست شدن نام مهین خدا را به او یاد دادند و پس از بیداری دیدند که چه
گناه هایی را انجام داده اند.51 هم چنین در کتاب قصص قرآن مجید آمده است:
وقت نماز عصر، هاروت و ماروت را در چاهی آویزان کرده و عذاب می کنند تا
روز دیگر. و خداوند متعال دعایی را به آن ها در ثنای خویش تلقین کرده و آن
ها آن دعا را می خوانند و عذاب برای آن ها آسان تر می شود.52 طبق
یکی از احادیث، هاروت و ماروت از پیغمبر معاصر خود، حضرت ادریس(علیه
السلام)خواستند که برای آن ها دعا کند و در نتیجه دعای حضرت، آن دو بین
عذاب دنیوی و عذاب اخروی مخیّر شدند.53 بابل کجاست؟ با نگاهی به اقوال ذکر شده در مبحث پیشین درمی یابیم که لفظ «بابل»، یعنی جایی
که هاروت و ماروت در آن جا عذاب شده اند، در تمامی آن ها به چشم می خورد.
در این مورد هرچند برخی مستقیماً جایی مشخص را به عنوان منظور خود از بابل
تعیین کرده اند، ولی بابل طبق نظر صاحب نظران سه جاست: 1. برخی گفته اند منظور از بابل، شهر «بابل» عراق است؛ 2. بعضی نیز گفته اند که منظور، «بابل» دماوند است؛ 3. برخی دیگر، منطقه وسیعی از نصیبین تا رأس العین را به عنوان بابل مطرح کرده اند.54 هم زمانی هاروت و ماروت با دوران پیامبری حضرت سلیمان(علیه السلام) یا پس از ایشان
در آیه 102 سوره بقره، از هاروت و ماروت در کنار نام حضرت سلیمان(علیه
السلام) یاد شده است، با این حال، برخی معتقدند این مسئله به زمان بعد از
حضرت سلیمان برمی گردد. در برخی احادیث نیز آمده است که ماجرای هاروت و
ماروت پس از دوران نوح(علیه السلام) بود که سحر و موهومات زیاد شده بود.
برخی دیگر نیز معتقدند که این ماجرا در دوران پیامبری حضرت ادریس(علیه
السلام)بوده است. البته هیچ کدام از این دو قول اخیر، صحیح به نظر نمی
رسد، زیرا زمان این دو پیامبر بزرگوار(علیهما السلام)، بسیار جلوتر از
حضرت سلیمان(علیه السلام) بوده است و با توجه به آیه نقل شده، این مطلب
بعید می نماید و قول مربوط به همزمانی هاروت و ماروت با حضرت سلیمان(علیه
السلام)یا پس از آن حضرت، صحیح تر است.55 زهره چه کسی بود؟
درباره زهره آمده است که زنی عادی بود که با شوهرش اختلاف داشت و برای
قضاوت، نزد هاروت و ماروت آمدند56 و هاروت و ماروت برخلاف حکم الهی قضاوت
کردند بدین صورت که زهره را به سمت خود دعوت کردند، زهره اسم اعظم خداوند
را از آنان پرسید و ایشان این اسم را به وی آموختند و او با گفتن
اسم اعظم به آسمان رفت، ولی خدا آن اسم را از خاطر زهره برد و او را به
صورت ستاره زهره مسخ کرد.57 عبد بن حمید و حاکم و صححه از ابی عبّاس نقل می کنند که زهره زنی بود که در قومش به او «بیدَخت» می گفتند.58
برای زهره، زنی که هاروت و ماروت به وسیله وی به فتنه افتاده و آزمایش
شدند اسامی گوناگونی ذکر شده است. برخی او را «بیدَخت» معرفی کرده اند که
همان «ونوس» است و در مدراش، نام زهره به صورت «استهار» آمده است.59 نام این زن در زبان تازی «زهره» و در زبان فارسی «ناهید و بیدخت» می باشد.60
در تفسیر الجامع لاحکام القرآن آمده که نامش در تازی «بیدَخت» و در زبان
فارسی «ناهیل» و به زبان عربی «زهره» است. هم چنین در این کتاب، اشاره شده
که در بعضی از نسخه های اصلی، نام وی به صورت «ناهید» آمده است.61 نام
این زن در داستان های یهودی «نعما» آمده است که به معنای زن نرمتن می
باشد.62 در کتاب قصص قرآن مجید آمده است که این زن از فرزندان حضرت
