بررسي مقايسه اي ساختار جامعه ايلي بختياري و قشقايي و تاثيرآن در سياست اسكان پهلوي اول
فهرست
1-1. مفهوم ايل و جامعه ايلي و رابطه آن با ساخت سياسي.. 3
2. مقايسه ساختار ايلي ايلات بختياري و قشقايي.. 5
2-1. ساختار جامعه ايلي بختياري.. 5
2-1-2. ساختار اجتماعي و نظام قشربندي.. 6
2-1-4. ساختار سياسي ايل بختياري.. 8
2-1-5. ساختار فرهنگي، نژادي و زباني.. 10
3. عملكرد ساختارهاي جامعه ايلي و سياستهاي رضاشاه 11
3-1. عملكرد ساختارهاي جامعه ايلي بختياري و سياستهاي رضاشاه (1300 - 1320) 11
2-2- ساختار جامعه ايلي قشقايي.. 16
2-2-2. ساختار اجتماعي و نظام قشربندي.. 16
2-2-4. ساختار اقتصادي و فرهنگي: 18
3-2- عملكرد ساختارهاي جامعه ايلي قشقايي و سياستهاي رضاشاه 19
ايلات و عشاير همواره در تاريخ سياسي ايران نقشآفرين بودهاند. بنابراين تاريخ سياسي و اجتماعي ايران را نميتوان بدون مطالعه جامعه ايلي بررسي كرد. در اين پژوهش به بررسي ساختار جامعه ايلي در ايلات بختياري و قشقايي و تأثير آن بر سياستهاي اسكان در دوره پهلوي اول پرداخته ميشود.
ظهور دولت مدرن در ايران، نقطه عطفي در تعامل جامعه ايلي و نظام سياسي به شمار ميرود. قبل از اين ايلات و دولت خدمات متقابل به يكديگر ارائه ميدادند، مناصب ايلخاني توسط دولت مركزي به رسميت شناخته ميشدند، خوانين نيز خدمات مالي (جمعآوري ماليات) و نظامي (تأمين قشون) به دولت مركزي ارائه ميدادند.
با ظهور دولت جديد از اتكاء دولت مركزي به جامعه ايلي كاسته شد، ديوان سالاري، ارتش و منابع مالي جديد (نفت) موجب استقلال نسبي دولت از جامعه ايلي شدند. نظام ايلي به عنوان كانون قدرت رقيب دولت مركزي مورد تعدي واقع شد. چنين رويارويي، خصومت و تنفر را جايگزين وفاق و اتحاد قبلي نمود. پويش دروني جامعه ايلي و برخورد خشونتبار دولت مدرن مانع ادغام نظام ايلي در درون نظام ملي شد. به نظر ميرسد، كاميابي در ادغام جامعه ايلي در درون جامعه ملي منوط به اقدامات عميق اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي است و اقدامات نظامي بدون توجه به ساختارهاي جامعه ايلي و تفاوتهاي موجود در آن آثار عميق و متفاوتي در جامعههاي ايلي ايران (قشقايي، بختياري) از خود برجا گذاشته است.
اقدامات نظامي و آمرانه موجب واكنش جامعه ايلي (بختياري و قشقايي) ميشدند و به مقاومت آنها ميانجامد. با توجه به پويش دروني جامعه ايلي در حوزههاي فرهنگي (نظام معنادار) اقتصادي (وجه معيشتي، مبادله و انطباق اكولوژيكي) اجتماعي (نظام مبتني بر همبستگي مكانيكي، خويشاوندي و قبيلهاي) و سياسي (قدرت سياسي متمركز و سلسله مراتبي) زباني و مذهبي و ... چنان
چه پويش ايلي به پويش ملي و مدني مبدل نشود ميتواند همواره مانعي بر سر ادغام ملي باشد.
تبيين و بررسي تطبيقي ساختارهاي ايلي (قشقايي و بختياري) و رابطه آنها با ساخت مركز سياسي در ايران (دوره رضاشاه) و ادغام يا عدم ادغام آنها در مركز سياسي يكي از موضوعات جالب توجه در جامعهشناسي سياسي و تاريخي ايران است.
بر اساس اين مقايسه، رابطه تأثير ساختارهاي ايلي (اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، نظامي، اكولوژيكي) بر تعامل با ساخت سياسي (دولت مركزي) و پيامد و نتايج آن آشكار و مبرهن ميشود، وجوه تفاوت و تمايز تأثيرگذاري ساخت سياسي بر پيرامون ايلي آن تبيين ميشود. از لحاظ نظري مطالعات مربوط به ساختارهاي ايلي و ساخت سياسي (دولت مركزي) و نتايج و پيامدهاي آن و چگونگي واكنش ساختارهاي ايلي در مقابل اين سياستها، كمتر سخن رفته و يا داراي ادعاهاي گسترده و جهان شمول و بدون توجه به تفاوت ساختارهاي ايلي ايلات و قبايل مختلف بوده است. و به علاوه به تأثير ساختارهاي جامعه ايلي در برابر ساخت سياسي (دولت مركزي) پرداخته نشده است.
در پژوهش حاضر سعي كردهايم با عنايت به ويژگيهاي خاص ساختار ايلات بختياري و قشقايي و پرهيز از تعميمهاي كلي و جهانشمول و مطلقنگري، مسأله تأثير ساختارهاي ايلي را در سياستهاي اسكان ايلات با عنايت به دو ايل بزرگ بختياري و قشقايي مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم.
به عبارت ديگر رابطه ميان ساخت ايلي و ساخت سياسي و تأثير و تأثر آنها را بر يكديگر در دو ايل قشقايي و بختياري بررسي ميكنيم.
فرضيهاي كه اينجا مطرح ميشود اين است كه ايل بختياري به دليل ساختارهاي ايلي خاص خود، زودتر در ساخت سياسي ادغام شد ولي ايل قشقايي نيز به دليل ساختارهاي ايلي خاص خود، سياست عدم تمكين و را در پيش گرفت و در حاشيه قدرت سياسي قرار گرفت.
در اين پژوهش، ابتدا به بررسي مفهوم ايل از لحاظ نظري به عنوان يك ساخت اجتماعي و سياسي و .... پرداخته ميشود و پس از آن به مقايسه ساختارهاي ايلي بختياري و قشقايي پرداخته ميشود و وجوه تفاوت و تشابه آنها تبيين ميگردد و بالاخره به نحوه عملكرد ساختارهاي ايلي در برابر ساخت سياسي در دوره رضاشاه و پيامد و نتايج آن پرداخته ميشود.
1-1. مفهوم ايل و جامعه ايلي و رابطه آن با ساخت سياسي:
جامعه ايلي صرفاً متعلق به جامعه ابتدايي نبوده و مباني آن ريشه در تعلقات خويشاوندي، زباني، نژادي يا خوني ندارد بلكه تركيبي است از شرايط تاريخي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي كه از درون آن ميتوان مؤلفههاي خويشاوندي، زباني، مذهبي و سياسي را نيز استخراج كرد و سپس با توجه به برخي نظريات، جامعه ايلي و تعامل آن با نظام سياسي مفهومسازي نمود و نشان خواهيم داد كه بين ساختارهاي ايلي با ساختار سياسي رابطه وجود دارد و اين روابط تا حدي برگرفته از ساختارهاي ايلي، متفاوت، گوناگون و نامتجانس است.[1]
جامعه ايلي در ايران، داراي خصوصيات و ويژگيهاي متمايز از دو جامعه ديگر يعني جامعه روستايي و جامعه شهري است كه وجه توليد آن دامداري و شبانكارگي است.[2]
تعاريف بسيار متعددي از ايل، عشيره، طايفه، قبيله و ... نظاير آن شده است.[3] در متون لاتين براي ايل، طايفه، قبيله و عشيره دو اصطلاح به كار رفته است كه هر كدام معرف زندگي بدوي است يكي (Nomade) و ديگري (Triba) فرانسوي(Tribe) انگليسي. اصطلاح نخست براي آن دسته از عشاير اطلاق ميگردد كه بر اساس نظام شباني (Patoral) مبتني بر حركت متناوب يا فصلي كه شيوة معيشت و تمدن آنها براساس نوعي زندگي كوچ استوار است. اصطلاح دوم اصطلاحي است كلي به گروهي اطلاق ميشود كه در سرزمين معين با نظام سياسي، اجتماعي مستقل مبتني بر نظام خويشاوندي كه داراي اجزايي نيز ميباشد مستقر ميباشند.[4] بنابراين، تنوعات فرهنگي، جغرافيايي، خويشاوندي، زباني، مذهبي و نژادي ويژگي ايلات ايران به ويژه بختياري و قشقايي به شمار ميرود. روي هم رفته، در ايجاد جامعه ايلي بايد قائل به دخالت عوامل متعدد از يك سو و تمييز سطوح مختلف آن در قشربندي جامعه ايلي از سوي ديگر شد. در مورد اين عوامل بايد علاوه بر عامل خويشاوندي، تبار مشترك، همپيوندي خوني، عوامل سياسي و اقتصادي را نيز در نظر گرفت.[5]
به علاوه برخي در تمييز جامعه ايلي از غيرايلي و ايلات ديگر خصلت و وجه مميزة آن را كوچروي ميدانند. براساس اين رهيافت، داشتن يك سرزمين مشترك تعلق سرزميني و داشتن ايل راه هاي مشخص و حركت از نقطهاي به نقطهاي ديگر فقط در جوامع ايلي مشاهده ميشود. براساس اين ديدگاه در ايران قلمرو، چراگاهها، ايل راه ها و مالكيت مراتع ايلات مشخص است.[6]
براين اساس ايل را ميتوان واحدي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي تلقي كرد كه داراي همبستگي مكانيكي و نظارت بالاي اجتماعي است ... وجود فرد در ساختار ايل مستحيل ميشود ... همين مانع ادغام در سطح فرا ايلي ميشود. شايد بتوان گفت از اين حيث زندگي ايلي تا حدي با الزامات دولت ملي و فراگير مغايرت دارد.[7]
بر اين اساس بود كه ساختار ايلي دولت سنتي در تقارن ساختاري با جامعه ايلي قرار داشت و مكانيزم هاي سنتي را براي كنترل جامعه ايلي يا جلب آن به كار ميگرفت بدين ترتيب ساختار ايلي ضرورتاً در ساختار سياسي سنتي چندان مورد دستكاريها يا تغيير عميق قرار نميگرفت.[8]
تاريخ سياسي ايران نشانگر اين است كه جامعه ايلي با دولت مركزي همواره در تعامل بوده است و نميتوان آن را ساختار منفرد، منزوي و غيرفعال تلقي كرد و اين تعامل جامعه ايلي با حكومت مركزي برخاسته از ساختار ايلي حكومت مركزي بوده است و در دوران پهلوي كاركرد هاي مختلفي يافت. نكته ديگر در روابط ايلات و دولت اين است كه نهادها و ساختارهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي، مذهبي، زباني و نژادي ايلات در تعامل ايلات با دولت و دولت با ايلات يا ايلات ديگر دچار تغيير و تحول شده است و در تعيين و سطح و ميزان و چگونگي اين تعاملات تأثير زيادي از خود برجا گذاشته است.[9]
استمرار نظام ايلي از لحاظ نظري در شرايطي اتفاق ميافتد كه دولت مركزي به رويارويي خشونتبار با جامعه ايلي بپردازد بدون اين كه زمينههاي اقتصادي، اجتماعي و ... ادغام جامعه ايلي را در جامعه ملي با توجه به تفاوتهاي ساختارهاي ايلي (اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، زباني، نژادي) و غيره فراهم سازد، تاريخ ايران در دوره رضاشاه شاهدي بر اين مدعاست. رضاشاه به منظور انجام موفق برنامه و پروژه اسكان ايلات ابتدا سران ايل را كه سد راه خود تلقي ميكرد به رويارويي نظامي با آنها پرداخت. جاذبه زندگي ايلي و دافعه زندگي شهري و روستايي براي ايلات و عشاير و عدم تغيير در ساختار اقتصادي و اجتماعي جامعه ايلي توسط دولت مركزي موجب گرديد پس از سقوط رضاشاه، ايلات، اسكان را رها كرده و كوچروي را از سر بگيرند.[10] البته اين مسأله در همه ايلات، صورت و شدت يكساني نداشت. چنانكه ايلات بختياري با سهولت بيشتري در برابر برنامههاي عشايري دولت مركزي تسليم شدند اما برخي از ايلات همچون قشقاييها پس از مدت زمان طولاني سرانجام در برابر سياستهاي ايلي دولت سر فرود آوردند. علت اين امر را بايد در ناهمگوني ساختارهاي ايلي و سياستهاي دولت مركزي و تأثير و تأثير متقابل ميان اين عوامل جستجو كرد كه در تحقيق حاضر در صدد كنكاش در مورد آن هستيم.
