موسسات آموزشی در دوره ی سلجوقیان نوشته ی : محمد قجقی
نوشته است: « در سايه تشكيل امپراتوري سلجوقي، مردم اغوز يا تركمن، در جهان اسلام از چنان
اهميتي برخوردار شدند كه هيچ يك از اقوام ترك در قرون وسطي آن را دارا نبودند. ي.ا.برتلس در تاييد
اين نظر ميگويد: حاكميت سلجوقي به دنبال خود نتايج مهم استثنايي دارد. در همين دوره است كه
فرهنگ بسيار غني به وجود ميآيد. هنر سلجوقي ايجاد ميشود. اين هنر بعدها نقش بسيار
عظيمي در حيات كشورهاي شرق و فرهنگ سراسر دنيا ايفا ميكند.[1] ميرزا محمد ابراهيم خبيصي
نوشته است: و در خاندان مبارك آل سلجوق ... مبارك دولتي كه دولت آل سلجوق بود. كه جهان نيز به
ظهور آيات ايشان، طراوت عهد جواني از سر گرفت و مزرعه دنيا با اقطاع ايشان كمال عمارت يافت.
اسباب نظام عالم به حسن سيرت ايشان ساخته شد و اعلام اسلام به قوت و تمكين يد نصرتشان
افراخته گشت. اكثر مدارس و رباطات و بقاع و مساجد و منارات كه در بلاد مشرق و مغرب است، همه
از بناء ملوك و وزراء و امراء آل سلجوق است.[2] مرحوم عباس اقبال آشتياني نوشتهاند: اصحاب
پسران ميكائيل- كه سلاجقه اصلي نيز همان ايشانند- پس از شكست دادن سباشي، حاجب بزرگ
مسعود و فتح «دندانقان» كه به بر افتادن دولت غزنويان از ايران منتهي گرديد- اساس دولت بزرگي را
ريختند كه از بسياري جهات براي آن در تاريخ اسلام نظيري نيست و از عهد انقراض ساسانيان تا زمان
تشكيل دولت سلجوقي در آسياي غربي، سلطنتي با اين وسعت و عظمت و اتحاد اداره و مركزيت
تاسيس نيافته است.[3] پروفسور زكي وليدی توغان نوشتهاند، خدمات تركان به تمدن را نه در عرصه
ی فرهنگ ملّي تركان، بلكه بايد در ميدان اسلاميّت و انسانيّت عمومي جستجو نمود.[4] اسماعيل
گوون Ismail Güven مينويسد: دولت سلجوقيان بزرگ، در ميان دولتهايي كه تركان، تا اكنون
تاسيس نمودهاند، يكي از مهمترين دولتهاست. سلجوقيان هم در تاريخ تمدن ترکان و هم در تاریخ
تمدّن جهان، از نظر نقش و سهم، بسيار ارزشمند بوده و پيشرفتها و تحولات بسيار مهمي را باعث
شدهاند. ميتوانيم بگوئيم كه ايشان در حوزه ی آموزش و پرورش هم سهم داشتهاند و حتّي تعدادي
از موسّسات جديد، بخاطر پيشگامي آنان پديد آمده و اين دولت سلجوقي بوده كه باعث گشته اين
تاسيسات به دست ما برسد.[5] با چند نمونه از نظرات مثبت و واقعگرا در خصوص سلسله سلجوقي
آشنا شديم. بنابراين ميتوانيم وارد يكي از عناوين تحقيق و مقاله گرديم. سعي خواهيم نمود درباره
ی مدارس دوره ی سلجوقي و بويژه مدارس نظا ميه اطلاعات ارزشمندی تقديم نمائيم. ذكر اين مطلب
را مفيد ميدانيم که موسسات آموزشي، بهداشتي و اجتماعي قطعاً بايد زمينههاي لازم را داشته
باشند. اگر در جامعه صلح و آرامش و آسايش نباشد، پديدار شدن مدرسه، كتابخانه، رصدخانه و
بيمارستان امكان ندارد. سلجوقيان با فراهم آوردن همه زمينههاي لازم، موفق به ايجاد نهادهاي
آموزشي، پرورشي، بهداشتي و ... شدهاند. ميدانيم كه دين اسلام، براي علم و علمآموزي، اهميت
ويژهاي قائل است. آيات قرآني و احاديث شريف، مسلمانان را به فراگيري علم و آموختن آن به ديگران
تشويق مينمايند. اما موضوع آموزش و پرورش به عنوان يك «سياست دولتي» از زمان سلطان آلپ
ارسلان و ملكشاه سلجوقي آغاز شده است و به دست خواجه نظام الملك. نظاميه بغداد در سال 459
هـ .ق/ 1067 ميلادي تاسيس شد و به نقطه ی عطفي تبديل گشت و نواحي ديگر كشور نيز،
