در دوره صفويه پادشاهان كشورهاي مجاور بخصوص سلاطين هند و عثماني به كسب علوم و فرهنگ ايراني علاقة بسيار داشته و هميشه در دربار آنان پزشك و منجم و اديب و هنرمند و شاعر ايراني بسر مي برده است. با اينكه در زمان اغلب پادشاهان سلسلة صفوي جنگ و ستيز بين ايران و عثماني وجود داشته، اما اين امر مانع از اين نميشده است كه فرهنگ ايراني نتواند در آن سرزمين نفوذ بكند. در همين ايام اغلب هنرمندان و علما براي كسب شهرت بممالك ديگر از جمله كشور عثماني مي رفتند و گذشته از اين ، سلاطين اين كشور در ضمن جنگهاي خود با پادشاهان صفوي ميكوشيدند كه عالم ودانشمند و هنرمند ايراني با خود بخاك كشورشان ببرند. مورخان عثماني خود اذعان دارند كه سلطان سليم بعد از فتح تبريز عده زيادي از هنرمندان ايراني را با  خود به استانبول برد.

اگرچه در عصر صفويه علوم نسبت به بعضي از دوره هاي درخشان پيش ترقي چنداني نداشته است اما نبايد چنين تصور شود كه كاملاً متوقف بوده و يا تنزل نموده است1 روز بروز مدارك و شواهدي بدست مي رسد كه نه تنها در آن عصر دانشمندان عاليقدري مي زيسته اند بلكه سلاطين و پادشاهان كشورهاي ديگر نيز دست نياز در موقع احتياج بسوي آنان دراز مي كردند. در اين مقاله سخن از سلطان مقتدري است كه وقتي در وجود خود احساس درد ميكند و از آنجائيكه آدمي جان خود را نفيس ترين و عزيزترين گوهر ميداند و با علاقه كامل درصدد رفع درد از خود برمي آيد روي بسوي حاذق ترين طبيبان امپراطوري خود مي آورد و بعد از آنكه نتيجه اي نمي بيند متوسل به يك پزشك ايراني مي شود و درمان درد و شفاي مرض خود را در توصيه هاي وي مي داند.  


نسخه‌أي از يك پزشك ايراني به سلطان سليمان قانوني


نگارنده سندي بدست آورده كه نشان ميدهد سلطان سليمان قانوني پادشاه مقتدر عثماني با اينكه در سرتاسر امپراطوري خويش پزشكان حاذقي داشته است اما در موقع بيماري و احساس درد روي بسوي طبيب ايراني       مي آورد و معالجة ناراحتي خويش را در دستورات عالمانه وي مي داند.  نظريات پزشك ايراني بصورت نامه ايست كه امروز در آرشيو موزة توپ قاپوسراي شهر استانبول بشماره 3146 بايگاني است و عكس آن ضميمه اين مقاله است. در كاتالوك اسناد در توضيح نامه اين جمله را قيد نموده اند داروهائي كه يكي از اطباي ايراني براي سلطان سليمان قانوني در هنگام بيماري توصيه كرده است.»

متأسفانه نام طبيب ايراني در سند قيد نشده تا اطلاعات كافي راجع به وي در اختيار داشته باشيم و همچنين بدرستي روشن نيست كه آيا پزشك مذكور در ايران بوده و يا در دربار سلطان عثماني بسر مي برده است اما ميتوان چنين استنباط كرد كه سلطان وقتي از معالجه طبيبان مخصوص خود نااميد ميگردد نامه اي به ايران براي يكي از پزشكان معروق كه پيش عموم شهرتي داشته است مي نويسد و وضع مزاجي خود را براي وي تشريح كرده و درمان بيماري را ميخواهد زيرا اگر پزشك ياد شده درخاك عثماني يا در دربار سلطان بود مسلماُ نيازي به نوشتن نامه نبود چون حتماً وي را براي معالجه پيش پادشاه ميبردند. بايد اضافه كرد كه اقامت پزشك ايراني در  خاك عثماني و يا ايران از اهميت مسأله نمي كاهد بلكه نكته مهم اينجاست كه سلطان سليمان با داشتن امپراطوري وسيع كه مسلماً پزشكان زيادي در آن سرزمين بسر ميبرده اند اعتمادي بآنها نكرده و يا بدون اخذ نتيجه از آنها از پزشك ايراني استمداد مينمايد.

لازم بتذكر است كه اصولاً بزرگان و دانشمندان ايراني در همه ادوار كوشش نموده اند كه در پيشرفت و اعتلاي علم طب سعي بليغ از خود نشان بدهند.

