تاریخِ طَبَری، بزرگ‌ترین و پرآوازه‌ترین اثر مکتوب تاریخیِ بر جای مانده از سده‌های 3-4ق، مشتمل بر یک دوره تاریخ عمومی از آفرینش تا سال 302ق، تألیف محمد بن جریر طبری (د 310ق/923م).
تاریخ طبری در سنت تاریخ‌نگاری مسلمانان، نمونه‌ای خاص
است و نه فقط در شیوۀ تاریخ‌نگاری، بلکه در ساختار تفکر تاریخی مسلمانان و تلقی ایشان از گذشته‌ها نیز تأثیر بسیار داشته است. گرچه در واقع، بخش اعظم تاریخ طبری مجموعه‌ای از آثار طبقۀ اخباریان و تاریخ‌نگاران سلف است و برخی از این آثار، تا سده‌هایی پس از طبری هم وجود داشته‌اند؛ با این همه، اثر سترگ این مورخ و فقیه و مفسر بزرگ ایرانی، به رغم نقدها و انتقادها، در سراسر سرزمینهای اسلامی، از زمان تألیف آن، مأخذی عمده برای درک اوضاع سده‌های نخست هجری بوده است.
طبری به طور مشخص به نام کتاب خود اشاره نکرده، اما در مآخذ کهن نام کامل آن: تاریخ الرسل و الانبیاء و الملوک و الخلفاء آمده است (نک‍ : یاقوت، 6/2444، 2456، به نقل از عبدالله فرغانی، شاگرد طبری). در برخی از مآخذ دیگر، از کتاب با تعبیر تاریخ الامم و الملوک یاد کرده‌اند (مثلاً نک‍ : خطیب، 2/163؛ حاجی‌خلیفه، 1/297). به هر حال، عبارتهایی که از شخص طبری در مقدمه و برخی دیگر از صفحات آغازین کتاب آمده، مؤید این نامهاست (نک‍ : 1/7، 78).
تاریخ طبری شامل دو بخش بزرگ است: پیش از اسلام و پس از اسلام. بخش نخست در برابر بخش پس از اسلام بسیار اندک، و مشتمل است بر مقدمۀ مؤلف، گفتارهایی در باب ماهیت زمان، چگونگی آفرینش، بعثت پیامبران، پادشاهان ایران، اقوام و قبایل عرب، نیاکان حضرت رسول (ص) و سیرۀ آن حضرت تا زمان هجرت. بخش دوم کتاب، مشتمل بر تاریخ دورۀ اسلامی، با بحثـی در باب‌ تاریخ‌گـذاری مسلمانـان آغـاز می‌شود (نک‍ : 2/ 388 بب‍‌ )،‍ زیرا مؤلف پس از این تا پایان کتاب، وقایع را به صورت سالشماری می‌نگارد. البته در همین قسمت، 3 بخش فرعی قابل تشخیص است: 3 خلیفۀ نخستین و دورۀ خلافت امام علی(ع)؛ خلافت بنی امیه، از معاویه تا مروان بن محمد؛ خلافت عباسی از ابوالعباس سفاح تا المقتدربالله.
بنا بر پاره‌ای از مآخذ، طبری اخبار دو خلافت بنی امیه و بنی عباس را در کتابی جدا با نام القطعین آورده بوده، و بعدها این دو قسمت را خود او با تفصیل و شرح بیشتری به اصل تاریخ افزوده است (یاقوت، 6/2456-2457؛ نیز نک‍ : ابن ندیم، 291). به نظر می‌رسد که این قسمت از کتاب تا مدتی رواج داشته (نک‍ ‍: یاقوت، 6/2444، به نقل از فرغانی)، اما در سده‌های بعد در برابر اصل آن فراموش شده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله).
به درستی روشن نیست که طبری از چه زمانی نگارش اثر خود را آغاز کرده است. از حکایتی چنین برمی‌آید که نگارش تاریخ را پس از تفسیر آغاز کرده باشد (خطیب، همانجا؛ سمعانی، 9/42؛ یاقوت، 6/2442) و در بخش نخست تاریخ نیز، یک‌جا تفصیل مطلب را به کتاب تفسیر خود ارجاع می‌دهد (1/ 89). همچنین با توجه به نشانۀ دیگری حدس زده‌اند که او پس از 290ق املای تاریخ خود را آغاز کرده باشد (ابراهیم، 1/22- 23).