نوح(علیه السلام) بوده است.63 ابن راهویه و ابن مردویه از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نقل می کنند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: خدا لعنت کند زهره را که باعث به فتنه افتادن هاروت و ماروت شد.64 افسانه هاروت و ماروت را بسیاری نقل کرده اند که بیشتر این افراد، از عبدالله بن
عمر دریافت و نقل کرده اند. سعید و ابن جریر و خطیب از نافع از ابن عمر،
سعید بن منصور از مجاهد از ابن عمر، بیهقی از موسی بن جبیر از موسی بن
عقبه از سالم از ابن عمر، اسحاق بن راهویه و عبد بن حمید و ابن ابی الدنیا
و ابن جریر و ابوشیخ و حاکم و صححه از علی بن ابی طالب(علیه السلام)،
موحّد بن عبدالرزّاق و ابن ابی شیبه و عبد بن حمید و ابن ابی الدنیا و ابن
جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و بیهقی از ثوری از موسی بن عقبه از سالم
از ابن عمر، حاکم و صححه از سعید بن جبیر از ابن عمر، ابن ابی حاتم از
مجاهد از عبدالله بن عمر، ابن منذر و ابن ابی حاتم و حاکم و صححه و بیهقی
از ابن عباس، ابن ابی حاتم از ابن عباس، ابن جریر از ابن عثمان هندی از ابن
مسعود از ابن عبّاس، عبدالرزّاق و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر از
زهری از عبیدالله بن عبدالله، سعید بن منصور از خصیف، ابن جریر از ابن
عبّاس، ابن جریر از ربیع، ابن ابی حاتم از ابن عباس، ابن جریر و ابن ابی
حاتم از مجاهد، این افسانه را نقل کرده اند.65 اما افراد معروفی که
این افسانه به نقل از ایشان آمده است، حضرت علی(علیه السلام)، ابن مسعود،
ابن عباس، عبدالله بن عمر، کعب الاحبار، سدّی و کلبی می باشند.66
امام احمد بن حنبل در مسندش این داستان را از یحیی بن ابی بکیر از زهیر بن
محمد از موسی بن جبیر از نافع از عبدالله بن عمر از رسول خدا(صلی الله
علیه وآله) نقل کرده است.67 ابوحاتم بن جبّان در صحیحش این داستان را از حسن بن سفیان از ابوبکر بن ابوشیبه از یحیی بن ابی بکیر نقل کرده است.68 عبدالرزاق در تفسیرش این داستان را از ثوری از موسی بن عقبه از سالم از ابن عمر از کعب الاحبار نقل کرده است.69
این افسانه در منابع شیعی تنها از طریق محمد بن قیس از اباجعفر امام محمد
باقر(علیه السلام) نقل شده که امام در پاسخ به سؤال عطا به بیان این
داستان پرداخته اند.70 هرچند گفته شده که عبدالله بن عمر این داستان
را از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است، ولی همان گونه که
ابن کثیر نیز در تفسیرش بیان کرده صحیح تر آن است که عبدالله بن عمر این
داستان را از کعب الاحبار نقل کرده است، نه از پیامبر(صلی الله علیه
وآله).71 در نقل عبدالله بن عمر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، دو نکته قابل توجه وجود دارد:
1. داستان نقل شده، با آیات و روایات معتبر درباره هم زمانی هاروت و ماروت
با حضرت سلیمان(علیه السلام) یا دوران پس از آن حضرت در تناقض آشکار است،
زیرا در این جا دارد که هاروت و ماروت هنگام خلقت آدم(علیه السلام) و پس
از اعتراض فرشتگان به خلافت بنی آدم، به زمین هبوط کردند و مرتکب آن
گناهان شدند، در حالی که قرآن کریم نام هاروت و ماروت را در کنار نام حضرت
سلیمان(علیه السلام) قرار داده است. 2. راویان داستانِ نقل شده از
ابن عمر که آن را از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بیان می کند، از
دیدگاه رجالیون و مفسران اهل سنت همگی ثقه و از رجال صحیحین (بخاری و
مسلم) هستند، البته جز موسی بن جبیر که او را موثق و مورد اطمینان نمی