2. مقايسه ساختار ايلي ايلات بختياري و قشقايي
هر ايلي به طور سنتي داراي ساختار اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي مخصوص به خود است كه شاخهبندي دروني ايل و پويايي آن بر اساس آن شكل گرفته است. عليرغم وجود تشابهات در ساختارهاي ايلي و عملكرد آنها، تفاوتهايي نيز قابل مشاهده هستند و نيز در هر ايل اصطلاحات خاصي براي تقسيمات و شكل ساختارها و ساختمان آن وجود دارد كه در زير به بررسي تطبيقي ساختارهاي جامعه ايلي بختياري و قشقايي ميپردازيم و وجوه افتراق و تشابه آنها را نمايان و مشخص ميكنيم، بدين منظور به فاكتورها و مؤلفه هاي ساختاري جامعه ايلي بختياري و قشقايي ميپردازيم.
2-1. ساختار جامعه ايلي بختياري
قلمرو ايلي: سرزمين ايل بختياري يا لر بزرگ، كه از مهمترين ايلات ايران كنوني است، در شمال باختر سرزمين ايلات كهگيلويه، يعني در زاگرس مركزي قرار دارد. قلمرو ايل بختياري از دو بخش جداگانه ييلاقي و قشلاقي تشكيل شده است كه از لوازم اصلي زندگي كوچروي است.[11]
الف. قلمرو ييلاقي: (سردسيري) اين منطقه شامل استان چهارمحال بختياري به استثناي شهركرد، قسمتي از استان لرستان (شهرستان اليگودرز، دهستانهاي زَلَقي، زرد ماهرو) و قسمتي از استان اصفهان (شهرستانهاي فريدون و فريدونشهر، پشتكوه موگويي، چنار و پيشكوه موگويي بين كوههاي غرب ايران و جلگه اصفهان قرار دارد، از شمال به اصفهان و از جنوب به بوير احمد از غرب به خوزستان محدود است.[12]
ب. قلمرو قشلاقي: منطقه قشلاقي بختياريها در استان خوزستان قرار داشت كه به لحاظ موقعيت اكولوژيكي محل استقرار عشاير كوچرو است. اين منطقه به صورت نواري، شمال و شرق استان را در بر گرفته است به طوري كه مناطق مسجد سليمان و ايذه، دزفول و شوشتر را شامل ميشود.[13]
با توجه به عرض و طول جغرافيايي قلمرو بختياري، فواصل ميان ييلاق و قشلاق اين ايل طولاني است و با توجه به كوهستاني بودن منطقه و عبور رودخانههاي متعدد و شاخابههاي كارون اين مسأله چند برابر ميشود[14]. بدين ترتيب عوامل و موانع طبيعي موجب عدم تداوم زندگي كوچنشيني در ميان ايلات بختياري شده است. به همين دليل كوچ ايل بختياري از نوع كوچ عمودي يا حركت از جلگه به ارتفاعات و بالعكس ميباشد. كوچي كه به گفتة برخي همچون حركت و جريان در ابرهاست.[15]
ج. ايلراهها: طوايف بختياري داراي سه ايلراه بودند كه طولانيترين آنها متعلق به چهارلنگها است و طول آن حدود 444 كيلومتر است از چنار رود در سرحد آغاز شده به سردشت گرمسيري ميرسد. طول ايلراه بازُفت 271 كيلومتر است كه از حوالي مسجد سليمان آغاز تا دره بازُفت در دامنه كوهرنگ امتداد دارد. ايلراه ديگر به نام دزپات معروف است كه از حوالي شهركرد آغاز و به حدود ايذه در گرمسير منتهي ميگردد. حركت آنها بسيار كُند صورت ميگيرد از 40 تا 30 روز متغير است. اگر در نظر داشته باشيم كه ميبايد از دامنهها، گردنههاي سخت كوهستاني و شاخابههاي متعدد رود كارون عبور كنند و اين عبور هر روز ادامه يابد به سازماندهي و مديريت سران و كلانتران ايل بختياري پي ميبريم و مضافاً بايست آذوقه و مايحتاج آنها تأمين گردد.[16]
شكل كوچ در اين ايل عمدتاً به صورت عمودي است، كوچروي ايل در مناطق كوهستاني است و كوچروان در مناطق كوهستاني جاي گرفتهاند يعني مناطق نسبتاً پرآبي كه در آنها عوامل و موانع طبيعي موجب دور ماندن آنها از دسترسي به زندگي يكجانشيني شده است.[17]
2-1-2. ساختار اجتماعي و نظام قشربندي
ساختار اجتماعي ايل بر يك نظام سنتي ردهبندي يا شاخهبندي نهاده شده كه ميان شاخهها يك نوع رابطه ساختي و كاركردي بر اساس پيوندهاي خويشاوندي و اقتصادي و ويژگيهاي بومزيستي، برقرار است.[18] اين نوع ساختار و ردهبندي، يعني تقسيم شدن ايل به طايفه و طايفه به تيره (يا تيره به طايفه در برخي از ايلها) و تيره به شاخههاي كوچكتر را جامعه شناسان در ساختهاي ايلي در ايرن برآيند خصيصة نظام خويشاوندي تكخطي مبتني بر خط پدرتباري (صُلبي) ميدانند و مينويسند يك گروه نسبي پدرتبار كه اعضاي آن از يك نياي مشترك و عام نسب ميبرند به ردههايي تقسيم ميشود كه افراد هر رده تبارشان را به يكي از پسران نياي مشترك خود مي رسانند.[19]
ايل بختياري از لحاظ ساختي، كاركردي به دو شاخة عمده تقسيم شده است. كه نام ايل را با خود دارند، اين دو شاخه عبارتند از: هفتلنگ و چهارلنگ با قلمرو مشخص. امروزه قلمرو چهارلنگها در شمال و هفتلنگها سرزمينهاي جنوبي منطقه را در تعريف دارند كه هر دو در گذشته داراي نياي مشترك بودهاند، ولي در طول تاريخ منطقهاي بندرت ميان آنها وحدت وجود داشته است و اغلب با هم در جنگ و ستيزه بودهاند، ولي در مجموع خود را بختياري مينامند[20] در تقسيمبندي هفتلنگها از چهار گروه ايلي (دوركي باب، بهداروند باب، باوادي يا بابادي باب و دنيا روش باب دينارويي نام ميبرند. درواقع هر يك از چهار ايلي كه با پسوند باب مشخص شدهاند، به منزله اتحاديههايي هستند از طوايف همخويشاوند، كه با اين وسيله اتحاديه نيرومندي را تشكيل ميدهند. و چهارلنگها از چهارگروه ايلي به اسامي زَلَقي، كيان ارثي، محمود صالح و موگوئي تشكيل شدهاند.[21]
چنانچه ذكر شد ايل بختياري به دو دسته بزرگ هفتلنگ و چهارلنگ تقسيم ميگردد كه هر كدام خود را ايل مينامند، هر كدام از اينها به چند طايفه بزرگتر تقسيم ميشوند و سپس هر طايفه خود به تيرههاي متعدد و هر تيره به چند تُش و هر تش به چند كِربو (اولاد) و هر كُربو به چند خانوار تقسيم ميگردد. بدين ترتيب ايل، طايفه، تيره، تُش، كُربو و خانوار، واحدهاي ساخت اجتماعي عشاير بختياري را تشكيل ميدهند. واحد مسكوني عشاير سياهچادر است و چند خانوار در كنار هم در سياهچادرها زندگي ميكنند يك مال را تشكيل ميدهند. سياهچادر را بُهون مينامند كه به نام رئيس خانوار خوانده ميشود.[22]
ساختار اجتماعي ايل بختياري به ترتيب زير است. 1- ايل 2- قسمت 3- باب 4- طايفه 5- تيره 6- تُش 7- اولاد 8- بُهون. [23] بنابراين برايند نفاق و چند دستگي و جدايي در ايل بختياري را ميتوان در تعدد طوايف و تيرههاي آن مشاهده كرد، كه امكان هرگونه وحدت و اتحادي را در حد توهم و تخيل واهي متوقف ميساخت. [24]
آنچه موجب نفاق درون ايلي، جنگ يا ائتلاف با ساير ايلات و دولت مركزي با قدرتهاي خارجي در ميان ايل بختياري شده است، ساز و كار درون ايلي ميباشد. [25]
اقتصاد ايلي در ايلات كوچنده ايران اساساً بر دامپروري و توليد فرآوردههاي دامي نهاده شده بود و فعاليتهاي زراعي در ميان آنان نقش ثانوي داشت دام سرمايه اصلي ايل، به ويژه كوچندگان شبان به شمار ميرفت و هر خانواده ايلي ناگريز از حفظ و توسعه اين سرمايه همگاني بود. توليد صنايع دستي نيز بخشي از وظايف روزانه خانوادة عشايري، به ويژه زنان و مكمل فعاليتهاي دامداري و زراعت بود. [26] توصيف بالا از فعاليتهاي اقتصادي عشاير در مورد ايل بختياري هم مصداق دارد اما بايد در نظر داشت كه تفاوتهايي هم در ساختار اقتصادي عشاير باتوجه به شرايط سياسي و جغرافيايي آنها وجود دارد. به عنوان مثال با اكتشاف و استخراج نفت در حوزة گرمسيري بختياريها (مسجد سليمان و لالي) گروههاي از افراد ايل بختياري به عنوان كارگر و نگهبان در آنجا به كار گماشته شدند. به علاوه خوانين بختياري هم داراي سهامي از شركت نفت بودند كه از اين راه درآمدهاي سرشاري به جيب ميزدند. [27] كشف و حفر چاههاي نفت در سرزمين عشاير لالي و اسيوند در سالهاي 1938 و 1940 نيز چنين نقشي در زندگي اقتصادي عشاير داشت. [28]
افراد بختياري در درجه اول از وابستگان خان يا خانوادههاي بانفوذي بودند كه با اشتغال در شركتهاي نفتي از درآمدهاي هنگفتي برخوردار شدند. [29]
2-1-4. ساختار سياسي ايل بختياري