با آنکه طبری در اواخر شوال 310/فوریۀ 923 درگذشت (نک‍‌‍‍ : خطیب، 2/166)، اما از مدتها پیش دست از ادامۀ تألیف تاریخ کشیده بود. در این باره، نباید آشوبهای بغداد در عصر المقتدر (نک‍ ‍: ه‍ د، 12/295) و خصومت حنبلیان با طبری را در اواخر عمر او از یاد برد (نک‍‌‍‍ : یاقوت، 6/2450-2451). نسخۀ کنونی تاریخ طبری در پایان سال 302ق متوقف می‌شود (نک‍ : 10/ 149-151). نسخه‌هایی که ابن ندیم (همانجا) و هَمدانی (ص 190) و ابن اثیر (8/91، ذیل سال 302ق) نیز در دست داشته‌اند، به همین سال ختم می‌شده است. البته ابن اثیر از نسخه‌هایی از تاریخ طبری تا پایان سال 303ق سخن به میان آورده است، اما خود او هم در اینکه این یک سال اخیر، جزء اصل کتاب باشد، تردید می‌کند (همانجا).
به گواهی یاقوت که به آثار شاگردان طبری دسترسی داشته، وی در واپسین روزهای ربیع‌الآخر 303 از املای آن بر شاگردانش فراغت یافت (6/2443-2444). روایتی هم نشان می‌دهد که طبری نگارش تاریخ بنی عباس را در کتاب القطعین، فقط تا آغاز خلافت المقتدر (295ق) ادامه داده بود (همو، 6/2457). به هر حال، بعید نیست طبری بعدها هنگام افزودن القطعین آن را تا چند سال دیگر نیز ادامه داده باشد. چنین می‌نماید که تألیف جداگانۀ کتاب القطعین، نشانۀ بسیار مهمی است از این نکته که طبری کتاب تاریخ خود را فقط تا پایان دورۀ خلفای نخستین ادامه داده بوده است.
طبری بجز بخش نخست، تاریخ خود را بر مبنای سالشمار نگاشته است. این روش تا آنجا که اینک می‌دانیم، بی‌سابقه نبوده است و برخی از تاریخ‌نگاران پیش از طبری آثاری بدین روش تألیف کرده بوده‌اند، مانند هیثم بن عدی (د 207ق) و خلیفة بن خیاط (د 240ق) (نک‍ : ابن ندیم، 112؛ نیز عزاوی، 190-191). همچنین نگرش جهانی به تاریخ نیز بی سابقه نبوده است و در این زمینه، دست کم می‌توان از تاریخ یعقوبی (د 280ق) نام برد (برای تفصیل، نک‍ ‍: جعفری، 67 بب‍ ؛ دوری، 51-52؛ روزنتال، 133ff.). با این همه، هیچ‌یک از نمونه‌های یاد شده از حیث تفصیل و جامعیت و امتیازهای دیگر، قابل قیاس با تاریخ طبری نیستند. در واقع، تاریخ طبری، نقطۀ اوج چند مرحله از تاریخ‌نگاری مسلمانان است (سجادی، 119).
طبری در آغاز کتاب در باب روش خویش توضیح داده، و نوشته است که او اخبار و آثار را با استناد به راویان نقل کرده، و از این میان، آنچه با «ادلۀ عقلی» استنباط شده، بسی اندک است، زیرا از نظر او، اخبار گذشتگان برای کسی که زمان ایشان را درنیافته است، جز از طریق نقل و اخبار به دست نمی‌آید و نمی‌توان با عقل و اندیشه بدان راه یافت: «پس اگر در این کتاب من، چیزی در باب اخبار گذشتگان یافت شود که خواننده و شنونده آن را به سبب آنکه در آن وجهی از صحت نشناخته، و معنایی از حقیقت نیافته است، زشت و ناپسند شمرد، دانسته باشد که از جانب ما نیست و از سوی کسانی است که آن را برای ما نقل کرده‌اند» (1/7- 8، نیز 58).
