سیاست تزارها در آسیای میانه ،ایجاد روابط و سیاست توسعه طلبی نوشته ی: دکتر بیگدلی
اما منافع متقابل آن چنان محدود و سفر چندان دشوار بود که برقراری رابطۀ با ثبات ممکن نبود و تماسهای مسکو و آسیای میانه بر روابط موقتی محدود می شد . پس از اینکه روسها در پیشروی خود به طرف شرق یعنی نواحی سیبری ، به اقیانوس کبیر رسیدند ، یک اشراف زاده روسی به نام ایوان فدوتف را در 1669 از روسی استرخان واقع در ساحل دریای خزر به خیوه و برادران پازوخین را به بخارا و بلخ اعزام کردند . در 1675 یک مأمور روسی ، به نام واسیلی داویدوف و همراهانش به بخارا رسیدند .
پس از به قدرت رسیدن پطر کبیر و اقدامات او در جهت غربی کردن روسیه ، علاقۀ روسها به آسیای میانه هرچند به گونه ای نه چندان عمیق افزایش یافت . کنجکاوی طبیعی ، علاقه به ایجاد روابط تجاری با کشور ها و آگاهی از بهره کشی های استعماری کشور های اروپای غربی تزار جدید را تحت تأثیر قرار داد . بنابراین او خواهان سیاست فعالتری در قبال آسیای میانه بود .
در دوران سلطنت پطر کبیر ، در 1695 ، بازرگانی روسی به نام سیمن ما لنکی از طریق آسیای میانه به هندوستان رسید . اما در بازگشت از این سفر درگذشت و نتوانست کار جسورانۀ دریا نورد سلف خود ، آنانازی نیکیتین ( 1469 م ) ، را تکرار کند .
سال 1700 م . با دو تحول جدید همراه بود که علاقۀ پطر کبیر را به آسیای میانه تشدید کرد . اولین تحول شایعۀ وجود ذخایر طلا در نواحی آمو دریا ، در آسیای میانه ، و دیگر تقاضای غیر منتظرۀ حمایت شاه نیاز ، امیر خیوه از روسها بود . وی در آن زمان درگیر یکی از جنگهای بی پایان فئودالی بود که معمولاً را در کام خود فرو برد . پطر کبیر که گرفتار با سوئد و ترکیه بود . به ناچار هر اقدام مثبتی را به تعویق انداخت .
اما در 1715 ، قشونی را به استپ قزاق در رودهای امیر تینتس وارکت اعزام کرد . در 1716 م . چند دژ نظامی بر ساحل ایرتیش نباشد و سرانجام در 1717 لشکری تحت فرماندهی شاهزاده بکوویچ چرکاسکی به سوی خیمه حرکت کرد . 25 هزار روبل صرف تجهیز لشکری شد که 60665 سرباز داشت . به این لشکر دستور داده شد که جریان آمو دریا را بررسی کند و در صورت امکان مسیر رود را چنان تغییر دهد که به دریای خزر بریزد و دژی نیز بر سواحل آن بنا کند . علاوه بر این ، چرکاسکی می بایست فرمانروایان خیوه و بخارا را وا می داشت که افرادی از قبیله ی کازاخ را که با روسیه روابط دوستانه داشتند در شمار نگهبانان شخصی خود بپذیرند ، خیوه ای ها تقاضای قبلی خود را به دلیل اینکه در جریان جنگ داخلی مطرح شده بود ، چندان جدی نگرفتند و به روسها توجهی نکردند . آنان روسها را به بهانۀ فراهم کردن محل کافی برای زندگی به واحدهای کوچک تقسیم و قتل عام کردند . پیشتر کسانی که فرار کردند ، در بیابانها هلاک شدند و تنها معدودی از آنان توانستند به خانه های خود باز گردند . آنچه بر جای ماند ، دژ کوچکی بود بر ساحل شرقی دریای خزر که دو سال بعد تخلیه شد . پایان مصیبت بار اعزام نیرو به خیوه تزار را ناراحت نکرد ؛ در سال 1718 فرستادۀ تزار ، فلوریوبنوینی به بخارا رسید و تا هنگام مرگ پطر کبیر در 1725 در آنجا اقامت گزید .
پس از مرگ پطر کبیر و متعاقب آن تخلیه ساحل ایرانی دریای خزر از سربازان روسی ، در سال 1732 روسیه تلاش برای یافتن به آسیای میانه را چندی کنار گذاشت و همه کوششهای خود را مصروف گسترش نفوذ در استپ قزاق کرد . این منطقه دارای جمعیتی بسیار پراکنده بود و بین سیبری و آسیای میانه واقع شده بود .
