انگیزه های تاریخنگاری در عصر مغول نوشته ی: مهدی مستقیمی
مقدمه
انگیزه پردازش و اهمیّت نگارش این مقاله را میتوانم در موارد زیر،خلاصه کنم:
الف-چگونگی تأثیر حوادث مهم در تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران؛
ب-شناخت توانمندیهای عنصر ایرانی در حفظ هویت فرهنگی خویش؛
ج-نقد و بررسی اندیشه ها و دیدگاه های تاریخنگاران عصر مغول.
گرچه تهاجم مغولان ضربه جبران ناپذیری بر پیکر فرهنگ و تمدن ایرانی وارد ساخت و موجب ضعف و رکود در زمینه های علمی،ادبی و هنری شد،اما بی شک فن تاریخ نویسی را باید از این مقوله جدا نمود.در دوره مغولان،خاصه ایلخانان(نیمه قرن هفتم تا نیمه قرن هشتم هجری)،فن تاریخنگاری نه تنها از رونق نیفتاد،بلکه رشد کرد و بالندگی یافت. پژوهشگران تاریخ و ادبیات همگی بر این نکته متفق اند که در هیچ دوره ای از ادوار تاریخ ایران-البته پیش از دوره معاصر-تاریخ نویسی به این اندازه پیشرفت نکرده و آثاری به عظمت و اهمیّت کتابهای تاریخ روزگار ایلخانان به وجود نیامده است.(1) محقّق پر تلاش مرحوم محمد قزوینی در مقدمه تاریخ جهانگشای در این خصوص می نویسد:
در میان آن کش مکش ها و تلاطم امواج فتنه ها یکی از ممالکی که از همه بیشتر در معرض تاخت و تاز و قتل و غارت این وحشیان واقع گردید،وطن ما ایران بود که توفان عالمگیر مغول طول و عرض بلاد آن را زیر و زبر نمود...مراکز علم و ادب به کلی خراب شد و...علم و ادب در این سرزمین در عهد ایشان به منتها درجه انحطاط ...رسید...با وجود این،غریب این است که یک شعبه مخصوصی از ادبیات،یعنی فن تاریخ در عهد مغول رواجی تمام گرفت و ترقی عظیم نمود و کتب نفیسه از بهترین کتب تاریخی که تاکنون به زبان پارسی نوشته شده است،در آن تألیف شد.(2)
ادوارد برون،شرق شناس انگلیسی نیز در مقدمه تاریخ گزیده،چاپ لندن،عبارت هایی نزدیک به نوشته مرحوم قزوینی دارد که تأییدی است بر آن چه ذکر شد.(3)
بی شک،رشد و بالندگی تاریخ نویسی در دوره غمبار مغول،دلایل و انگیزه های مهمی دارد که باید بررسی و تحلیل شود.هرچند این نوشتار،نخستین جستار در این زمینه نیست، اما روندی که پیموده است قطعا آن را از نوشته های دیگر متمایز خواهد ساخت.با توجه به تحولات سیاسی-اجتماعی و فرهنگی که هم زمان با تهاجم مغولان به وجود آمد،میتوان انگیزه های گسترش تاریخنگاری را در این عهد با عوامل ذیل پیوند داد:
1.وقوع رویدادهای مهم
دستمایه مورخان برای نگارش تاریخ،رویدادهای مهم جامعه است.تاریخنگاری با تکاپوهای سیاسی-اجتماعی و فرهنگی جامعه رابطه ای مستقیم دارد.در ادواری که جامعه افت و خیزی نداشته و حادثه مهمی رخ نداده،قطعا برای نوشتن تاریخ نیز انگیزه ای قوی نبوده است،به ویژه اگر در نظر داشته باشیم که مورخان بیشتر به تاریخ سیاسی و شرح فعالیت های حاکمان توجه داشته اند تا به زندگی مردم.آثار مکتوب تاریخی این ادوار از نظر تعداد،محدود و از نظر محتوا کم ارزش است،اما در روزگارانی که حجم رویدادها زیاد و فراز و فرودهای جامعه گسترده بوده،بالندگی تاریخ نگاری هم هویداست.
در تاریخ ایران دورههایی وجود داردکه به لحاظ این خصوصیّت از اهمیّت خاصی برخوردار است.حوادثی که در این فرازهای تاریخی رخ داده آثار عمیقی در بنیادهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه گذاشته و دگرگونیهای مثبت و منفی بزرگی را سبب شده است. فتح ایران توسط مسلمانان در فاصله سالهای 16-30 ق،نهضت شعوبیه و تأسیس خلافت عباسی با کمک مستقیم ایرانیان،تأسیس سلسله های ایرانی در قرن های سوم و چهارم هجری و مبارزه با سلطه اعراب و تهاجم مغولان در سال 616 ق از این مجموعه اند.با تکیه و استناد بر نوشته های موجود باید گفت که مورخان،وقایع این فرازها و پیامدهای آنها را به شکل گسترده و دقیق،ثبت و ضبط نموده و با نگارش آنها آثار مهم و ارزشمندی را پدید آورده اند.