روش تقریباً ثابت طبری این است که در آغاز هر حادثۀ تاریخی و به ویژه در آغاز هر سال، خلاصه‌ای چند سطری از اهم حوادث به دست می‌دهد، آن‌گاه تفصیل مطلب را غالباً به نقل از راویان گوناگون بیان می‌کند. در برخی از موارد، مؤلف فقط در جزئیات یک حادثه اقوال گوناگون را مقایسه می‌کند. اشتیاق طبـری به نقل غـالب روایات در یک حادثـه ــ که برای محقق امـروزی بسیـار مهم است ــ تا حدی موجب گسیختگـی در وحدت متن شده است (دوری، 56).
بی‌گمان یکی از مهم‌ترین مباحث در باب تاریخ طبری، موضوع منابع و مآخذ این کتاب است. طبری برای نگارش تاریخ، چه دربارۀ انبیا و ملوک پیش از اسلام، و چه دربارۀ ‌3سدۀ نخست هجری، طیف وسیعی از منابع و مآخذ را به کار گرفته است؛ چندان‌که این کتاب را افزون بر سودمندیهای بسیار دیگر، می‌توان مجموعه‌ای از سنتهای تاریخی مسلمانان و حتى نامسلمانان محسوب داشت. البته ارزشهای هر یک از این مآخذ و شیوۀ استفادۀ طبری از آنها، به نسبت اهمیت موضوع، متفاوت است. در واقع، شیوۀ طبری در تاریخ‌نگاری نیز، تا حدود بسیاری به شناخت مآخذ وی بستگی دارد. طبری در غالب موارد، مأخذ خود را متناسب با شیوۀ دریافت خبر، با عباراتی همچون «حَدَّثَنی»، «حَدَّثَنا»، «قال»، «ذَکَرَ» و در مواردی با صیغۀ مجهولِ «ذُکِرَ عَن...» یاد می‌کند، اما تعیین دقیق اینکه کدام‌ یک از آنها مبتنی بر سماع بوده است و کدام یک بر سند مکتوب، دشوار به نظر می‌رسد (برای تفصیل، نک‍ ‍: GAS, I/327).
طبری اخبار انبیا و امتهای دیگر را همراه اخبار خاص ایران پیش از اسلام، با رعایت تقدم و تأخر تاریخی، تقریباً در عرض یکدیگر آورده است. مآخذ او در باب تاریخ ادیان و مذاهب دیگر، غالباً مبتنی بر روایات مشهور به اسرائیلیات (ه‍ م) و تحت تأثیر ادبیات دینی اهل کتاب است که وهب بن مُنَبّه و ابن اسحاق (ه‍ م)، دو تن از مهم‌ترین ناقلان این‌گونه روایات بودند (برای تفصیل، نک‍ : دوری، 103 بب‍ ؛ مهدوی، 34-35؛ برای تصریح به تورات، نک‍‌‍‍ : طبری، 1/164؛ نیز نک‍ : عاملی، 3/223). از آنجا که این موضوع با معارف قرآنی نیز در باب امتهای پیشین پیوند نزدیک دارد، این بخش از تاریخ، تا حدی جنبۀ تفسیری هم یافته است.
بی‌گمان یکی از مهم‌ترین بخشهای این قسمت از تاریخ طبری، اخباری است که مؤلف از ادوار اساطیری و تاریخی ایران در پیش از اسلام نقل کرده است؛ چندان‌که این بخش از کتاب از مآخذ درجه اول ایران باستان محسوب می‌شود. یک مأخذ مهم طبری در این‌باب هشام بن محمد کلبی‌(د 206ق) است (مثلاً نک‍ : 2/ 38، 62، 68؛ نیز علی، «موارد...»، 2/137- 139) که به نحوی بر اخبار خاندانها و سلسله‌های ایرانی احاطه داشته است (دوری، 41). مسلم است که طبری به مآخذ مهم دیگری نیز در این زمینه دسترسی داشته، و گاه روایت هشام را با آن دسته از روایات دیگر مقایسه کرده است (مثلاً نک‍ ‍: 2/ 68، 82).
اگرچه طبری در باب ایران باستان، در مواردی به منابع مبهم ارجاع می‌دهد (مثلاً نک‍ : 2/ 68: «اما العلماء من الفرس باخبارهم و امورهم فانهم یقولون...»،نیز2/63، 86، 93، جم‍ (، اما روشن‌است که او به منابع دورۀ باستانی ایران مانند خدای‌نامه‌ها دسترسی داشته، و از آنها در این بخش از تاریخ خود استفاده کرده است (نولدکه، 13، 30؛ نیز نک‍ : علی، همان، 2/141 بب‍ ؛ یارشاطر، 360).
