سخن گفتن از اين يك جنبه‌ي علمي وي در اين مدت كوتاه، نه تنها ايجاز مخَّل، بل امري بسيار مشكل و تقريباً محال و ناممكن است. ليكن گفته‌اند:

هم به قدر تشنگي بايد چشيد

            آب  دريا  را  اگر  نتوان كشيد

بيروني‌شناسي، دانشي نيست كه ديري بر آن گذشته باشد و همه‌ي زمينه‌هاي پژوهشي آن بتمامي و به دقت مشخص و متمايز و مواد و بررسي‌هاي هر يك از آن زمينه‌ها يكجا و فراهم و فرادست آمده باشد تا بتوان با آگاهي‌هاي مقدماتي كه مشتغلان هر رشته‌ي خاص، از موضوعات مربوط بخود، راجع به بيروني، دارند، بي‌مقدمه يا با اشارتي كوتاه به مقدمات، وارد بحث اصلي و اساسي در آن زمينه‌ي خاص شد.

مردم‌شناسي، همچون نجوم و رياضيات و كاني‌شناسي و جغرافيا و تاريخ و داروشناسي و جز اينها، يكي از زمينه‌هاي پژوهشي بيروني‌شناسي است و چنانكه گفته آمد در روش‌شناسي با آنها هنباز است.

باري، اگرچه درباره‌ي تاريخ مردم‌شناسي در ايران و اسلام، پيشتر چيزي نوشته‌ام كه ممكن است حاضران گرامي خواننده باشند[i]، اينجا نيز به اشارتي كوتاه بسنده مي‌كنم و اين بدان جهت است كه وقتي اصطلاح كلي مردم‌شناسي را كه ظاهراً اصطلاحي نوين و مفهومي غربي است كه چهل پنجاه سال است در ميان ما رايج شده، در مورد برخي آثار بيروني‌(درگذشته‌ي 957 سال پيش) به عنوان مطالعات و تحقيقات مردم‌شناختي يا مردم‌نگارانه‌ي او به كار مي‌بريم، امري غريب و به دور از ذهن و خاطر نرسد. و هم در اينجا، مستند به مدارك و ادله‌ي نقلي و شواهد برهاني، منتها بي‌هيچ مقدمه بگويم كه بيروني‌ نخستين كسي است كه روش تكامل يافته‌ي امروزي را در علوم انساني آفريد و به‌كار برد، يعني تقريباً پانصد سال پيش از «فرانسيس بيكن» انگليسي (1561-1626 م) كه به قول محققي: «در ستايش از شيوه‌ي خود، سخن را به درازا كشانده، در حالي كه خود او هرگز بر اين ضابطه اقدام به پژوهشي نكرده است تا صحيحاً يك نمونه‌ي عملي از آن به‌دست داده باشد.» (زندگينامه‌ي بيروني‌، ص132).

همه مي‌دانيم و مخصوصاً حاضران در اين جلسه كار برندگان آن هستند، روش مردم‌شناسي را، كه عبارت از «استقراء»، يعني كاربرد مشاهده و تجربه و بعد تحليل نمودها و تعليل قضايا، باز همه مي‌دانيم كه اين روش، شناخت و كاربرد آن يعني بقاعده و قانون آمدنش در مرحله‌ي نظر و اِعمال و كار‌آيي‌اش در جريان عمل، همين‌طور به اين سادگي‌ها و اين چنين كه ما امروزه به راحتي بدان مي‌پردازيم حاصل نيامده است. نه خلق‌الساعه بوده، و نه از آغاز، تكامل يافته بوده و نه، از همه مهمتر، به آساني پذيرفته‌ي محافل علمي كهن گرديده. بلكه به عكس، رايج شدن و كارآمدي و كاربرد آن، چنانكه مي‌دانيد همراه با مبارزات اجتماعي و پيكارها و درگير‌ي‌ها با مراجع قدرت زمان و متعصبان، و در صدر آنان علماي الهي غرب، و همچنين شرق، يعني متكلمان مسيحي در عهد مدرسه‌گرايي غرب، و متكلمان اسلامي سنت‌گرا در شرق مانند «اشعري» و «امام غزالي» و جز اينان بوده است.

آري، روش‌شناسي معاصر علوم را – يعني «استقراء» - كه از رنسانس ببعد رايج شده و تكامل يافته، در آخرين تحليل بايد همانا پديده و هديه‌ي تمدن بورژوايي غرب در قرون جديد دانست، هم‌چنانكه در دوره‌اي پيش از آن، يعني قرون وسطي فئوداليته، روش‌شناسي حاكم و رايج در آن عصر مدرسه‌گرايي، همانا «قياس»، يعني روش برهاني ارسطويي و منطق صوري بوده است[ii].