دانند.72 شیخ تستری، عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل قرشی عدوی را در زمره اصحاب و یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)شمرده است.73 امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در وصف عبدالله بن عمر فرموده است: همانا سعد بن مالک و عبدالله بن عمر، حق را یاری نمی کنند و باطل را نابود نمی سازند.74 هم چنین حضرت در جای دیگری می فرمایند: همانا او آن گونه که من می دانم در بین کوچک و بزرگ مردم، زشت ترین و قبیح ترین است.75 هم چنین حضرت در پاسخ به نصیحت ابن عمر برای برگرداندن انتخاب خلیفه به شورا، به وی فرمود: وای بر تو! آیا من نسبت به خلافت، طمعی داشتم؟ ... ای احمق! از نزد من برخیز که سزاوار نیست تو این سخنان را بر زبان جاری سازی!76
نقل شده که ابن عمر برای فرار از بیعت با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)
به سوی مکه گریخت و حضرت دستور تعقیب وی را صادر کردند تا این که ام کلثوم
شفاعت او را نزد پدرش کرد، آن گاه حضرت فرمود: رهایش کنید تا هرکاری که دلش می خواهد بکند.77 عمر، خلیفه دوم، پس از سخن مردی در مورد خلافت عبدالله بن عمر پس از او، گفت: خدا تو را بکشد!... وای بر تو! چگونه کسی را جانشین خود سازم که از طلاق دادن زنش عاجز است؟78
همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد، عبدالله بن عمر این روایت را از کعب
الاحبار دریافت کرده است نه از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)،79
بنابراین، روایت نقل شده، از لحاظ رجالی، معتبر و قابل اعتماد نیست.80
نام اصلی او کعب بن ماتع حِمْیَریّ، کنیه اش ابواسحاق و معروف به کعب
الاحبار است.81 وی دوران جاهلیت را درک کرده، در زمان پیامبر اکرم(صلی
الله علیه وآله)ایمان نیاورده، به روایتی در زمان ابوبکر و به روایتی دیگر
در زمانعمر بن خطاب اسلام آورده است.82 کعب الاحبار از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به صورت مرسل، و از عمر، صهیب و عایشه روایت نقل کرده است.83 کعب الاحبار از منظر علما و رجال شناسان، ثقه و مورد اعتماد نیست و افسانه هاروت و ماروت را از کتاب های یهود نقل کرده است.84
با این نکته می توان جعلی بودن این حدیث را از زبان پیامبر(صلی الله علیه
وآله) متوجه شد، زیرا کعب الاحبار در زمان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)
مسلمان نشده و کسی که در زمان ایشان مسلمان نشده باشد، احادیث او همان
گونه که بیان شد، مرسل است و حدیث مرسل از منظر رجال شناسان، در زمره
احادیث ضعیف قرار می گیرد.85
علامه سیدمحمد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد که داستان هاروت و
ماروت، مطابق افسانه هایی است که یهودیان در مورد این دو فرشته می گویند و
بی شباهت به خرافات یونانیان قدیم در مورد ستارگان نیست!86 علاوه بر این در نامه دوم پطرس حواری باب دوم، این افسانه را می بینیم که می گوید:
زیرا هرگاه خدا بر فرشتگانی که گناه کردند شفقت ننمود، بلکه ایشان را به
جهنّم انداخته به زنجیرهای ظلمت سپرد تا برای داوری نگاه داشته شوند.87 همین طور در رساله یهودا سطر ششم آمده است:
فرشتگانی را که ریاست را حفظ کردند، بلکه مسکن حقیقی خود را ترکنمودند و
از زنجیرهای ابدی در تحت ظلمت به جهت قصاص یوم عظیم نگاه داشته است.88
با توجه به مطالب گفته شده، نتیجه می گیریم که این داستان در زمان های قبل
از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بوده و کعب الاحبار نیز آن را از