این مسئله حائز کمال اهمیت است که طبری در بخش مربوط به آفرینش تنها به نقل سنت رایجِ متأثر از روایات یهودی و مسیحی بسنده نکرده، و به این موضوع از دیدگاه ایرانیان نیز توجه کرده است (نک‍ ‍: 1/146- 148، 153).
طبری تاریخ ایران باستان را تا سرنوشت واپسین پادشاه ساسانی (یزدگرد) در لابه‌لای اخبار دیگر پی گرفته است (نک‍‌‍‍ : 2/234، 4/286؛ برای مقایسه میان طبری و فردوسی در زمینۀ مآخذ ایران باستان، نک‍ ‍: زریاب، «فردوسی...»، 65-74). طبری همچنیـن در سراسر تاریـخ خود ــ به ویژه دورۀ اسلامی ــ چند جملۀ فارسی از مآخذ نقل کرده است که با توجه به قدمت آنها اهمیت بسیار دارد (مثلاً نک‍ ‍: 2/ 188، 4/14، 6/ 98، 9/ 88).
در سیرۀ نبوی مهم‌ترین مأخذ طبری، ابن اسحاق است و روایات او به ویژه در این بخش، برای بازسازی اثر از میان رفتۀ ابن اسحاق اهمیت بسیار دارد (برای روایات طبری از وی، نک‍ : طرابیشی، 151-153؛ مهدوی، 53 بب‍ ؛ برای دیگر مآخذ او در سیره مانند زُهری، نک‍ : دوری، 82 بب‍ (. در نقل حوادث دورۀ اسلامی، به ویژه سدۀ نخست، مأخذ عمدۀ او آثار طبقۀ نخست اخباریان همچون ابومخنف (برای روایات طبری از او، نک‍ : یحیى، سراسر کتاب؛ سزگین، 40-47؛ نیز نک‍ : ه‍ د، ابومخنف)، ابوالحسن مدائنی (برای بررسی روایات او در تاریخ‌طبری، نک‍ ‍: ناجی، 127 بب‍ ؛ روتر، 103-133) و محمد بن عمر واقدی (نک‍ : علی، همان، 3(1)/40-41؛ جونز، 1/13-15) بوده است (برای بررسی کلی منابع طبری در سدۀ نخست، نک‍ ‍: مصطفى، 1/255).
اما بحث‌انگیزترین مأخذ طبری، در باب حوادث پس از وفات حضرت رسول(ص) ــ مشهور به «رِدّه» ــ و فتوحات و حوادثی از دورۀ خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)، روایات سیف بن عمر تمیمی است (مثلاً نک‍ : 3/ 279، 281، جم‍ ؛ علی، همان، 2/163 بب‍ ؛ برای دیگر منابع طبری دربارۀ رده، نک‍‍ : همان، 8/425 بب‍ ؛ آل یاسیـن، 24، جم‍ (. راسـت اسـت کـه اصحـاب حدیث و رجـال ـ شناسان، تقریباً همۀ اعضای طبقۀ اخباریان مانند ابن اسحاق، واقدی و ابومخنف را به ادلّۀ گوناگون موردطعن و قَدح قرار داده، و روایات ایشان را قابل اعتنا ندانسته‌اند (نک‍‍ : زریاب، بزم‌آورد، 88 بب‍ ؛ نیز نک‍‍ : ه‍ د، ابومخنف)، اما سیف بن عمر وضعی دیگر دارد و حتى مورخانی مانند بلاذری که همچون طبری، اما به نحوی دیگر، آثار طبقۀ اخباریان را گرد می‌آوردند (نک‍‍ : ه‍ د، انساب الاشراف)، و نقد اصحاب حدیث بر اخباریان را نادیده می‌گرفتند، جز چند مورد اندک، از نقل روایات سیف پرهیز داشتند (برای تفصیل دربارۀ سیف و طریق روایی طبری به او، نک‍‍ : عسکری، عبدالله...، 1/65 بب‍ ؛ لندو ـ تَسِرون، 1-26). البته طبری در همین موضوعات نیز از ابن اسحاق (3/ 288، 300، 302) یا واقدی (3/343) یا ابومخنف و هشام کلبی (3/344) روایت نقل می‌کند، ولی میزان روایت از سیف بسی بیشتر است (نک‍‍ : علی، همان، 1/182، 8/432).