نظاميههاي خودشان را ساختند. قبل از تعميم ساخت مدرسه، از مساجد، دكانهاي كتابفروشان،
خانههاي دانشمندان و فضلاء و حتي بيابان به عنوان مكان آموزش استفاده ميشد. در اصل تاسيس
و راهاندازي مدرسه اولين بار در خراسان و ماوراءالنهر صورت گرفت. سُبكي مينويسد كه نظام الملك
باني اولين مدرسه نبوده است و قبل از تولد وي مدرسهاي به نام ابوبكر بيهقي- فقيه شافعي مذهب-
با نام مدرسهي بيهقيّه در نيشابور، به عنوان مدرسه ساخته شده بود. (سُبكي، ج3 ص137 به نقل از
خديجه آريجي) باز در همين نيشابور، برادر سلطان محمود غزنوي- نصر بن سبكتكين- مدرسه سعديه
را ساخت. در مورد اينكه چرا اولين مدارس اسلامي، در بلخ، نيشابور و بخارا ... ساخته شده نظرات
متفاوتي ابراز شده است. هر چند اين امر ناشي از يك علت نبوده است، اما اين نظريه كه بارتولد،
براي اولين بار مطرح نمود- قابل قبولتر است. او معتقد است «Vihara» بودايي تركان اويغور- الگوی
مدارس اسلامي بوده است.[6] موارد ديگري هم به عنوان دليل پيشگام نبودن نظام الملك در امر
ساخت مدرسه وجود دارد. اما از موضوعات مهمي كه بايد درنگ و مكثي در آن باره نمود، مسئله علّت
يا علل تاسيس و راهاندازي مدارس نظاميه در دورهي سلجوقي است، نظامالملك براي رسيدن به چه
هدف يا اهدافي نهضت قدرتمند و پايداري براي ساخت مدارس ايجاد نمود؟ ببينيم آقاي ژان پل روا
Jean Paul Roux چه ميگويد؟ نظام الملك با هدف تقويت و گسترش مذهب تسنن يك «مكتب قرآن»
يا به عبارت صحيحتر يك «مدرسه ديني» با نوع معماري و ساختار فرهنگي جديد ايجاد نمود. اين نوع
معماري و ساختار فرهنگي به ناحق يك «مكتب قرآني» يا «مدرسه ديني» معرّفي و تلقي شده
است. در حقيقت آن مدرسه، شباهت بسياري به كالج انگليسي و يا موسسهاي آموزشي و
پژوهشي داشت.[7] آقاي دكتر علي اكبر صبحي می نویسد: نظام الملك با تاسيس مدارس نظاميه
به تحصيل دانش، نظمي بخشيد. نظاميهها و مدارس مشابه آنها كه از حمايت حكومت برخوردار
بودند، كارگزاران و گردانندگان سازمانهاي اداري و اجتماعي آينده را تربيت ميكردند.[8] خانم خديجه
آريجي مينويسند: نظام الملك براي نجات كشور از شرايط نامطلوب- يعني امكان از بين رفتن آداب و
عقايد سُنّي در برابر انديشههاي شيعي و رافضي- از اقدامات نظامي آلپ ارسلان و ملكشاه، حمايت
و پشتيباني وسيع انجام داد. در كنار اين اقدامات مخرّب و خشن براي اينكه در ميدان علم هم تلاش
گردد، كارهاي مختلفي انجام داده است. يكي از اين اقدامات سرعت بخشيدن به روند مدرسهسازي
است. در بررسي علل تاسيس مدارس نظاميه هدف و نيّت ديني وزن سنگينتري داشت. هدف اصلي
تثبيت عقيده ی اهل تسنّن و گسترش آن بود.[9] سلاطين سلجوقي كه بر اساس اصول مذهب
تسنّن حركت ميكردند، ابتدا خلفاي بغداد را نجات دادند و خليفه قائم بامر الله را مديون خويش
ساختند و توانستند به سهولت بر كشورهاي اسلامي حاكميّت يابند. حمايت از تسنّن براي بقاي
دولت اهميّت حياتي داشت. موضوع تقويت و تحكيم اين اصول- كه با شمشير از آن دفاع شده بود- را،
نظامالملك توسط تعدادي از موسسات علمي و فكري آغاز نمود.[10] يكي از اهداف ديگري كه در ايجاد
اين مدارس موثّر بود، احتياج مبرم و شديد به تربيت كردن و استخدام ماموران در تشكيلات امپراتوري
توسعه يابنده سلجوقي بود. از مسلمان شدن طوايف اوغوز، زمان بسياري نگذشته بود بنابراين از
بين بردن عقايد قديمي و كهن، و تثبيت و تحكيم اصول و عقايد جديد ا سلامي يكي ديگر از اهداف بود.
