آشکار است که برگردانیدن اندیشه های ژرف و اثیری شاعران از زبانی به زبانی دیگر، آنهم از شعر که احساس و ژرفای اندیشه و عواطف شاعران به گونه هنری بهم گره خورده، بسیار دشوار و گاهی محال است. ولی «برسر آنیم که ز دست برآید» به حد توان خود گهر های شهواری را از گنجینه غنی اندرزها و آموزش های انسانی اندیشه ورزان خود که در لابلای ادبیات تابناک بیکران ما آمده است، بگونه «مشت نمونه خروار» ارائه کنیم. تاکه بگفته مولانا جلال الدین محمد بلخی :

          آب دریا را اگر نتوان کشید        هم بقدر تشنگی باید چشید

          یکی از آن سیماهای فروغناک که در بالا توصیف کردیم، شاعر مشهور خلق ترکمن ومبارز ملی «ملانفس» است. او سخنوری است برخاسته از یک خانواده علاقمند به دانش و هنر که در سال 1810 میلادی در «سرخس» از نواحی مرو باستانی چشم به جهان گشوده است. نام پدر ملانفس ملاقادربردی میباشد. شاعر دو پسر بنامهای محمدرسول و محمد رحیم داشت که آخری بنابر معلومات منابع مختلف شاعر بااستعدادی بوده است. او گاهگاهی همراه پدرش مشاعره میکرد که تفصیل این مطلب در جلد سوم تاریخ ادبیات ترکمن، چاپ عشق آباد آمده است.

          در مورد زندگی شاعر دردوران کودکی هیچگونه معلوماتی در دست نداریم، اما همین قدر میدانیم که چون وضع مالی خانوادگیش در ایام جوانی وی نسبتا خوب بود، بی تردید توانسته است از آموزش کافی و زبان های مختلف بهره برگیرد.  او هرگز شاعر درباری و مداح نشد و بخش اعظم عمر خود را در زادگاهش مرو سپری کرد. او از اشخاص دانشمند و هنرمند زمان خود بوده، آموزشهای ابتدایی را در مدرسه روستا فرامیگیرد، سپس برای فراگرفتن علوم و زبانهای مختلف به سوی بخارا که در طول سده ها مرکز علم و فرهنگ بود، رهسپار میگردد و با علاقه زیادی دانشهای متداول زمان را فرامیگیرد. در اینجا شاعر ادبیات بدیعی و ایجادیات شفاهی ترکمنی را با دید ژرف مطالعه میکند و به خاطر آشنایی کامل با ادبیات خلقهای دیگر، زبانهای عربی، دری، اوزبیکی و آذری را می آموزد. آشنایی او با شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، مثنوی مولانا، اشعار امیرخسرو، و آثار امیرشیرعلیشیر نوایی از آثار شاعر هویداست. در این مورد محتوی ابیات زیرین شاعر نظر ما را نیرومندتر میسازد.

          نظامی، نــــوایی ینـــه فردوسی           رومینـــگ گلشنی، هندینــگ طــاوسی

          یالانچی دنیادان اوتر من عاصی          سیزه کوپ حرمتلرغویان دیر کونگلوم

          ترجمه:«ای نظامی، نوایی و فردوسی، ایا گلشن روم و طاووس هند، من از این دنیای فانی گنه کار میگذرم، دلم برای شما مهر و محبت زیادی قایل شده بود.»

          ملانفس غیر از سخنوری و شاعری، از هنر موسیقی نیز بهره کافی داشته است. چنانکه اگر شاعر دست به موسیقی میبرد، بخشی های دیگر را به حیرت می افگند. او هنگامی که در مدرسه تعلیم میگرفت، به آوازخوانی و آهنگسازی پرداخت و درین رشته به کمال رسید. در مورد دست داشتن شاعر به موسیقی، در بین مردم روایات گوناگونی موجود است که از جمله مناقشه او با مدرس مدرسه بخارا خیلی جالب است.