از آغـاز سـدۀ 3ق، طبـری‌ بیشتـر حوادث ــ مانند شورش دراز‌مدت زنگیـان به سرکـردگی صاحب الزنـج ــ را به نقل از شاهدان عینی یا آگاهان محلی آورده‌است (مثلاً نک‍‍ : 9/274، 378، 382، 547، 608، 622، 626)، اما در این‌ادوار نیز گاهی دربارۀ ترجیح روایتها بر یکدیگر اظهارنظر می‌کند(مثلاً نک‍ ‍‍:‍ 9/84). ماجرای بابک و سرکوب او در عهد معتصم یکی از مهم‌ترین بخشهای تاریخ طبری در حوادث سدۀ 3ق است (نک‍‍ : ه‍ د، افشین، نیز بابک خرم‌دین) و در این باب مأخذ بسیار مهم و گاه یگانه مأخذ است؛ گرچه مایۀ شگفتی است که طبری اشاره‌ای به مأخذ دقیق خود نمی‌کند. به‌هر حال، چنان‌که محققان به درستی گفته‌اند، دیدگاه طبری از حوادث عصر خود «بغدادی» است و تا حد بسیاری نگرش حکومت را منعکس می‌کند (روزنتال، 135).
یکی از بحث انگیزترین موضوعات دربارۀ تاریخ طبری، نحوۀ برخورد مؤلف با منابع و مآخذ است. این مسئله از سویی موجب انتقاد، و از سوی دیگر وجه تحسین برانگیز کار او قلمداد شده است، زیرا در واقع، او با نقل روایات متفاوت به ویژه در نظر خوانندگان و محققانی که اینک به اصل آثار طبقۀ اخباریان دسترسی ندارند، از جهات گوناگون راهی برای درک اوضاع تاریخی دو سدۀ نخست گشوده است (علی، همان، 1/167؛ سجادی، 119؛ نیز نک‍‍ : مورگان، 13-14)، اما همین امتیاز از نظر قدما، مانند ابن اثیر که هنوز به بسیاری از مآخذ طبری دسترسی داشتند، مایۀ ملال بوده است (1/3). از معاصران نیز کسانی آن را دور از شأن «تاریخ‌نگار» شمرده (مثلاً نک‍‍ : ادهم، 46؛ مصطفى، 1/ 259-261)، و حتى طبری را فاقد روح نقادی دانسته‌اند (نک‍‍ : نولدکه، 11؛ قس: زریاب، همان، 39-41). البته چنان‌که به درستی گفته‌اند، نشانه‌های یک تاریخ‌نگار حرفه‌ای در طبری دیده نمی‌شود و او فقط قصد داشته است اخبار تاریخی را گردآوری کند (علی، همان، 1/170). چندان بعید نیست که یکی از علل کوتاه شدن مطالب در سالهای پایانی کتاب همین نکته باشد، نه پیری مؤلف (نک‍‍ : زرین‌کوب، 26). همچنین باید به‌این نکته توجه کرد که رویکرد طبری به منابع، در باب هر یک از حوادث کلی در طی دو سدۀ نخست هجری یکسان نیست. در برخی از موارد، به ویژه در باب حوادث نیمۀ اول سدۀ نخست که مایۀ اختلافها بوده، طبری تا حدی نظر خود را در ترجیح روایتی بر دیگری اعلام‌ کـرده‌ است‌ (مثلاً ‌نک‍‍ : ‌3/350، 442)،‌ حتـى ‌در یک‌ مورد ــ‌‌ مربوط به‌ابوذر و معاویه ــ به‌صراحت از ذکر اخباری‌که خود از نقل‌آنها کراهت دارد، ‌تن‌ می‌زند(4/283؛‌ نیز نک‍‍ : دنبالۀ مقاله).