ساختار يا نظام سياسي جامعه ايلي برآمده از شكلگيري نوع روابط ميان گروههاي عشايري متحد با يكديگر است. از اين رو، ايل در واقع يك واحد سياسي از جمعيت عشايري است كه بر پايه روابط ساختي و كاركردي ميان طايفهها و تيرههاي به هم وابسته، زير نظر گروهي از سران و رهبران ايل، سازمانيافته، و به اعتقاد برخي به خودي خود مستعد ايجاد ساخت ويژهاي از قدرت شدهاند كه مباني مادي آن در زندگي عشايري و سازمان اجتماعي قبيلهاي نهفته است.[30] نظام سياسي ايل در دستگاه نيرومندي متشكل از سران و بزرگان طايفهها و تيرهها هويت و قوام مييافت. نقش و كاركرد اين دستگاه، گردآوري نيرو هاي رزمي و آرايش سپاهيان جنگي براي دفاع از سرزمين، چراگاه، دام، اموال و جان افراد ايل در برابر تهاجمهاي همسايگان، حكومتها و دولت، و نيز حكميت در منازعات درون ايل، شركت در گفتگوها و مبادلات اقتصادي و سياسي با ايلات همسايه و حكومتها و دولت بود. از اين طريق، دستگاه رهبري ايل وحدت، يكپارچگي و نظم و امنيت اجتماعي، اقتصادي و سياسي را در درون ايل ايجاد ميكرد.[31] برخي از مردمشناسان ساختارهاي سياسي جامعههاي ايلي ايران را مربوط به شرايط محيط زيست و شيوه كوچندگي و شبانكارگي نميدانند بلكه اعتقاد دارند كه هويت سياسي جامعة ايلات بيشتر از رابطه آنان با حكمرانان و دولتها در مواقع ويژه تاريخي شكل ميگرفت.[32]
در ايل بختياري هر مال داراي سرمالي بود به نام گپ مال كه نام كوچك چنين فردي بدان مال اطلاق ميشد. سرمالان تصميمگيرندگان اولاد و تُش، ولي زير نظر ريشسفيدان و ريشسفيدان زير نظر كدخدايان و كلانتران هر طايفه انجام وظيفه مينمود، كلانتران خود گوش به فرمان خان بودند. هر ايل داراي خاني بود كه رتق و فتق امور سياسي و اقتصادي ايل به دست او انجام ميپذيرفت ولي نقش او بيشتر نقش سياسي بود كه قدرت نظامي را به همراه داشت اگر چند ايل در كنار هم و داراي وجه اشتراكهايي بودند يكي از خانهاي آنها كه داراي قدرت و نيروي بيشتري ميگرديد به نام ايلخان بر ايلات همسايه و در نتيجه خانهاي ايلات همجوار را زير نفوذ خود گرفته و خراجگذار ميكرد.[33] سلسله مراتب قدرت اجتماعي و سياسي در شبكه ساختار سنتي ايل بختياري به شرح زير بود:
ساخت اجتماعي ساخت سياسي
ايل ايلخان
قسمت خان
طايفه كلانتر
تيره كدخدا
تُش ريشسفيد
اولاد ريشسفيد
بُهون رئيس خانوار
مال سرمال
خانوار رئيس خانوار[34]
قدرت سياسي در ايل بختياري در دست سه نفر بود: 1- ايلخان: كه از طرف دولت مركزي انتخاب ميشد. 2- ايلبيگي: يا معاون ايلخان كه مورد تأييد قدرت مركزي بود و جانشين ايلخان بود. 3- حاكم: ايلخان و ايلبيگي بيشتر به رتق و فتق امور ايل ميپرداختند، ولي منطقه بختياري داراي يك حاكم رسمي بود كه به حكومت مركزي ماليات ميپرداخت. [35]
تاريخ بختياري پر از اختلافات و دو دستگيهاي ايلي ميان خوانين آن است، كه بخشي از آن متأثر از اختلافات درونايلي و بخشي متأثر از سياستهاي حكومت مركزي و قسمتي از آن نيز به دليل دخالتهاي قدرتهاي خارجي از جمله انگليسيهاست. بعد از آن هم دست يافتن خوانين به ثروتهاي هنگفت و موقعيتهاي سياسي و اجتماعي برتر، در جريان انقلاب مشروطه و بعد از آن و سهام شركتهاي نفتي و كسب مالكيتهاي اراضي وسيع موجب شد كه خوانين كه به حقوق سياسي و اجتماعي جديد دست يافته بودند،تماس و ارتباط خود را با افراد ايل از دست بدهند.[36] در نتيجه بروز نزاعهاي داخلي و برادركشي در ايل بختياري امكان اتحاد و انسجام اين ايل در مقابل برنامههاي حكومت مركزي (رضاشاه) از دست رفت كه ريشه هاي اين جدايي و تفرقه برگرفته از ساختارهاي ايلي خويشاوندي و وراثتي است كه با خصوصيت سلسلهمراتبي و غيرمنعطف با مرزبنديهايي مستحكم كه امكان سازش و انعطاف ايلي را از بين ميبرد. [37]
2-1-5. ساختار فرهنگي، نژادي و زباني:
مردم جامعههاي ايلي ايران از گروههاي قومي- زباني مختلف مانند كرد، لر، فارس، ترك و عرب برآمدهاند و به زبان و گويشهاي گوناگون صحبت ميكنند. در اين ميان زبانهاي فارسي، كردي، لري و بلوچي از عمدهترين آنها در خانواده زبانهاي ايراني هستند كه بيشتر مردم ايلات و عشاير به گويشهايي از آن سخن ميگويند. [38]
زبان لري از شاخههاي زبانهاي ايراني، زبان گروهي بزرگ از مردم ايلات و عشاير ايران است. لري به دو دسته گويش، يكي گويش بختياري است، بنا به تحقيق زبان شناسان، گويشهايي كه مردم لر از جمله بختياريها به آن سخن ميگويند به گروه زبان ايراني جنوب غربي تعلق دارند. [39]
لرها كه بختياريها شاخهاي از آن محسوب ميشوند، تيرهاي ايراني هستند كه در جنوب غربي ايران به سر ميبرند و به چهار شعبه لرهاي خاص (ساكنين لرستان فعلي و پشتكوه (ايلام)) ممسني، كهگيلويه و بختياري تقسيم ميشوند. [40] مردمشناسان ديگر از جمله آرتور دوبوا آنان را از نژاد ايراني ميداند كه نيمه اول هزاره اول قبل از ميلاد از ناحيه شرقي درياي خزر به اين منطقه مهاجرت كردهاند. [41]
3. عملكرد ساختارهاي جامعه ايلي و سياستهاي رضاشاه
تا قبل از پيدايش حكومت رضاشاه در ايران، روابط سنتي دولت با ايلات و عشاير از منطقي تبعيت ميكرد كه كلاً هماهنگ با نظم حاكم در جامعه ايران بود. نظمي كه بنيان عشرهاي يا بنياد مبتني بر همگرايي دروني هر ايل واحد، رقابت بين ايلات و نگرشي دوسويه هم از سوي ايل نسبت به دولت و هم از سوي دولت نسبت به ايل بود.[42] از آنجا كه شاهان قاجار ابزار چنداني براي اعمال حاكميت بر سراسر ايران نداشتند از ايلخانان و رؤساي قبايل جهت اجراي قانون، اعاده نظم، گردآوري ماليات استفاده ميكردند. همانطور كه گفتيم ايلخانان نيز در محدودة ايلي خود اقتداري همچون شاهان قاجار داشتند.[43] شايد بيمناسبت نبود كه به اسماعيلخان صولتالدوله قشقايي لقب شاه بيتاج و تخت داده بودند. در دولت قاجار، برخلاف دوران پهلوي، رؤساي خوانين و طوايف از مشروعيت دولتي و حتي ايلي برخوردار بودند و دولت مركزي ساختار ايلي آنان را به رسميت ميشناخت و ايلات منبع درآمد دولت، تأمين قشون و حافظ نظم و امنيت بودند.[44]
ايلخانان با خدمت به دولت وقت، مناصب مهمي در دستگاه حكومتي چه در سطح محلي و چه در سطح مركزي كسب ميكردند صمصامالسلطنه بختياري و صولتالدوله قشقايي و تمامي افراد خاندان شاهيلو از جمله ايلخانان بود كه در دولت سنتي ايران از موقعيت بسيار ممتازي در دستگاه حكومت برخوردار بودند.[45] مجموعه اقداماتي كه حكومت رضاشاه در قبال ايلات و عشاير كوچرو ايران به عمل آورد در سه عنوان كلي خلاصه ميشود:
1- تخته فايو (يكجا نشين كردن- اسكان)
2- خلعسلاح ايلات و عشاير
3. تبعيد و كشتار سران، خوانين و تودة مردم عشاير و كوچ دادن اجباري به مناطق ديگر.[46]
3-1. عملكرد ساختارهاي جامعه ايلي بختياري و سياستهاي رضاشاه (1300 - 1320)
ايل بختياري نيز همانند ايلات ديگر در برابر سياستهاي دولت مركزي رضاشاه مقاومت نشان داد. نحوة رفتار رضاشاه با ايل بختياري نمايانگر سياست كلي عشايري وي نيز بود. قبل از تحليل اقدامات عيني رضاشاه عليه ايل بختياري لازم است نگاهي از منظر چارچوب تئوريك مركز - پيرامون نسبت به سياستهاي مركز در قبال پيرامون داشته باشيم. در فرايند تكوين ساخت سياسي، مرحله اول در حقيقت به منزله انحصار استفاده از زور توسط مركزيت سياسي است. مرحله دوم مشروعيت استفاده انحصاري را شامل ميشود. مهم مرحله اول يا كسب قدرت سياسي است. براساس اين چارچوب نظري، رضاشاه در ابتداي رويارويي با ايل بختياري از برتري نظامي چنداني برخوردار نبود. بنابراين راه اول را انتخاب كرد يعني شناخت دقيق از ساز و كار دروني ايل بختياري، الگوي توزيع قدرت درون ايل و آگاهي از زد و بندها و اختلافهاي دروني ايل، در حقيقت امر آنچه رضاشاه را در برابر ايل بختياري پيروز نمود و باعث تمكين آنها شد معلول عوامل چندي است كه در بحثهاي آتي به آنها پرداخته ميشود.