ضمناً ميخواستند سرزمينهاي جديدي كه به تصرف سلجوقيان در ميآمدند، از لحاظ معنوي نيز
تقويت و استحكام يابند. بنابراين عناصر و اجزاي مورد نياز براي تحقّق اين هدف، طبق يك پروسه
آموزشي منظم، تعليم مييافتند. خانم آريجي وجود دانشمندان مستعد ولي بيبضاعت را كه
ميبايست تحصيل مينمودند و به جامعه خدمت ميكردند، از عوامل شتابگيري در تاسيس مدارس
ميشمرند. خانم آن. ك. س. لمبتون مينويسند: در دوره ی سلجوقيان علاوه بر تاييد دوباره ی مقام
خليفه به عنوان رئيس جامعه اسلامي، گام مهم ديگري نيز براي تقويت و تحكيم نهاد مذهبي
برداشته شد، كه آن هم توسعه مدارس بود. پيش آهنگ اين حركت نظامالملك بود، كه هدف او احتمالاً
آماده كردن ماموران دولتي بود، كه با احكام اسلامي (تسنّن) بار آمده باشند و جاي دبيران سابق را
گرفته و به اجراي خطمشيهاي سياسي بپردازند و ثانياً با استفاده از علمايي كه در مدارس تربيت
شده بودند، اميدوار بودكه بر توده ی مردم سلطه پيدا كرده و از گسترش فرقهي اسماعيلي- كه
موجوديّت دولت را به خطر انداخته بود- جلوگيري بعمل آورد. يكي از نتايج توسعه ی مدارس تكميل
اعضاي ديوانسالاري و گروه مذهبي بود.[11] كارلا كلوزنر Carla.L.Klausner مينويسد: تلاش
نظامالملك براي پيوند نهادهاي حكومتي با نهادهاي مذهبي كه توسط نظام آموزشي «مدرسه»
انجام ميشد، كاملاً واضح و روشن است... تاييد و تشويق نظام «مدرسه» بر اساس اصول اخلاقي،
بنا به دلايل زير تا حدّي وجود داشته است 1- سلجوقيان در رقا بت و هم چشمي با فاطميان بودند 2-
سلجوقيان در صدد كسب حمايت «علماء» بودند تا به توسط آنها حمايت اهالي محل را كسب نمايند
3- سلجوقيان (بنا بر نظريه ادوار پر افتخار اسلامي) در پي ايجاد يك ديوانسالاري وابسته به تسنّن
اسلامي بودند كه حاوي عقيده و اصول جديد ديواني باشد.[12] چنين مينمايد كه «مدارس»
نخستين خراسان فقط براي خنثي كردن تبليغات رفض و آماده ساختن سنّیان براي اشغال مقامات
متعدد دولتي ايجاد شده است. البته از همين «مدارس» خراسان بود كه سلجوقيان اكثر قضات،
ديوانسالاران، منشيان و سفراي متقدم خود را انتخاب ميكردند. نظامالملك، نظام آموزشي
«مدرسه» را آگاهانه مورد استفاده قرار داده و توسعهاش داد. اين نظام به صورت يك تجربه ی رسمي
نتايج گسترده و اثرات وسيعي در برداشت.[13] خانم فاطميه محموديان در مقاله تاريخ آموزش و
پرورش در ايران در مورد انگيزه نظامالملك از ايجاد مدارس نظاميه مينويسند: 1- توجه خاص به علوم
ديني، وي اصولاً به هر موضوعي با ديدهي مذهبي مينگريست. 2- جانب داري شديد از مذهب
شافعي و اشاعه ی طريقهي اشعري، كه خود از پيروان سرسخت و متعصّب آن بود. خانم دكتر مليحه
ستارزاده مينويسند: ظاهراً انگيزه ی نظامالملك در برآوردن مدارس نظاميّه نيشابور و بغداد، تربيت
كاركنان معتمد و ايجاد پيوند ميان نهادهاي حكومتي و مذهبي بوده است. از اين رو، وي مكتب علماي
بزرگ خراسان يعني فقه شافعي و كلام اشعري را كه مورد علاقه دبيران خراسان، از جمله خود وي
بود، در برنامه آموزشي اين دو نظاميه گنجاند.[14] البته دكتر ستارزاده اين مورد را هم آوردهاند كه
وقتي ابواسحق شيرازي به نظامالملك نوشت كه حنبليان بغداد به تدريس كلام اشعري در مدرسه
معتضد معترض هستند او پاسخ داد صوابدید سلطان به احكام عدل، تمايل به مذهبي را، در برابر
مستثني كردن ديگر مذاهب منع ميكند. هدف از احداث اين مدارس تقويت سنّت و اجراي احكام آن
بوده است، نه تحريك تيرههاي فرقهاي. اين مدارس براي حمايت از علماء و نفع مردم ساخته شدهاند و
نه براي ايجاد جدال و تفرقه.[15] آقاي استانفورد جي شاو علت امر را به صورت وسيعتري مطرح
نمودهاند: سلجوقيان در ازاي شناسايي رسمي خليفه، دفاع از مذهب رسمي و رهبري جنبشي را بر
عهده گرفتند، كه هدف آن محو تاثيرات سياسي، نظامي و مذهبي تشيّع بود، شيعيان از مشاغل
اداري كنار گذاشته شدند و جاي آنان را افراد معتقد به آئين رسمي (تسنّن) گرفتند؛ براي تربيت
نيروهايي با كميّت و كيفيّت مناسب، نظام آموزشي اسلامي بازسازي و مراكز آن در مساجد و مدارس
علمي بر پا شد. وظيفه ی اصلي اين مراكز تحكيم و تقويت مذهب رسمي بود. (و در همين راستا)
فرقههاي متصوّفه به عنوان گروههاي اصيل مذهبي، به رسميت شناخته شدند و براي رويارويي با
كوششهاي شيعيان منحرف از آئين رسمي- كه تودههاي مردم را به سوي خود ميكشانيدند- در
سراسر امپراتوري پراكنده شدند.[16] دكتر عبدالهادي حائري مينويسند: چنين مينمايد كه برقراري
همسازگري و از ميان رفتن ناهماهنگيهاي فكري، مسلكي و مذهبي، يكي از برنامههاي بنيادي
سلجوقيان بزرگ را تشكيل ميداد.[17] اين بحث را با ذكر اين مطلب به پايان ميبریم: اين موسسات
(مدارس نظاميه) صرفاً مدارس قرآني نبودند و براي تربيت طبقه برگزيده جهت تصدي امور عدليه
(دادگستري) و اداري آينده ايجاد شده بودند و نمونه ی اوليه ی پيوند دين و امور دولتي بودند. امام
محمّد غزّالي به عنوان مدّرس نظاميّه تلاش نمود، راهي براي آشتي الهيّات با فلسفه و تصوّف بيابد.