در موارد مهمی از تاریخ سدۀ نخست هجری، از آنجا که در حال حاضر روایت مستقلی از آثار طبقۀ اخباریان مانند سیف بن عمر و ابومخنف در دست نیست، تعیین میزان گزینش احتمالی طبری از آثار ایشان و شیوۀ کار او دشوار است. در برخی موارد، می‌توان مأخذ مشترک طبری و مؤلف دیگری مانند بلاذری (ه‍ م) را مقایسه کرد، اما به هیچ‌رو نمی‌توان گفت که کدام یک بی کم و کاست، روایت مأخذ خود را نقل، یا آن را به نحوی از نو تألیف کرده‌اند (برای تفصیل در این باب، نک‍‍ : کلیر، 411-414). دست کم یک نمونه نشان می‌دهد که طبری در نقل روایت اولیه به نحوی مداخله کرده است (برای تفصیل، نک‍‍ : همو، 430-431).
افزون بر اینها، شیوۀ طبری در گزینش روایات، دست کم در باب اخبار نیمۀ اول سدۀ نخست هجری، کم و بیش تابع همان روشی است که فقیهان و اصحاب حدیث با روایات آن دوره پیش می‌گرفتند. در واقع، یک شیوۀ برخورد آنان با اخباریان این بود که روایات آنان را بنابر رأی خود، گزینش و «تهذیب»، و سپس همت خود را صرف انتشار روایت جدید می‌کردند (برای تفصیل دربارۀ برخورد اصحاب حدیث با اخباریان، نک‍‍ : بهرامیان، 331-341).
طبری که در فقه صاحب رأی مستقل و حتى مکتبی خاص بود (نک‍‍ : ابن ندیم، 292؛ نیز نک‍‍ : ه‍ د، جریریه)، با روایات برجای مانده از طبقۀ اخباریان، همان شیوه را با روش و دیدگاه خاص خویش به کار برده است. افزون بر این، چنان‌که به درستی گفته‌اند، وی میان میزان وثاقت مأخذ خود در موضوع تاریخ، در مقایسه با تفسیر، تفاوت قائل بود (یاقوت، 4/2454). به هر حال، بی‌گمان او بر اهمیت و مشروعیت نگارش آن بخش از تاریخ که میان مذاهب گوناگون مایۀ اختلاف می‌شد، مانند موضوع جانشینی پیامبر(ص) و نزاع میان اصحاب وقوف داشت. این موضوع به ویژه توجه علمای امامیه را برانگیخته، و موجب انتقاد از تاریخ‌نگاری طبری شده است: اینکه او عمداً پاره‌ای از اخبار مربوط به اصحاب و دورۀ خلفا را نادیده گرفته (امینی، 9/326- 328؛ نیز نک‍‍ : عسکری، معالم...، 1/244 بب‍ (، و با نقل روایات سیف بن عمر در بخش فتوحات، و روایت سیف در باب عبدالله بن سبا (نک‍‍ : علی، «عبدالله...»، 66 بب‍ (، موجب شهرت روایات بی‌پایه و بی‌اساس شده است(برای تفصیل، نک‍‍ : عسکری، عبدالله، 1/ 78، 333، معالم، 1/290). همچنین، با آنکه طبری در یکی از تألیفات خود، حدیث غدیر را به طرق گوناگون روایت کرده بود (نک‍‍ : یاقوت، 6/2462، 2464؛ ابن کثیر، 5/ 208؛ قاضی نعمان، 1/116، 128؛ ابوالصلاح، 146 بب‍ ؛ ابن شهر آشوب، 2/173، 228؛ ابن طاووس، 215؛ لکهنوی، 6/240-242؛ برای تفصیل در این باره، نک‍‍ : کلبرگ، 178-181)، اما در تاریخ او اشاره‌ای به این واقعه نیست و احتمال داده شده که روابط طبری با عباسیان در این باب بی‌تأثیر نبوده است (نک‍‍ : حکیمی، 185؛ برای کتاب او در «فضائل عباس» به خواهش عباسیان، نک‍‍ : یاقوت، همانجا).