براساس سياست رضاشاه در قبال بختياريها، تا زمانيكه نيروهاي بختياري يك ستون از قواي دولت مركزي كه به خوزستان اعزام شده بودند در گردنه شليل در هم شكستند، روابط جنبه جنگي و خصمانه نداشت. اين مسأله در درجه اول متأثر از نيروي توانمند بختياري و در مرحله دوم كوشش رضاشاه براي تأمين امنيت منطقه نفتخيز جنوب بود كه انگليسيها هم در آنجا بر رؤساي قبايل از جمله بختياريها اعمال نفوذ ميكردند.[47]
براين اساس بود كه در ابتداي امر يك گزارش محرمانه از وضعيت ايل براي رويارويي با آنها تهيه شد. اين گزارش حاوي نكات بسيار جالبي در تبيين ديناميزم ايلي بختياريها در دوره رضاشاه بود. مسألهاي كه به ندرت در مورد ايلات ديگر اجرا شد و اين مسأله ممكن است يكي از دلايل سقوط زودهنگام بختياريها در مقابل رضاشاه باشد[48]
در گزارش اطلاعاتي راجعبه سياسيت بختياري در داخله خودشان، حالت اقتصادي و ثروت بختياري و قواي آنها و سياست آنها نسبت به دولت و موقعيت استراتژيك و نحوه علاج شر آنها بيان شده بود.[49] برخلاف ساير ايلات، بختياريها به ملاحظه نقش تاريخي كه در انقلاب مشروطه ايفا كرده بودند و به ملاحظه ساختار خاص ايلي از يك سو دچار تشتت و پراكندگي شديد بوده و از سوي ديگر در مركز نفوذ سياسي زيادي داشتند و در راه آن هم تلاش زيادي به خرج ميدادند و شايد اين وجه تمايز قشقاييها و بختياري باشد. قشقاييها هميشه به ملاحظه نفوذ در دولت براي منافع ايلي استفاده ميكردند و در صورت ضديت دولت با آنها صريحاً مقاومت نشان ميدادند و از دولت فاصله ميگرفتند در حالي كه بختياريها به ملاحظه رقابتها و اختلافات داخلي، دولت را وسيله اعمال نفوذ در درون ايل و از بين بردن مخالفان خود قرار ميدادند. بنابراين براي رويارويي با ايل قشقايي دولت مجبور بود از قدرت سركوب استفاده نمايد ولي در رويارويي با ايل بختياري كافي بود نيروهاي رقيب و موضوعات مورد رقابت و اختلاف آنها شناخته شود. در اين صورت بدون استفاده از قدرت سركوب و يا استفاده كمتر از آن و با استفاده از ايجاد نفاق و اختلاف داخلي و دامن زدن به اختلافات موجود ميتوان ثبات و مصالح دولتي را در آنجا تأمين كرد. بر اين اساس بود كه در اين گزارش پيشنهاد شده است كه براي رويارويي با ايل بختياري سه ابزار مهم موجود است: «..... 1- عدم رضايت اهالي و رعاياي خود آنها 2- نفاق داخلي خودشان 3- علاقه مفرط آنها به رياست و زندگاني لوكس و عياشي در تهران ............ عدم رضايت اهالي آن حدود را به وسيله عمليات تبليغات سياسي بايستي دامن زد و شديدتر نمود ... اختلافات داخلي آنها را لازم است به وسيله گرم گرفتن با دو سه نفر و بيمهري با دو سه نفر ديگر تزييد نمود ... علاقه آنها به زندگاني شهري چيزي است كه جزو طبيعت آنها شده و علاجناپذير است بايستي آنها را نيز در اين زمينه تشويق كرد[50]»
با توجه به گزارش فوق و ساير اطلاعات دقيق دولت رضاشاه از وضعيت ايل بختياري سالهاي 6-1303 كه دولت مركزي به كمك ايل بختياري براي جنگ با اعراب، لرها، بلوچها و قشقاييها نياز داشت وزارت جنگ و حكومت خراسان را به جعفرقليخان سردار اسعد از اعضاي مهم خانواده ايلخاني واگذار كرد. بعلاوه مقام ايلبيگي را براي امير جنگ، برادر كوچكتر سردار اسعد و مقام ايلخاني را براي سردار محتشم، سركرده خاندان حاجي ايلخاني مورد تأييد قرار داد. علاوه بر اين، دولت مركزي از ديدگاهها و نظرات مشورتي خوانين بختياري در مسائل مهمي همچون انتخابات استفاده ميكرد.[51] همچنين بختياريها در جنگهاي عشاير دولت مركزي با ساير ايلات در سالهاي بعد از 1307 ش هم نقش فعال و مهمي داشتند. واحدي از ايل بختياري بخشي از نيروهاي نظامي دولت مركزي را تشكيل ميداد، آنها در نيروهاي خارج از منطقه چهارمحال حتي در خراسان به ياري ارتش شتافته بودند.[52] جعفرقليخان سردار اسعد يكي از رهبران بختياري در كابينه دوم سردار سپه در فروردين 1303 ه ش در سمت وزير پست و تلگراف و پس از سلطنت از سال 1305 تا 1312 ه ش به عنوان وزير جنگ در كابينههاي متعدد حضور داشت. مجموعه اين عوامل باعث شد كه ايل بختياري تا حدودي خود را شريك دولت مركزي و سهيم در قدرت بدانند ونسبت به آن احساس وفاداري داشته باشند.[53] يكي از مكانيزمهاي ديگر دولت مركزي در مقابله با ايل بختياري اين بود كه امتيازات خوانين بختياري را تا مدتي همچنان در اختيار آنان گذاشت از جمله اينكه تا قبل از سالهاي 1310 - 1309 ه ش خوانين بختياري طبق قراردادي كه با شركت نفت ايران و انگليس داشتند به ازاء تأمين و حفاظت از كاركنان و تأسيسات شركت نفت و همچنين واگذاري اراضي مورد نياز شركت مبالغ كلاني را از اولياء شركت نفت دريافت ميكردند.[54] بدين ترتيب رضاشاه در ابتداي حكومت خود از خوانين قدرتمند بختياري با واگذاري امتيازات سابق به آنان و واگذاري مقامات جديد سياسي ونظامي دلجويي كرد و آنان را در خدمت نظام جديد گرفت. اما سياست رضاشاه جنبههاي ديگري نيز داشت. بنابراين ايل بختياري در فاصلة كوتاه 1926 تا 1928 برخلاف ايلات ديگر عشاير جنوبغربي به كلي خلعسلاح شد.[55] در مرحله بعد نقطه ضعف خوانين بختياري اين بود كه با جدايي هميشگي از ايل و اقامت گزيدن در شهرها و پايتخت، ارتباط خود را با بدنه ايل از دست دادند، اين مسأله با توجه به نقش رهبران ايلي در انسجام و سازماندهي آن چند برابر ميشود.[56] به علاوه تنفر و دشمني خوانين چهارلنگ از سلطه خانهاي هفتلنگ كه از سوي رضاشاه تشويق ميشدند به جدايي علني چهارلنگها از اتحاديه بختياري و فروپاشي آن انجاميد. علاوه بر اين در ميان خانهاي هفتلنگ هم اختلافاتي وجود داشت.[57] بنابراين اختلاف و دودستگي شايع در ميان طوايف و سران بختياري دولت را در توسعه نفوذ خود در اين منطقه ياري داد. حتي دولت در سركوب شوررش سال 1308 ه. ش كه به جنگ دشت سفيد معروف شد، خوانين بزرگ بختياري را در دولت حضور داشتند،مانند اميرجنگ سالار ظفر بختياري، سردار محتشم و مرتضيخان بختياري را به خدمت گرفت و با كمك آنان توانست شورش را آرام كند.[58]
بعد از مدتي رضاشاه رو در روي ياران پيشين خود ايستاد به دقت كينههاي نهفته بين دو خانواده ايلخاني و حاجيايلخاني و نيز بين دو شعبه هفتلنگ و چهارلنگ را برانگيخت. پس از سركوب شورش 1308 ش پاسگاههاي نظامي و فرماندهان نظامي در مناطق عشايري مستقر شدند و انتقال اجباري به روستاهاي نمونه شروع شد.[59] بدين ترتيب هفتلنگ اسكان داده شد. و رؤساي آنها مجبور به فروش اراضيشان به تجار محلي شدند. سهام نفت آنان مصادره شد و هفتده نفر از آنان از جمله سردار اسعد، اميرجنگ و سردار محتشم راهي زندان شدند، رضاشاه پس از آن، در برابر چهارلنگها ايستاد و آنها را خلع سلاح كرد و منطقه بختياري در استانهاي مجاور محو شد.[60] علاوه بر عوامل سياسي كه در تسلط حكومت بر بختياريها تأثير گذاشت، بايد از نقش عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، مذهبي و نژادي و زباني نيز غافل نماند كه اين ساختارها هم در فراهم كردن يا ايجاد موانع در امر اسكان نقش خاصي داشتند، در اين زمينه ميتوان به اشتغال بختياريها در امر كشاورزي اشاره كرد كه پس از برقراري آرامش به كشت و زرع در مناطق مختلف پرداختند و اين مسأله زمينه اسكان آنان را فراهم كرد.[61] به علاوه در منابع اغلب خبر پيشرفت سريع كشت گندم در ميان لرها و رشد تمايل بختياريها به ترك كوچنشيني و جز اينها ديده ميشود، حاكميت دولتي نيز اغلب از مالكان اسكان يافته حمايت ميكرد. برخي از منابع ذكر ميكنند كه برخي طوايف چهارلنگها از مدتها قبل دست از كوچنشيني برداشته و به امور كشاورزي اشتغال داشتند.[62] برقرار ساختن كنترل دولت مركزي بر مناطق بختياري بيش از هر چيز اهميت اقتصادي داشت در آنجا شركت نفت ايران و انگليس امتياز نفت دارسي را تحت بهرهبرداري داشت، بنابراين رضاشاه كوشيد امنيت چاههاي نفت را به خطر نياندازد، از اين رو در ابتدا از اعمال سياستهاي خشن نظامي در آن منطقه خودداري كرد.[63] با استخراج نفت در مسجد سليمان و لالي، گروههايي از ايل بختياري در تأسيسات نفتي مشغول به كار شدند و بدين ترتيب از بدنه اجتماعي ايل جدا شدند. با حفر چاههاي نفت تأسيسات آب و برق نيز در اين مناطق راهاندازي شد و ساختمانهايي جهت كاركنان شركت نفت ايجاد شد و با افزايش جمعيت اين شهركها، كانون جديدي هم براي خريد و فروش كالا و اجناس تأسيس شد. بعد از آن بختياريها اطراف لالي، گچكري، هارلكه، چتي- بامد، پامنار و چاراوو براي رفع احتياجات به اين مراكز ميآمدند و مركز اسكان آنان شد.[64] بنابراين استخراج نفت و استخدام گروههايي از ايل بختياري به عنوان نگهبان و كارگر در آن مراكز نفتي و نيز ايجاد تأسيسات ساختماني و آب و برق ... در برخي مناطق بختياري موجب اسكان گروههايي از ايل بختياري شد و يا زمينههاي اسكان را فراهم كرد.[65] ديترامان نيز در مورد تأثير نفت در اسكان ايل بختياري چنين ميگويد: «اكتشاف نفت و استخراج آن در خوزستان در كار اسكان عشاير بياثر نبوده است. استخراج و لولهكشي و به طوري كلي تأسيسات نفتي و افراد شاغل در آن به آب نيازمند بودند. بعد از اتمام كار و عزيمت گروههاي اكتشاف، حدود سه هزار خانوار از طوايف اُسيوند به دشت لالي روي آوردند و در آنجا اسكان يافتند.»[66]
ايل مهم ترك زبان فارس قشقايي است. اين ايل از ايلات تأثيرگذار در حوادث سياسي و اجتماعي استان فارس ميباشد. و در همسايگي ايلات خمسه در حدود استان فارس سكونت دارند.[67]
منطقه ييلاقي: در بهار و تابستان طوايف گوناگون ايل پس از طي مسافتي حدود 400 تا 500 كيلومتر به سردسير خود ميرسند. سردسير قشقايي جز در مورد گروه كوچكي كه در مشرق دشت اَرْژَن (سرحد كوچك) ييلاق ميكنند، سرحد بزرگ آنها در مغرب اقليد و آباده تا حوالي شهرضا و كوه دناست.[68]
