آهنگ و توقف شعر

       این شعر با مقدمۀ زیبایی آغاز میشود: شب هنگام است و فراغی خوابیده. ناگهان چار اسپ سوار می آیند و او را از خواب بیدار میکنند.بدون اینکه چیزی راجع به  مقصد و مقصود خود بگویند امرمیکنندش که : « تورگیل یارلر اراسیده بارگیل » برخیز در مجلس یاران برو. بادیدن آنان دل مختومقلی به جوش می آید سرش به دَوَران می افتد. در همین حال چشمانش به دو مجنون صفت می افتد. اینان به تعبیر و پنداشت مردم دیوانگانند ، اما آنان دیوانگانی اند که « قاب قوسین» اولین منزل شان است، آنان هم مختومقلی را تشویق میکنند که با آن سواران همسفر شود.

         مختومقلی و یارانش به جایی اُطراق میکنند و میبینند که در آنجا دو پیرزاده نشسته اند که چشمان شان از اشک و لبان شان از دعا سرشار است. آنان میگویند که شش عارف دیگر «هو» « حق» گویان میرسند. باز چار شخصی که لباش سبز به بر دارند،میرسند و میگویند:«مجلس حلقه سینی غورمانگ بوُیله آز» یعنی حلقۀ مجلس را چنین تنگ مگیرید. در پهنۀ دشت، شصت سوار دیگر پیدا میشوند که همه «محمد» گویان می آیند و خواهش میکنند که « دورمان اولوغ جایه بارگیل... » ایستاده مشوید و به سوی جای بزرگ رهسپار شوید.

        مختومقلی را به پشت اسپی مینشانند و اسپان را به جَوَلان در می آورند. مجلس بر پا میشود و به مختومقلی گفته میشود که « اوغلان آرا گیرگیل» یعنی ای پسر، به مجلس در آی . درین مجلس حضرت علی کرم الله وجهه دست او را میگیرد و توشک از زیرپایش میگیرند.مختومقلی از آنان میپرسد که این دوستان کیانند؟ در جواب میشنود که اینان : حضرت محمد، چاریارکبار،ویس القرن،سلیم خواجه، زنگی بابا،باباسلمان و بهأالدین استند و هم میگویند که هر نیازی داشته باشی، بخواه. دو پیرزاده یا دوشیخ ، از حاضرین، به حق مختومقلی دعا التماس میکنند. تمام انبیا و اصحاب به حق او دعا میکنند و از حضرت محمد، چاریارکبار، ویس القرن،سلیم خواجه،زنگی بابا،باباسلمان و بهأالدین تقاضا میکنند که مراد این پسریعنی مختومقلی را بدهند.

        بابا سلمان امر میکند که پیاله یی پُراز شراب به او (مختومقلی) بدهند. او شراب را تا آخرین قطره مینوشد و از عقل و هوش بیگانه میشود. بعد میگویندش که به عرش و فرش نظر افکند. مختومقلی از برکت شراب روحانی به مقام روحانی رسیده است، به عرش مینگرد. در عالم جبروت سیر میکند، صد هزار غرایب را میبیند. به هر چیزی که نظر می افکند، اصل و ماهیت اصلی آن شی را میبیند. به مقام «فنا فی الله» یی نزدیک میشود. مگر او را ازین خُلسه و مکاشفه بیرون می آورند. رسول الله به صحابه میگویند که به این پسر دعا داده از جاییکه آورده اید، آنجایش ببرید. و « اوغلان، الله یارینگ بارغیل دیدیلر» یعنی ، ای پسر برو ، خدا یارت باد!

         مختومقلی از خواب بیدار میشود ، حس میکند که دل و دماغش انباشته از سرود و ترانه است و مثل شتر مست به چار سو کف میپراگند

          تحلیل عرفانی

          سخنان یاد شده، بیانگر حرکت روحی و معنوی شعر بود، یعنی اینکه شعر از کدام نقطه آغاز میشود و بعد چگونه حرکت میکند و به کجا خاتمه مییابد. حال به چند نکتۀ عرفانی این شعر اشاره میکنیم . این اشاره ها خیلی کوتاه و زودگذراند. ببینیم که آغاز شعر چگونه است :

              بیرگیچه یاتیردیم تونینگ یاریندا        بیر تورت آتلی گیلیب تورگیل دیدیلر

              خبر بیرمز سنگا فرصت جایینده       شو ییرده  أرلر بار کورگیـــل دیدیلر

        این چار مصرع، آغاز سفر روحی ست. سفری که در آن حواس ظاهری دخیل نیستند و با نیروی حواس باطنی ، این گونه سیرو سلوک آغاز میشود. سفر روحی تا جایی که روایت شده است، بیشتر به کمک حواس باطنی صورت میگیرد.با نیروی حس باطنی آغاز میشود و ادامه می یابد وبعد راهروی شروع میگردد. درینگونه سفر، مسافر تا جایی به کمک راهبر راه میرود.زمانی و جایی میرسد که راهرو از راهبر پیشی میگیرد و به قوت جاذبۀ اشاره و ایمای معشوق و معبود ، به سیر معنوی خود ادامه میدهد

       این سفر روحی مختومقلی تا شرف یاب شدن به حضور پیامبر اسلام حضرت محمد ـ ص ـ است. چار سواری که مختومقلی را برمی انگیزند و به راه می اندازند، عبارت از چاریار کبار اند

          نظرم ییتیشکاج شول تورت مردانه       کونگلوم جوشه گیلدی باشیم دورانه

          شول وقتــــده بار ایدی ایکی دیوانه       دورمه اوغلان، اونده بارغیل دیدیلر

       آیا سفر بی راهبری که از خم و پیچ راه ها بی خبر باشد ، درست است؟ بلی آنطوریکه تأیید میکنید، درست نیست. مگر درین سفر، دو دیوانه مختومقلی را ، جرأت بخشیده به راه می اندازند. این دو مرد به ظاهر دیوانه جای رسیده هایی اند که این سفر را از سر گذرانیده اند. این مجنونان به مختومقلی میگویند: مترس ، با آنان همسفر شو!

        مختومقلی گرفتار حیرت است و به خصوص که واهمۀ یک سفر درراهی ناشناخته ، او را آگنده از دلهره کرده است. در همین اثنا:

         شول ایکی دیوانه توتدی غولیم دن         آلیبان گیتدیلر دوران ییریمـــدن

         بیر اشارت بولدی اُنینگ بیریندن          سیران ده باریبان تورغیل دیدیلر

         بعد از اینکه مختومقلی به سیران ـ درینجا حرکت و رسیدن در مجلس روحانی ـ در می آید، دو پیرزاده یی که چشمان شان از اشک لبریز است و لبهای شان سرشار ازدعا،با مختومقلی هم مجلس اند. درین حال، شش مرد «هو» ، «حق» گویان وارد مجلس میشوند

         «هو» چیست؟ در اصطلاح عرفا «هو» عبارت از غیبت مطلق است. «هو» به حالتی گفته میشودکه سالک به زخاریف دنیایی پشت پا میزند و تنها به یاد حق تعالی میباشد. مختومقلی، محو حالت روحانی این شش تازه رسیده است، اما آنان به او : «آدم ایندی گیلار گورگیل دیدیلر»،یعنی مردان خدا بعد ازین می آیند، تماشا کن.