اولین گام در این راه پذیرش حاکمیت اسمی روسیه از سوی اردوی کوچک ( LESSER HORDE ) بود که در جنوب شرقی رودخانه آرال زندگی خانه به دوشی داشتند . در 1735 ، چندین دژ برای مقابله با این دست نشاندگان جدید ، اما سرکش بر ساحل رود آرال ساخته شد. قزاقهای روسی گروهی در اطراف این دژ و گروه دیگری در اطراف دژ ایرتیش که قبلاً ساخته بود جا می گرفتند . از آن به بعد قزاقهای گروه اول به نام " قزاقهای آرال اورنبورک " و قزاقهای گروه دوم به نام " قزاقهای سبیریابی " معروف شدند .
کازاخها اردوی کوچک که با استحکامات نظامی از قلمرو روسیه جدا می شدند ، شیوه ی زندگی قدیمی خود را حفظ می کردند . اردوی متوسط در 1740 حاکمیت روسها را پذیرفت و سپس در 1742 به پذیرش حاکمیت تن داد ؛ اما پس از چندی از انقیاد این دو قدرت امتناع کرد . از آن به بعد ، موقعیت سیاسی منطقه ، مدت سه ربع قرن ثابت ماند . روسیه در آن زمان تمایلی نداشت که خود را در استپها و بیابانهای قزاقستان به مخاطره اندازد . کازاخهای استپ و قزاقهای اطراف دژ ، اغلب با پادگانهای روسی داخل دژ که مأمور برقراری صلح و نظم بودند درگیری داشتند . آرامش کازاخهای اردوی کوچک را بیشتر رفتار خصمانه قزاقهای روسی برهم می زد تا حاکمیت ظاهری روسیه که حتی اردوی میانی هم به تدریج ناچار به قبول آن شد .
نخستین مداخلۀ مهم روسیه در امور کازاخها در آغاز قرن جدید زمانی صورت گرفت که امپراتور اول جدایی بخش غربی اردوی کوچک را از قلمرو اصلی آن تصویب کرد . این گروه به نام " اردوی بوکیو ( BUKEEV HORDE)
معروف شد .
در همان زمان پاول اول بنا بر اتحاد جدید خود با ناپلئون ، لشکری مرکب از 22500 نفر از قزاقهای دن را به فرماندهی ژنرال واسیلی اورلف به اورانبورگ اعزام کرد تا از طریق بخارا و خیوه به هندوستان بروند . اگرچه هدف اصلی این لشکرکشی حمله به بریتانیانی ها در هندوستان بود ، به " اورلف " دستور داده شده بود که بخارا را به تصرف خود در آورد و بردگان روسی مقیم در خیوه را آزاد کند . این نقشۀ جدیدی نبود و کاترین کبیر نیز در 1791 ، برنامۀ مشابهی را در نظر داشت . با کشته شدن پاول و دگرگونی سیاست خارجی روسیه ، این لشکرکشی متوقف شد ، اما تماسهای دیپلماتیک با آسیای میانه در حال پیشرفت بود . یک افسر قزاق به نام تلیا تنیکف به منظور انجام مأموریتی از سوی سن پترزبورک ، موفق شد در سال 1797 به تاشکند برسد و سال بعد ، یک هیأت تاشکندی به روسیه سفر کرد تا نه تنها دربارۀ روابط تجاری بلکه دربارۀ روابط سیاسی مذاکره کند .
پس از پیروزی بر ناپلئون و ظهور روسیه در مقام یک قدرت بزرگ اروپایی ، سیاست این کشور ، دربارۀ استپ تغییر عمده ای یافت .
امپراتور آلکساندر اول تصمیم گرفت روابط روسیه با اردوی کوچک و متوسط را دگرگون کند . در 1882 ، مشاور لیبرال مسلک او اسپرانسکی و قوانین خاصی برای کازاخها تدوین کرد . خان نشین اردوی متوسط از بین رفت و سرزمین آن که حدود نیم میلیون جمعیت را در خود جای می داد ، شامل تقسیمات اداری روسیه شد .
این واحدها را گروهی مرکب از افراد بومی و روسی اداره می کرد ، دادگاههای نظامی روس برای رسیدگی به همه جرمهای جنایی و دعواهای بیشتر از بیست روبل ، تشکیل شدند ، گرفتن برده های جدید در میان کازاخها ممنوع شد . حاکمیت روسیه بر این نواحی دیگر امری ظاهری نبود بلکه صورتی جدی به خود گرفت .
دو سال بعد ( 1824 ) ، اصلاحات مشابهی در مورد نیم میلیون نفر از افراد عشایر اردوی کوچک انجام شد ، اما ادارۀ امور داخلی به عهدۀ سه " سلطان " محلی گذاشته شد که هریک مسئول قسمتی از منطقه بودند . در همان زمان به قزاقها اجازه داده شد که دسته های نا فرمان و شورشی کازاخ را در قلمرو آنها تعقیب کنند و مراتع کازاخها در اطراف استحکامات روسی از آنان گرفته شد و به قزاقها واگذار گردید .
