کاکه در سرزمین کاکو! گفتگو با دکتر جمشید صداقت کیش تاریخ نگار و کردشناس
استان حافظ آفرین و سرزمین سعدی ساز فارس و شهر آباد آباده، آباد باد که چنین مردی را در سال 1315 روشنی بخش دیدگان کرد و به دنیا معرفی. در کارنامه این زرین قلم باستانشناس، دست کم تاکنون انتشار 200 مقاله علمی و 65 کتاب و صدها گفتگوی کارشناسی منتشر شده و تعدادی نیز آماده انتشار است. آن گونه که گردانندگان سامانه اینترنتی دکتر صداقت کیش نوشته اند، وی تحصیلات آکادمی خود را تا مرحله دکترا در رشته تاریخ و مردم شناسی( شاخه باستانشناسی) از ایتالیا و آکادمی علوم تاجیکستان با درجه عالی اخذ کرده و برای تحقیقاتش به تمامی نقاط فارس سفر کرده و چنانکه خود می گوید: فارس را مانند کف دستش می شناسد. این پارسی زاده کوردشناس ردپای کوردها در سرزمین پارس تا خلیج فارس و استانهای مجاور را کاویده و می گوید: اگر سلامتی اش او را یاری دهد، قصد دارد تا مطالعاتش را جدی تر دنبال کند و به سراغ کوردهای بلوچ شده ارتفاعات تفتان نزدیک شهرستان خاش در بلوچستان برود. سالها آرزوی دیدار و گفتگویی با او همواره در دل بود؛ تا اینکه مراد برآورده شد و او را در همایش بین المللی ادبیات کوردی در دانشگاه کوردستان دیدم. دیدار با او سعادتی بود و گفتگویی مطبوعاتی نیز سعادتی والاتر. قرار تصدیع به ظاهر پنج تا 10 دقیقه بود که معمولاً بهانه ای خبرنگارانه است برای آغاز! دکتر صداقت کیش در همایش بین المللی ادبیات کوردی در دانشگاه کوردستان مقاله ای با موضوع" کوردهای شبانکاره شیراز" به سوغات آورده بود که بر اساس آن غیر از کوردان پارس، گروهی کورد دیگر که ازنظر نژادی نوادگان اردشیر بابکان به شمار می روند، در فارس حیات داشته اند که با نامهای شبانکاره، شوانکاره، شبنکاره، شبانکارگان و شبانکاریان در تاریخ رخ می نمایند. کهنترین و تنها اثری که طایفه های کوردهای شیانکاره را بازکاوی کرده،"فارسنامه" ی ابن بلخی است که بین سالهای500 تا 510 هجری قمری نوشته شده و این کوردها را در پنج گروه اسماعیلیان، رامانیان، کرزومپان، مسعودیان و شکانیان شرح داده است. او در پژوهش خود احتمال می دهد که این کوردها، مذهبی تسنن و امامیه و هفت امامی داشته که با زبانی غیر از پارسی سخن می گفته، اما زبان پارسی را خوب می دانسته اند. دکتر صداقت کیش در پژوهش خود، ایالت شبانکاره، بازماندگان آنان و آثار باستانی برجای مانده از انها را بیشتر کاویده و درپی آن است که این تحقیق را به صورت کتاب در اختیار علاقمندان قرار دهد. متن حاضر نتیجه گفتگوی یک ساعته با کوردشناس نامی پارس است که 23 اردبیهشت ماه سال 89 در زیر درختان حیات دانشگاه کوردستان با او صورت گرفت و استاد در پایان این گونه علاقمندی خود به فرهنگ و تاریخ کوردها نشان داد: من که این گونه تاریخ کوردها را مطالعه می کنم ، برای فهم بیشتر و رسیدن به نتیجه بهتر، کاش من هم یک کورد بودم! رواست از همکاری جناب معتصم حسینی همکار دکتر صداقت کیش در پژوهش"شبانکاره ها" که ما را در این گفتگو یاری دادند سپاسگزاری شود که خود نیز از تبار شبانکارگان کورد است.