         مختومقلی گرفتار حیرت در حیرت است. حیرت در عرفان یک حالت استثنایی روحی ست که در آن عابد یا سالک از جلوه های گوناگون محبوب ، گرفتار حیرت میشود. این جلوه ها زمانی تحسین برانگیز و خوشایند و زمانی هم هول انگیز و هراس آور. حیرت حالتی ست که آغاز دارد و انجام نی ، چونکه هر انجام و هر مرحلۀ آن ،آغازِمرحلۀ دیگر حیرت است.مختومقلی هم تا حال چند مرحلۀ حیرت را گذشتاند ه است: شروع سفر روحی؛ آمدن چار اسپ سوار؛ ملاقات با دو دیوانه. هنوز ازحیرت ملاقات با دو مجنون برنیامده است که دو پیرزاده می آیند و به او میگویند:

          اولتروپدیق گیلدی ایککی پیرزاده         گوزیندین یاش آقار، دیلی دعا ده

          «هو» ،«حق» دییب چیقدی آلتی پیاده          آدم ایندی گیلار گورگیـــل دیدیلر

          این شش وارسته چی خصوصیاتی ظاهری دارند ؟

          بیر تورت آتلی گیلدی باری نیزه باز         عصالری یاشیـــل ، آتی طبله باز

         اینان به مجلسیان میگویند:

         « مجلس حلقه سی نی غورمانگ بوُیله آز       آدم کوپدور اولی قورغیل» دیدیلر

         مجلس طریقت همیشه، پُرظرفیت و فراخ است. درینگونه مجلس هرتازه راه عرفان و تصوف و عارف و سالک  حق نشستن را دارد. گبر و ترسا و نصرانی و مجوس، از دست یک ساقی شراب روحانی مینوشند و برای رسیدن به معبود به تعبیر حافظ از پیر میکده یاری میخواهند. اینگونه مجالس اگر از نگاه شکل و ظاهری تنگ بوده باشد هم ، از نگاه معنی و باطنی به وسعت جهان است در آن تمام آفریده های حق تعالی جایی برای حضور دارند. مجلس آنان همطراز فکر و اندیشۀ شان بیکرانه است و همسان قلب شان، کرانه ناپدید.از همین سبب ، آن چارسوار میگویند:

        «مجلس حلقه سینی غورمانگ بُویله آز» یعنی حلقۀ مجلس را چنین تنگ مگیرید.

         مختومقلی هنوزغرق حیرت است که ناگهان شصت سوار از پهنۀ دشت پیدا میشوند. در میان این سواران پیامبر اسلام حضرت محمد ـ ص ـ نیز هست. پیامبر اسلام به آنانی که همسفر ایشانند و به آنانی که به استقبال شان شتافته اند میگویند: « دورمانگ اولی جایه بارینگ ... » ایستاده نشوید ، به جای بزرگ بروید.

         داشدان چیقـــدی آلتمیش آتلی گوردیلر      « محمد»  دیب باری قرشی یوردیلر

         ساغلیق ـ سلامتلیق بیر ـ بیر سوردیلر      دورمانگ اولی جایه یورگیل دیدلر

         مصراع آخر این بند قابل دقت و تأمل است. یکی از اصلهای اساسی طریقت طلب است. اصل طلب پایان ندارد. عارف باید در هر نفسی در طلب باشد و طلب او ازادنی به سوی اعلی باشد. راه طلب آسان هم نیست دشواریهای فراوان دارد . سالک باید تمام این دشواریها را تحمل کند و هیچگاهی از نرسیدن به مطلوب شکایت نداشته باشد. اگرسالک در نیمه راه از طلب بازماند، مقصود را گم کرده است و به بیراهه رفته. طلب همیشه به سوی عالی به تعبیر مختومقلی «اولی جای » جایگاه عالی، است. هر مرید ـ به مفهوم وسیعتر هر انسان ـ باید به خاطر رسیدن به « اولی جای »مجدانه بکوشد . مریدی که روحیۀ طلب نداشته باشد، به مقصد نمیرسد واز حصول مقصود بی بهره میماند.

       مختومقلی بازهم به فیض و برکت روحانی دیگری دست مییابد و آن این است که او را بر اسپ مینشانند و با خود میبرند و اجازه مییابد که به دوره بنشیند.

        به دوره راه یافتن مرید ، یکی از افتخارات اوست. به هرکسی اجازه داده نمیشود که در حلقۀ عارفان بنشیند و از برکات روحانی آن بهره ببرد.این مرحله آغاز تحرک عارفانۀ مرید است ، چونکه مرید، شامل دایره یی میشود که شامل شدن در آن دایره باعث تعالی روحی وفکری اومیگردد.حلقه یا دایره،نماد محیط عرفان است و شامل شدن درین محیط شناخت با دل، خود امتیاز بزرگی ست برای سالک یا مرید. مرید با شامل شدن درین حلقه با واسطۀ رسیدن به محبوب که همانا پیر است، رو به رو مینشیند و گفتار و کردار او را در رسیدن به محبوب سر مشق قرار میدهد

         بیر آتینگ آردینـــه مینی بیردیلار       سیرانده شول جایه باریب دوردیلار

         تمام اولتوردیلار، مجلس قوردیلار      اوغلان مانگا«آرا گیرگیل» دیدیلار

         در مجالس کسی هست که همنشینان را به یکدیگر معرفی میکند. درین مجلس روحانی ، حضرت علی کرم الله وجهه این کار را به عهده دارد. درین مجلس مختومقلی به حضرت محمد ، توسط حضرت علی معرفی میشود. توشک مادیت او را میگیرد و لباس معنویت میپوشاندش.

         قابل یاد آوری ست که بسیاری از طریقت ها، به واسطۀ حضرت علی ، به حضرت محمد میرسند.از همین سبب درین مجلس روحانی حضرت علی ، واسطۀ ملاقات مختومقلی با حضرت محمد میشود. حضرت علی درین مجلس تنها واسطۀ ملاقات مختومقلی و حضرت محمدنیست، بلکه واسطۀ معرفت مختومقلی با بسیاری از بزرگان طریقت نقشبندیه نیز است.

          حادثۀ مهم دیگر درین سفر روحانی

          درین مجلس حضرت علی بوریاـ مادیت ـ او را میگیرد و چیز تازه و نا آشنا به مختومقلی ـ معنویت ـ به او میپوشاند و اشاره میکند که با این قبا به سوی جهان معنی برو. به تعبیر دیگر، ماده را بگذار و با معنا زندگی کن.