نه اينكه پيش از بيروني، روش استقراء سابقه و يا كاربرد نداشته، اما اين بيروني‌بود كه آن را همه جانبه و بنحوي متكامل و بي‌سابقه، از جهت نظري و عملي و بويژه آگاهانه و سخت عالمانه با يك موضع‌گيري مخالفت‌آميز و سخت انتقادي نسبت به روش ارسطويي قياس به كار برد و توسعه داد و كمال بخشيد و آراست و پيراست، و حتي قواعد و ضوابط آن را تدوين كرد و نماياند و تعاريف لازم و كلي را به دست داد. ليكن دو نكته را بايد در اين مورد ياد كرد:

1-    متأسفانه بيروني‌كتابي مستقل در باب روش‌شناسي علوم – كه خود بر آن روش‌شناسي كار و تحقيق كرده – تأليف نكرد، بمانند آنچه «بيكن» انگليسي در كتابهاي «فزوني و ارجمندي دانش» و «ارغنون نو» عمل نمود، اين هم خود دلايلي دارد كه از حوصله‌ي بحث ما بيرون است. اما در مقدمه‌هاي آثار او بويژه «الآثار الباقيه»، «تحقيق ماللهند»، «تحديد نهايات الاماكن» و «الجماهر في معرفه‌الجواهر» - و جز اينها نيز- نمونه‌هاي برجسته‌ي تدوين شده‌ي اين روش نوين را بخوبي و در كمال صراحت و قوت بيان علمي و قدرت تعليمي مشاهده مي‌كنيم و مي‌خوانيم.

2-    متأسفانه باز به عللي، مكتب انسان‌شناسي بيروني‌ادامه نيافت و شاگرداني كه دنباله‌ي كار استاد را بگيرند – جز يكي دو تن آنهم از جهتي، همچون «گرديزي» و «ابوالفضل بيهقي» و تا حدي «رشيدالدين فضل‌الله همداني» يافت نشدند، و زمينه‌ي تاريخي استمرار و كاربرد و كارآمدي و بازارروايي آن فراهم نگشت. تنها بعدها، يعني سه قرن و نيم بعد، «ابن خلدون» مغربي از موادي كه بيروني‌فراهم آورده بود، توانست مكتب جامعه‌شناسي نوين را پايه نهد، و اينكه محققان و مورخان علم، او را در زمينه‌ي علوم انساني، شاگرد بيروني‌بدانند، درنگ نكرده‌اند.

در واقع به دليل همين روش‌شناسي معاصرانه‌ي او و نيز بينش فلسفي مترقي و متجددانه كه ناشي از جهان‌شناسي وي بر پايه‌ي همان استقراء علمي و به اصطلاح از ديد عيني است، و هم به نظر من آگاهمندي‌اش از روش «جدل» و مباني عيني و ذهني و قواعد آن، و به دلايل مؤكده‌ي ديگر است كه بيروني را يك دانشمند بتمام معنا طراز نوين به شمار مي‌آرند. ليكن بايد افزود كه هيچيك از دانشمندان طراز نوين اين همه ابعاد معرفت كه بيروني با انديشه‌ي وسعتمند خود دربر گرفته، حاصل نكرده و يا نمي‌كنند. چه اينكه، يك‌تنه، به گفته‌ي يكي از محققان: «چونان كسي است كه مي‌خواهد متخصصانه با نظري همه جانبه به هستي گيتي بنگرد» (زندگينامه، ص 69).

اينكه چه عوامل عيني و مؤثرات ذهني، محيطي – فرهنگي، اجتماعي- سياسي و جز اينها سبب پيدايش چنين شخصيت علمي، از لحاظ ما «جامعه‌شناس» و «مردم‌شناس» در آن بُرهه‌ي زماني از تاريخ ايران اسلامي (نيمه دوم سده‌ي چهارم و نيمه‌ي نخست سده‌ي پنجم هجري) گرديده عجالهً و بكلي از بحث ما بيرون است. همين‌جا نيز اشاره به مناقشات وي با پيروان فلسفه‌ي مشايي، همچون «ابن‌سينا»، در باب آراء ارسطو و مسائل متكي بر نظرات او، و رد آنها بوسيله بيروني، و ارائه و اثبات نظرات خويش مبني بر استدلالات عيني‌گرايانه و بر شيوه‌ي استقراء تام در رساله‌ي مشهور «اسئله و اجوبه» و جاهاي ديگر كه منجر به توفيق وي در كشف حركت زمين و كرويت آن و قانون مركزيت ثقل و نظريه‌ي تكامل (در اصطلاح دارويني آن) و زمين‌شناختي و كشف قاره‌ي آمريكا و جز اينها گرديده، از حوصله‌ي اين مختصر بيرون است، و هم اينكه چگونه توانست در واقع قرنها پيش از آنكه در غرب، كاخ دو هزار ساله‌ي ارسطوسالاري فرو ريزد، وي با نوآوري‌ها و روش‌آفريني‌ها و بطور خلاصه «انقلاب علمي» خويش، پايه‌هاي آن كاخ را سست كند و حتي در همان بُرهه‌ي زماني خود فرو ريزد و ويران نمايد.