*آقای دکتر معمولاًٌ سخت پیدا می شود که افرادی غیر کورد راجع به تاریخ و هویت کوردها پژوهش کنند و یا مطالبی آکادمیک منتشر کنند. شما کجا و کوردها کجا...!؟
_ من الان به طور دقیق 41 سال است که بر روی ایران شناسی و پارس پژوهی کار می کنم. همین مسئله سبب می شود که من تمام زمینه ها و اجزای تاریخی استان فارس را مورد مطالعه قرار دهم. وجب به وجب خاک پارس را گشته ام. شاید اغراق نباشد که در جهان کسی چون من اطلاعاتی در خصوص فارس داشته باشد. غیر از این، من مقالاتی خارج از حوزه استان فارس مثل جغرافیای گیلان، مازندران، اصفهان، زاهدان و ... نوشته ام. اولین مسئله ای که همیشه در چارچوب مطالعاتم بود، می دیدم که در زمان کورش کبیر تا اواسط سده نهم هجری، 500 هزار کورد در فارس هستند. اینها به صورت پنج ایل در فارس می زیسته اند. این موضوع خیلی توجهم را جلب می کرد که این تعداد مردم یک دفعه کجا رفته اند؟ این بود که مطالعاتم را در سال 79 شروع کردم و سوابق تاریخی اینها را بررسی کردم و رسیدم تا حدود سال 850 آنجا دیدم که ناگهان نیست شده اند. بعد آمدم بررسی کردم که ببینم آیا در فارس کنونی کوردی وجود دارد یا نه؟ من سه روستا را کشف کردم که دستگاه های دولتی هم نمی دانستند کورد هستند. چون وقتی می رفتند آمارگیری، می پرسند که ترک هستی یا تاجیک؟! آنها هم جواب می دادند که تاجیک هستم. نتیجتاً نمی پرسیدند که نژاد شما چیست؟ من سه روستای صد در صد کورد پیدا کردم و 11 روستای مشترک با پارسها. اینها به زبان کوردی کرمانشاهی صحبت می کردند. این کوردها زمان کریم خان زند به شیراز آمده اند. می دانید کریم خان زند چون خودش و همسرش کورد بودند، در آن زمان 90 هزار نفر از کوردها را برای تقویت خودش به اطراف شیراز می بَرد. غیر از این روستاها، محله ای در شیراز وجود دارد به نام"تلخداش" که اینها باز هم از همین کوردها هستند و یک کوچه در شیراز به نام لکها وجود دارد. البته این کوچه در دو سه سال اخیر تخریب شد. یک حسینیه یا مسجد کوردها هم در شهر شیراز وجود دارد که مربوط به دوره کریم خان زند است."حسینیه کوردها" یا "مسجد کوردها" هم می گویند. مجموعه این کنجکاویها و مطالعات من باعث شد که وضعیت کوردان کنونی فارس را هم بررسی کنم که نتیجه اش شد همان کتاب "کوردان پارس و کرمان". این کتاب در سال 81 چاپ شد و سال 82 پژوهش برگزیده ایران شد. الان در سلیمانیه عراق توسط انتشارات موکریان ترجمه و منتشر شده است ضمنا 9 فصل از این کتاب در مجله سروه به زبان کوردی انتشار یافته است.
*این کوردها جدای از طوایف لور در شیراز باید باشند. این طور نیست؟
_ بله. کوردهایی که از زمان کریم خان زند به این مناطق آمده اند، کورد کرمانشاهی هستند. اینها الان کوردی صحبت می کنند. جالب است که خدمت شما عرض کنم که روستایی در فارس در صد کیلومتری شمال غرب شیراز وجود دارد و صد در صد کورد هستند و من هیچ خطایی اجتماعی در وجود این مردمان ندیدم حتی به ندرت سیگار می کشند. برای من این یکی از عجایب روزگار است.
*آیا این کوردها توانسته اند که موسیقی و رسوم سنتی خود را حفظ کنند؟
_ بله تقریباً حفظ کرده اند. اما در مواردی فارسیزه شده اند. مثلاً زنان لباس عشایر قشقایی و روستاهای فارس را می پوشند، اما هنوز کوردی صحبت می کنند. آنهایی که در تلخداش زندگی می کنند علی الهی(اهل حق) هستند و کوردهایی هم که در کوچه لکها در شیراز بوده اند، آثاری از آنها پیداست. حتی یک روستا در جنوب شهر شیراز به نام"کرونی" یا "کرانی" که الان جزو شهر شیراز شده است، وجود دارد و من متوجه شدم که همه آنها از کرمانشاه به شیراز آمده اند. متاسفانه الان هیچ کوردی در این روستا وجود ندارد. من تحقیق کردم و متوجه شدم که الان فارسها در اینجا زندگی می کنند. ساز و دهل هم دارند، اما نه مثل ساز و دهل شما. رقص کوردی هم ندارند. در حقیقت در این مدت چون در اقلیت بوده اند، تغییر پیدا کرده اند. جالب است که مطالعات من نشان می دهد که 17 خانوار از کوردهای شیراز هنوز کوچ روی می کنند.