          علی دیر دیدیلر، توتدی دستیم دن         بوریــــا توشگیمی آلدی آستیـــم دن

          مین بیلمه دیم قویدی بیرذات اوستیم دن        یولوغان دوران دیر، سورگیل دیدیلر

          مختومقلی درین سفر روحانی با چاریارکرام ، سلیم خواجه، باباذریات،ویس القرن،زنگی بابا، باباسلمان و بهأ الدین نقشبند آشنا میشود. این آشنایی از اثر کنجکاوی مختومقلی میسرمیگردد:

          حیدر دین سوره دیم برچه آد به آد         حضرت پیمبر اولدور، بولمه یاد

          اول سلیم خواجه دیر، اول باباذریاد       اول ویس القرن دیر بیل گیل دیدیلر

                                                    *****

          اول بهأالدین دیر او هم بیر یار دیر       بیری زنگی بابا اول هم نامدار دیر

          اول سویانشیب دوران چاریار دیر        مقصدینگ نه بولسه آیتغیل دیدیلر

          درین مجلس آن دو پیرزاده امام حسن و امام حسین از حضرت محمد ( ص) تقاضا میکنند تا در حق مختومقلی دعایی بکنند. حضرت محمد ( ص ) دعایی میکند و تمام صحابه و 124 هزار انبیأ آمین میگویند:

          شول وقتده دوران ایکی شیخ و شاب       بو اوغلانه فاتحه بیرنگ دیدی صاف

          یوزییگیرمه تورت مینگ انبیأ اصحاب       باریسی شونلار دیر بیل گیل دیدیلر

                                                    *****

          رسول الله آیتدی یا شاهمردان         ایا سلیم خواجـــه ، یا بابا سلمـــان

          ابابکر صدیق یا عمر، عثمان         بو غولونگ مقصدین بیرگیل دیدیلر

          علامت قبول دعا در مجلس روحانی چیست ؟ مرید را با پیاله یی از شراب روحانی مست کردن و عقل و هوش او را ربودن و دل و جانش را از جلوه های محبوب سرشار کردن است. به مختومقلی از شرابی با این کیفیت، پیاله یی میدهند و او را از عقل دام مکار، محدود و فریبکار نجات می بخشند.

          قابل ذکر است که می در اصطلاح عارفان اِکسیری ست که قلب مسین عارف و مرید را به زر تبدیل میکند و جذبۀ رسیدن به معبود و معشوق را در دل عارف و صوفی زیاده میسازد. از همین سبب هم در قدم اول مختومقلی را از شراب روحانی مست و سرشار میسازند تا در نهاد او جذبۀ رسیدن به محبوب مطلوب را بیشتر سازند و برایش تلقین کنند که علایق مادی خویش را به کلی نابوده ساخته و به دنیای معنویت قدم گذارد. می یا شراب در قلب و روان ِمرید ، سرخوشی ، مستی و کشش دوستی را زنده میسازد. البته این مستی و سرخوشی و احساس دوست داشتن و دوست بودن، نتیجۀ شراب مادی نیست،بلکه محصول شراب معنویست. در چنین حالتی ـ اگر نصیب مریدی و سالکی شود ـ مرید ، سالک ، عارف و عاشق ، از همۀ علایق مادی خود میبرد و درخیال و جلوۀ معشوق غرق میشود و از عقل محتاط و دوراندیش میگریزد. درچنین حالتی ، در نظر او، عرش و فرش، چیزی جز جلوه های مراد و معشوق نیست. مختومقلی را ازین شراب داده ، عقل و هوشش را برده اند و گفته اندش که برعرش و فرش نظر افکن و تمامی زاوایای آن را تماشا کن:

 

         سلیم بابا، سلمان بویــــــوردی مرده       پیــــاله نی توتیــــب ســـــالدیلر دُرده

         گیتدی عقل و هوشیم، یاتدیم شوییرده      عرشده  ـ فرشده نه بار، کورگیل دیدیلر

         مختومقلی بعد از نوشیدن این شراب جسمش را گم میکند، نسیمی میشود و روحی . در تمام ریشه های زمین نفوذ میکند. شش جهت در نظرش یک صفحه میگردد. به او امر و صلاحیت داده میشود که با دیدۀ جان به همه جا نظر افکند.  به عالم جبروت نظر می افکند، جلوه های قدرت خداوند را تماشا مینماید:

         یل بولدوم، یوگوردوم یر تامرینه        نظریم توقــــوندی عرشینگ کمرینه

         جبروت عالمینـــه، جلیـل سرینه        گیلیب اوزونگ غراب گورگیل دیدیلر

         ره آوردِ این سفر روحی، این مکاشفه و مراقبه چیست؟ این سفر روحی چی چیزی به مختومقلی داده است ؟

         به نظر من مختومقلی درین سفر خود به خلاصۀ فلسفۀ وحدت الوجود یعنی «همه اوست» میرسد. مختومقلی بر هر سو که نظر می افکند، جلوه های الله جل جلاله به نظرش می آیند. هر چیز جلوه یی از جمال و جلال خداوندی میشود ، جزجلوه های قدرت خداوند چیزی دیگری به نظرش نمی آید. به این نتیجه میرسد که «همه اوست » مختومقلی درین سفر روحی از مراحل تجرید، تفرید میگذرد وبه مرحلۀ توحید میرسد و به ما هم می آموزد که :

         ناگــه خیــــال ایتسم اله گیتیردیم         قایدا باقسم اونگا نظر یتیردیم

         بو حال بیله مین فراغت یاتیردیم        یوزیمه تویکوروب تورگیل دیدیلر

         سفر روحانی  مختومقلی چنین پایانی دارد:

         رسول الله آیتدی اصحابلر یورونگ       اوغلانی اوزادینگ، بیر فاتحه بیرنگ

         بو ییرده تورت آتلا آلیپ تاپشیرینگ      گیتیرگان جاینـــــدا غویغیـــــل دیدیلر

         توریب، مختومقلی گوزین آچیب دیر      سَرینــه نـــه کویلر گیلیب گیچیب دیر

          مست اینر دیک آق کوفُک لار ساچیب دیر       اوغلان! الله یارینگ، بارغیــل دیدیلر

       نتیجه : اگر بخواهیم که ازین شعر پرمحتوا و شیرین نتیجه گیری کنیم، به نکات زیرین دست می یابیم :

        تمامی انسانها آفریدۀ الله جل جلاله اند. هیچ انسانی برانسان دیگر، هیچگونه برتری ِ ندارد. همه بندگان یک معبود اند و در طاعات و عبادات خود ، او را جستجو میکنند، مگر با راه های جداگانه. مقصود و مقصد یکی ست ولی زبانها و راه ها جدا جدا اند.