زوال ناگهانی استقلال کازاخ ، قیامهای متعددی را بر انگیخت . کایپ گالیا اشیموف در سال 20 – 1818 و بار دیگر در سالهای 29 – 1827 در برابر روسها قیام کرد و کوشید با پذیرش حاکمیت خان خوقند در آسیای میانه ، خان نشین خود را احیا کند . ایساتای ماکامبات در سالهای 38 – 1836 شورشهایی در اردوی بوکیو بر پا کردند و در 36 – 1832 نیز ساردژان در اردوی متوسط سر به شورش برداشت .
در همان زمان ( 1834 ) مقامات روسی اورنبورگ دژ نوو – آلکساندر ووسک را بر ساحل شرق دریای خزر در محلی که از زمان چرکاسکی متروک مانده بود ، بنا کرد .
برای تشویق تجارب میان قزاقها کشاورز و کازاخها که از دیر باز عشایر گله دار بودند ، کازاخها از کشت زمینهای خود منع شدند . سیایت تبعیض آمیزی که در دهۀ 1830 به اجرا درآمد ، کازاخها را وا می داشت که نان را به قیمتی گران از روسها بخرند و در مقابل دامهای خود را بهایی اندک بفروشند .
ناخشنودی از سیاستهای روسیه در 1838 ، شورشهای گسترده ای در نواحی غربی و شمالی کازاخستان پدید آورد که بیش از همه در منطقۀ اکمولینسک خشونت بار بود .
کازاخهای با رهبری کنساری که فردی پر توان بود منطقه را تا 1845 در آشوب نگاه داشتند. کنساری می خواست که روابط قبل از 1822 یعنی حاکمیت صرفاً ظاهری روسیه را دوباره برقرار کند . او که نتوانست خواسته خود را بر روسها تحمیل کند ، از سه خان ترکستان تقاضای کمک کرد و کوشید دژهای روسی و ابادی های قزاق نشین را از بین ببرد . کنساری سرانجام مغلوب شد و به قلمرو اردوی بزرگ ، که روسیه هنوز تسلطی بر آن نداشت گریخت و در آنجا در بلوایی محلی کشته شد.
در این احوال روسها به تلاشهای خود در برقراری روابط دیپلماتیک و تجاری با دولتهای خوقند ، بخارا و خیوه در جنوب استپ قزاق ادامه می دادند . وزیر تجارت روسیه کنت رومیانتسف ، رؤیای گسترش نفوذ اقتصادی روسیه را در این نواحی در سر می پروراند . خان نشین های آسیای میانه برای روسیه دارای همان ارزشهای بالقوه ای بودند که هندوستان برای انگلستان .
روسها تا 1847 ، دو سال پس از شورش کنساری ، آن قدر احساس امنیت می کردند که به حرکت عمده ای به طرف آسیای میانه دست یازند .
ژنرال اوبر و چف فرماندار نظامی اورنبورگ از 1842 دژ رایم عامل عمده ای برای نفوذ بیشتر روسها در آسیای میانه شد . در سالهای بعد ، چند دژ جدید بر سواحل سیر دریا ساخته شد که با از میان برداشتن زمینهای متروک استپهای گرسنه میان رودهای آرال و سیردریا ، روسیه را 500 میل به ترکستان نزدیک کرد . پرودسکی که دیگر بار به فرمانداری اورنبورگ منصوب شده بود ، نه تنها اقدامات او بروچف را ادامه داد ، بلکه نفوذ روسیه را تسریع کرد . با تصرف آق مخت ( پرووسک ) از منطقه خوقند به تلافی حمله عشایر کازاخ ساکن این منطقه ، خط زنجیر دژها در سال 1853 تکمیل شد .
شاخۀ دیگر حرکت عظیم گازانبری روسیه از سیبری آغاز می شد و در امتداد مرزهای چین از سرزمین اردوی متوسط و دریاچه بالخاش به جانب جنوب ادامه می یافت .
بدین ترتیب روسها موفق شدند کازاخهای اردوی بزرگ را وا دارند که از تابعیت خوقند خارج شوند و تحت تابعیت روسیه در آیند . ارتش روسیه در تهاجم خود به طرف جنوب ، دژ ورنویی را بر پا کردند . این نخستین دژ از سلسله دژهای جدیدی بود که روسیه به منظور مسدود کردن مرزهای شمالی خوقند بنا می کرد . شورشهای کازاخها در ناحیۀ پشت قوای روسیه ، از جمله شورش قبایلی چون ایست و بکت ، که در نواحی اردوی متوسط نفوذ کرده بود، با دشواری بسیار سرکوب شد .
منبع: وبلاگ دکتر محمد رضا بیگدلی