همچنين در اينجا مجال هيچگونه اشارتي سريع به كساني كه پيش از او و يا همعصر با او در ايران اسلامي آن روزگار، چونان «جاحظ»، «طبري»، «ابن‌قتيبه»، «عبداللطيف بغدادي» و بويژه «مسعودي» و گروه جغرافي‌نويسان و جهانگردان پيش از بيروني، به كار مردم‌شناسي و مردنگاري پرداخته‌اند، نيست تا تمهيد مقدمه‌يي براي ورود در بحث اصلي ما بوده باشد، البته همه‌ي اينها در رساله‌ي تفصيلي ياد خواهد شد. و نيز بر نماياندن همه‌ي وجوه نظري و عملي مردم‌شناسي بيروني و چگونگي آن اعم از مردم‌شناسي تاريخي، فرهنگي – اجتماعي، ديني و دين‌شناسي سنجشي ملت‌ها، و جز اينها، امكان ندارد. اين همه، خود از بيم آن است كه حتي در بيان كليات و از لحاظ درك اهميت موضوع – كه بسيار گسترده است – متأسفانه مطالب ناقص و ابتر مي‌ماند.

به هر حال و ناچار، از ميان انبوه يادداشت‌هاي خويش در باب مردم‌شناسي بيروني، تنها در اينجا به ذكر چند فقره‌يي بسيار مختصر قناعت مي‌كنيم:

الف. كتاب‌هاي مستقل و نيمه مستقل وي در اين رشته از دانش، اين‌هاست:

1-    تحقيق ماللهند من مقوله مقبوله في‌العقل اومرذوله، شاهكاري كه در واقع تحقيق جامع و بنيادي جامعه‌شناسي هند است، متضمن تك نگاري‌هايي در چند زمينه‌ي موضوعي.

2-    الآثار الباقيه عن‌القرون‌الخاليه، كه «زاخائو» آن را تاريخنامه‌ي ملت‌هاي كهن ناميده است. چون اين كتاب به فارسي ترجمه شده و مرجع اغلب محققان و نويسندگان در موضوعات تاريخ فرهنگي و اجتماعي– انساني  ايران است، از شرح بيشتر آن خودداري مي‌كنم.

3-    تذكره في‌الارشاد الي صوم النصاري والاعياد. يعني: تذكره‌يي در رهنموني به سوي روزه‌ي مسيحيان و عيدهاي آنان.

4-    تكميلُ حكايات عبدالملك الطبيب البُستي في مبدأالعالم و انتهائه يعني: كامل كردن بازگويي‌هاي عبدالملك پزشك بُستي درباره‌ي آغاز و انجام جهان، راجع به روايات قديم خلقت، رايج در «بُست» سيستان.

5-    اِبطالُ ظنونٍ فاسده خطرت علي قلوب بعض‌الاطباء في امرالكواكب الحادثه في‌الجَّو. يعني: باطل كردن خيال‌هاي فاسد كه بر خاطر برخي از پزشكان در مورد ستارگان پديدشونده در فضا، خطور كرده است.

6-    دلاله الآثار العُلويه علي‌الاحداث السُفليه. يعني دلالت پديده‌هاي آسماني بر رخداده‌هاي زميني. اين دو كتاب ياد شده در باب اعتقادات مردم راجع به تأثير آثار سماوي بر روي انسان است، كه البته مورد رد و ابطال بيروني قرار گرفته.

7-    حكايه طريق الهند في استخراج‌العمر: بازگويي شيوه‌ي هنديان در محاسبه‌ي طول عمر.