کتاب های بنی اسرائیل نقل کرده است. امام حسن عسکری(علیه السلام) پس از شنیدن داستان هاروت و ماروت، فرمودند: به خدا پناه می برم از این سخنان! زیرا ملائکه معصوم هستند و از کفر و کارهای پلید به لطف خداوند در امان اند.89 امام(علیه السلام) پس از این که با استناد به آیات قرآن ثابت می کنند که این دو، خلیفه و پادشاه نبوده اند، می فرماید:
اگر این ها خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین بودند، در واقع همچون انبیا و
ائمه بودند. پس آیا از ائمه و انبیا(علیهم السلام)قتل نفس و زنا سر می
زند؟ آن گاه می فرماید: طبق آیات قرآن، پیغمبران و
امامان(علیهم السلام) از جنس بشر بوده اند و خداوند در سوره یوسف می
فرماید: «وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ
مِنْ أَهْلِ الْقُری؛90 ما قبل از تو (ای پیامبر) هیچ رسولی سوی مردم
نفرستادیم مگر مردانی بودند از اهالی شهرها که به آنان وحی می کردیم.» پس
خداوند، خود فرموده اند که ملائکه را به عنوان امام و حاکم و خلیفه به
زمین نفرستاده است و آن ها فقط به سوی انبیا فرستاده می شدند.91 سپس امام حسن عسکری(علیه السلام) برای اثبات عصمت ملائکه به آیه 6 سوره تحریم استناد می فرماید:
لا یَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ؛ خداوند
را در دستوراتش نافرمانی نمی کنند و هرآن چه را دستور دارند انجام می
دهند.92 هم چنین امام حسن عسکری(علیه السلام) برای عصمت ملائکه به آیات 19 و 20 سوره انبیاء نیز استدلال می فرماید:
وَلَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لا
یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَلا یَسْتَحْسِرُونَ * یُسَبِّحُونَ
اللَّیْلَ وَالنَّهارَ لا یَفْتُرُونَ؛ و برای اوست آن کسانی که در آسمان
ها و زمین هستند و ایشان که نزد اویند (یعنی ملائکه) از عبادت او
سر باز نمی زنند و خسته نمی شوند؛ شبانه روز در تسبیح اویند و بازنمی
ایستند.93 آیات 26 28 سوره انبیاء نیز دلایل دیگر امام عسکری(علیه السلام) برای عصمت ملائکه و رد این داستان است که می فرماید:
بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ
بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ * یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ
وَلا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی وَهُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ
مُشْفِقُونَ؛ بلکه بندگان گرامی خدا هستند که در گفتار از خداوند سبقت نمی
گیرند و به دستور او کار می کنند، علم خداوند به آن ها احاطه دارد و جز
برای کسانی که مورد رضایت خداوند هستند، شفاعت نمی کنند و از خوف و خشیت
الهی در ترس و نگرانی هستند.94 ابی حیان اندلسی در تفسیر البحر المحیط با استناد به آیه 6 سوره تحریم و آیات 19 و 20 سوره انبیاء، این داستان را رد کرده است.95 حضرت امام رضا(علیه السلام) در پاسخ به سؤال مأمون، درباره زهره فرمودند:
خداوند دشمنان خود را به صورت انواری درخشان که تا پایان جهان، باقی و
برقرار باشند، مسخ نخواهد کرد و مسخ شدگان بیش از سه روز، زنده نمی مانند و
تولید مثل نیز نمی کنند، و امروزه در روی زمین هیچ جانور مسخ شده ای وجود
ندارد، و حیواناتی مثل میمون، خوک و خرس و امثال آن ها که به عنوان مسخ
شده شهرت پیدا کرده اند، خودشان مسخ شده نیستند، بلکه شبیه آن چیزهایی
هستند که خداوند کسانی را که به خاطر انکار توحید و تکذیب پیامبران، لعن و
نفرین و غضب فرموده، به آن اَشکال مسخ نموده است.96 بسیاری از مفسران عظیم الشأن شیعه و سنی ذیل آیه 102 سوره مبارکه بقره در ردّ این افسانه سخن گفته اند.