نظامالملك و سلاطين سلجوقي براي پيوند تصوّف اسلامي و الهيّات رسمي تلاش كردند تا بدين
وسيله ارتباط و نزديكي اين حوزه با شيعيگري را قطع نمايند.[18] نظامالملك- مرد عمل (سياست) و
امام محمّد غزّالي(مرد نظريهپرداز) در اصل همكاري و همراهي سلطان و خليفه را نمايندگي
ميكردند. آقاي محمدرضا فشاهي در كتابش مينويسد: مهمترين حوزه ی علميّه، نظاميّه بود. اين
حوزه علميّه يا دانشكده، توسّط خواجه نظامالملك تاسيس شد. هدف از تاسيس آن مبارزه با نفوذ
فكري فلاسفه «عقل گرا» و جناح چپ يعني «تشيّع» بود.[19] تاسيس مدرسه نظاميه نظامالملك
نخستين كسي بود كه در اواسط قرن پنجم هجري، به واسطه ی تاسيس مدارس در ممالك اسلامي
شهرت يافت و در بغداد، اصفهان، نيشابور، هرات، مرو .... مدرسه ساخت. تمام اين مدا رس،
مخصوصاً مدرسه ی بغداد به نام وي" مدرسه نظاميه" خوانده ميشد. بناي نظاميّه ی بغداد دو سال از
ذيالحجه سال 457 تا ذيقعده سال 459 هجري طول كشيد و مباشر اين كار ابوسعيد احمدبن محمد
نيشابوري صوفي بود. هنگام افتتاح اين مدرسه، يعني دهم ذيقعده سال مذكور، جمعي كثير از طلّاب
و وجوه اعيان و دانشمندان و بزرگان بغداد دعوت شدند. مدرسه ی نظاميّه ساختماني با شكوه و
عالي داشت و نظامالملك براي بناي آن 000/200 دينا ر از مال خود خرج كرد و نام خود را بر فراز آن
نوشت و در اطراف آن بازارها ساخت و وقف مدرسه كرد و ضياع و گرمابهها و مخزنها و دكانها خريد و
بر آن وقف نمود.[20] دكتر احمد شبلي سال 459 هـ را فصلي برجسته در تاريخ آموزش و پرورش
اسلامي ميداند و مينويسد: در اين سال نخستين مدرسه از رشته مدرسههايي كه خواجه
نظامالملك، بزرگ وزير سلجوقيان ساخته بود، در بغداد گشايش يافت. اين مدرسهها در جهان اسلام
پراكنده شدند، تا آنجا كه شهرها و روستاهاي كوچك را همگام با مدرسههاي بزرگ در مراكز استانها
در برگرفت. بسياري از پادشاهان و بزرگان در اين كار از نظامالملك پيروي كردند. پيش از برپايي اين
مدرسه، حلقههاي آموزش در يك جا بر پا نميشدند بلكه در جاهاي گوناگون مانند مسجدها،
خانههاي دانشمندان، كتاب فروشيها و جز آن تشكيل مييافتند. همين كه مدرسهها پراكنده
ميشدند و فرصتها و امكانات گستردهاي براي استادان و دانشجويان فراهم آوردند و آمادگي كاملي
پيدا شد، استادان بزرگ و سرشناس و انبوهي از دانشجويان به سوي اين مدرسهها گسيل شد.[21]
استاد عثمان توران نوشتهاند: پديدهي ايجاد مدارس، با تكيه بر موقوفات و بصورت رايگان دولت
سلجوقي ،که براي علماء و دانشجويان با افتتاح مدرسهي نظاميه بغداد و در دورهي آلپ ارسلان شروع
شده بود، به سرعت در سرتاسر جهان اسلام گسترش يافت ... علت اينكه در دورهي سلجوقيان از
علم حمايت ميشد و براي گسترش آن تلاش ميشد و تحصيل رايگان و آسان و سهل شد، خلاقيّت
ملكشاه و نظامالملك بود. بنظر نظامالملك اينكه دولتها (سلسلهها)ي به عالمان حقوق پرداخت
نمي نمایند و با دادن شغل و وظيفهاي به آنان، ايشان را مقيّد نميسازند، به حركت و اقدام آنها عليه
فرمانروا منجر ميشود. دولت سلجوقي بوسيله اين مدارس از يك طرف به حمايت از علم اقدام نمود،
آن را توسعه ميداد، از طرف ديگر در سايهي اين سپاه عرفان و معرفت- دانش- بزرگ، بنيه و توان
جهان اسلام و دولتهاي آن را در مقابل تبليغات ضد سنّي براه انداخته شده توسط فاطميان شيعه
افراطي، تقويت مينمود. حمايت از علم و علم آموزي و گسترش آن تا اين حدّ و درجه، از كارهاي
سلجوقيان است و در تاريخ تمدن، براي اولين بار پديد آمده بود و تا دوره ی تحوّلات دموكراتيك و
اجتماعي متاخّر، براي تمدّنهاي اروپايي نيز شناخته نبود.[22] دكتر زّرين كوب- كه ديدگاه و ارزيابي
مثبتی در خصوص سلجوقيان ندارد- مينويسد: اين نظاميّه ها مراكز مهم فعاليتهاي علمي عصر