ب. كتاب‌هايي كه به قول خود او در باب هزليات و سبكدلي‌هاست، و مي‌بينيم كه همانا راجع‌اند به افسانه‌ها و ادبيات مردمانه (فولكلوريك):

8- وامق و عذرا، 9- شادبهر و سامند، 10- اورمزديار و مهريار، 11- دوبت باميان بلخ، 12- دادمه و گرامي‌دخت، 13- نيلوفر در داستان‌دبيستي و بربهاكر، 14- القُرعهُ المَّصرحه بالعواقب (يعني: پشك آشكار كننده‌ي عاقبت‌ها) مي‌نمايد كه شرح يكي از بازي‌ها و فال‌هاست، همچنين: 15- القُرعه المثَّمنه لاستنباط الضمائرالمخمنَّه و شرح مزامير القرعه‌المثمنه (يعني: پشك هشت‌سويي براي دريافت نهان‌هاي مظنون و ناي و ني / سرودهاي پشك‌هشت‌سويي).

ج. كتابهايي كه خود او گويد در باب عقايد نوشته:

-تحقيق ماللهند را پيشتر ياد كردم، 16- باسديوالهند عند مجيئهُ الادني (يعني: باسديوهند – يا در اصطلاح ما «صاحب‌الزمان» و همان «سوشيانت» زردشتي – هنگام نزدكتر شدنش، يعني صاحب‌الزمان هندي هنگام ظهورش)، 17- كتاب باتنجل في‌الخلاص من‌الارتباك، همان كتاب بسيار مشهور پاتنجلي در رهايي جان از قيد تن، كه مقصود شرح نظام جوكي‌گري است. – الآثار الباقيه را پيشتر ياد كردم، 18- الكتابه في‌المكاييل والموازين و شرائط الطيار والشواهين (يعني: نوشتار درباره‌ي پيمانه‌ها و ترازوها و شرطهاي زبانه‌ي ترازو و شاهين‌ها)، 19- آدابُ صحبه‌الملوك (= آيين‌هاي هم‌نشيني با شاهان)، 20- العجائب‌الطبيعه و الغرائب‌الصناعيه (= شگفتي‌هاي طبيعي و غرايب صنعتي و فني)، 21- المجاهر في معرفه‌الجواهر (= شناخت گوهرها)، 22- الصيدله في‌الطب (= داروشناسي و گياه‌شناسي).

در برخي ديگر از آثار او نيز گاهگاه مواد مردم‌شناختي به دست مي‌آيد. از جمله در دائره‌المعارف سترگ نجومي وي «القانون المسعودي» و بويژه در «الآثار الباقيه» همواره منبع و مرجع پژوهش در آداب و رسوم و سنت‌هاي اجتماعي كهن اقوام ايراني است.

اين چنين، از 180 عنوان اثري كه به خامه‌ي او يا منسوب به اوست، تقريباً 20 اثر آن، چه به گونه‌اي اختصاصي مردم شناسانه يا از لحاظ بسامد موضوعي، مردم‌شناختي و بطور كلي درباره‌ي «مردم» است.

اينك در پايان اين گفتار، آغاز شكوهمند كتاب «تحقيق ماللهند» را – مقصود شكوه علمي است هم بدانگونه كه «بيكن» از كتاب خويش «فزوني و ارجمندي دانش» تعبير نموده – نقل مي‌كنم، كه خود دقيق‌ترين و جامع‌ترين تعريف از «مشاهده (Observation) » يعني ركن اساسي روش استقرايي در پژوهش‌هاي اجتماعي و طبيعي را متضمن است، گويد:

«بنام خدا. . .، راستي كه گفته‌ي گوينده «شنيدن كي بود مانند ديدن» چه درست است، زيرا كه: مشاهده، همانا ادراك عيني نگرنده است نمود مورد نظر را در زمان وجود و مكان حصول آن…» (تحقيق ماللهند، ص1). و مي‌افزايم كه بيروني در اين تعريف، هر دو قسم مشاهده، يعني «منفعل» (به عبارت «در زمان وجود» ) و «فعال» (به عبارت «در مكان حصول» ) را به مراتب جامع‌تر و مانع‌تر از آنچه مثلاً از «كلود برنارد» (رش: فلسفة علمي، ص110) به نقل مي‌آرند، در يك‌جا و كلي‌تر بيان كرده است.

 

“پاورقي‌ها”


[i] - رش: مجله‌ي مردم‌شناسي و فرهنگ عامة ايران، ش1 (1353)، مقدمه.

[ii] - چنانكه باز بطور كلي، روش «تمثيل» ويژه‌ي دوران پيش از قرون وسطا، يعني قرون قديم در دوره‌ي برده‌داري و در جوامع اسطوره‌گرا يا چندخدايي بوده است. و اينك نوترين و كاملترين روش، يعني «جدل» (ديالكتيك)، ويژه‌ي تاريخ معاصر و محافل علمي اجتماع‌گرا و مردم‌گرا هست و خواهد بود.
منبع:www.ichodoc.ir