تأسيس مدرسه پزشكي سائيس2 بوسيله داريوش بزرگ و ايجاد دانشكده گنديشاپور بامر شاپور اول دليل توجه پادشاهان ايران باستان به مسائل پزشكي است. صاحب كتاب اخبار الحكما مينويسد: «اهل جنديشاپور از اطبااند و در ميان آنان در اين فن مردماني حاذق يافت مي شوند كه نظير آنها بسيار نادر است و اين فن از عهد شاپور در آنجا متداول بود. علم طب بهمت پزشكان جندي شاپور وارد تمدن و فرهنگ اسلامي شد. اطباء اوليه ايراني مانند خاندان بختيشوع و خاندان ماسويه در اين راه زحمت كشيدند. كتب پزشكي از منابع هندي و ايراني و يوناني بزبان عربي ترجمه و بدينگونه مباني طب اسلامي استوار شد3 .

در دربار بعضي از پادشاهان ايران از جمله انوشيروان ساساني پزشكان و فلاسفه چندي بخدمت اشتغال داشتند كه براي مشاوره عموماً در مجاس شركت داشتند. جبرائيل طبيب بزرگ (يا جبرائيل جندي شاپوري)، بيادق (بياذوق) طبيب صاحب كتاب طالماكول و المشروب» و سرجيس راس العيني فيلسوف بزرگ و حكيم برزويه طبيب هر يك عهده دار قسمتي از شعب علوم بودند4 .

درهر حال اطباء ايراني سهم بزرگي در توسعه و پيشرفت طب اسلامي دارند و اصولاً نميتوان گفت ايندو يعني طب ايراني و طب اسلامي از يكديگر مجزي ميباشند. در تمام دوره ها پزشكان بزرگي در ايران مي زيسته اند كه نام و آثار آنان براي هميشه در تاريخ جاوداني خواهد ماند5 چون سخن ما در مورد توصيه هاي پزشكي يكي از طبيبان عصر صفوي به پادشاه عثماني است بهتر است در خاتمه به اسامي و آثار چند تن از معروفترين اطباء آنعهد نيز اشاره اي بشود:

سيد زين الدين مرعشي شوشتري طبيب معروف زمان شاه اسماعيل اول، ميرفندرسكي (وفات 1050 هجري قمري) طبيب و فيلسوف زمان شاه عباس اول، يوسف هروي (وفات 924) مؤلف كتاب «بحرالجواهر في تحقيق مصطلحات الطبييه و اللاتنيه ، محمدبن علي اصفهاني (وفات 950 هجري) صاحب كتاب تكوين الادويه، عمادالدين محمود (وفات 1000 هجري) مؤلف «المركبات الصحيه» و فرزندش محمدباقر، محمد مومن تنكابني كه كتاب معروف خويش «تحفه المؤمنين» را به شاه سليمان صفوي تقديم كرد، قوام الدين محمود (وفات 1117) صاحب كتاب «المفرج في علم الطب» و بالاخره صالح شيرازي كه كتاب خويش «عافيه البريه في شرح الذهبيه» را به شاه سلطانحسين صفوي تقديم كرد6 .

 

پاورقي ها:

1 شاردن جهانگرد معروف عصر صفوي در اين خصوص مي نويسد: «استعداد و نبوغ ايرانيها بيش از هر رشته  و فني مصروف علوم شده و نيز مي توان گفت كه ايرانيان در قسمت علم ودانش كاملا كامياب گشته اند چنانكه پس از اروپائيان مسيحي دانشمندترين مردم جهان حتي برتر از چينيان مي باشند. ايرانيان دانشمند و دانشجويانرا گرامي و دوست دارند و همه زندگاني خود را وقف علم و دانش مي كنند و هرگز تأهل، تعدد فرزندان، عظمت ومقام و حتي فقر و نداري نمي تواند آنها را از مشغله علمي خود باز دارد. (سياحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسي ج 5 ص 12)

2 سائيس از شهرهاي مصر قديم .

3 مجموعه مقالات عباس اقبال آشتياني، بكوشش دبير سياقي،  ص 788 .

4 نقل از متن سخنراني دكتر محمود نجم آبادي در اجلاسيه پنجم كنگره تاريخ و فرهنگ ايران.

5 براي اطلاع بيشتر از تاريخ طب در ايران ر. ك به كتب زير :

1 ) طب اسلامي ادوارد براون ترجمه مسعود رجب نيا.

2 ) تاريخ طب در ايران دكتر محمود نجم آبادي.

6 براي اطلاع بيشتر ر.ك به كتاب:

Brockelmann (carl), Geschichte der arabischen literatur, supplement, leiden, 591.


منبع:www.ichodoc.ir