          کار اساسی شاعر بعد از فراغت از مدرسه بخارا، تدریس علوم متداول زمان بود و به همین خاطر در بین مردم بنام «ملانفس» شهرت یافته است. او با شاعر معاصرش محمدولی کمینه روابط نزدیک داشت. هنگامیکه کمینه برای نخستین بار با وی ملاقات مینماید، به استعداد و قریحه هنری او ارزش بزرگ قایل میشود، لذا در مورد روابط نزدیک و دوستانه این دو شاعر بزرگ ترکمن در بین مردم روایتی موجود است که لازم میدانیم از آن یادآوری نماییم:

          روزی چند تن از شاعران ترکمن به کمینه میگویند: «بیا مولوی کمینه! خوشه چینی کشتزار ادبی مخدومقلی را به کجا رساندی؟ » کمینه میگوید: « خوشه چینی ادامه دارد، ولی پسر جوانی از قوم «یاری» مزاحمت میکند، او مانند اسب پابسته با کوشش زیاد میخواهد از من پیشروی کند. » مراد کمینه از پسر جوان مذکور «ملانفس» بود. این روایت میرساند که کمینه شگفتن اسعداد ادبی ملانفس را پیشبینی کرده بود. هر دو شاعر طی سالیان دراز با هم ارتباط ادبی و هنری داشته، ملانفس هم به نوبه خود به آثار کمینه ارزش بزرگ قایل بود.

          ملانفس در میان مردم از عزت و احترامی خاص برخوردار بود. چنانچه توده های مردم در هرگونه دشواری و مشکلات از او مصلحت میخواستند و شاعر نیز به یاری آنها میشتافت، هم در عمل و هم در آثار بدیعی خود همیشه طرف مردم را میگرفت.

          برای شناخت طرز تفکر شاعر، یا اگر روشنتر گفته شود، برای شناخت جهانبینی، اندیشه و احساس هر اندیشه ورزی که پیام خویش را خواه بگونه هنری و خواه به صورت فلسفی و دانشی تبارز داده باشد، باید عوامل آن عصر، محیط و طرز تفکر جاری زمانه اش را در نظر داشت. بنابرین لازم میدانیم که نکات اساسی، اجتماعی و اقتصادی عصر شاعر را برای خوانندگان گرامی ارائه کنیم.

          سالهایی که طی آنها ملانفس اثار خود را می آفرید، سالهای ناامنی، اغتشاش و خشکسالی بود، بیدادگری، جنگها و کشمکش های زورمندان غارتگر که صرف برای غارت و چپاول رعیت و زر اندوزی براه انداخته میشد، و توده های مردم روزگار سختی را میگذراندند. او در دورانی میزیست که نابرابری اقتصادی و بهره برداری از تنگدستان، توسط فیوالان و ملاکان به فرازین حد خود رسیده بود. حیات شاعر با روزگار پرسانحه و خونین، زمانی که مناسبات نیمه بردگی و فیودالی با همه شدت و استبداد در جامعه حکمروایی میکرد، مصادف بوده است، روزگاری که جنگ و ستیز خانهاو فیودالها با یکدیگر و کشمکش خونین و متعصبانه مذاهب در همه عرصه ها، اضطرابها و تشنجات فلاکتبار در آورده بود. از همه بدتر اینکه در این سالها، متجاوزین غارتگر قاجاری برای سرکوبی قبایل ترکمن جنگهای خونینی را به راه می اندازند و دار وندار آنها را یکسره به غارت میبرند. چنانچه در سال 1861 میلادی حکمران ایران ـ ناصرالدین شاه قاجار برای تصرف مرو و مناطق دیگر ترکمن نشین قشون بزرگی را به سرکردگی حمزه میرزا گسیل میدارد، اما این قشون چندین بار با مقاومت سرسختانه قبایل ترکمن مواجه و تارومار میگردند. « خانهای تکه، ساروق ها را از منطقه مرو بیرون کرده خود بجای آنها مسکن گزین گردیدند، شاه ایران این مسأله را بهانه گرفته در سل 1861 یکی از خویشاوندانش ـ حمزه میرزا حشمت الدوله را با سی هزار مرد جنگی به مرو روانه کرد. هنگامی که «تکه ترکمنها» از نزدیک شدن قشون ایرانی اطلاع یافتند، نخواستند شهر تاریخی مرو میدان نبرد واقع گردد؛ بنا شهر را تخلیه نموده در «قره یاب» سنگر گرفتند و تمام مردم منطقه در اینجا تجمع نمودند.