قلمرو قشلاقي: منطقه قشلاقي اين ايل از لار شروع شده و در امتداد محور جنوبي استان تا حوالي گچساران در نزديكي بهبهان ادامه مييابد. بدين ترتيب سواحل جنوبي استان به شكل حاشيهاي به طول 250 كيلومتر و گرمسيري آنهاست.[69]
آنچه ايل قشقايي را از عناصر پويش درون ايلي در ميان طوايف و ايلات برخوردار ميكند نگاه نوستالژيك و حزنانگيز به قلمرو و سرزمين ايل در قالب شعر و موسيقي و روايت هاي تاريخي است و ديگر وجود منابع طبيعي مراتع و چراگاه براي دامهاي عشاير است كه ركن اصلي زندگي آنان را تشكيل ميدهد.[70] ويژگيهاي خاص اقليمي و طبيعي قلمرو ايل قشقايي ضرورتبخش ايجاد يك نظام سياسي متمركز جهت استفاده و كنترل بر منابع بود. چرا كه كثرت منابع و تقاضاي فزاينده، زمينه رقابت زيادي را فراهم ميساخت كه نتيجة آن چيزي جز بيثباتي سياسي در قلمرو ايل نبود. يكي از عوامل قوت و ماندگاري ايل قشقايي همين دسترسي سهلالوصول و كنترل بر منابع بوده است. [71]
2-2-2. ساختار اجتماعي و نظام قشربندي
ايل قشقايي به صورت مجموعهاي از طوايف داراي خاستگاههاي متفاوت فرهنگي و قومي براساس پارهاي ملاحظات سياسي و تاريخي شكل گرفته است.[72] و داراي ساخت اجتماعي مخصوص به خود است كه ما در اينجا به بررسي ساختار اجتماعي آن ميپردازيم. در وجه تسميه ايل قشقايي، در حقايق الاخبار ناصري آمده است «اين طايفه و وجه تسميه ايشان به قشقايي، آنچه از آثار و سير ظاهر و آشكار ميشود، اين است كه اين طايفه از تركمانان دشت قيچاق و با اتابكان سلغري كه به اين مرز و بوم باتفاق آمدند، چون از تيره طايفه يموت كه مسمّي به قشقشه ميباشند، بودهاند، لهذا به قشقايي مسمي شدند.[73] ساختمان ايلي در قشقاييها عبارت است از:
ايل ¬ طايفه ¬ تيره ¬ بنكو ¬ خانوار[74]
ايل قشقايي داراي طوايف متعددي است كه در زير به آنها اشاره ميشود. طوايف نهگانه قشقايي عبارتند از: عمله، درهشوري، فارسيمدان، كشكولي بزرگ، كشكولي كوچك، ششبلوكي، صفيخاني، رحيمي، قرهچاهي[75]
مجموعه طوايف تشكيلدهنده قشقايي را ايل ميگويند، البته گاهي هر يك از طوايف بزرگ نيز خود را يك ايل محسوب ميكنند. زيرشاخههاي ايل قشقايي را طايفه ميگويند. طايفه درواقع يك واحد سياسي اجتماعي است. در ايل قشقايي هر طايفه از تيرههايي تشكيل گرديده است و بُنكو واحدي است متغير بنابر اقتضا با سياهچادرهاي خود كه هر كدام حكم واحدي اجتماعي را دارد به اُبه، بولوك و يا ايتوم ناميده ميشود.[76]
از لحاظ ساختار اجتماعي، افراد ايل در درون سلسله مراتبي از نظام اجتماعي سازمان يافتهاند كه اين سلسله مراتب در قرون گذشته تا كنون در قالب وجود يك يا چند تن از سران ايل مشخص ميشود. كوچكترين واحد در اين سلسله مراتب با ساختار اجتماعي و سياسي يك خانوار بود. مجموعهاي از چند خانواده همسايه اُبه ناميده ميشدند. از مجموع چند خانوار يك تيره و طايفه مجموعه چند تيره بود. و مجموع طوايف تشكيل دهنده واحد سياسي و اجتماعي ايل بود. سلسله مراتب اجتماعي در ايل قشقايي بر مبناي طبيعي و كاركردهاي ساختاري در قالب زبان و فرهنگ مشترك و سرزمين مشترك انسجام يافته است و به ايل قدرت و هماهنگي زيادي ميبخشد.[77]
ساخت سياسي يا قدرت در حيات هر ايلي وجود داشته است كه انعكاس آن در سلسله قدرت سياسي است. از لحاظ ساختار اجتماعي و سياسي كوچكترين واحد در اين سلسله مراتب يا ساختار سياسي و اجتماعي يك خانوار بود. مجموعهاي از چند خانوار همسايا اُبه ناميده ميشدند. از مجموع چند خانواده يك تيره به دست ميآمد كه در رأس آن كدخدا قرار داشت. طايفه مجموع چند تيره بود كه تحت سرپرستي كلانتر بود، كلانتران از خويشاوندان نزديك ايلخان هستند. گروه خوانين از ساير اعضاي جامعه ايلي متمايز بوده و از تشخص، منزلت و جايگاه خاصي برخوردار بودند. چنين تمايزي نماد حد فاصل ميان خود و ديگري بود. با اين تفاوت كه حلقه نامرئي اتصالدهنده خوانين و ساير اعضاي ايلي بود و نوعي وحدت و يگانگي ميان آنها برخوردار ميساخت[78] مجموع طوايف ايل را تشكيل ميدادند. رهبري ايل به يكي از خاندان شاهيلو واگذار شده بود و به او لقب ايلخاني داده بودند، سلسله مراتب قدرت در ايل قشقايي، وجهه كاركردي داشت و برآيند نوعي روابط مبتني بر اعتماد بود تا اقتدار از نوع رايج در نظامهاي ديوانسالاري، خانها و ايلخانها چنان وابستگي نژادي و زباني و تاريخي با ايل خود داشتند كه به خاطر عمق و طبيعي بودن آن هرگونه فرمانبرداري را از طرف جامعه ايلي به آنها امكانپذير ميساخت. بنابراين ساخت قدرت سياسي در ايل قشقايي به شرح زير بود.
ايلخان ¬ خوانين ¬ كلانتر ¬ كدخدا ¬ ريشسفيد ¬ خانوار[79]
ايلخانها مسئول محافظت از افراد خود در برابر تاخت و تاز ساير ايلات، حكام يا مأموران حكومت مركزي بودند. همچنين انتظار ميرفت ايلخان در صورت وقوع بحرانهاي اقتصادي به ياري افراد ايل بشتابند چنانچه ناصرخان قشقايي در سال 1320 ه ش همين كار را با كساني كه رضاشاه اموالشان را مصادره كرده بود انجام داد تا بتوانند به زندگي ايلي خود ادامه دهند،[80] اين امر حكايت همبستگي و پويايي دروني ايلي قشقايي براي حمايت از افراد ايل داشت و نشان داد كه پس از اقدامات رضاشاه هنوز ساختارهاي ايلي به حيات خود ادامه ميدهند و داراي كارآيي هستند.
2-2-4. ساختار اقتصادي و فرهنگي:
ميدانيم كه پايه فعاليت عمده اقتصادي و شيوة معيشت عشاير قشقايي بر پرورش دام و دوام دامداري هم مستلزم كوچ مستمر است. بنابراين دامداري و كوچ در ارتباط متقابل بودهاند. نوع ديگر فعاليت اقتصادي قشقاييها شيوه توليدي زراعت بوده است، اين شيوه هم عشاير كوچنده را در برميگرفت.[81] علاوه بر اين ايل قشقايي براي رفع نيازهاي خود به داد و ستند و مبادله با جوامع ايلي همجوار و يكجانشين نيز ميپرداخت. بنابراين ايل قشقايي در اقتصاد استان فارس نقش عمدهاي داشت. آنها فرآوردههاي لبني و مواد مورد نياز شهرها و روستاها از جمله پوست، چرم، گوشت، شير، پنير، ماست، كره، ذغال، چوب و كتيري را توليد ميكردند و نقش اقتصادي مهمي در مجموع روابط اقتصادي داشتند و از بخشهاي توليد مهم جامعه به شمار ميرفتند.[82] به طور كلي توليد در جامعه ايلي قشقايي دو نقش مهم و اساسي داشت: نخست در تأمين مواد مورد نياز مصرفي در درون ايل و ديگر مبادله اضافه توليد با مواد و كالاهايي كه در بيرون از جامعه ايلي و در روستاها و شهرها توليد ميشد و مورد نياز زندگي ايلياتيها بود.[83]
همانطور كه قبلاً اشاره شد، قشقاييها از دسته اقوام ترك بودند كه وارد ايران شدند و در مناطق فارس سكني گزيدند، بنابراين زبان آنان نيز از نوع زبانهاي تركي اوغوز بود. قشقاييها پيرو دين اسلام و مذهب اثنيعشري هستند.[84] تأثير زبان تركي و موسيقي آن در فرهنگ قشقاييها بسيار مهم بوده و به گونهاي كه يكي از مؤلفههاي فرهنگي زندگي ايلي آنان به شمار ميرفت.
3-2- عملكرد ساختارهاي جامعه ايلي قشقايي و سياستهاي رضاشاه
سالهاي 1302 - 1300 ه . ش. يكي از بحرانيترين دوران اقتصادي و سياسي تاريخ ايران است. دولت كه چه از لحاظ قشون و چه از لحاظ بنيه مالي در ضعف كامل به سر ميبرد، با حركتهاي گريز از مركز در سراسر كشور از جمله فارس روبهرو بود.[85] اسماعيلخان صولتالدوله ايلخان قشقايي كه با انگلستان در مورد منطقه نفتي بيكرز بخشي از قلمرو كشكولي قرارداد بسته بود، مورد حمايت انگلستان بود، بنابراين ابتدا رضاشاه با وي از در دوستي درآمد و حتي او را به تهران فراخواند.[86] پس از مدتي دولت مركزي قرارداد منعقده ميان اسماعيلخان و بريتانيا را تأييد نكرد. اين اقدام بناي مخالفت صولتالدوله عليه دولت مركزي را فراهم آورد.[87]
با روي كار آمدن رضاخان به عنوان رئيسالوزراء دولت وقت به پيشنهاد سرپرستي لورن و فيروز، فيروز به بهانه خالصه بودن مراتع در محدوده ايل قشقايي به لشكر جنوب دستور اعزام قشون جهت فراهم نمودن تسهيلات و همكاري با كمپاني داده شد.[88]
قشقاييها به علت وجود يك شبكه گسترده قاچاق اسلحه از مناطق جنوب خليجفارس كاملاً مسلح بودند، پارهاي از افراد انگليسي به ويژه كاركنان شركت نفت انگليس در ايران كه نارضايتي خود را از اعاده قدرت مركزي و سياست خلعسلاح عشاير پنهان نميكردند، همين گروه عشاير را به خودسري تشويق ميكردند.[89]
بنابراين از سال 1302 ه.ش. روابط دولت مركزي با ايل قشقايي تغيير يافت. هنگامي كه اسماعيلخان به تهران رفت تا مالياتش را بپردازد رضاخان او را به عنوان نماينده جهرم در تهران نگه داشت. در سال 1304 رضاشاه شروع به خلعسلاح قشقاييها نمود. قشقاييها را تحت كنترل نظاميان قرار داد و كنترل دولت مركزي را بر اين نواحي گسترش داد.[90]
در سال 1306 ه. ش. مجلس با وضع قانون، مصونيت پارلماني را از ناصرخان و اسماعيلخان قشقايي سلب و هر دو توقيف شدند.[91] بنابراين رضاشاه اقدام به دستگيري و سپس اعدام سران و نخبگان قشقايي نمود. نخبگان ايل قشقايي از لحاظ اجتماعي دو خاستگاه داشتند، عدهاي منتسب به خاندان شاهيلو بودند و عدهاي ديگر شامل بقيه طوايف بودند. خوانين قشقايي با افراد ايل خود استثمارگونه رفتار نميكردند، درحالي كه نسبت به ساير مردمان غيرقشقايي روحيه غارت و چپاول داشتند.[92] خانوارها، تيرهها و طوايف قشقايي در جامعه ايلي تعهداتي داشتند، خوانين به جمعآوري مالياتهاي موردي ميپرداختند. مالياتهاي جمعآوري شده توسط خوانين از افراد ايل جنبة استثماري نداشت و بخشي از ماليات جمع شده را مجدداً ميان افراد ايل توزيع ميكردند. چنين نگرشي منبع حمايتي قوي و مشروعيتدهنده براي خوانين به شمار ميرفت افراد ايلي نيز از لحاظ سياسي و نظامي آنها را مورد حمايت قرار ميدادند.