تاریخ طبری با توجه به منزلت علمی مؤلف در سراسر سرزمینهای اسلامی موردتوجه قرار گرفت؛ چندان‌که شماری تکمله و صله و ذیل و خلاصه از آن پدید آمد (نک‍‍ : ابن ندیم، 291-292؛ یاقوت، 6/2443؛ ذهبی، 14/275، 276؛ ابن قاضی شهبه، 1/146؛ قفطی، 110؛ برای فهرستی از این گونه آثار، نک‍‍ : ابراهیم، 1/26؛ سجادی، 120؛ عزاوی، 129-132)، اما ظاهراً از این میان، تاکنون تنها اثر عریب بن سعد قرطبی و نیز محمد بن عبدالملک همدانی در ادامه و تکمیل تاریخ طبری به دست ما رسیده است (نک‍‍ : همانجاها). کسانی از تاریخ‌نگاران نیز در سده‌های بعد، به نحوی تحت تأثیر او بوده‌اند (نک‍‍ : روزنتال، 134-135؛ برای ستایش از آن، نک‍‍ : مسعودی، 1/15؛ ابن اثیر، 1/3؛ سخاوی، 301).
رواج و شهرتی که تاریخ طبری در اندک زمانی پس از تألیف در سرزمینهای اسلامی یافت، مایۀ شگفتی است (مثلاً نک‍‍ : ابن اثیر، 9/371، نقل گفته‌ای از محمود غزنوی) و حدود نیم قرن پس از مرگ طبری، منصور بن نوح سامانی در خراسان، به ابوعلی بلعمی فرمان داد تا تاریخ طبری را به فارسی ترجمه کند (بلعمی، 1/2؛ نیز نک‍‍ : ه‍ د، تاریخ بلعمی)؛ یا فقط در کتابخانۀ یکی از فاطمیان مصر چندین نسخه از کتاب، از آن جمله یکی به خط مؤلف وجود داشته است (ابوشامه، 2/210؛ نیز نک‍‍ : مقریزی، 2/ 358).
تاریخ طبری بارها چاپ شده است (برای فهرستی از مهم‌‌ترین چاپها، نک‍‍ : رادفر، 47 بب‍ (، اما نخستین چاپ علمی از آن، به ضمیمۀ دنبالۀ عریب بن سعد، و کتاب ذیل المُذَیَّل به کوشش و سرپرستی دخویه در سالهای 1879-1901م در لیدن صورت گرفت. چاپ محققانۀ بعدی از آنِ محمدابوالفضل ابراهیم است که در سالهای 1380-1387ق/1960-1967م با توجه به نسخه‌های کهن‌تر و کامل‌تری، در قاهره منتشر شد. اخبار و روایات تاریخ طبری مربوط به ایران باستان را تئودُر نولدکه به طور مستقل به آلمانی ترجمه، و همراه حواشی و تعلیقات سودمند در 1879م در لیدن منتشر کرد و ترجمۀ فارسی آن، با عنوان تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، به قلم عباس زریاب خویی در تهران (1358ش) چاپ شده است.
ترجمۀ فارسی تاریخ طبری با حذف اسانید کتاب، به قلم ابوالقاسم پاینده، در 1352-1354ش در تهران منتشر شده، و ترجمۀ انگلیسی متن کامل آن نیز به کوشش و زیرنظر احسان یارشاطر، در نیویورک (1985-1995م) به چاپ رسیده است (برای دیگر ترجمه‌‌ها به زبانهای شرقی و غربی، نک‍‍ : رادفر، 80-82؛ نیز نک‍‍ : GAS, I/327).