علامه طباطبایی(رحمه الله) در تفسیر المیزان، این داستان را مجعول و خرافی
می داند که در آن به فرشتگان خدا که قرآن به پاکی و طهارت آن ها تصریح
کرده، نسبت معصیت داده شده است؛ آن هم شرک و معصیت های بسیار شنیع و
ونیع.97 قرطبی نیز در تفسیرش این داستان را ضعیف دانسته و آن را نقض
قانون ملائکه که امین خدا در وحی و سفیران خدا به پیامبرانش می باشند،
معرفی کرده و نقل چنین داستانی را از ابن عمر و دیگران بعید دانسته است.98
هم چنین وی سخن فرشتگان را به خدا که «ما را سزاوار نیست» به معنای قادر
نبودن خدا به آزمایش فرشتگان برداشت کرده و از نسبت دادن سخن کفر به
فرشتگان پاک الهی، به خداوند پناه برده است.99 امام فخر رازی در
تفسیر الکبیر در ردّ این داستان به این نکته اشاره داشته که سخن مفسّران
در رابطه با انتخاب بین عذاب دنیوی و اخروی توسط هاروت و ماروت صحیح نیست،
زیرا خداوند متعال، مشرکی را که در طول عمرش به خداوند شرک ورزیده، مخیّر
کرده که از میان توبه و عذاب یکی را انتخاب کند، پس چگونه ممکن است به
هاروت و ماروت بگوید که بین عذاب دنیوی و اخروی یکی را اختیار کنند و این
(نعوذ بالله) بخل خداوند را می رساند.100 علامه طباطبایی(قدس سره)
نیز حدیثی را که مورد اتفاق میان شیعه و سنی است، نقل می کند و آن حدیث
این است که هرچه با کتاب خداوند (قرآن) مطابقت کرد، بگیرید و آن چه با آن
مخالفت کرد، رهایش کنید. و این میزانی کلی برای سنجش روایات پیامبر و
اولیای اوست.101 حال اگر بر اساس این حدیث پیامبر اسلام(صلی الله علیه
وآله)بخواهیم در مورد داستان هاروت و ماروت قضاوت کنیم، می بینیم با عصمت
ملائکه که در قرآن آمده، مخالف است، پس آن را رها می کنیم.
در تفسیر آیه 40 سوره یس آمده است: هنگامی که آسمان خلق شد، در آن آسمان،
هفت چرخان زحل، مشتری، بهرام، عطارد، زهره، خورشید و ماه نیز خلق شد.102 و
این معنای آیه ای است که می فرماید: «وَکُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ؛103 و
همه آن ها در یک مدار می گردند». علامه طباطبایی(قدس سره) در تفسیر المیزان می گوید:
خنده دار است که ستاره زهره را زن بدکاره مسخ شده بدانیم، در حالی که می
دانیم او از لحاظ آفرینش، پاک است و خدا نیز به آن قسم یاد کرده و فرموده
است: «الْجَوارِ الْکُنَّسِ؛104 قسم به ستارگان حرکت کننده ای که پوشیده
می شوند». و گفته اند که منظور از این ستارگان، مریخ، مشتری، زهره، زحل و
عطارد می باشد.105 بر اساس آن چه گفته شد، نتیجه آن است که حدیث
نسبت داده شده به پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)درباره لعن و نفرین زهره،
صحیح نیست.106 علاوه بر دلایلی که از قرآن و
ائمه معصومین(علیهم السلام) و از زبان مفسران بزرگ قرآن ارائه شد، دلایل
دیگری نیز بر ردّ این قضیه وجود دارد که به آن ها اشاره می کنیم:
1. کسانی که هاروت و ماروت رادو انسان و پادشاه دانسته اند، پشتوانه روایی
از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) یا ائمه معصومین(علیهم السلام) ندارند و
همان گونه که اشاره شد هم خود پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و هم
ائمه(علیهم السلام) در روایاتشان به فرشته بودن هاروت و ماروت اذعان داشته
اند. 2. اگر این داستان، راوی موثّق یا پشتوانه روایی داشت، نباید
به اَشکال گوناگون نقل می شد یا این که دست کم با اختلاف اندکی نقل می شد.