خوانين قشقايي با صاحب املاك، اراضي و روستاهاي وسيعي در درون و خارج از قلمرو ايل قشقايي بودند نخبگان شاهيلو عرفاً رقيب و مخالف جدي نداشتند. خوانين قشقايي به دليل داشتن منزلت اجتماعي و توان اقتصادي نفوذ قاطعي بر سياستهاي منطقهاي، شهري و قبيلهاي داشتند. خوانين با كنترل اراضي، ارتباط تنگاتنگي با بازار و نخبگان اقتصادي داشتند. بنابراين طبيعي بود كه قدرت و نفوذ آنان در داخل ايل بسيار قوي و محكم باشد و اين مسأله به پايداري نظام ايلي از جنبه سياسي كمك ميكرد.[93]
از سال 1305 براي اولين بار مقامات غيرايلي بر ايل مسلط شدند، اين حادثه نتايج زيادي داشت. ماهيت و روابط دولت - قبايل و نقش رهبران ايل را تغيير داد و آغاز دورهاي جديد به شمار ميرفت. عشاير قشقايي از قدرت زيادي برخوردار بودند و به صورت واحدي مستقل به سر ميبردند و امنيت راهها و حفظ منطقه به عهده آنها بود، چه به دليل صعبالعبور بودن اين مناطق و فاصلة زياد از مركز تسلط دولت بر آن مناطق چندان استوار نبود.[94]
قبايل و طوايف اطراف قشقايي يعني طوايف كهگيلويه و طوايف خمسه محيط سياسي اجتماعي اطراف قشقايي را تشكيل ميدادند و موقعيت استراتژيك ايل از قبيل تسلط بر چراگاههاي غيرقابل دسترس، تسلط بر شبكه راههاي تجاري، توزيع مناسب جغرافيايي جهت دسترسي به منابع غني و مختلف، ويژگيهاي منحصر به فرد افراد ايل به شمار ميرفت و غناي اقتصادي منطقه، بنيادهاي قدرتمندي ايل را در ايل پرورش داده بود كه با ساير ايلات ايران به كلي تفاوت داشت.[95] بنابراين اقدامات رضاشاه در راستاي ادغام ايل قشقايي در چارچوب دولت جديد، انحلال ساختار ايلي، محدود كردن قدرت خوانين و خلعسلاح، خدمت نظام اجباري بود كه در نهايت به فروپاشي ساختارهاي ايلي قشقايي منجر ميشد بنابراين با واكنش ايل مواجه شد. مگر نه اينكه ايل قشقايي يك واحد ساختاري اجتماعي بود تا مجموع عوامل زبانشناختي و قومي، علاوه بر نظام ساختاري ايل، تعلق سرزميني، گويش تركي، موسيقي، پوشش و رسوم خاص از ديگر مؤلفههاي پويش درون ايلي را تشكيل ميدادند كه وجه تمايز آن با ساير ايلات و گروههاي اجتماعي بود. تجربه تاريخي نشان داده است كه ايل قشقايي هرگاه در برابر ساير ايلات يا دولت مركزي يا قدرتهاي خارجي قرار گرفته يكپارچگي و انسجام سراسري آن را فراميگيرد. بنابراين صرفنظر از نمادها و سمبلهاي فرهنگي ايل، عوامل مؤثر بر حيات ايل قشقايي ساخت قدرت سياسي و چگونگي رابطه با ايلات ديگر و ميزان حضور قدرتهاي خارجي در ايل ميباشد.[96] علاوه بر اين رضاشاه دست به تأسيس مدارس در مناطق قشقايي زد. از جمله در سال 1304 چند مدرسه در منطقه ايجاد شد و به تدريس زبان فارسي در اين مدارس پرداختند و در سال 1306 مدرسه ديگري نيز در ايل باصري تأسيس شد و در سال 1309 ه. ش نيز مدارس ديگري در منطقه ايجاد شد. قشقاييها به دليل عدم سنخيت زباني سريعاً واكنش نشان دادند.[97] در ضمن مأموران انتظامي رضاشاه مانند ياور پروين و عباس سلطان رفتار خشونتآميز و تحقيرگونه با ايل داشتند. موجبات شورش سراسري 1308 ه.ش را آماده كرد.[98] شورش 1308 اولين مقاومت ايلي عليه سياستهاي سركوبگر رضاشاه و بيرحمي فرماندهان نظامي آن بود. خواستههاي شورشيان عبارت بود از: خودمختاري ايلي، احياء منزلت دوباره ايل، به رسميت شناختن اسماعيلخان به عنوان ايلخان، آزاد كردن سران از زندان و تبعيد، برچيدن پوشش اجباري، صدور مجوز و داشتن ارتش ايلي، برچيدن نظام وظيفه اجباري، برچيدن محدوديت بر فروش شكر، چاي و تنباكو،از بين بردن ستم مالكان بر دهقانان از جمله خواستههاي آنان بود.[99] سرانجام به دليل ضعف و ناتواني دولت از يك سو و اجابت مطالبات شورشيان از سوي ديگر شورش فروكش كرد. بدين ترتيب با انسجام و پويايي ايلي، قدرت مركزي در مقابل ايل قشقايي تاكتيك عقبنشيني موقت را در پيش گرفت و اين يكي از عوامل عدم تمكين ديرهنگام قشقاييها در برابر حكومت بود.[100] ايل قشقايي در شورش تابستان 1309 ه.ش. كه در يكي از مناطق دورافتاده و صعبالعبور فارس موسوم به تنگ تا مرادي اتفاق افتاد، نقش عهدهاي داشت كه اين نبرد از نظر ابعاد لشكركشي و تلفات برجاي مانده از ارتش يكي از مهمترين جنگهاي داخلي محسوب ميشود كه به دليل موقعيت كوهستاني و جغرافياي سخت منطقه دولت مركزي نتوانست به طور كامل در آنجا مسلط شود به علاوه ايلات ديگر از جمله دشتي، بهارلو و عرب نيز در آن شركت داشتند.[101] سرانجام با وساطت برخي سران عشاير همچون سردار اسعد بختياري شورش خاتمه يافت،ملك منصور پسر اسماعيل در سال 1310 به اروپا رفت.[102] شورش 1310 ه.ش به رهبري عليخان قشقايي به منظور مطالبات جديد نيز به دليل دسترسي دولت مركزي به امكانات ارتباطي و استفاده از هواپيماهاي جنگنده و بمباران مسير كوچ و كوچ اجباري فصلي و اسكان اجباري سركوب شد.[103] اسماعيل قشقايي در سال 1311 دستگير و در سال 1312 ه.ش كشته شد و پسرش ناصرخان نيز سرنوشت مشابهي يافت.[104] محمدحسينخان، خسروخان و عليخان نيز با نظارت شديد پليس مجبور به زندگي در تهران شدند و اراضي آنها مصادره و بخشي هم با اراضي متعلق به قبيله هزاره در خراسان معاوضه شد.[105] سياست تمركزگرايي رضاشاه فقط سران ايل را قلع و قمع كرد اما خودآگاهي ايل را نتوانست از بين ببرد. سران مياني و پاييني ايل كه زماني به دولت مركزي خدمات نظامي ميدادند اكنون از لحاظ سياسي فعال شده بودند. نكته جالب اينكه ايل قشقايي تا قبل از ظهور رضاخان بيشتر به عنوان يك واحد نظامي- اداري بود و بخشي از بدنه دولت ايلي را تشكيل ميداد در دوره رضاشاه وجه اداري و نظامي خود را به دليل سياستهاي سركوبگرانه رضاشاه از دست داد و وجه سياسي - فرهنگي آن پديدار گرديد به عبارت ديگر تا قبل از ظهور دولت مدرن، ايل قشقايي در موضع تشابه و سنخيت با دولت مركزي قرار داشت و پيوند سياسي- فرهنگي با آن داشت در حالي كه در دولت جديد پديدار شده مقاومت ايل و پرهيز از ادغام آن را در برابر دولت قرار داد. ايل، دولت را به عنوان ديگري تلقي كرد و از آن فاصله گرفت. در پاسخ به سياستهاي رضاشاه عليه ساختار فرهنگي و زباني قشقايي، افراد ايل و فرهنگ ايل سياسي شدند.[106] رشد شتابان حضور دولت مركزي در منطقه ايلنشين، نه تنها ايل قشقايي بلكه ساير گروههاي ايلي كوچك و سنتي را نيز عليه دولت مركزي، به عنوان يك دشمن خارجي متحد ساخت تا بتوانند در برابر سياستهاي رضاشاه در قالب خلعسلاح، اسكان، غلبه نظاميان مقاومت نمايند. بدين ترتيب حيات ايل قشقاييها عليرغم سياستهاي خشن رضاشاه همچنان استمرار يافت و با كنارهگيري رضاشاه دوباره در قالب از سرگرفتن كوچروي، برافراشتن چادرها، بازگشت خوانين به مناطق ايلي و بالأخره شورش عشايري سال 1325 به ظهور رسيد.