          جنبش مقاومت ترکمنهارا شخصی بنام «غوشوت خان» رهبری میکرد. قشون ایرانی نخست «پورسی قلعه» را متصرف شده، قرارگاه مرکزی خود را در اینجا برقرار نمودند. عساکر ایرانی، بارهای سنگین خویش را در همین جا مانده از کنار چپ دریای مرغاب پیشروی نمودند. سپس شهر مرو را که قبلا ترکمنها تخلیه نموده بودند متصرف شدند. آنها در کنار چپ دریای مرغاب در برابر قره یاب توقف نموده و از همین جا قره یاب را زیر آتش توپخانه خود قرار دادند. در نخستین نبرد، آتش توپخانه به ترکمنها تاثیر ناگوار کرده، خسارات زیادی را به بار آورد. ولی ترکمنها برای سرکوبی قطعی نیروی دشمن به تدریج به هجوم می آغازند، آنها از غفلت سرکرده های ایرانی استفاده نموده، به آرامی و آهستگی از دریای مرغاب میگذرند و با هجوم ناگهانی چندین توپ دشمن را بدست آورده و با خشم زیاد به قلب لشکر میزنند . قشون قاجاری سراسیمه شده بطرف پورسی قلعه میگریزند، ترکمنها آنها را تعقیب نموده و جنگ خونینی در میگیرد و در نزدیکی خرابه های سیدنصیر به متجاوزین ضربه قطعی وارد می آید. سپس نیروی دشمن که در پورسی قلعه و سرخس مستقر شده بودند، سرکوب گردیده و تعداد کثیری از عساکر قاجاری به دست ترکمنها اسیر میگردند. در این نبردها لوازم جنگی و غنایم زیادی بدست ترکمنها می افتد.» (1)

          ملانفس شاعر هم، در جنگهای مذکور عملا اشتراک نموده بود. او به خاطر مبارزه بی امان در برابر دشمن لقب «نفس باتیر» را نیز بخود کمایی کرده است. ملانفس در یکی از جنگهای مذکور سخت زخمی گردیده ، چندین ماه در بستر بیماری می افتد، ولی زخمهایش بهبود نمی یابد، در فرجام او در سال 1862 میلادی وفات مینماید. جسد شاعر را در مزار «خواجه عبدالله» در مرو بخاک میسپارند.

          حوادث و واقعات سیاسی و اجتماعی زمان شاعر در آثارش بازتاب یافته است. ابیات زیرین ملانفس نمودار استبداد بیرحمانه و غارت سبعانه زورمندان است:

          اولکه اعظم دییــه ر لر بـــو مروشـــاه جهان        

                                                 انچه لر دعوا قیلیب اوتگن زماندیر و زمان

          خان گچن شهرینده گوردوم آقدی سیل اورنینه غان

                                                باشه باش ایلار تلاش رستم سواش حیدرنشان

                         قیلدیغیم خیرو دعا کونگلوم آنینگ مستانی دیر

          ترجمه : «اینجا که شهر بزرگ مرو شاه جهان است، حوادث زیادی را از سر گذرانده ، در اینجا اشخاص زیادی دعوی سلطنت کرده اند. من میدیدم که در این شهر سیل خون جاری میشد، هر یکی از فرزندانش که در نبرد مثل رستم و حیدر نشان هستند، به تنهایی تلاش میورزند. کار من دعای خیر است و دلم همیشه شیفته اوست.»