از این رو، اختلافات بسیار در این داستان بر آن خدشه وارد می سازد. برای
مثال در یک نقل، شخص مقتول توسط هاروت و ماروت کودکی است بی گناه و
در نقل دیگر، مقتول، شوهر زهره است. یا گناهان گفته شده در یک نقل، زنا،
شرب خمر، سجده بر بت و قتل نفس می باشد و در نقل های دیگر، علاوه بر چهار
مورد مزبور، اجرای حکم ناعادلانه و آموختن اسم اعظم خدا به زهره نیز در
زمره این گناهان قرار گرفته است. هم چنین فراوانی اقوال گوناگون در مورد
بابل که گفته شده محل عذاب ماروت و هاروت است، از دیگر اختلافات موجود در
این داستان می باشد. 3. این که گفته شده فرشتگان در مورد عصیان بنی
آدم به درگاه خدا شکایت کردند، نمی تواند درست باشد، زیرا فرشتگان بر اساس
آیات قرآن و احادیث، فقط یک بار به خداوند اعتراض کردند که آن هم زمان
خلقت آدم بود. با توجه به این که فرشتگان هنگام خلقت جمله «إِنِّی
أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ؛107 من چیزی می دانم که شما آن را نمی دانید»
را از خداوند متعال شنیده اند، آیا بحث و مخالفت با خدا، دلیلی جز عناد
فرشتگان می تواند داشته باشد؟ در حالی که ما فرشتگان را معصوم می دانیم و
این گونه گناهان را برای آنان که همواره به عبادت خدا مشغول اند، نسبت و
اتهامی بی پایه و اساس می شماریم. 4. در یکی از این کتاب ها آمده
است که زهره به هاروت و ماروت پیشنهاد سوزاندن قرآن (کلام خدا) را داد. در
این جا اگر منظور از قرآن، قرآن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)باشد که
بعید می نماید، زیرا این ماجرا در دوران پس از حضرت سلیمان(علیه السلام) و
قبل از نبوت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) اتفاق افتاده است، اما اگر
قرآن به کتاب پیامبر الهیِ آن زمان اطلاق شده باشد، مسئله دیگری است، هرچند
به هیچ کدام از کتاب های آسمانی (جز کتاب پیامبر اکرم(صلی الله علیه
وآله)) «قرآن» اطلاق نشده است. 5. راویان غیر معتبر این داستان،
خود دلیلی بر رد این داستان است. اوّلین آن ها کعب الاحبار است که بر اساس
مدارک ارائه شده، وی این داستان را از کتاب های بنی اسرائیل و یهود نقل
کرده است و از لحاظ وثاقت، از نظر شیعه، موثّق و قابل اعتماد نیست.
از افراد غیر موثّق دیگر، عبدالله بن عمر است که بر اساس فرمایشات امام
امیرالمؤمنین(علیه السلام) شخصیتی متزلزل داشته و مورد تأیید ایشان نبوده و
از طرفی این داستان را از کعب الاحبار نقل کرده، نه از پیامبر(صلی الله
علیه وآله)، از این رو، روایت نقل شده، قابل اعتماد نیست. هم چنین محمد بن
قیس و موسی بن جبیر دیگر راویان این داستان نیز از منظر رجالیون، افرادی
ضعیف هستند. بنابراین با استناد به آیات قرآن کریم و روایات نقل شده
از ائمه اطهار(علیهم السلام) و نیز استدلال های عقلی، ثابت می شود که
هاروت و ماروت دو فرشته الهی بودند که مرتکب گناهی نشده اند نه دو پادشاه،
و افسانه نقل شده در مورد این دو، خرافی، جعلی و به نقل از کتاب های بنی
اسرائیل و از اسرائیلیات است. 1. قرآن مجید. 2. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ق.