*آن 500 هزار نفر کوردی که اشاره کردید، چه سرنوشتی پیدا کردند؟
_ متاسفانه هنوز نمی دانیم که دچار چه سرنوشتی شده اند. البته یک تئوری وجود دارد. در تمام کتب سده چهارم که مطالعه کردم، عقیده بر این است که در اینجا کورد یعنی چوپان. اما ما متنی داریم از اردوان پنجم که به اردشیر بابکان می گوید:"که ای کورد تربیت شده در چادر کوردان". یعنی در حقیقت نژاد کوردی را مشخص می کند. من اخیرا یک وقف نامه مربوط به سال 701 هجری قمری در مجله انسان شناسی دانشگاه تهران معرفی کردم. در این وقف نامه قسمتی از عشایر فارس را که نام می برد، به سه واحد تقسیم کرده است: واحد "کوردان"،"جماعت" و "طایفه". چون این متن خام بود و توضیح نداده بود، ما نمی دانیم که این کوردان و جماعت و طایفه، هر کدام چند نفر و چه ویژگی هایی داشته اند. بنابراین تئوریها هنوز به قوت خودش باقی است.
*یک تقسیم بندی تاریخی دیگر وجود دارد که بر اساس آن پژوهشگران زیادی معتقدند که لورها هم شاخه ای از طوایف کورد هستند. بدین ترتیب لورها را به سه دسته لور وسط در ممسنی و شیراز، لور کوچک در لرستان و لور بزرگ در بختیاری دسته بندی می شوند. شما تا چه میزان قائل به این دسته بندی تاریخی هستید؟
_ در کتاب جدیدی که منتشر خواهم کرد، آنجا توضیح داده ام. این تقسیمات را من قید کرده ام . بله، وجود دارد.
*پژوهشهای شما در همایش بین المللی ادبیات کوردی در دانشگاه کوردستان مربوط به کوردهای شبانکاره شیراز بود. منشأ تاریخی این طوایف کجاست؟
_ غیر از کوردهای عشایر شیراز که خدمت شما عرض کردم ، گروهی کورد از زمان ساسانیان وجود داشته اند که پنج طایفه بوده اند. یک طایفه آنها در اصفهان و چهار طایفه دیگر در فارس سکونت داشته اند. طایفه اصفهانی در سده چهارم به شهرستان کنونی اقلید فارس می آیند و یک گروه هم در فیروزآباد و گروهی هم در گرمسیر فارس حضور داشته اند. گروهی هم نمی دانیم در کجای تاریخ قرار گرفته اند و کجا هستند. اینها دور هم جمع می شوند و در سال 430 برای خودشان یک پادشاه معین می کنند و از اینجا سلطنت کوردهای شبانکاره از سال 430 تا 746 در شرق فارس به وجود می آید. شهرستان نیریز، استهبان، فسا و داراب ولایت کوردهای شبانکاره را دارند. تعداد 29 پادشاه در این سرزمین پادشاهی می کنند و حکومت داشته اند . آثار تمدن زیادی از خودشان بر جای گذاشتند که تا به حال هیچ کس درباره آنها تحقیق نکرده است. من مطالعات باستان شناسی زیادی در خصوص آنها و آثار تاریخی و زندگی آنان داشته ام. از جمله در حوزه شهرستان استهبان فعلی در شهری تاریخی به نام"ایگ" که آثارش هنوز برجاست، چهارتاقی کوردهای شبانکاره تأسیس شده است. همه این آثار را در کتاب معرفی کرده ام.
*شباهتهای زیادی بین این چهار تاقی که شما معرفی کردید و چهار تاقی دوران ساسانی در فارس و قصر شیرین وجود دارد. آیا ممکن است که این شباهت تاریخی، نظریه تشابه فرهنگی ساکنان این دو سرزمین را قوت بخشد؟
_ تئوریهای زیادی در خصوص بناهایی که ساختند وجود دارد. اما همه آنها را نمی توان پذیرفت. مثلاً در خصوص مسجد سنگی کوردهای شبانکاره، من خودم 10 صفحه تئوری نوشته ام و اظهار نظر کرده ام. البته شبانکاران جامعه ای بسته و عشایری بودند. بیشتر با فارسها ارتباط داشته اند نه با جاهای دیگر ایران.