بودند. اساتيد آنها هم غالباً علماء بزرگ عصر بشمار ميآمدند. از همه اقطار اسلامي تا مدتها طالب
علمان به اين مدارس رو ميآوردند و در اين كهنهترين دانشگاههاي جهان، هم حجره پيدا ميكردند و
هم مدد معاش. بعلاوه كتابخانه، بيمارستان، مسجد وعظ هم در دسترس آنها بود. چنانكه مدرسان
هم در مدرسه درجات داشتند. از استاد و مدرس و معید با لباسها خاص و ظاهراً همينهاست كه در
دانشگاههاي اروپا مورد تقليد واقع شد.[23] نظاميّه بغداد در ساحل چپ دجله در محله (شرفيّه) قرار
داشت، بناي آن مربع شكل بود و آن را ا ز آجرهاي بزرگ برآورده بودند، حياط و صحن بزرگي در وسط
مدرسه و باغ بزرگي در حوالي آن وجود داشت. در طبقه ی پايين اين ساختمان، چندين ايوان بزرگ
براي سخنراني و تدريس رشتههاي مختلف علم پيشبيني شده بود. در طبقه اول، كتابخانه و سالن و
حجرههاي دانشجويان قرار داشت و در زيرزمين مطبخ و حمام و دكانهايي براي فروش خوار و بار و
ساير لوازم و احتياجات دانشجويان ترتيب داده بودند.[24] تشكيلات مدرسه نظاميه بغداد متولي
(توليت) اداره كننده موقوفه، در موقعيت مدير است. عموماً افرادي كه مدرسه، خان، كاروانسرا و ديگر
موسسات خيريه را بنا ميكنند، خويشتن را به عنوان متولي موقوفه اعلام مينمايند. پس از مرگ
آنها اگر اولاد داشته باشند توليت به فرزندانشان ميرسيد و در غير اينصورت به اقرباي نزديك آنها واگذار
ميشد.[25] توليت مدرسه نظاميه، تا زمان نظامالملك وزير با او بود و خواجه سعي ميكرد كه براي
تدريس در نظاميه از دانشمندان معروف و استادان معروف زمان استفاده كند. بعد از وي پسرانش تا
مدتي سرپرستي مدرسه را بر عهده داشتند عهدهداري كار نظاميه، بعدها به دست فرمانروايان بغداد
رسيد و موقعي كه هولاكو بر اين شهر تسلط يافت، عزّالدّين ابوالعز محمّدبن جعفر بصري را به مدرّسي
آنجا گماشت.[26] مدرس: همان پروفسور اين دوره است و عموماً از بين علمايي كه صلاحيّت و
شايستگي خود را اثبات كرده بودند، منصوب ميشدند. آنها عموماً تا زمان مرگ، به تدريس خويش
ادامه ميدادند. معاش و حقوق آنها كفايت ميكرد، و به عنوان دانشمند صاحب شخصيّتي به مثابه
علماي ديني بودند. علاوه بر آن در جامعه هم از حيثيت و اعتبار بسيار برخوردار بودند.[27] بعضي
مدرسين به علت تدريس به مدت طولاني در رشته خودشان به صورت يك اوتوریته در ميآمدند
بنابراين بسيار مشكل بود كه كسي بتواند جاي آنها را پر نمايد. مدّرسين عموماً محتاج كسي نبودند،
چشم بر مال دنيا نداشتند، افرادي بودند كه به امور متديّنين و فقراء توجه نشان ميدادند. لذا
دانشمندان در نزد مردم و در چشم آنها بسيار ارزشمند بودند. مردم در هر فرصتي به آنها گوش فرا
ميدادند، ستايش مينمودند و احترام ميگذاشتند. حتي براي مدرّسيني كه درميگذشتند يا به
بستر بيماري ميافتادند، مراسم عزاداري و ماتم برپا ميكردند،يا دعا ميكردند.[28] قابل توجه است
كه اساتيد در هنگام ملاقات با يكديگر و گرد آمدن در جايي به يكديگر احترام ميگذاشتند و برخوردي
صميمانه داشتهاند. برخي از دانشمندان به شكلي منظم، با دولتمردان ملاقات ميكردند. برخي هم
از اين گونه ديدارها گريزان بودهاند. خانه و مساكن اساتيد از هرگونه تفحّص و تفتيش محفوظ بود و
مصونيّت داشت. اساتيد دانشجويان مستعد و نخبه را مورد تشويق و تمجيد قرار ميدادهاند.[29]
نحوه ی تعليم در نظاميّه بغداد و موضوعات و رشتههاي آن در مدارس اسلامي آن زمان درس به صورت
«حلقه» تشكيل ميشد،که به نام استاد ميخواندند، مانند مجلس ... استاد در ميان مينشست و
شاگردان دور او مينشستند. هر قدر استاد مشهورتر بودند، شاگردانش زيادتر بودند. فردي كه مشكل
و سوالي داشت به ترتيب از شاگردان حلقه ی اول ميپرسيد. اگر مشكل حل نميشد به حلقه ی