3. ابن بابویه قمی، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ترجمه و
تصحیح حمیدرضا مستفید و علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1372. 4. افریقی حصری، ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، جلد 6، بیروت، دار صادر، 1997 م. 5. اندلسی، ابوحیان، تفسیر البحر المحیط، ج 1، بیروت، دار الکتب العلمیّه، 1413 ق. 6. اندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه، العقد الفرید، ج 8، عبدالمجید ترحینی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1407 ق. 7. انصاری قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 2، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405 ق. 8. بروجردی، سید ابراهیم، تفسیر جامع، ج 1، تهران، کتابخانه صدر، 1362. 9. تستری، شیخ محمدتقی، قاموس الرّجال، جلد 6، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1414 ق.
10. جرجانی، میر سید شریف، ترجمان القرآن، ترتیب داده عادل بن علی بن عادل
حافظ، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، چاپخانه حیدری، 1333. 11. جفری، آرتور، واژه های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، انتشارات توس، 1372. 12. خرّمشاهی، بهاءالدین، قرآن پژوهی، تهران، نشر فرهنگی مشرق، 1372. 13. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371. 14. دیوبندی، محمود حسن، تفسیر کابلی، ج 1، زیر نظر هیئتی از علمای افغانستان، تهران، نشر احسان، 1375.
15. سادات ناصری، سید حسن و دانش پژوه، منوچهر، هزار سال تفسیر فارسی:
سیری در متون کهن تفسیری پارسی با شرح و توضیحات، تهران، نشر البرز، 1369.
16. سلمی سمرقندی، ابونصر محمد بن مسعود بن عیاش، تفسیر العیاشی، ج 1،
تصحیح و تعلیق سیدهاشم رسولی محلاتی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات،
1411 ق. 17. سید مرتضی، امالی، ج 2، سید محمد بدرالدین نعسانی حلبی، قم، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1403ق. 18. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، ج 1، بیروت، دار الکتب العلمیّة، 1411 ق. 19. صالح، صبحی، علوم حدیث و اصطلاحات آن، ترجمه و تحقیق دکتر عادل نادرعلی، تهران، انتشارات اسوه، 1383.
20. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ترجمه ناصر مکارم
شیرازی، ]بی جا[، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1364. 21. طباطبایی، سید محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، انتشارات اسلامی، 1375.
22. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج 1، ترجمه آیات،
تحقیق و نگارش علی کرمی، تهران، انتشارات خوارزمی، ]بی تا[. 23.
طبری، محمد بن جریر، ترجمه تفسیر طبری، ج 1، گردآورنده ابوعلی محمد بلعمی،
به تصحیح و اهتمام حبیب یغمائی، تهران، دانشگاه تهران، 1367. 24. عتیق نیشابوری، ابوبکر، قصص قرآن مجید، به اهتمام یحیی مهدوی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1370. 25. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج 8، بیروت، دار صادر، 1326ق. 26. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 3، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ]بی تا[. 27. قرشی دمشقی، اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، بیروت، دار ابن کثیر، 1415 ق. 28. قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج 1، تهران، بنیاد بعثت، 1374. 29. مهرین شوشتری، عباس، فرهنگ کامل لغات قرآن، تهران، انتشارات گنجینه، 1374. مقدمه
طرح مسئله
سؤال های تحقیق
فرضیات تحقیق
تعاریف و مفاهیم واژگان تحقیق
هاروت و ماروت در کتاب های غیر اسلامی
اسامی اصلی هاروت و ماروت از نظر ثعلبی
هاروت و ماروت، دو فرشته الهی
داستان پادشاهی هاروت و ماروت
افسانه منقول درباره هاروت و ماروت
اسامی دیگر زهره
راویان افسانه هاروت و ماروت
عبدالله بن عمر
کعب الاحبار
افسانه هاروت و ماروت در منابع یهود و یونان قدیم
دلایل نادرستی افسانه هاروت و ماروت
1. عصمت ملائکه از زبان امام حسن عسکری(علیه السلام)
2. ردّ این داستان توسط امام رضا(علیه السلام)
3. نادرستی این داستان از دیدگاه مفسران قرآن
4. آفرینش زهره هنگام آفرینش آسمان ها
5. پاک بودن زهره از لحاظ خلقت
نتیجه کلی بحث
کتاب نامه