*فرجام کوردهای شبانکاره چه شد؟ چه رویداد مهمی از سرنوشت آنها در ذهن شما ماندگار شده است؟
_ دو اتفاق مهم برای آنها رخ داد. اینها دائم در جنگ بوده اند. روزگاری کرمان تسخیر می کنند و و یک مورد تا خلیج فارس را تحت تصرف داشته اند. البته با پادشاه هرمزگان هم در ارتباط بوده اند. در زمان هلاکوخان می بینیم که این کوردها قدرتمند شده اند. در سال 658 بین هلاکوخان و شبانکارگان جنگی رخ می دهد و پادشاه شبانکاره کشته می شود. از این زمان به بعد شبانکاره خراج گذار مغول می شود. در سال 776 امیر مبارزالدین پادشاه آل مظفر به شهر تاریخی" ایگ" پایتخت کوردهای شبانکاره حمله می کند و آخرین پادشاه شبانکارگان به نام "ملک اردشیر" فرار می کند و برای همیشه حکومت اینها از بین می رود. از سال 850 هجری قمری به بعد هم معلوم نیست که این کوردها کجا رفته اند. مطالعات ما نشان می دهد که تعداد 10 تا 12 روستا در ایران به نام شبانکاره وجود دارد که تأثیر و ردپای اینها را نشان می دهد. شهری در شهرستان برازجان به نام شبانکاره داریم و در استان کرمانشاه چند روستا داریم که از کردهای شبانکاره هستند و به زبان کردی صحبت می کنند. در سلیمانیه عراق شبانکاره زیاد داریم. مثلاً در یک منطقه 73 روستا که ساکنانش کرد شبانکاره هستند، وجود دارد که به این طرفها کوچ کرده اند. اما اینکه آیا کوچ اجباری دولتی و یا کوچ تبعیدی و دراثر خشکسالی بوده، هنوز اطلاعی در دست نیست. اما در زمان اتابک خان فارس، یکی از شاهزادگان شبانکاره به یکی از اتابکها پناهنده می شود. تاریخ دقیق این رویداد مشخص نیست. این شاهزاده شبانکاره، چنان در آنجا به اتابکها نزدیک می شود که حتی علیه شبانکارگان وارد جنگ می شود. یک روز اتابک خطاب به این شبانکاره می گوید که"چیزی از من طلب کن". این شاهزاده شبانکاره هم می گوید:"به من فرمان بده". اتابک هم فرمان"شولستان" را می دهد. شولستان منطقه ای در فارس بوده که پیشینه شناسی آن به زمان قبل از حضور ممسنی ها می رسد. این شاهزاده شبانکاره در منطقه شولستان پادشاهی لورها را تشکیل می دهد.
*زبان باقی ماندگان کوردهای شبانکاره در منطقه فارس، هنوز کوردی است یا تغییر یافته است؟
_ زبانشان بیشتر فارسی و به لوری نزدیک است، اما نمی شود گفت لوری. روستایی هم در منطقه طوس مربوط به کوردهای شبانکاره وجود دارد و همکار من آقای حسینی که خود از کوردهای شبانکاره هستند، به این روستا و مناطقی از برازجان رفته اند و می دانند. خود من روستایی را در برازجان رفتم و دیدم که اینها از اساس از نژاد فارس هستند. مطالعاتم نشان داد که کوردهای شبانکاره روستا را رها کردند و مردم غیر کورد جای آنها را گرفته اند. روستا در منطقه دشتستان است تقریباً. در لارستان فارس 10 هزار نفر کورد داریم، که براساس اطلاعات ما برای کارگری به این منطقه آمده اند. اینها چون پیرو مذهب اهل سنت شافعی بوده و با بومیان هم مذهب بوده اند، با هم ازدواج کرده اند. به همین دلیل در لارستان ماندگار شده اند.
*شما به حضور شاخه ای از کوردهای شبانکاره در اصفهان اشاره کردید. چه نشانه هایی از حضور کوردها در اطراف اصفهان وجود دارد؟
_ خود واژه شهرکورد که تا سال 1328 "دهکورد"نام داشته، در واقع باقی مانده حضور همان کوردهایی است که پنج طایفه بوده اند و یکی از آنها در اصفهان می زیسته اند. اسنادی از کوردهای کلهور و سنجابی دیده ام که می گویند نشانی از مهاجرت از استان فارس را با خود دارند. دکتر سنجابی هم در خاطراتش به آن اشاره می کند. از کوردستان هم برای من نوشته اند که یک طایفه که الان نام آن در ذهنم نیست، از فارس به این منطقه آمده اند.