اقدامات نظامي و آمرانه موجب واكنش جامعه ايلي (بختياري و قشقايي) ميشد و به مقاومت آن ها انجاميد. با توجه به پويش دروني جامعه ايلي در حوزههاي فرهنگي (نظام معنادار) اقتصادي (وجه معيشتي، مبادله و انطباق اكولوژيكي)، اجتماعي (نظام مبتني بر همبستگي مكانيكي، خويشاوندي و قبيلهاي) و سياسي (قدرت سياسي متمركز و سلسله مراتبي) زباني، مذهبي، چنانچه پويش ايلي به پويش مدني مبدل نشود ميتواند همواره مانعي بر سر راه ادغام ملي باشد. بديهي است كه سياستهاي اسكان ايلات ايران از جمله (بختياري و قشقايي) داراي روند نسبتاً واحدي بوده است و به وجوه تفاوت و تمايز ايلات در زمينههاي مختلف اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي، ايدئولوژيكي ، زباني و مذهبي توجه نشده است و داراي يك روند نسبتاً ثابت و پايدار بوده است. بنابراين ما شاهد واكنش هاي تقريباً متفاوت و بعضاً متناقض ايلات (قشقايي و بختياري) در مقابل سياستهاي اسكان هستيم و نتايج و پيامدهاي آن و مدت زمان و هزينههاي پرداخته شده براي سياستهاي مذكور نيز داراي تفاوت قابل توجهي است به گونهاي كه ايلات بختياري به دليل عدم تفاوتهاي زباني و نژادي يا قرابت زباني و نژادي و نيز اختلافات عميق قبيلهاي درون ايلي و شرايط سخت اكولوژيكي فواصل زياد ميان ييلاق و قشلاق، وجود موانع طبيعي مسير ايلراه از قبيل كوهستانهاي صعبالعبور زاگرس و شاخابههاي رود كارون و اختلافات و درگيريهاي درونايلي و طايفهاي زودتر و به آساني بيشتر تسليم دولت مركزي شده و اسكان يافتند. به علاوه سهيم شدن برخي از سران ايل بختياري مانند سدار اسعد كه در كابينههاي دورة رضاشاه وزارت داشت به جذب بختياريها در دولت جديد و اسكان آنها كمك كرد. در ضمن اشتغال پارهاي از افراد قبايل و عشاير بختياري در تأسيسات نفتي جنوب و سهيم بودن برخي از رؤساي ايل در سهام نفت در جذب و اسكان ايل بختياري در نواحي شهري كمك كرد. به علاوه عشاير بختياري از لحاظ اتحاد و انسجام ايلي به دليل اختلافات درونايلي دچار ضعف بودند و به همين دليل خيلي زود در مقابل سياستهاي دولت مركزي دچار انشقاق و افتراق شدند به گونهاي كه برخي از طوايف بختياري و كمك به ارتش رضاشاه در سركوب و خلعسلاح طوايف ديگر به خدمت او درآمدند. به علاوه منطق رضاشاه در مقابل ايلات بختياري متكي به شناخت نقاط ضعف آن و بهرهبرداري از اختلافات ايلي بود كه به آساني جواب داد.
در مقابل در ايلات قشقايي كه داراي ساختار نسبتاً متفاوتي از بختياريها بودند. مسأله به گونهاي ديگر است، رضاشاه در ابتداي امر به دليل ضعف قواي نظامي و نيز مراعات نفوذ انگليسيها در جنوب و تأمين امنيت چاههاي نفت با خوانين قشقايي از در دوستي درآمد. اما اين دوستي ناپايدار بود و دليل آن هم دخالت بيش از حد خوانين قشقايي در روابط خارجي و انعقاد قرارداد نفت با انگلستان بود.
با شروع درگيري با دولت مركزي، ايل، انسجام و يكپارچكي ايل را دربرگرفت، چون ايل يك واحد سياسي - اجتماعي بود تا مجموعهاي از ويژگي هاي زبانشناختي قومي، علاوه بر نظام ساختاري ايل تعلق سرزميني، گويش تركي، موسيقي، پوشش و آداب و رسوم از ديگر مؤلفههاي ساختاري ايل بود. قشقاييها به دليل تفاوتهاي نژادي و زباني يا عدم سنخيت در اين زمينهها، از انسجام و وحدت بيشتري در مقابل برنامهها و سياستهاي دولت مركزي برخوردار بودند. به دليل همبستگي و انسجام دروني ايل در برخورد با سياستهاي رضاشاه، اطلاق عنوان كنفدراسيون براي قشقاييها مناسبتر به نظر ميرسد. علاوه بر اين از آن نوع خصومت و كينهتوزي كه در ميان تيرهها و طوايف بختياري به دليل تعدد و تكثر آنها موجود بود، در ميان قشقاييها تقريباً ميتوان گفت خبري نبود. از سوي ديگر ويژگيهاي خاص اقليمي و طبيعي قلمرو قشقايي، كثرت منابع و دسترسي سهلالوصول به آنها، زمينههاي اختلاف و خصومت را در ايل كاهش ميداد و نيز قرار گرفتن سرزمين قشقايي در ميان ايلات لر و عرب و فارس، نوعي وحدت و يگانگي را در سطح رهبري و عمومي بر ايل تحميل كرده بود كه ماندگاري ايل در گرو آن بود. تا جايي كه سلسله مراتب قدرت در ايل قشقايي، وجه كاركردي داشت و برآيند نوعي روابط مبتني بر اعتماد طرفين بود، تا از نوع اقتدار رايج در نظامهاي ديوانسالاري. وابستگي شديد به طبيعت و تغيير و تحول آن و تمام آداب و رسوم و ضربالمثلها و احساساتشان مشاهده ميشود. به علاوه نبايد از نقش انگلستان نيز در بين ايل قشقايي غافل ماند كه از چند جهت حائز اهميت بود، در مراحل اوليه حمايت انگليسيها و اتحاد با قشقاييها مانع از اقدامات عاجل دولت مركزي بر ضد آنان شد و در مراحل بعد انگليسيها از آنان به عنوان اهرم فشاري در جهت تحميل خواستههاي خود بر دولت مركزي استفاده ميكردند كه در اين زمينه ميتوان به فروش گسترده اسلحه به ايل قشقايي به وسيلة آنها اشاره كرد.
بيشك تجربه شاق اسكان اجباري عشاير از سوي دولت تأثيرش را بر گرايشهاي قبيلهاي و خودآگاهي سياسي برجاي نهاد. رژيم پهلوي به جاي آن كه با ادعاي مشروعيت قوي بر عشاير حكومت كند با زور اسلحه يا تهديد بر آنها حكومت كرد. سركوب و ديگر سياستها باعث شد كه بسياري از قبايل و عشاير مثل قشقاييها به آگاهي سياسي دست يابند و هويت خويش را در رابطه با مسير كوچ، فرهنگ، آداب و رسوم و سنتها و زبان جستجو كنند و به معناي يك اقليت قومي به مفهوم يك ائتلاف واقعي در برابر روند فارسيسازي و تمركز سياسي مقاومت كنند.
- آوري، پيتر، تاريخ معاصر ايران، جلد دوم، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، بينا، تهران، 1363.
- آيرونز، ويليام؛ كوچنشيني به عنوان راهي براي سازگاري سياسي، نمونه تركمنهاي يموت، ترجمه فيروزان، الف، كتاب آگاه، انتشارات آگاه، تهران، 1362.
- ابرلينگ، پير؛ كوچنشينان قشقايي فارس، ترجمة فرهاد طيبيپور، انتشارات شيرازه، تهران، 1383.
- احمدي، حميد، قوميت و قومگرايي در ايران، افسانه و واقعيت، نشر ني، تهران، 1378.
- اداره كل آرشيو، اسناد و موزه دفتر رئيسجمهور، نفت در دورة رضاشاه، اسنادي از تجديدنظر در امتيازنامه دارسي (قرارداد 1933)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1378.
-افشار سيستاني، ايرج؛ مقدمهاي بر شناخت ايلها، چادرنشينان و طوايف عشايري ايران، جلد دوم، ناشر مولف، تهران، 1366.
- اكبري، قدرتالله؛ بويراحمدي در گذرگاه تاريخ مصطفوي، شيراز،1370.
- امان، ديتر؛ بختياريها، عشاير كوهنشين ايراني در پويه تاريخ، ترجمه سيدمحسن محسنيان، آستان قدس رضوي، تهران، 1367.
- اميري، مهراب؛ حكومتگران بختياري، انتشارات پازيتيگر، تهران، 1384.
- ايوانف، م؛ انقلاب مشروطيت ايران، ترجمه كاظم انصاري، اميركبير، تهران، 1357.
- بارت، فردريك؛ مونوگرافي ايل باصري، ترجمه كاظم وديعي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، تهران، 1354.
- بامداد، مهدي؛ شرححال رجال ايران، جلد اول، زوار، تهران، بيتا.
- بلوكباشي، علي؛ جامعه ايلي ايران، از ايران چه ميدانم؟/ 31، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، تهران، 1382.
- بهمن بيگي، محمد؛ بخاراي من ايل من، انتشارات آگاه، تهران، 1368.
______ ؛ عرف و عدت در عشاير فارسي، انتشارات نويد شيراز، شيراز، 1381.
- بيات، كاوه؛ شورش عشايري فارس (1308)، نشر نقره، تهران، 1365.
- تاپر، ريچارد؛ سازمان اجتماعهاي كوچرو در خاورميانه، ترجمة ه. مزدا، كتاب آگاه، انتشارات آگاه، تهران، 1362.
- تروبتسكوي، و. و؛ نقش قبيلههاي اسكانيافته - كوچنشين ايران در دوران نوين، ترجمه سيروس ايزدي، بيگوند، تهران، 1358.
- جودي، حسين، (بايات) پيوستگي قومي و تاريخي اوغوز- ايلهاي قشقايي ايران قبيله (قايي - قشقايي)، انتشارات نويد، شيراز، 1378.
- حاجتپور، موسي؛ بختياري و تحول زمان، انتشارات معتبر، قم، 1387.
- خسروي، عبدالعلي؛ تاريخ و فرهنگ بختياري، جلد دوم، انتشارات حجت، اصفهان، 1372.
- ديگار، ژانپير، عملكرد ساختار انشعابي و ساختار قدرت ايلي در جامعه ايلي و كوچنشين شباني، ترجمه اصغر كريمي، فصلنامه تحقيقات جغرافيايي 1356.
- ديگار، ژانپير، فنون كوچنشينان بختياري، ترجمه اصغر كريمي، انتشارات آستان قدس رضوي، تهران، 1369.
- رخش خورشيد، عزيز؛ كشاورز، هوشنگ؛ گلسرخي، مهدي؛ رحيمي، مصطفي؛ با شركت و زير نظر پرويز درجاوند؛ بامدي طايفهاي از بختياري، انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات اجتماعي، تهران 1346.
- زرگر، علياصغر؛ تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دورة رضاشاه، ترجمه كاوه بيات، انتشارات پروين، تهران، 1372.
- زندهدل، حسن، جلوههاي جهانگردي عشاير ايران، نشر ايرانگردان، تهران، 1379.
- زندهدل، حسن، مجموع راهنماي جهانگردان در ايران، استان چهارمحال بختياري، ايرانگردان، تهران، 1377.
- سينايي، وحيد؛ نقش ارتش در تكوين و تداوم دولت مطلقه در ايران از شكلگيري ارتش نوين تا پايان سلسله پهلوي (1357 - 1300)، پاياننامه دكتري، دانشگاه تهران، دانشكده حقوق و علوم سياسي، كتابخانه مركزي، 1379.
- شفيعي، حسن؛ اقتدارگرايي سياسي و ماندگاري نظام ايلي در ايران (با تأكيد بر بختياري و قشقايي) پاياننامه دكتري علوم سياسي، دانشگاه تهران، دانشكده حقوق و علوم سياسي، كتابخانه مركزي، 1380.
- شفيعي، حسن؛ و ديگران، اسنادي از انتخابات مجلس شوراي ملي در دورة پهلوي اول، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1378.
- شهبازي، عبدالله؛ مقدمهاي بر شناخت ايلات و عشاير، نشر ني، تهران، 1369.
- صالحي اميري، سيدرضا؛ مديريت منازعات قومي در ايران، تهران، مركز تحقيقات استراتژيك، 1385.
- صفينژاد، جواد؛ عشاير مركزي ايران، انتشارات اميركبير، تهران، 1368.
- صفينژاد، جواد؛ ساخت سنتي عشاير در ايران نامه علوم اجتماعي، زمستان، 1368،
ش: 67- 75
- صولتالدوله قشقايي، محمدناصر، سالهاي بحران، انتشارات رسا، تهران، 1371.