دوم ميرفت و اگر آنجا هم به جواب سوالش نميرسيد به خدمت استاد ميرسيد. هرگاه استاد
سواره حركت ميكرد، شاگردان پياده دنبال او راه ميافتادند. معروف است هرگاه فخرالدّين خطيب رازي
سوار ميشد، سيصد تن از شاگردانش پاي ركاب او حركت ميكردند.[30] اساتيد به زبان عربي- كه
زبان رسمي تعليم و تربيت در مدارس نظاميه بود، تدريس مينمودند. مدرسان درس را به دو روش
«سماع» و «املاء» براي شاگردان بازگو ميكردند. در روش سماع، شاگردان گفتههاي استاد را با دقت
زياد به خاطر ميسپردند. در روش املاء استاد موظّف بود، ضبط هر كلمه را با دقت بگويد و شاگرد نيز
دقيقاً تدريس را ثبت كند.[31] زمان تدريس در نظاميه به فصول سال، كيفيّت درس، مرتبه ی علمي
استاد، اوضاع و احوال سياسي و مذهبي بغداد، بستگي داشت. درس طلّاب در تمام روزهای هفته،
در ساعات پيش از ظهر و بعد ا ز ظهر داير بود. روزهاي جمعه، در فاصله ی نماز ظهر تا عصر، به املاي
حديث و خطابه اختصاص داشت. روزهاي جمعه و عيدهاي مذهبي مدرسه تعطيل بود.[32] آقاي
اسماعيل گوون نوشتهاند كه برنامه تدريس عموماً در ايام هفته بجز روزهاي سهشنبه، پنجشنبه و
جمعه داير بود و به طور متوسط 4 ساعت طول ميكشيده است.[33] در مدرسه نظاميه بغداد ابتداء
دروس: دين و حقوق، قرآن كريم، تفسير، حديث، فقه- كلام، و در مرحله بعد ادبيات- ادب عرب- زبان
فارسي- صرف- شعر- نحو- خطابه- تاريخ- جرح و تعديل (در حديث) و در مرحله ی بعد دروس فلسفه
، منطق و در نهايت علوم تجربي و رياضي شامل طب، جراحي، رياضيّات، حساب، هندسه، نجوم،
هيئت، طبيعيّات، مثلثّات تدريس ميشد. آموزش پزشكي عمدتاً در بيمارستانها صورت ميگرفت.
ضمناً آموزش پزشكي به صورت خصوصي هم انجام ميگرفته است. علوم مرتبط با فلسفه بزودي از
برنامه درسي حذف شد و جاي آن را «كلام» گرفت. اولين مخالفت با «فلسفه» در زمان مديريت و
استادي امام محمّد غزّالي صورت گرفت. او با اين استدلال كه فلسفه وجه ترديد انگيز و شبهه ساز
دارد و تفسير دين از اين منظر، ايمان را سست ميكند، با آن مخالفت ورزيد. امام محمّد غزّالي، مبنا
را نه بر عقل ،كه بر ايمان قلبي، در تصوّف و امكان رسيدن به حقيقت مطلق قرار داد و فلسفه و عقل
را در راه رسيدن به حقيقت مطلق نارسا و ناتوان شمرد.[34] بحث در جزئيات فعاليتها و فعالين در
پروسه تعليم و تربيت و خدمات جنبي در مدرسه نظاميه بغداد نه موضوع يك مقاله، كه كتابها تواند
بود، بدين علّت ميگوئيم كه در كنار متولّي، مدرّس (استاد) ما شاهد حضور فعال مٍعيدان (دستياران
يا تكرار كنندگان درس) واعظان، خازنان (كتابداران نظاميه) می باشیم. كتابخانهها: همزمان با
تاسيس نظاميه، دارالكتب (كتابخانه) مجهزي متناسب با تشكيلات وسیع و گسترده مدرسه در آن داير
گرديد .... در اين كتابخانه كتب دلخواه، مطابق اصول صحيح كتابدا ري ا مروز در دسترس استادان و
دانشجويان قرار ميگرفت و كتابخانه و كاركنان آن بخشي از سازمان آموزش نظاميه را تشكيل ميداد،
و به هر يك از كتابداران مدرسه مطابق نصّ وقفنامه ی نظاميّه، ماهانه ده دينار حقوق پرداخت
ميگرديد.[35] در مدرسه ی نظاميه ی مرو هم كتابخانههاي مجهزي وجود داشته است. حموي، مورّخ
و جغرافيدان نامي اسلامي مينويسد: در سال 616 هـ.ق شهر مرو را ترك گفتم . در آن هنگام اين
شهر از مهمترين شرايط علمي و اجتماعي برخوردار بود و من سه سال در آن شهر اقامت داشتم و
چنانچه حمله مغول در پيش نبود تا واپسين دم حيات از آن جا خارج نميشدم. در اين شهر ده گنجينه
از كتب موقوفه بود كه از جهت كثرت و نيكويي نظير آن در دنيا نيافتم ... استفاده از اين كتابخانهها
بينهايت آسان بود. همواره بيش از دويست مجلد از اين كتب، با اينكه دويست دينار ارزش داشت،