*در کتاب" کوردان پارس و کرمان" شما اشاره ای دارید به قوم"قفص"[با ضم قاف و سکون ف] در استان کرمان که از آنها به عنوان اقوام کورد یاد می شود. فردوسی هم در شاهنامه به طور مشخص از"کوچ و بلوچ" یاد می کند که نظر بر این است که کوچ ها همان کوردها هستند...
_دقیقاً. علت اینکه کوچ و بلوچ را در کنار هم قرار می دهد، به خاطر مترادف بودن و در واقع منظور مشخص، نام بردن از کوردها و همان کورد بودن کوچ هاست. کوردها در واقع تا سبزوار هم تاخت و تاز داشته اند و من در کتابم به آن اشاره کرده ام. الآن طایفه ای به نام" مَهنی" که خودشان "مِنی" می گویند وجود دارند و از همان بازماندگان کوچ هستند. برخی از کوردهای مهنی به یزد آمده اند. اینها با هم رفت و آمد دارند. یک بیت شعر هم در کتاب کوردان پارس و کرمان آورده ام که می گوید ما از کجا به این منطقه آمده ایم. غیر از این طایفه مهنی من ردپایی از کوردها در یزد در تاریخ نمی بینم. اما در کرمان هنوز جای مطالعه کوردها وجود دارد.
*برخی کتب تاریخی از این کوردها به عنوان مردمانی جنگاور یاد می کند. آیا در تحقیقات شما موضوعی با این مضمون وجود دارد؟ بار معنایی آن را چگونه تفسیر می کنید؟
_بله، همینطور است و تاریخ این گونه نقل می کند. سالها پیش یک نماینده و مأمور دولتی در روستایی از این کوردها که الآن جزو یزد هست، سخنرانی کرده بود و چون مردم سخنرانی اش را ناعادالانه تشخیص داده بودند، به مأمور دولتی می تازند. البته این را باید در نظر داشت که درسیستم قبیله ای، شما قبیله ای فکر می کنید نه مثل شهروندی در اجتماع بزرگ شهری. یعنی فرد خودش و چادرش و قبیله اش برایش مهم است. حالا اگر فردی به حریم فردی دیگر تجاوز کند، طبیعی است که چه واکنشی نشان داده می شود. عمده تندی های این قوم کوچ بیشتر در جنگهای پارتیزانی و قبیله ای نمود پیدا کرده است. در سیستم قبیله ای، غارت یک افتخار و چیزی عادی است. من در یک روستایی که در 200 سال گذشته 40 نفر یاغی داشته رفتم سخنرانی کنم. اولین سؤالم این بود که چه فرقی بین غارت و دزدی وجود دارد؟ از نظر من بار مفهومی ظاهری هر دو به معنای سرقت به کار برده می شود اما غارت مفهوم قهرمانی برای تضعیف رقیب را دارد. غارتگری به این مفهوم بیشتر قبیله ای و طبیعی است. این رفتار کوردهای کوچی باعث شده که این سخن به صورت ضرب المثل درآید که می گویند"خدا نکند جل اسب مهنی جلوی خانه کسی بیافتد". این هم حکایت کوردهای کرمان.
*به صورت خلاصه بفرمائید که چه اطلاعاتی در خصوص پراکندگی کوردها در استان کرمان دارید؟
_ مهنی ها در سیرجان و رفسنجان هستند؛ در دامنه کوههای بارز. در کتاب "کوردان پارس و کرمان" هم ردپای کوردهای کرمان تا کهنوج و بم هم دنبال شده است. حالا چون از پراکندگی کوردها سخن به میان آمد، اجازه بدهید این نکته را هم عرض کنم. سه چهار ماه پیش یک خانم زبان شناس سوئدی مهمان من بود. از قبل مرا می شناخت اما من را ندیده بود. روی زبان بلوچی کار می کرد. گفت: فلانی در کتابی مطلبی خوانده ام که عشایر کورد در ارتفاعات جبال تفتان در خاش زندگی می کنند. اگر سلامتیم اجازه بدهد راجع با این کوردها هم تحقیق خواهم کرد. مقدمات کار فراهم شده است. کوردهای دیگری هم در بلوچستان پراکنده هستند که تاریخ جداگانه دارند و جدا از کوردهای تفتان هستند. عشایر کورد تفتان از کوردستان به این منطقه کوچ کرده اند.