       تمامیِ جهان جلوه های جمال و جلال خداوند متعال است. به هر سو که نظر افکنی ، یکی از جلوه های او را تماشا میکنی ، بی حرمتی در برابر این جلوه ها، قدرت خداوندی را حقیر انگاشتن است. از همین سبب با دل و جان، عاشق آفریده های او باید باشیم و آنها را عزیز بداریم.

       رسیدن به این طرز تفکر به کمک پیر عالی مقامی امکان پذیر است. به کمک پیری که در آغوش او تمام جهان بگنجد و نبض هستی را در دستان خود داشته باشد. درین راه مرشد مختومقلی ، حضرت محمد ـ ص ـ است.

       رسیدن به این طرز تفکر، با دلبستگیهای مادی و کوچک به دست نمی آید.باید که از منفعتهای مادی، بگذریم و به اهداف کوچک و بازدارنده توجه نکنیم . به سوی اهداف متعالی با همت ِ برتر از مکین و مکان، گامهای استوار و بِلند برداریم .

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم آذر 1387ساعت 12:47  توسط محمد صالح راسخ  |  آرشیو نظرات

نگرشی بر نحوه ستیزندگی مخدومقلی فراغی

                                        نگرشی بر نحوه ستیزندگی مخدومقلی فراغی

           باری شوپنهاور گفته بود:

           « نویسندگان را میتوان به شهابها، سیارات و ستارگان ثابت ماننده دانست.  گروه نخست تنها تاثیری زود گذر پدید می آورند وبه سوی آنها خیره میشوید و فریاد میزنید: نگاهش کنید! و آنگاه ناپدید میشوند.

          دومین گروه ستارگان سیار، بسی بیشتر میزیند و چون به ما نزدیکتر اند، درخششی خیره کننده تر از ستارگان ثابت دارند و از این رو نادانان این دو را با هم به اشتباه میگیرند، اما آنها نیز به زودی جای خود را وامینهند. گذشته از این، درخشش آنها از نور اکتسابی است و حوزه تاثیر شان نیز محدود به همسفران شان(معاصران شان) است. تنها گروه سوم تغییرناپذیر اند. در آسمانها استوار ایستاده اند و بانور خود میدرخشند و تمام قرون را به تساوی تحت سیطره خود میگیرند. منظر شان با تغییر دیدگاه ما عوض نمیشود، زیرا آنان را اختلاف منظری نیست. برخلاف دیگر گروه ها ، آنان به یک منظومه (ملت) خاص تعلق ندارند، تعلق آنها به کل جهان است و این دقیقا به علت بلند جایی آنهاست که نور شان سالها زمان میخواهد تا به چشم ساکنان زمین برسد.»

          آری! بدون شک و تردید، مخدومقلی فراغی شاعر سترگ و سخنور بی همتای خلق ترکمن به گروه سوم تعلق دارد. او همانند ستارگان ثابت با درخششی چشمگیر در اوج آسمان فرهنگ و ادبیات استوارانه ایستاده و با سیمای شکوهمند و فروغناکش «تمام قرون را به تساوی به سیطره گرفته است.» او با همه وجودش و با تمام فرازنگری ها و فرهیختگی هایش شاعر انسانهاست . سخنوری است که از سویی گزارشگر زمان خود و از سویی دیگر، تصویرگر بسیاری از هنجارها و ناهنجاری زمانه هاست. مخدومقلی فراغی شاعر مبارزی است که چراغ شیفتگی انسانها را در رواق سینه خود آویخته و با عشق و شور انسانیش به آنها جاودانه دل بسته است.

          در این نوشته سعی میشود با مروری کوتاه در اشعار مخدومقلی ، چند سخنی در مورد برخی اندیشه های اجتماعی و انسانی وی گفته آید. ناگفته پیداست که این نوشته به هیچوجه دربردارنده همه گفتنی ها و نمودار تمامنمای باغستان گشن شاخ اندیشه و تفکر جهشمند این شاعر آزاده نیست. فقط برای آشنایی اندکی با شخصیت چند بعدی وی ، برخی اندیشه های ارجناکش را در اینجا به بررسی می نشینیم.

          آن گاهی که برای نخستین بار درخت پربار ادبیات منظوم و مکتوب خلق ترکمن جوانه میزند، مخدومقلی شعر خود را به مردمش عرضه میکند و روان عطشناک شعر خواهان و جویندگان عدالت و راستی را با شعر خویش سیراب میسازد. او در بحبوحه تشدید جنگها و کشمکشها، در عصر واقعا استبدادی ، یعنی عصر نبرد و طغیان و جنگهای مداوم میان زورمندان غارتگر، در سال 1733 در اترک پا به دنیا نهاد و در جنگل دهشتناک و تیره وتار آن روزگار تاریک درخشیدن گرفت. (1)

          بزرگترین شاعران و نویسندگان و برجسته ترین هنرمندان فقط زمانی توانسته اند بر ستیغ کوهستان شهرت و افتخار گام نهند که با آفریده های فکری و ذهنی توده مردم از نزدیک تماس گرفته و بر سرچشمه روحیات مردم و به خواستها و نیازمندیهای مردم وبه آرزو و امیال آنها آشنایی یافته و از آنها به طور خلاق و سودمند استفاده کرده باشد. اگر اشعار مخدومقلی اینهمه محبوبیت دارد و اینهمه رنگ جاویدانی بخود گرفته و مورد قبول عام است، بیشتر به خاطر آن است که شاعر از این سرچشمه های مصفا و پاکیزه استفاده کرده و اشعار خویش را سروده است، یا به خاطر آنست که او به قدر فهم خویش و به میزان عشق درونی خود به رسالت اجتماعی و انسانی خود وفادار مانده است؛ یا به خاطر آنست که او یکی از آن سیماهای تابناک و پرتوانی است که زندگی را در چارچوب سنن و موازین عادی برنمی تابند، « گمشده ای دارند، بانگی در درون خود میشنوند و آتش خاموش ناشدنی در اندرون شان زبانه میزند.» (2)

          کمتر شاعری را سراغ داریم که چون مخدومقلی اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی زمان خویش و مردم خود را در اشعارش بازتاب داده باشد. شعر او را که بخوانی منظره جامعه پر از ستمکاری بیرحمانه، تهاجمات یغماگرانه، کشمکشهای مذهبی و بیداد ارباب زر وزور با همه آدمهایش و با همه مناسبات اجتماعی ـ اقتصادیش در برابر دیدگان ما مجسم میشود. به همین خاطر باید او را عمیقا دریابیم و گرامی داریم که خود یکی از بنیانگذاران بنای شکوهمند ادبیات ترکمنی است.