بدون وديعه در خانه ی من بود.[36] به نوشته ی دكتر احمد شبلي، كتابخانه ی مدرسه ی نظاميه ی،
فهرست بسيار مرتّبي داشت كه «ابن جوزي» آن را ديده بود. او اشاره ميكند كه اين فهرست داراي 6
هزار جلد كتاب بود.[37] مدرسه ی نظاميه ی بغداد كه در 459 هـ افتتاح شده بود، پس از افتتاح
مدرسه ی مستنصريه در بغداد به سال 631 هـ.ق، بتدريج اهميت خود را از دست داد و ظاهراً تا سال
727 هـ.ق كه ابن بطوطه به بغداد مسافرت كرده بود، وجود داشت. به نوشته ی استاد سعيد نفيسي،
ايوان نظاميه تا زمان جنگ بین الملل در سال 1335 قمري باقي بود.[38] از بين مدارس نظاميه تنها
نظاميهاي كه روزگاري دراز يافت و از حملات غزان و مغولان جان سالم بدر برد و عصر درخشان تيموريان
را -كه هرات از مراكز معتبر هنر و فنونش بود، درك كرد، نظاميه ی هرات بود. مي دانيم كه مولانا
عبدالرحمن جامي شاعر، اديب، عارف و نويسنده ی بزرگ ايران عصر تيموري در اين مدرسه دانش
آموخته است.[39] بيمارستانها: بررسي آثار بازمانده از عهد سلجوقي، از جمله بيمارستان
نورالدين در شام (446 هـ)، دارالشفاي گوهر نصيبه و غياث الدين كيخسرو در قيصري (602 هـ)
دارالشفاي كيكاووس در سيواس (614 هـ.ق) بيمارستان توران ملك- دختر بهرامشاه- در ديورگي (625
هـ) و ...نشان ميدهدكه طرح بناهاي چليپ وا ر چهار ايواني و گنبد پوش آنها ،كه تحت تاثير تقويم
تركان- به نقش مايههاي جانور نما و ماه و خورشيد آراسته است- ظاهراً ره آورد تركستان، سكونت
گاه پيشين آنان در آسيا بوده و در معماري گوتيك اروپا سهم داشته است. بيمارستانهاي عهد
سلجوقي از آن روکه در روزگار جنگهاي صليبي داير بودهاند، در تاريخ بيمارستانهاي جهان اهميت
بسياري دارند. نوانخانه و جذام خانههاي آناتولي نيز تا روزگار عثمانيان باقي مانده بودند.
بيمارستانهاي عهد سلجوقيان را به چهار دسته تقسيم ميتوانيم كرد:
1- بيمارستانهاي سيار. درسپاه ملكشاه سلجوقي بيمارستان سيّاري وجود داشت كه صد شتر بيماران و آلات و ادوات پزشكيآن را حمل ميكرد.
2- در كاروانسراهاي قلمرو سلجوقيان بويژه در آناتولي بيمارستانهايي داير بود.
3-بيمارستانهاي سلطنتي- نمونههايي از اين بيمارستانها در ايران و مصر وجود داشته است.
4-بيمارستانهاي عمومي، نظامالملك باني نخستين نمونه آن در نيشابور بود. بيمارستان تتش به نام
ملك تتش- فرزند آلپ ارسلان- از همين نوع بود.[40]
نهاد مهم ديگر از دوره سلجوقي مجموعهايستمركب از مدرسه پزشكي و بيمارستان كه غياث الدين كيخسرو سلجوقي و خواهرش گوهر نصيبه- درقيصري، در كنار هم ساخته بودند. در اين مركز پزشكي- كه تا امروز وضع قديمي خود را حفظ كردهاست- احتمالاً حكيم و منجم معروف قطب الدين شيرازي مدتي فعاليت ميكرده است.[41] بندارياصفهاني مينويسد: عزيزالدين ابونصر احمدبن حامد، كه عهدهدار منصب استيفاء بود- در زمانسلطنت محمودبن ملكشاه و وزارت شمسالملك- از جمله ابتكارات وي در امور خيريه اين بود كه برايسپاه سلطان بيمارستان تاسيس كرد كه اسباب و سراپرده و دواها و پزشكان و پرستاران و بيماران رادويست شتر بختی حمل ميكردند.[42] اجازه يا اجازۀ اصطلاحي در علوم حديث كه بر گونهايخاص از انحاء فراگيري حديث دلالت دارد. اين واژه مصدر با ف افعال از ماده «ج و ز» و در اصل به معني«گذرانيدن» و نيز به معني «دستوري دادن» و «روا داشتن» است. در اصطلاح محدّثان، اجازه در كنار«سماع»، «عرض» و «قرائت» يكي از انحاء تحمّل حديث شمرده شده است و با رخصت شفاهي ياكتبي شيخ به راوي، براي روايت احاديث مضبوط در متن یا متوني كه در ثبت دارد، تحقق ميپذيرد.اين رخصت الزاماً نبايد با سماع يا قرائت همراه باشد.[43] به افرادي كه به يك طريقت منتسب بوده،در ذكرالله مواظبت داشته و مراتب را طي نموده، به رتبه ارشاد واصل شدهاند، همچنين به افرادي كه