          در میان آثار ملانفس دیالوگی موجود است که طی آن، شاعر اوضاع ناهنجار روزگار خویش و ستم متجاوزین قاجاری را با بیانی شیوا و بگونه گسترده بیان میدارد. شعر با خود ستایی سردار ایرانی آغاز می یابد و در بند دوم جواب این خودستایی داده میشود. در این اثر، عزم راسخ و اراده آهنین ترکمنها برای سرکوبی دشمن تصویر گردیده است. چنانچه شاعر گوید:

          ظالم سیاست اورما، بولماز مکانینگ سنینگ     

                                                   هر ترکمن دوه دونر ایچرلر غانینگ سنینگ

          بو جای لاردا تاپیلماز نام و نشانینگ سنینگ

                                       غوشون لارینگ سیندیر لار بولماغای سانینگ سنینگ

          ترجمه: « ظالم! بیحد سیاست مکن، تو مکانی نداری. در هنگام نبرد هر ترکمنی به دیوی مبدل شده خونت را خواهند ریخت. نام و نشان تو در این جاها نخواهد ماند. به تعداد قشونت مباهات نکن، نیروهایت سرکوب خواهد شد.»

          موضوعات اجتماعی نه تنها در آثار غنایی ملانفس انعکاس یافته، بلکه در داستان معروف «زهره ـ طاهر» نیز به وضوح متبلور گردیده است.

          همانطوریکه میدانیم در ادبیات هر ملتی، یکی از اشکال و گونه هاییکه در آن عرصه بیان اندیشه ها، آرمانها و اهداف عالی هومانیستی همان ملت فراخناکی بیشتر دارد، همانا نوع داستان میباشد که از طریق آن شاعر و نویسنده میتواند گفتنی ها و ایدآل های خویش را از زبان سیما ها برای ملتش بیان نماید. و خوبیها و زشتی های جامعه و محیط خویش را از طریق آفریدن سیماهای مثبت و منفی به بررسی گیرد. بنابران ارزش داستان ملانفس نیز در اینجاست که او با نگرشی ژرف، تضادهای اجتماعی ـ اقتصادی زمانش را و ایدآل انسانی خویش را با شجاعت کامل بیان نماید، برای بهبودی زندگی مردم تلاش ورزیده و در داستان «زهره ـ طاهر» واسطه یان عشق پاک و ا وفای دو دلداده ، بیعدالتی و استبداد ، نیرنگ و غیره صفات ناپسندیده طبقات حاکمه زمان را به گونه استادانه تصویر نماید. و در برابر مظالم آنها نفرت عمیق خود را ارائه نماید.

          داستان عاشقانه «زهره ـ طاهر» شاید ه نظر خواننده، برای بیان حقیقت تلخی که افشای آن هدف اساسی شاعر بوده است، بس نامناسب جلوه گر شود، ولی حقیقت مسلم اینست که ملانفس این حقیقت را با استادی و ظرافت خاصی تصویر نموده است. مطالعه دقیق داستان مذکور میرساند که فقط  منظومه ای در باره پسر وزیر و دختر پادشاه که بعد از موانع عدیده عینی و ذهنی به وصال نمیرسند و دست خودکشی میزنند، نیست، بلکه بالاتر از همه اثری است مملو از ستایش غرور انسانی و بیان حقیقتی که در چشمان متألم شاعر زیر چکمه زورمندان غارتگر منکوب میشود. ملانفس برای تبیین این موضوع سیمای این دو دلداده را به مثابه عظمت و غرور مجسم انسان و مبارزان آزادیخواه تصویر میکند.

          داستان مذکور از دو گونه سیماها تشکل پذیرفته است: یکی تندیسه هایی مثل: طاهر، زهره، واحد قلندر که در سیمای خود بهترین آرزوها و ایده آل انسانی مانند عشق، وفاداری، نیکوکاری، دوستی، صلح و آزادی و آرامی را تجسم داده اند و شاعر فرزانه بواسطه این سیماها ، ناب ترین و برجسته ترین امیال و آرمانهای انسان زمان خویش را انعکاس میدهد. سیماهای دیگری نیز در داستان زهره ـ طاهر هستی دارند که تمامی صفات و سلوک و کلیه ارزش های پسندیده جامعه را از دست داده اند، مانند : بابا خان، قره بهادر وغیره که در وجود خود آز و طمع، شتم ، کر و غرور، غارتگری و فریب را پرورانده اند، آنها یگانه راه رسیدن به اهداف شوم شان را تنها در مکر و فریب و جنگ و خونریزی ، خیانت و تذویر، دشمنی، غارت و لگدکوب کردن بهترین آرمانهای پاک زیر دستان میدانند. شاعر بزرگ رفتار ناشایست اینگونه انسان ها را افشا مینماید و تمام بدختیها و بیدادگری هارا که در جوامع انسانی روی میدهد از دست آنها میبیند. چنانچه در یک قسمت داستان از زبان یکی از قهرمانان اساسی داستان (زهره) که خود دختر پادشاه است، ولی در تنور استداد پدر می سوزد، چنین میگوید:

          ترحم یوق دیر بو شاه ده         ظلم ادر یقـیـنــــه ، یاده

          فلک ســـالدی یاوز درده         دوشدیم اتام دیک نامرده

          زهره دیر کیم گلسه داده         دنگلیک تاپماز بو دنیاده

          سپــاهی لار حرامــزاده         عدالتلی سلطان یوق دیر

          ترجمه: « در وجود شاه هیچ ترحمی دیده نمیشود. او به خویش و بیگانه ستم مینماید. فلک درد شدیدی نصیم کرده که بدست آدم های نامردی مثل پدرم گرفتار شده ام. زهره میگوید که هر کسی که در این دنیا داد و عدالت خواهد، نمی یابد. زیرا در این جهان برابری نیست. سپاهی همه حرامخوار هستند، در جهان سلطان عادلی پیدا نمیشود.»

          ملانفس به سان هزاران استعداد خودرو از زیبایی های طبیعت و از هستی اجتماعی زمانش درونمایه احساس پرشور شاعرانه و برافراشته ترین ستیغ های اندیشه و عاطفه انسان دوستانه را فراگرفته است. اگرچه در آثار او برخلاف آثار مخدومقلی فراغی، ذلیلی، سیدی و برخی شاعران دیگر، از داشته های فلسفی و اجتماعی و حوادث تاریخی اندک چیزی به چشم میخورد، اما در سراپای آثار پر برگ و بار ادبی و هنری او استدلال منطقی و کیفیت هنری ا هم مزج شده ، تندیسه متعالی شعر ترکمنی را تشکیل داده است. به ایات زیرین او توجه نمایید:

          بداصلینگ کونگلی آچیلار شر دیسنگ        هرگز گیتمز ایل دردینه یور دیسنگ

          خیل لارینگ جانی چیقار بر دیسنگ           تازه دن جان گلر آل سه سین آنگسه

          ترجمه: « شخص بد اصل هنگامی که صدای شر را میشنود، دلش از یشود. اما در کارهایی که ه منفعت جامعه باشد اشتراک نمیکند. وقتیکه از بخیل چیزی را مطالبه نمایی، جان از تنش بدر میشود، ولی هنگامیپ که چیزی را برایش بدهی دواره جانسش حلول مینماید.»

یکی از ویژگیهای اساسی که آفریده های ادبی ملانفس را از دیگر شاعران کلاسیک ترکمن ممتاز میسازد، قبل از همه در سحر بیان و غنای واژه های آهنگین و فصیح و آراستگی سخن و افاده معانی بکر و کاربرد واژه ها و ترکیبها به معانی غیر وضعی و بهره گیری از پرداختها و تصویر های شاعرانه است. او با نیرومندی کم نظیری در مقابل خواننده تمامی رنگهای ظریف و مواج دشت های پهناور را که از خلعت بهار مزین گردیده اند ، مجسم مینماید. به ویژه کاربرد دقیق و هنرمندانه وسایل تصویر یا صناعات ادبی به او امکان داده که معانی عمیق عشقی و اجتماعی را در محدوده اشعار غنایی خود خیلی متعالی و گوارا بیان دارد. چنانچه خودش گوید:

نفس سن سوزله سنگ اولوس ایل لرده            بلبــــل شیـــــدا ولار تازه گل لرده

عســـل ایزگیل دهـــان ایچره دیل لرده            آری هجوم ایلار ال سه سین آنگسه

ترجمه: « نفس! اگر تو در میان توده مردم ه سخن آیی بلبل در پیرامون گلهای تازه شیدا میشود. میان دهان و زبانت عسل بریز! اگر زنورها نشانه ای از عسل بیابند، بدان سو هجوم می آورند.»