          چنانکه یاد آور شدیم، مخدومقلی فراغی در دوران تشدد جفا، بیدادگری و استبداد و رواج بیحد ریا وتزویر زندگی مینمود. دورانی که آزادگی و عدالت، در زیر لگدکوب زورمندان غارتگر پایمال شده، استثمار ضعیفان و بینوایان و هتک شرافت انسانی و کشمکش بر سر پول و غنایم بر فرازین حد خود رسیده بود. او از بیدادهای فراوانی که بر مردم دیارش روا داشته میشد، رنج میبرد. شاعر با بیعدالتی ها و بیدادهایی که هر روز و هرساعت و در همه جا میبیند، نمیخواهد خویشتن را سازش دهد. او نمی توند این آلام جانگداز را در سکوت خویش متحمل شود و از درد نخروشد. ابیات ذیل از آن شاعر نامدار ، ترسیم خوبی از وضع دوران و رواج ظلم و دشمنی و بیچارگی مردم و تحمل گرسنگی و آوارگی توده هاست:

           دردیم باردیر دیاریم دان دوریمدن          خیر قایسی احســــان قایسی بیلینمز

          ظالم لارینگ جفاسیندان جبریندن        اســلام قایسی ایمــان قایسی بیلینمز

           گیشی نینگ مالینا گوزین ایلدیرلر       تعذیب ادیب، کونگله کینه دولدیرلر

           بیربیرینی ناحــق یرگـه اؤلــدیرلر         نوربـت قایسی امــان قایسی بیلینمز (3)

         ترجمه: « من از زمان خود و از دیار خود درد دارم. در اینجا فهمیده نمیشود که کدامین کارها خیر است و کدامین کارها احسان. از جور و جفای ظالمان دانسته نمی شود که کدامی اسلام است و کدامی ایمان. در اینجا انسان هایی هستند که به مال و منال مردم چشم دوخته اند و قلب های شان آگنده از کینه و عداوت استو یکدیگر را به ناحق به قتل میرسانند . به راستی که در اینجا فهمیده نمیشود که کدامی در امان است و کدامی در خطر.»

        دوران شاعر، روزگار پر هرج و مرجی بود. نابرابری اقتصادی و غیر عادلانه، استبداد و استثمار تنگدستان سخت مروج بود . فقها و روحانیون قشری و متعصب ـ آن ظاهرسازان پنهان کار ـ و درندگانی که نقاب در چهره کشیده، تظاهر وریا را همچون یک سنت متعالی دنبال مینمودند، نیز در کار غارتگری فقرا با زورمندان همدست بودند و یاور،  و به گونه های مختلف و شیوه های ویژه مشغول عوام فریبی و چپاول بودند که ابیات زیر نمودار همین استبداد بیرحمانه  و تبیین همدستی شاهان و خانان و ریاکاران است:

        ریا بولدی کوپینگ اوقان نمازی            تانگری هیچ بیریندن بولمادی راضی

        پیغمبر اورنیندا اوتـوران قاضی              پاره اوچیـــن الیـــن آچا باشلادی

        شاه لاردا غالمـادی حکم عدالت          بیر پول اوچیــن مفتی برر روایت

        بیل: بـــو ایشــــلر نشـانه قیامت         ظالم لار بی تـوبـــه اوتـا باشلادی

        فقیرلار خورلانیب یوزین سارالدیب           کیم توره سیین تاپیب رنگین غیزاردیب

         ظالملار مظلوما سیرتین غیزاردیب       غمچی سیندان غانلار ساچا باشلادی

         بیر پاره صوفی لار«صوفی من» دیه ر       ســـوراماز، ظالمـلار طعمین ایــه ر

         «بیزی یخشی گیشی دیسین» دیه ر       هر ایشیکده ســـوزلر آچـــا باشـلادی

          ترجمه : « در این زمان تمامی اشخاص بخاطر ریا ادای نماز مینمایند، به این سبب خداوند از آنها راضی نخواهد شد. قاضیی که بجای پیغمبر (ص) نشسته، اکنون برای ستاندن رشوت دست خویش را دراز میکند. در هیچ شاه و امیری داد و عدالت نمانده و مفتی ها بخاطر پول روایات نادرست میدهندو حقیقت را منکوب میکنند. ظالمان از این دنیای فانی بی توبه میگذرند. بدان! که اینها همه نشانه ای از قیامت است. فقیر و غریب همیشه خوار و رخساره شان زرد است. برعکس برخی ها را مراد دل شان حاصل شده از رفاهیت و آرامی خاطر، رخساره شان سرخ است. ظالمان همواره بالای مظلوم ستم روا میدارند. همین اکنون از قمچین آنها خون میچکد. گروهی از اشخاص، خود را صوفی نامیده اند و بی پروا طعام ظالم را صرف مینمایند، برای اینکه ایشان اشخاص نیکی به جامعه معرفی شوند، درهرجایی خویشتن را تعریف و تمجید میکنند.

        در ابیات زیرین نیز فراغی همه این کرگسان بیدادگر را به باد انتقاد میگیرد و اعمال ناشایست شان را مذمت مینماید. در اینجا لحن سخن او ناصحانه یا شکوه آمیز نیست، بلکه فریادی ایست خشماگین و پیکان هایی است آخته از رگبار تگرگ که بالای فرق ستمباره گان میخورد:

        گومیــلدی دریـــالار ییقیلدی داغـــلار        یتیم لر گؤزیاشین دوکا باشلادی

        اولامسی دان بولان حرام خور بگ لر       یوردی بیر یانیندان ییقا باشلادی

        ترجمه : « از تشدد جفا، دریاها از خاک پر شدو کوه ها تماما غلتیدند. از چشم یتیمان همیشه اشک میریزد، بیک های حرامخواری که از نسل متکبران هستند، میهن ما را از یکسر ویران ساختند. و در جای دیگر میگوید:

          نامردلره دونــدی یامان زمانه        مرد غولینا دوشسه غویماز امانه

          بخیل تومشیغینی توتار آسمانه        حرامدان ییغیلان طلا ـ کان بیلن

         ترجمه: « زمانه چرخش دیگری کردو قدرت به دست نامردان رسید. اگر اینها بدست مردی از آزادمردان بیفتد، در امان نخواهند ماند، اکنون بخیل با ثروت و دارایی که از راه حرام گرد آورده، پوز خود را به آسمان میگیرد.

         ویا:

         کلله غویوب سالدیق خانینگ غلاسین       اشیتدیک آه ـ زار مسکین ناله سین

          ترجمه : « قلعه خان از انباشتن کله انسانها بنا یافته است، از همین سبب از هر گوشه آه و ناله حزین غریبان بگوش میرسد.

         مخدومقلی فراغی شاعریست حساس و با عواطف انسانی و در عین حال رنجدیده و مظلوم. سراسر اشعار او مشحون از بیان درد و رنج ، جور وجفا، گرفتاری و سرگردانی است که همه اینها محصول شرایط نابسامان زمان اوست. ببینیم که این پدیده های ناهنجارو نامساعد را با چه سادگی و وضاحت بیان میدارد:

         یخشی ـ یامان بولماز معلوم        هر کیـم اؤز بیلنینه عالم

         جهانــــه اود چاقــــدی ظالم         ییل ، ییلدان شر بهم ادر

         مخدومقلی ســـوزلر سؤزله        غیرات آتـده، حیا گؤزده

         یـیل ییــلدان بو یوردیمیزده         ظلم آرتیب زور بهم ادر

          ترجمه: « در روزگار ما اشخاص نیک و بد از هم تفکیک نمیشوند. در اینجا هرکس به نظر خود عالم است. مستبدی به جهان آتش زد، در این دیار سال به سال شر ازدیاد می یابد.  مخدومقلی ! هرچه میخواهی بگوو چونکه غیرت در نام است و حیا در چشم. در سرزمین ما ظلم و زورگویی سال به سال ازدیاد می یابد.»