به دست شيوخ خود ارشاد يافته و تربيت پيدا نموده، به مرحله ارشاد و تربيت طلبه رسيدهاند و رخصت
يافته و فارغالتحصيل شدهاند، سند يا گواهينامهاي داده ميشد، كه به آن «اجازه نامه» گفته
ميشد. اين گواهينامه داراي «مهر» بود. به آن «خلافت نامه» هم اطلاق ميشد. شيخ براي آنهايي
كه «اجازهنامه» دريافت ميكردند، مراسمي برگزار مينمود و به ايشان «تاج» ميپوشانيد. در برخي
طريقتها به جاي «تاج» «خرقه» پوشانيده ميشد. اجازت، شهادتنامهاي است كه به افرادي كه دوره
تحصيلشان به پايان ميرسيد، داده ميشد. به كسي كه «اجازهنامه» دريافت مينمود «مجاز» گفته
ميشد.[44] حقیقت اجازه نزد محدّثین اذن در روايت حديث است، خواه لفظي و خواه بطريق كتابت
باشد. اركان اجازه عبارتست از اجازه دهنده و اجازه داده شده به او.[45] اجازه در لغت به معناي اذن
دادن و مساعدت نمودن است. اساتيد به كساني كه دوره ی آموزشي خود را تمام كردهاند، برگه يا
گواهينامهاي اعطا ميكنند. به آن برگه و گواهينامه «اجازهنامه» گفته ميشود. به اهليّت نامهاي
كه اساتيد خوشنويسي به شاگردانشان ميدهند نيز «اجازهنامه» گفته ميشود. در صورتي كه طلبه
(دانشجو) نتواند از استاد، حديث بياموزد و يا قادر نباشد احاديثي را كه در اختيار دارد، براي استادش
بخواند، استاد تحت شرايطي اجازه روايت آن احاديث را به شاگرد ميدهد، به آن «اجازه» گفته
ميشود.[46] اجازه: در اصطلاح علم حديث، اطلاق ميشود به اجازهاي كه ثقهاي (كسي كه از لحاظ
علم و درستي هر دو مورد اعتماد است) به شخص ديگر دهد كه از او حديثي يا كتابي را روايت
كند.[47] مدرس معمولاً طلّاب را خوب ميشناخت و بعد از اينكه طلبهاي كتابهايي را تمام ميكرد و
شايستگي تدريس داشت، مدرس در پشت كتاب به خط خود به او اجازه تدريس ميداد. اين اجازه
حكم دانشنامه كنوني را داشت.[48] مرحوم دكتر عيسي صديق در كتاب تاريخ فرهنگ ايران همين
مضمون را آوردهاند. تعريف «وقف» «وقف» نهادي اجتماعي، قانوني و مذهبي است كه نقش مهمي
در زندگي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جهان اسلام- بويژه در دنياي تركان در دورههاي سلجوقي و
عثماني، از اواسط قرن هشتم تا اواخر قرن 19/م بازي نموده است. اگر شخصي با نيّت رضايت خدا،
اموال منقول و غير منقول خود را به صورت دائمي، بخاطر تامين نيازهاي مذهبي و اجتماعي مردم،
اختصاص دهد، موقوفه ايجاد نموده است. در پشت اين اقدام هيچ فشار و اجباري، به هيچ شكل- بج
ز احساس مسئوليت فردي جهت انسانيت- وجود ندارد ... تحقيقات نشان ميدهد كه در دورههاي
سلجوقي و عثماني هزاران انسان بدون هيچ انتظار و چشمداشتي، هزاران موقوفه را با صرف پول و
اموال خود ايجاد نمودهاند. بر اساس برخي محاسبات بودجه ی كلّي موقوفات به ثلث بودجه دولت
عثماني ميرسيده است.[49] در نهجالفصاحه اين سخن از پيامبر (ص) آمده است: چند چيز است كه
بعد از مرگ مومن، پاداش آنها به او ميرسد: علمي كه از خود به يادگار گذاشته است، فرزندصالحي
كه جانشين خوبي براي او باشد، قرآني كه به ارث گذاشته باشد، يا مسجدي كه ساخته است، يا
منزلي كه براي مسافران در راه مانده بنا كرده است و يا نهري كه آن را جاري كرده و يا صدقهاي كه در
حال حيات خود انجام داده است.
با تشکّر از این که حوصله به خرج داده به عرایض من گوش دادید.
آرزوی تایید و توفیق همه ی شما بزرگواران و بخصوص اساتید و برگزارکنندگان این همایش گرانقدر را
دارم.
بااحترام . محمد قجقی
مدیر عامل بنیاد مختومقلی فراغی - گنبد کاووس.
کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی – دبیر باز نشسته آموزش و پرورش
************************