- طبيبي، حشمتالله؛ مباني جامعهشناسي و مردمشناسي ايلات و عشاير، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1380.
- غلامحسينپور، جلال؛ جامعهشناسي خانواده و ازدواج در ايلات و عشاير (مطالعه موردي ايل قشقايي، ايلاف، شيراز، 1386.
- فاوست، لوئيس؛ ايران و جنگ سرد، ترجمه كاوه بيات، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، تهران، 1374.
- فوران، جان؛ مقاومت شكننده: تاريخ تحولات اجتماعي ايران از سال 1500 ميلادي مطابق با 789 شمسي تا انقلاب اسلامي، با ترجمه احمد تدين، خدمات فرهنگي رسا، تهران، 1377.
- فيروزان، ت؛ دربارة تركيب و سازمان ايلات و عشاير ايران، كتاب آگاه، انتشارات آگاه، تهران، 1362.
- قهرماني، ابيوردي، مظفر؛ تاريخ وقايع عشايري فارس، انتشارات علمي، تهران، 1377.
- كاظمي و ديگران؛ تاريخ پنجاهساله نيروي زميني شاهنشاهي، بينا، تهران، 1353.
- كدي، نيكي.آ؛ ريشههاي انقلاب ايران؛ ترجمه عبدالرحيم گواهي، انتشارات قلم، تهران، 1369.
- كرونين، استفاني؛ ارتش و حكومت پهلوي، ترجمه غلامرضا بابايي، خجسته، تهران، 1377.
- كميسيون ملي يونسكو؛ ايرانشهر، جلد اول، چاپخانه دانشگاه تهران، نشريه شماره 22، تهران، 1342.
-كياستوان، حسين؛ سياست موازنه منفي در مجلس چهاردهم، جلد دوم، اسلامي، تهران، بيتا.
- كياني، منوچهر؛ تاريخ مبارزات مردم ايل قشقايي، از صفويه تا پهلوي، كياننشر، تهران، 1380.
-_____؛ سيهچادرها، (تحقيقي از زندگي مردم ايل قشقايي)، سعيد نو، تهران، 1371.
- گارئويت، جن، راف؛ تاريخ سياسي، اجتماعي بختياري، ترجمه مهراب اميري، نشر سهند، تهران، 1373.
- لايارد، سرهنري اوستن، سفرنامه لايارد، ترجمه محراب اميري، فرهنگسرا،تهران» 1371.
- لمبتون، 1.ك.س؛ مالك و زارع در ايران، ترجمة منوچهر اميري، بنگاه نشر و ترجمه كتاب، 1339.
- مرادپور، خدامراد؛ جلالي، غلامحسين؛ توصيفي از ساختمان اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، بهداشتي ايل بختياري، دانشكده بهداشت، مرداد 1351.
- مرسدان، ديويد؛ مروري كوتاه بر گذشته و حال ايل قشقايي، ترجمه كاوه بيات، نامه نور، شماره 5 و 4، آذرماه 1358.
- مركز اسناد رياستجمهوري، اسناد وزارت دربار، سال 1309 ه.ش.
- مركز اسناد رياستجمهوري، آرشيو اسناد برگزيده، دفتر شماره 85.
- مركز اسناد رياست جمهوري، اسناد وزارت درباره آلبوم ايلات و عشاير.
- مركز اسناد رياست جمهوري، پرونده ايلات و عشاير، (1322 - 1320)
- مصطفوي، اميد؛ از ايالت بُلو تا ايالت فارس- خليليان، تهران، 1384.
- مكي، حسين؛ تاريخ بيستساله ايران، جلد 4، انتشارات علمي، تهران، 1374.
- موريني، ژ، دو؛ عشاير فارس، ترجمه دكتر جلالالدين رفيعفر، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1375.
- نقيبزاده، احمد، دولت رضاشاه و نظام ايلي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي ايران، 1379.
- هدايت، مهديقليخان (مخبرالسلطنه)؛ خاطرات و خطرات، شركت چاپ رنگين، تهران، 1329.
- ويلسون، سرآرنولد؛ بختياريها، ترجمة محمد ميرزايي، نامه علوم اجتماعي، شماره 2-1، دانشگاه تهران، زمستان 1369.
- پرهام، باقر، طرح مسألة ايلات و عشاير از ديدگاه جامعهشناسي، كتاب آگاه، انتشارات آگاه، تهران، 1362.
- پيشداد، عزيزالله؛ بررسي عمليات در كوهستان، پاياننامه دانشگاه جنگ، دورة ششم فرماندهي، 1320.
- پيمان، حبيبالله، ايل قشقايي، انستيتو تحقيقات بهداشتي، تهران، 1347.
- يكرنگيان، حسين، سيري در تاريخ ارتش ايران، انتشارات خجسته، تهران، 1384.
1. Beck, Lois, the Qashgai of iran, New Haven, yale university press, 1986.
[1]. طبيبي، 1380، صص 1370 – 136.
[2]. فوران؛ 1377؛ ص 349.
[3]. پرهام؛ 1362؛ صص 352 – 356.
[4]. طبيبي، 1380، ص 133.
[5]. فيروزان، 1362، صص 53 - 52.
[6]. بلوكباشي، 1382، صص 35 – 34.
[7]. همو، 1382، صص 24- 23.
[8]. احمدي، 1378، صص 65- 64.
[9]. آيرونز، 1362، ص 154.
[10]. نقيبزاده، 1379، ص 215.
[11]. فيروزان، همان، صص 21- 20.
[12]. همو.
[13]. اميري، 1384، ص 259.
14- زندهدل، همان، ص 63
[15]. همو،ص59
[16]. ديگار، عملكرد ساختار انشعابي و ساختار قدرت ايلي در جامعه ايلي و كوچنشيني بختياري،
[17]. ديگار، بختياريها، 1369، ص 93
[18] - همو.
[19]. بلوكباشي، 1382، ص 72
[20]. صفينژاد، 1368، ص 22
[21]. طبيبي، همان، ص 359
[22]. صفينژاد، همان، صص 113- 112
[23]. بلوكباشي، همان، ص 74
[24]. ويلسون، 1369 ص 14.
[25]. زندهدل، همان، ص 59
[26]. بلوكباشي، 1356، ص 73
[27]. امان، 1367، ص 162
[28]. همو، ص 147
[29]. همو، صص 1669- 165
[30]. پرهام، 1362، ص 376
[31]. بلوكباشي، 1356، ص 276
[32]. تاپر، 1362، صص 16- 15
[33]. صفينژاد، 1368، صص 121- 119
[34]. همو
[35]. تاريخ بختياري ص 251
[36]. امان، 1367، ص 98
[37]. شفيعي،1380، صص 55- 51
[38]. بلوكباشي، 1382، ص 90
[39]. امان، 1367، ص 98
[40]. طبيبي، 1380، ص 317
[41]. فيلد، 1343، ص 11، نيز: طبيبي، همان، 318
[42]. طبيبي، همان
[43]. طبيبي، 1380، ص 317
[44]. احمدي، 1378، ص 71
[45]. صالحي اميري، 1385، 255
[46] همو.
[47]. زرگر، 1372، صص 110- 109- 108
[48]. امان، 1367، ص 150
[49]. همو، ص 514
[50]. همو، ص 524
[51]. براي مطالعه بيشتر نك: شفيعي، ؟؟؟، صص 44 36
[52]. سينايي، 1379، ص 268
[53]. مكي، 1374، ج4، ص 23
[54]. اسناد رياست جمهوري، 1378، سند شماره 1/14
[55]. امان، 1367، ص 98
[56]. خسروي، 1372، ص 64
[57]. حاجتپور، 1387، ص 200
[58]. همو، صص 206- 205
[59]. گارئويت، 1373، صص 312- 310، اسناد رياست جمهوري، اسناد وزارت دربار، سند شماره 16556
[60]. اسناد رياست جمهوري، همان، سند شماره 13677
[61]. تروبسكوي، 1358، ص 239
[62]. لايارد، ؟؟؟، ص 52
[63]. همو، صص 107- 106
[64]. رخش خورشيد، 1346، صص 163- 149
[65]. همو،
[66]. امان، 1367، ص 147
[67]. زندهدل، 1379، ص 41
[68]. افشار (سيستاني)، 1366، ص 621
[69]. پيمان، 1347، ص 352، نيز: فيروزان، 1362، ص 27
[70]. Beck, 1986. pl 65
[71]. بارت، 1354، ص 129، نيز: شفيعي، ؟؟؟، صص 78- 75
[72]. شهبازي، 1369، ص 74؛ نيز: مرسدن، 1358، ص 57.
[73]. خورموجي، 1329، ص 312، نيز؛ جدي، 1378، صص 17- 20
[74]. صفينژاد، 1368، صص 74- 73؛ نيز: پيمان، 1347، صص 241- 240
[75]. كميسيون ملي يونسكو، 1342، صص 144- 145؛ نيز: كياني، 1371، صص 171- 148، نيز: ايرلينگ، 1383، صص 250- 241
[76]. دوموريني، 1375، صص 32- 30؛ ايرلينگ، همان، صص 257- 256
[77]. كياني، 371، ص 148؛ نيز: صفينژاد،1368، صص80-81
[78]. دوموريني، 1375، صص 29- 28
[79]. صفينژاد،1368، ص 84؛ نيز: سعيدي سيرجاني، 1362، ص 25؛ كياني، 1371، صص 180- 175؛ نيز، ايرلينگ، 1383، صص 50- 48
[80]. ايرلينگ، همان، ص 14
[81] بلوكباشي، 1382، ص 45
[82]. ايرلينگ، 1383، ص 9
[83]. بلوكباشي، 1382، صص 45- 44
[84]. لمبتون، 1362، صص 224- 223؛ نيز: جودي، 1378، ص 19- 18
[85]. فاوست، 1374، ص 266
[86]. مركز اسناد رياست جمهوري، دفتر شماره 85، سند شماره 17
[87]. همان، سند شماره 8
[88]. همان، اسناد شماره 29- 30- 26
[89]. زرگر، 1372، ص ؟؟
[90]. كاظمي و ديگران، 1353، ص 228
[91]. مكي، 1374، ج4، ص 238؛ نيز: ايرلينگ، 1383، صص 199- 198
[92]. Beck, 1986. p 166
[93]. Op. cit. p. 118
[94]. هدايت، 1329، ص 491
[95]. Beck, 1986. p. 118
[96]. كدي، 1369، ص 141؛ نيز: ايوانف، 1357، ص 160
[97]. حاجتپور، 1387، ص 309
[98]. كياني، 1380، صص 222- 221؛ براي مطالعه بيشتر نك: بيات، 1365؛ نيز: مصطفوي، 1384، صص 124- 123
[99]. بهمنبيگي، 1381، ص 81؛ نيز: هدايت، 1329، ص 489؛ نيز: براي مطالعه بيشتر نك: بياـ، 1365؛
[100]. كدونين، ؟؟؟، ص 412؛ نيز: قهرماني ابيوردي، 1377، صص 333- 355
[101]. براي مطالعه بيشتر نك: پيشدادي، 1320؛ نيز: بيات، 1373، صص 191- 169
[102]. اكبري، 1370، صص 76- 73
[103]. كاظمي و ديگران، 1353؛ نيز: يكرنگيان، 1336،
[104]. بامداد، بيتا، ص 139؛ نيز: صولتالدوله قشقايي، ض1371، ص 159
[105]. كي استوان، بيتا، صص 169- 174