         شاعر در می یابد که در سرزمین آبایی خود قتل و غارت ، دروغ، ریا، تظاهر ، رنگها و نیرنگاو بسا فساد اخلاقی و اجتماعی اوج میگیردو هر آن جامعه را تهدید مینماید. بنابران وی از زمان خود و مردم دور وبر خود شکایت دارد. ببینیم که او از وضع زمانه خویش را چگونه ترسیم مینماید:

         ترجمه :« در روزگار ما حیات و زندگی آزادمردان به نامردها وابسته شده است. دل شیرهای آزاده از روباه های مزدور داغدار است. سیرت دنیا را دگرگون کرده اند. فرومایگان زیاد شدو سردرگمی در ملک ما رونما گردید. اکنون دوست و برادر از هم بیزار اند. اکثریت مردم هرچه دل شان خواست میگویند. به آن یکی میهن دوستی و وطنپرستی را بهانه میگیرند و شکنجه اش میدهند. به سوی سلطان و خان نیک بنگرید، آنها به خیال اینکه گرگ را گرفتار کرده اند، به شادی نشسته اند.»

        حرص، بخیلی، حسد، رشوت، غیبت و سودخوری از نکوهیده تری و زشت ترین صفت هایی است که انسان را گمراه و زبون میسازد و بسیاری از اندیشه وران و شاعران مبارز ما این اعمال ناشایسته  را نکوهش کرده اند. فراغی نیز در بسیاری از اشعارش در این مورد اشاره ها و تاکیدهایی دارد و ازمردم روزگارش به این سان شکایت مینماید:

        غیتــادان غیبتکش اؤزیـن دوزاتـــدی      سودخور دنیا بیلن اؤزین گؤز اتدی

        تانگری دان بیخبر، غوشون اوزاتدی      تانگرینی بیر بیــلن مردان غالمادی

        بخیـل بـــولان بـای آدینی گــــؤتردی       فاسقلار فسق ایلـه عمرین ارتیردی

        اهـــل دل دنیـــادا اؤزیـــن غوتـاردی      دردلی لر دردینــه درمان غالمادی

       خلایق بارچه سی بیــحد خور بولـدی      عالم لار علمیندن غالدی، کـؤر بولدی

        سپایی باریسی پـــاره خــــور بولـدی       شــاه آلدیندا عــادل دیوان غالمادی

        مفتی اؤز ســــؤزینه قیلمــــادی عمل       شـــریعت ایشینــه ایــله دی حیـــل

        خلق ایچینه دوشدی حرص آتلی کسل       حقینـه جـور بولان انسان غالمادی

         ترجمه : « باز غیبتکش ها خود را جمع وجور کردند و سودخوارها به واسطه مال و دارایی خود به جلوه درآمدند. خان مستبد و از خدا بیخبربرای سرکوبی ما لشکر غارتگر فرستاده؛ کسی که خدا را واحد و یگانه بداند در این جهان نماند. کسی که بخیل بود نام «بای» را به خود کمایی نمود. فاسقها با صد فسق و فجور عمر خود را میگذرانند. کسی که اهل دل بود، خود را از این ورطه رهانید. اکنون برای درد دردمندان درمانی نمانده، تمامی خلایق به همدیگر حسد میبرند. دانشمندان علم و دانش را فراموش کرده و همه کور شده اند. لشکریان همه رشوت میخورند. در دربار شاه شخص با انصاف و عادلی پیدا نمیشود. مفتی ها به قول خود عمل نمیکنند، آنها در کار شریعت حیله میورزند. در میان مردم مریضی بنام «حرص» سرایت کرده است. آری! در زمان ما کسی نیست که حقوقش پایمال نشده باشد.»

         یکی از ویژگی های شعر مخدومقلی برخلاف بسیاری از شعرا، تبلیغ مقاومت و جان سختی در مقابل مستبدان و سیاهکاران روزگار خود است. اکثریت شعرا از اوضاع ناهنجار و نابسامان روزگار خویش شکایت و آنرا تصویر کرده اند که متأسفانه در شعر بسیاری از آنها یأس و ناامیدی و تسلیم طلبی مشهود است. در حالیکه مخدومقلی فراغی همت بلند را، غرور و سربلندی و عشق به آزادی را میستاید و در برابر دشواری تسلیم نمیشود. قله اراده راسخ و امید توانمند او را هیچ مشکلی و دشواریی نمیتواند فتح کند. او همیشه به آینده تابناک امیدوار است. او با دشتهای گسترده و بیکران میهنش وبا کوه های سربه فلک کشیده و حتی با درختان و گیاهان سرزمینش پیمان می بندد که تا آخرین دم استوارانه بایستد. او از سرسختی صخره های کوه می آموزد که در مقابل دشواریها مقاوم باشد و از وسعت و بیکرانه گی دشتهای پهناور می آموزد که دلی شکیبا و پرحوصله داشته باشد. اما همینکه ظلم و استبداد ستم پیشه گان از حد میگذرد، او نمیتواند تحمل کند،  نمیخواهد هرچه برسر توده مردم آید، آنرا بپذیرد و واکنشی از خود نشان ندهد؛ بلکه کمر همت میبندد و لباس غضب میپوشد و به مثابه سخنگوی مردم، خشم بی انتهای آنها را بیان میدارد. در همین وقت است که او مردم را به نبرد نهایی به منظور کسب یک هدف انسانی فرا میخواند:

         ای یاران لار، مسلمانلار، جبرده یورمـــه لی بــــولدی 

                                       نیچـــه زحمت چکن جان لار جفــــانی گؤرمه لی بولدی

          جهان گیینگ دیر ملامت کان، آرادا کویدی شیرین جان

                                     اوستیمیزده رحمسیز خـــــان ، بیـــل آخر اورمالی بــولدی

          آزیب دیر کوکلنگ خان لاری، کوپ گؤرار بیزه حال لاری

                                   غویمان سوردی بار مال لاری گؤز دیکیب دورمالی بولدی

          مخدومقلی آیاما جـــان، بیلینگ غوشا، گی غضب دؤن

                                    حــد دن آشـــدی بو ظالم خــان ، آخر تؤر غورمالی بولدی

          ترجمه: « یاران من مسلمانها! برای ما چنین مقدر شده است که جانهای جفا دیده ما باز ظلم و استبداد زیادی را متحمل شود. این جهان که میبینیم بسی گسترده و وسیع است، اما در بالای ما خان بیرحمی قرار دارد. بدان که او عاقبت الامر ضربه مرگباری برما خواهد زد. خام های «گوکلنگ» که غیرت و انسانیت را مدتها قبل از دست داده اند، همین زندگی فقیذانه ما را نیز دیده نمیتوانند. آنها تمامی مواشی ما را باخود میبرند وما از عقب آنها با حسرت مینگریم. مخدومقلی در پروای جان خود نباش! کمر همت را محکم برمیان بربند و لباس غضب بپوش ، زیرا که ظلم این مستبد از حد گذشت. چونکه عاقبت مجبور هستی تا ظالم را از بین ببری.