*طوایفی از کوردهای خراسان به بلوچستان سفرکرده اند؛ مثل مرحوم استاد کامبوزیا. شما احتمالاً کتاب"دیدار بلوچ"محمود دولت آبادی را مطالعه کرده اید که با ایشان دیدار داشته اند. پسر استادکامبوزیا در مجلس ششم نماینده زاهدان بودند. خود من این موضوع را از ایشان پرسیدم و تأیید کرد که در کتاب اترک نامه به ریشه قومی آنها اشاره شده است. مزرعه علمی استاد کامبوزیا در زمان حیات ایشان در پنج کیلومتری زاهدان بوده و الان به کتابخانه ای در مرکز شهر زاهدان تبدیل شده و مقبره خود ایشان هم آنجاست...
_بله، اینها کوردهای مهاجر بوده اند که از اطراف قوچان به این منطقه آمده اند. تاریخ آنها در بلوچستان چندان طولانی نیست. کوردهای کرمان تاریخ طولانی تر دارند. در این زمینه در بلوچستان زیاد فرصت مطالعه نداشته ام. اگر سلامتی ام اجازه بدهد، جزو برنامه هایم است که انشاءالله دنبال کنم. دو نکته دیگر را همینجا خدمت شما عرض می کنم. در سفری که به تاجیکستان داشتم، استاد دانشگاهی از سمرقند آمده بود و به من گفت: در اطراف سمرقند کوردهایی زندگی می کنند. به ایشان پیشنهاد دادم که تحقیق و پژوهش کنند که ما در اینجا آن را چاپ کنیم. متأسفانه به دلایلی نپذیرفتند. به نظرم مثل اینجا آزاد نیستند که فعالیت کنند. نکته دیگر که می خواستم به آن اشاره کنم این است که جناب"کلیم الله توحدی" می گوید که به اسنادی تاریخی دست پیدا کرده که نشان می دهد رمان کلیدر دولت آبادی، داستانهایی از زندگی کوردهای خراسان را روایت می کند. افسانه های ساخته و پرداخته شده دست مردم زیاد است، اما چه میزان اینها به واقعیت نزدیک اند، نیاز به پژوهش دارند. به نظرم آقای توحدی اسناد محکم دارند. همینطور راجع به کورد بودن نادرشاه. یک روایت جالب در خصوص نسبت نادر با کوردها وجود دارد که در تاریخ کمتر به آن پرداخته شده. نادر از منطقه ابیورد خراسان پنج طایفه کورد را به فارس تبعید می کند. چهار طایفه از این کوردها را کسی نمی داند چه برسرشان آمده و کجا رفته اند. اما یکی دیگر از این طوایف، ابیوردی هستند که بعدها در ایل قشقایی ادغام می شوند و درگذر زمان زبانشان به ترکی تغییر پیدا می کند و جالب که الآن به زبان فارسی صحبت می کنند. تپه ای به نام شاهزاده در شیراز وجود داشته که به تپه ابیوردی ها شهرت پیدا کرده و به اصطلاح عامیانه آن را"بولوردی" می نامند.
*سؤال آخر را مطرح می کنم. به نظر میرسد کتاب دوجلدی"جی.پیت" انگلیسی که در حاشیه کار روزانه تعیین مرز ایران و افغانستان تهیه شده، حاوی اطلاعات قابلی داشته باشد. در کتابش می توان به وجوه مشترکی از مردم سیستان امروز و پادشاهی کیانی با نژاد کردها رسید. میزان پژوهشهای پیت را تا چه میزان قبول دارید؟
_ دقت کنید. من به یک روستای شبانکاره رفتم که ببینم اینها واقعاً کورد هستند یا نه. بعد از بررسیهای انسان شناسی جسمانی متوجه شدم که کورد نیستند. کوردها مهاجرت کرده بودند. مثلاً می دانیم که چشمهای کوردها بالاست. اعضای اندام در انسان شناسی بررسی می شوند. من دو ترجمه از کتاب پیت را دارم و مطالعه کرده ام. می توان دیدگاههایش را تا حد نظریه پذیرفت. برای رسیدن به نتیجه باید تحقیق اساسی صورت گیرد.
*خیلی ممنون آقای دکتر.
_ امیدوارم این پنج دقیقه شما تمام شده باشد!
منبع: قصر فرهاد/ فیض الله پیری