او با اندیشه و تخیل بلند پرواز خود همواره در پی جستن و آفریدن مضامین تازه، نکته های باریک و دقایق بدیع بوده است. بناء برای شاعر مظاهر طبیعت، حوادث گوناگون هستی اجتماعی منبع الهام و سرچشمه تفکر و عاطفه بوده است. از اینروی اشعار رنگین ملانفس نه تنها با محتوی و معانی بلند خویش خواننده و شنونده را به سوی خود جلب و شیفته میسازد، بلکه ساخت شعری  و صنایع پرورده شده در آن غزل ها نیز، حس زیبایی شناسی ما را ارضا میکند.

ارزش ادبیات به ویژه شعر از لحاظ زیبایی شناسی ناب در واقع از جهت آهنگین بودن، فراوانی و انسجام صناعات ادبی و صور کلام، ادغام استادانه و ماهرانه ضرب المثل ها و نیز کلمات قصار است که از این جهت نیز ملانفس شاعر موفق است. ویژگی دیگری که در آثار ملانفس شایان توجه تواند بود، متنوع بودن بحور شعری و روان بودن اوزان است. اگر ما ابیات زیرین شاعر را به مطالعه بگیریم، اشعار پرشور و رقصان مولانا جلال الدین محمدبلخی به یادمان می آید:

ایستاب که گوزل یاری، گوردیم که سلامت دیر

                                            باش غویدوم ایاقینده ، «تور» دیدی نه حاجت دیر

توردیم، دیدیم: «عرضیم بار» عرض ایله، عدالت دیر

                                       دیدیم: «سانگه عاشق من»،  «غوی» دیدی خجالت دیر

دیـــدیم: پری لر خانی!، «سن سیز نترم جانی!»

                                                دیدی : بو سوزینگ بیزگه یالغانچی حکایت دیر

ملانفس از برکت مطالعه زیاد و سیاحت بسیار، آثار زیادی در زمینه های گوناگون به یادگار گذاشته است. او غیر از اشعار غنایی که بزرگ ترین بخش آثار او را تشکیل میدهد، صاحب اشعار اجتماعی، فلسفی، تعلیمی، تربیتی و مولف داستان «زهره ـ طاهر» نیز میباشد. اما نیرومندی استعداد و مهارت ویژه وی در داستان «زهره ـ طاهر» و اشعار تغزلی او نهفته است.

باری مارسل پروست گفته بود:

«نقش هنرمند متوقف ساختن زمان و ثبت لحظه هاست. زندگی بدانگونه که جاریست، جز از زمان از دست رفته چیزی نیست. زمان گذشته باید در یک تصویر جاودان هنری تغییر چهره دهد، از نو زنده گردد و بار دیگر جلوه گر شود.»

ملانفس از عهده این وظیفه به نیکویی بدر آمده است. او زمانش را دریافته «متوقف ساخته» و بگونه استادانه ترسیم نموده است. از اینرو، او از بزرگترین شاعران و نویسندگان ادبیات کلاسیک ترکمن است، حتی به نظر نویسنده این سطور، اشعار ملانفس از نگاه هنری و جوهر شعری از اشعار بزرگ ترین شاعر ترکمن ـ مخدومقلی فراغی نیز در سطح بلند تری قرار میگیرد. در باغستان سراپاسز و سراپا پرشکوه ادیات ترکمن، بر چکاد فرآورده ها و خلاقیت های ادبی، سیمای او از درخشان ترین سیما هاست. او به حیث سخنور چیره دست، دارای اسلوب آفرینشی خاصی است که یان همه ویژگی های آثارش در این خلاصه نگنجد، بلکه بررسی های ژرف و گسترده تری را ایجاب میکند. امید میرود در آینده از عهده این کار سنگین بر آمده و حق این شاعر گرامی را ادا کرده باشیم.

 

منابع و مآخذ:

1 ـ تاریخ ادیات ترکمن، جلد سوم، عشق آباد، 1978، ص 5.

2 ـ همان اثر، ص 11.

3 ـ تاریخ ترکمنستان، جلد اول، عشق آباد، 1960، ص 143.

4 ـ تاریخ ادبیات ترکمن، ص 8.

 منبع:www.rasekh63.blogfa.com