        در اشعار مخدومقلی فراغی حال و احوال طبقات و قشرهای مختلف جامعه به نحو احسن نمایانده شده است. اشعار پندآمیز و اجتماعی او زیاد است که در آنها ناله بینوایان و رنج دردمندان سرگشته تبلور یافته است. شاعر موضوعات شعر خویش را از محیط زندگی و جامعه خود برمیگزیند. زندگی او با عصری خونین ، پر سانحه و نکبتبارمصادف بوده است، روزگاری که مناسبات نیمه بردگی و فیودالی با همه شدت و حدت برجامعه حکمروایی میکرد . روزگاری که جنگ و ستیز خانها و بایکدیگر و کشمکش های مذهبی بطور دایمی وجود داشته، مناطق همه عرصه اضطراب ها و تشنجات فلاکتبار بود و زورمندان بخاطر آزمودن شمشیر خود انسانها را سر میبریدند و بخاطر حرص و آز حیوانی مستبدان کله منارها ساخته میشد.

          در چنین احوالی او به خاطر احترام  به ارزش و مقام والای انسان و به خاطر حفظ مناسبات نیک اجتماعی و اخلاقی ، ندای برابری و برادری بلند میکند، تمام زشتی ها و پلشتی ها، سیاهکاری و خودسری حکمرانان و همدستان ستم پیشه آنها و ریاکاران را برملا میسازد و زورمندان از خود راضی و متکبر را از رواداشتن ظلم و استبداد به فرودستان و ضعیفان برحذر میدارد و با بیانی روان و شورانگیز اینهمه ناگواریها و نابسامانیها را بصورت گسترده و واقعبینانه منعکس میسازد. در بسیاری از اشعار او دردمندی و پریشان حالی پیداست که نشان میدهد استبداد بیرحمانه زورمندان دلش را اندوهگین و روانش را آشفته و سرگشته ساخته است. با شنیدن چینین اشعاری ما به تعجب اندر میشویم که شاعر ما در چنان روزگاری که قبلا تصویرش کردیم، چگونه توانسته با شجاعت کامل و جسارت بی نظیری طرف درماندگان و ستم دیدگان را برگزیند و از آنها حمایت نماید و چنین اعجوبه هایی را ایجاد کند. او نه پروای شاه را دارد و نه امیر و خلیفه را، هرکه پیرو جهل و پتیارگی است ، مورد انتقاد و مذمت شاعر قرار میگیرد. او بدین باور است که زور و زر سلاطین و قدرت آنها برای ابد ماندگار نیست، عاقبت الامر، ظالمان  و مستبدان، خوار و زبون وفرو دستان برکشیده خواهند شد. به غریبان تسلی و امیدواری میدهد که آنها نیز زمانی به نوایی خواهند رسید:

       قیـامت دن بیر ســوز دیـدیم بایاقده     غاراو باردیر یرسیز اورلان تــایاقـــده

       ظالم لار خوار بولار غالار ایاقده     غریب سن آغلاما شیر دیک بولار سن

       ترجمه : « دیروز از علایم قیامت سخن بیان کردم، در مقابل چوبی که بر سر انسان مظلوم فرود آید ، واکنش نیز خواهد بود. اگر غریب و رنجدیده استی ، گریه مکن! چونکه در آینده نزدیک ظالمان خوار و زبون میشوند و تو همانند شیر آزاد خواهی شد».

       یا اینکه خطاب به قدرتمندان چپاولگر چنین میگوید:

       لقمان دک هر ایشینگ چاره سین بیلسنگ      رستم دیک دولرنی فرمانه سالسانگ

       اسکنــــدر دک یرینگ یـــوزینی آلسانگ       یرگه یکسان بولیب یردک بولارسن

       ترجمه :« اگر همچون لقمان هر مشکلی را با تدبیر وسنجش خود آسان کنی و چون رستم دیو ها را زیر فرمان خود بیاوری ویا مانند اسکندر تمامی روی زمین را زیر سلطه خود داشته باشی، بازهم زمانی نابود شده وبا خاک یکسان خواهی شد.

        در اشعار مخدومقلی نابرابری و ستم زورمندان غارتگر و ستم پیشه گان به صورت گسترده و واضح نماینده شده است. به این ابیات توجه کنید:

          کیم یر تاپمـــاز ایمأگه         کیم نان تاپماز ایماگه

          کیم دون تاپماز گیماگه      کیم تیرمه شال گؤزلار

          ترجمه :« بعضی ها صاحب تاج زرین اند وبرخی سایل و محتاج. کسانی هم هستندکه از روز اول فقیر و تنگدست بدنیا آمده اندو برعکس اشخاص دیگری میخواهند قالین های ابریشمی داشته باشند. بعضی لقمه نانی ندارند تا بخورند و برخی دیگر اگر سامان و اسبابی هم داشته باشند، جایی ندارند که آن را بگذارند. برخی ها لباس برای پوشیدن نمی یابند و کسان دیگری به لباسهای عادی قانع نیستند ، میخواهند لباس خوب و قشنگتری داشته باشند.

          و یا :

         کیمسه لر دولتمنـد کیمسه لر غریب       کیمســـه لر خیر ادیب،  ذکاتین بیریب

          کیمسه لر عمرینده نان دییب یوریب      کیمسه لرده دوشک ـ یاسدیق آش بولماز

          ترجمه :« بعضیها صاحب دولت و دارایی اندو برخی دیگر غریب و بینوا، بعضی ها به کارهای نیک دست میزنند وبرای فقیر و غریب ذکات میدهند. بعضی ها در تمام عمر خود به خاطر دستیابی به لقمه نانی سرگردان اند و در نزد برخی دیگر حتی فرش و اسباب و اشیا هم پیدا نمیشود.