مآخذ: آل یاسین، محمدحسن، «نصوص الردّة فی تاریخ الطبری»، البلاغ، کاظمین، 1391ق، س 3، شم‍ 6؛ ابراهیم، محمدابوالفضل، مقدمه بر تاریخ طبری؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب(ع)، قم، المطبعة العلمیه؛ ابن طاووس، علی، الیقین، بیروت، 1413ق؛ ابن قاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیة، حیدرآباد دکن، 1398ق/ 1978م؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش علی شیری، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوشامه، عبدالرحمان، کتاب الروضتین، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت، 1997م؛ ابوالصلاح حلبی، تقی، تقریب المعارف، به کوشش رضا استادی، قم، 1404ق؛ ادهم، علی، بعض مؤرخی‌الاسلام، بیروت، 1974م؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت،‌1403ق/ 1983م؛ بلعمی، محمد، تاریخ‌نامۀ طبری، به کوشش محمدروشن، تهران، 1374ش؛ بهرامیان، علی، «اصحاب حدیث و مسئلۀ تاریخ نیم سدۀ نخست هجری»، نامۀ پژوهش، تهران، 1376ش، س 1، شم‍ 4؛ جعفری، یاسین ابراهیم علی، الیعقوبی المؤرخ و الجغرافی، بغداد، 1980م؛ جونز، مارسدن، مقدمه بر المغازیِ واقدی، لندن، 1966م؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حکیمی، محمدرضا، شیخ آقابزرگ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1949م؛ دوری، عبدالعزیز، بحث فی نشأة علم التاریخ عند العرب، بیروت، 1960م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ رادفر، ابوالقاسم، کتاب‌شناسی طبری، تهران، 1368ش؛ زریاب، عباس، بزم‌آورد، تهران، 1368ش؛ همو، «فردوسی و طبری»، یغما، تهران، 1356ش، س 30، شم‍ 2؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، 1368ش؛ سجادی، صادق، تاریخ‌نگاری در اسلام، تهران، 1375ش؛ سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، به کوشش صالح احمدعلی، بغداد، 1382ق؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1398ق/ 1978م؛ طبری، تاریخ؛ طرابیشی، مُطاع، رواة محمد بن اسحاق، دمشق، 1414ق/1994م؛ عاملی، جعفر مرتضى، دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، بیروت، 1414ق/1993م؛ عزاوی، عبدالرحمان حسین، الطبری، السیرة و التاریخ، بغداد، 1989م؛ عسکری، مرتضى، عبدالله بن سبأ و اساطیر اخرى، بیروت، 1403ق/1983م؛ همو، معالم المدرستین، تهران، 1406ق؛ علی، جواد، «عبدالله بن سبأ»، مجلة المجمع العلمی العراقی، بغداد، 1378ق/ 1959م، ج 6؛ همو، «موارد تاریخ الطبری»، همان، ج 1،‌ 1369ق/ 1950م، ج 2، 1371ق/1951م،ج 3(1)، 1373ق/1954م، ج 8، ‌1380ق/1961م؛قاضی نعمان، شرح الاخبار، قم، 1409ق؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، به کوشش لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ کلیر، کلاوس، خالد و عمر، ترجمۀ محمد جدید، دمشق، 2001م؛ لکهنوی، حامدحسین، عبقات الانوار، به کوشش غلامرضا بروجردی،قم،1408ق؛ مسعودی، علی، مروج‌الذهب، به‌کوشش شارل پلا، بیروت،1966م؛

مصطفـى، شاکر، التاریخ‌العربی و المؤرخون، بیروت، 1983م؛مقریزی، احمـد، احمد،
المواعظ و الاعتبار، به کوشش ایمن فؤاد سید، لندن، 2002م؛ مهدوی، اصغر، مقدمه بر خلاصۀ سیرت رسول‌الله (ص) شرف‌الدین محمد، تهران، 1368ش؛ ناجی، عبدالجبار، اسهامات مؤرخی البصرة فی الکتابة التاریخیة، بغداد، 1990م؛ نولدکه، تئودُر، تاریخ ایرانیان و عربها، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358ش؛ همدانی، محمد، «تکملة تاریخ الطبری»، همراه ج 11 تاریخ طبری؛ یاقوت، معجم‌الادباء، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1993م؛ یحیی بن ابراهیم ابن علی، مرویّات ابی مخنف فی تاریخ الطبری، ریاض، 1410ق؛ نیز:

GAS; Kohlberg, E., A Medieval Muslim Scholar at Work, Ibn Ŧāwūs and his Library, Leiden, 1992; Landau-Tasseron, E., »Sayf ibn ªUmar in Medieval and Modern Scholarship«, Der Islam, 1990, vol. LXVII(1); Morgan, D., »The Evolution of Two Asian Historiographical Traditions«, Companion to Historiography , ed. M. Bentley, New York, 1997; Rosenthal, F., A History of Muslim Historiography, Leiden, 1968; Rotter, G., »Zur Überlieferung einiger historischer Werke Madāºinīs in Ŧabarīs Annalen«, Oriens, Leiden, 1974, vols. XXIII-XXIV; Sezgin, U., Abū Miңnaf, Leiden, 1971; Yarshater, E., »Iranian National History«, The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1983, vol.III(1).
علی بهرامیان