          مخدومقلی فراغی همانند شاعر سترگ ادبیات دری ـ سعدی شیرازی هومانیست شرافتمندی نیز است. اگر سعدی بنی آدم را اعضای یکدیگر میداند و خواستار صلح و صمیمیت میان آنهاست، فراغی نیز به مقام والای انسان احترام خاصی دارد و از حقوق حقه او به تمام معنی دفاع و حمایت مینماید. به این ابیات او بنگرید:

         یتیمی گــــؤرنده گـــولر یوز برگیل      غولدان گلسه آنگه طعم ـ دوز برگیل

         غمگینی گؤرنده یخشی سؤز برگیل       انســــانی غـــــولدارا حمایت یخشی

         ترجمه :« اگر گاهی با یتیمی روبرو شدی، وی را تسلی بده و نان و خوردنی برایش تهیه کن و اگر غمگینی را دیدی اورا با سخن نیکو دلداری کن. زیرا برای حمایت انسان کارهای نیکویی را باید انجام داد.

          مخدومقلی فراغی با متعصبان و زاهدان ریایی نیز میانه خوبی ندارد، زیرا در روزگار او علمای دین و مسند نشینان ریاکار بجای اینکه تعالیم نیک مذهبی و حقایق اصلی آئین اسلام را به مردم بیاموزند، در کار غارت و چپاول دارایی عامه مشغول بودند و به آیات قرآن و حدیث پیغمبر (ص) به نفع ستمبارگان دستبرد میزدند. آنها برای کسب نفوذ، ثروت و جاه وجلال به مثابه پیش قراولان ستم ، رفیق امرای ستم پیشه و همدست نزدین خانهای ستم پیشه بودند. برای آنها امور روحانی، شریعت و طریقت وسیله ای بود برای جلب ارباب زر و زور و فریفتن عوام . زورمندان نیز از همین ریاکاران پنهانکار استفاده شایانی میکردند. آنها در پناه دین و شریعت برای حفظ منافع خود میکوشیدند، بنا خود را بانی دین و مذهب نشان میدادند.

         او در چنین روزگاری نمیتواند در سطح معتقدات و موهومات عامه باقی ماند و مانند صوفیان دغل عصر خویش مشغول ورد شبانه و ریاکاری شود و چون زاهدان محیل و ریاکار در سرراه مردم دام بگذارد، بلکه او با اینهمه ریاکاریها و عوامفریبی ها مخالف است. در چنین روزگاری که توصیفش کردیم، شاعر توانمند و ارجناک ما بدون آنکه «از سرزنش مدعیان اندیش» شیوه پرخاشگری و انتقادی را در پیش میگیرد و از اعمال ننگین جاه طلبان ستم پیشه و مسند نشینان مزور پرده برمیدارد. ابیات ذیل از شاعر مبارز ما نمایانگر روح ستیهنده و پرشور اوست:

            ملالار غلط دیر آیــــدان ســؤزیمه       سیاه آلیب غرا تارتــار یـــوزیمه

            قیلان کاری دورتیلیب دیر گؤزیمه        قرآنه حدیث لار یازیب باشلادی

           ملا های متعصب سخنان حقیقی مرا نادرست میپندارند و همیشه سعی میورزند تا روی مرا سیاه نمایند، ولی اعمالی که خود آنها انجام میدهند پیوسته به چشمانم می خلد، آنها به قرآن و حدیث پیامبر دستبرد میزنند.

          یا :

          مخدومقلی باشـــــا باغــــلاپ سلله لر       آچ بؤری دک یورتیب نیچه ملالار

          حرامدان ـ حلال دان ییغناپ غلله لار        هرنه تاپسا دینمــــای دیا باشلادی

          مخدومقلی ! ملاهایی که دستار مجلل پوشیده اند، چون گرگ به هر طرف میتازند. آنها غله هایی را که از حلال و حرام گرد اورده اند و هر آن چیز که می یابند در انبار خود ذخیره میکنند.

         و یا :

         ایشان لاری ریــا ایلاپ نمازی       غفلت ده اوتگزر غیش بیله یازی

        یالان سرزلاپ الدن آلار نیازی        بیلمــه نم یقیــن می آخر زمانه؟

         ترجمه :« خلیف ها به خاطر ریا و تظاهر ادای نماز مینمایند، آنها سراسر تابستان و زمستان را به غفلت میگذرانند و با فریفتن مردم «نیاز» را از دست می قاپند . نمی دانم آیا آخر زمانه نزدیک شده است؟

          سیمای مفتی ها را چنین ترسیم مینماید:

         مفتی لار مال الیب روایت بیرار       ناحق پولنی آلار حقنی کویدیرار

         فال لری بوزیلیب فسـتاد کوپه لر       بیلمه نم یقین می آخر زمــــانه؟

         ترجمه :« مفتی ها نخست مال میگیرند و بعدا روایت میدهند. آنها با این کار خود حق و حقیقت را سرکوب مینمایند. حالا فساد زیاد شده و سلوک اشخاص تغییر کرده است . نمی دانم قیامت نزدیک شده است؟

         مخدومقلی اشعار زیادی در زمینه های گوناگون سروده است که با مطالعه آن، خواننده به اندیشه های شاعر در باب ماهیت جهان و جامعه ، سرنوشت انسان و مقام و جایگاه وی در جهان، ظلم و استیداد مستبدان ، رواج ریا و فریب، سود خواری و ... وغیره در آن عصر پی میبرد. شعر او از سخت ترین و دشوارترین آزمایشها یعنی آزمایش زمان سرفراز بدر آمده و بمثابه جزئی از ارزشهای فناناپذیر انسانی باقی مانده است. شعر او در دل تاریخ نقش بسته است. اکنون صدای رسا و انسانی شاعر را از حنجره هر چوپانی ، هر خواننده ای که در دل صحاری و روستاها  شعر او را زمزمه میکنند، میتوان شنید.  شعر او قلوب مردن را تسخیر کرده است.

          مخدومقلی فراغی، شاعر اندیشه گر، مبارز و سخت کوشی است. شهرت او از قلمرو ملتش گذشته است. صدای او، ندای رسا و حق طلبانه اش به مثابه آئینه حقیقت نمای تفکر، احساس ، و دریافته های برین انسانی او، بعد از صدها سال فراتر از هر نوایی به گوش میرسد. او ترانه سرایی است که سخنان شگرفش برای همیشه تا جاودان، تا بیکرانه ها در گوش زمانه میماند و با محموله گرانی از انسانیت و معنویت تا ستاره راه می یابد. اینکه ما صدای انسانی او را پس از گذشت روزگاران زیاد میشنویم، وبا خواندن اشعارش از غم و آلام خویش میکاهیم وبر باره امید و نشاط مینشینیم، این خود میتواند دلیلی واضح باشد بر بزرگی و عظمت شاعر توانمند ما مخدومقلی فراغی. باید وی را دریابیم و گرامی بداریم!

 

 

                                  مآخذ

1 ـ مخدومقلی ، فراغی . آثار برگزیده، عشق آباد، 1957 ، ص 3.

2ـ تعبیراتی از یک شعر حافظ.

3 ـ تمامی ابیاتی که در این مقاله نقل شده از دیوان مخدومقلی به کوشش ب. ا. غرریف ،

   عشق آباد، 1976 گرفته شده است.

 منبع:www.rasekh63.blogfa.com