بی شک تهاجم مغولان به ایران در این میان،جایگاه خاص خود را دارد.حوادثی که در اثر این هجوم بر ایران گذشت،بسیار شگفت و سرنوشت ساز بود و آثار مهمی در ساختار سیاسی-اجتماعی و فرهنگی جامعه ما گذاشت.اهم این حوادث که شرح مفصل آنها را باید در منابع مطالعه کرد بدین قرارند:
1.جمع بسیاری از مردم بیگناه به شکل دردناکی قتل عام شدند،شهرهای بزرگ و آبادتخریب شد و آثار و بناهای علمی-فرهنگی و هنری ارزشمندی نابود گردید.این ددمنشی ها روح ایرانیان را به شدت آزرده ساخت و قلبشان را مالامال از درد نمود؛
2.ارکان سلسله خوارزمشاهی،آخرین مجموعه از سلسله های ترک نژاد که برای خود ابهت و جایگاهی ایجاد کرده بود،فرو ریخت و بنیادهای حکومت متمرکز درهم شکست؛
3.قلعه های اسماعیلیان تصرف و منهدم گردید و بزرگترین جنبش مذهبی-اجتماعی سده های پنجم و ششم هجری که افت و خیزهای بزرگی در جامعه ایجاد نمود و موجب ناخشنودی جمع بسیاری از مردان علم و سیاست شده بود،سرکوب گردید؛
4.خلافت عباسی که بیش از پنج قرن بر جهان اسلام فرمان رانده بود سرنگون شد و ایران به عنوان بخشی از این امپراتوری،پس از چندین سده،از وابستگی سیاسی به حکومت آنان رهایی یافت؛
5.سلسله ایلخانان که آمیزه ای از قدرت بیابانگردان مغولی و سیاست دولتمردان ایرانی بود،تشکیل شد و پس از مدتی با گرفتن رنگ ایرانی به خود،اصلاحاتی را انجام داد؛
6.برای اولین بار روابط نسبتا گسترده ای با ملل دور شرقی و غربی،هم چون چین و ونیز (4) ایجاد شد که موجب ورود افکار و آرا و آگاهیهای در خور توجهی از اقصا نقاط جهان به ایران گردید.
هر یک از این حوادث به نوبه خود آنچنان اهمیتی داشت که نویسندگان چیره دست و مورخان حساس و نکته سنجی چون منهاج سراج،عطاملک جوینی،رشید الدین فضل اللّه، عبداللّه شیرازی(وصاف)و حمداللّه مستوفی را برانگیزاند تا دست به قلم برند و آن چه را دیده یا شنیده اند به رشته تخریر کشند و برای آیندگان به یادگار گذارند.
2.نقش دولتمردان فاضل ایرانی
یکی از علل پیشرفت دانش و هنر در اعصار و جوامع مختلف،توجّه خاص زمامداران، دولتمردان و مشاوران آنها به این مقولهها بوده است،هر چند در مورد انگیزه بعضی از این تشویق ها و حمایت ها جای سخن هست.در تاریخ ایران اسلامی در عصر سامانیان،آل زیار و آل بویه این ویژگی را به استناد تاریخ در می یابیم.
با تهاجم مغولان،دانش و هنر نیز هم چون انسانها هدف تیر بلا شد و در سراشیبی انحطاط و سقوط افتاد،اما با تأسیس سلسله ایلخانان و ورود شخصیتهای فرهیخته ای چون خواجه نصیرالدین طوسی و خاندانهای فاضل جوینی و رشیدی به دستگاه دولت و قرار گرفتن در رأس امور سیاسی-اجتماعی،بارقه پیشرفت دانش و هنر بار دیگر درخشیدن گرفت.خواجه نصیرالدین طوسی با ورود به دستگاه هولاکو نقش بزرگی را در تجدید بنای کاخِ فرو ریخته دانش ایران برعهده گرفت.وی مرکز علمی بزرگی را در مراغه بنا نهاد و دانشمندانی را که از بد حادثه هر یک در گوشه ای پراکنده بودند در آنجا جمع کرد.هم چنین کتابخانه ای بابیش از چهارصد هزار جلد کتاب تأسیس نمود که پایگاه محققان و نویسندگان شد.خواجه نصیر خود نیز به تحقیق و تألیف پرداخت و آثار گرانبهایی برجای نهاد.(5)
خاندان جوینی نیز علاوه بر نقشی که در ترمیم خرابیهای مغولان و تجدید آبادانی ایران داشتند،عموما دانشمند و ادیب بودند و به اهل علم و ادب احترام می گذاشتند و تلاشهای آنان را ارج می نهادند.بنا به نوشته ذَهَبی:«هر کس کتابی به نام ایشان تألیف می کرد او را هزار دینار زر سرخ جایزه می دادند».(6)
پس از خاندان جوینی،خاندان رشیدی به میدان دولت و دانش ایران در آمدند.رشیدالدین فضل اللّه و پسرش غیاث الدین محمد از مروّجان راستین علم و ادب در عصر ایلخانان بودند. خواجه رشید الدین«ابواب عدل و انصاف بر روی خواص و عوام بگشاد و اهل علم و فضیلت را مشمول نظر عاطفت گردانید» (7) و خود نیز آثار گرانبهایی را تألیف کرد و به یادگار گذاشت. وی با تأسیس مرکز فرهنگی«ربع رشیدی»در تبریز،کانون علمی-فرهنگیِ با شکوهی بنا نهاد که هر چند پس از قتلش دستخوش تاراج گردید،اما آثار آن برای همیشه در تاریخ و فرهنگ ایران باقی ماند.
مساعی خواجه رشیدالدین فضلاللّه وزیر در گرامی داشت علما و فضلا و اشاعه دانش وفرهنگ،به محدوده و قلمرو حکومت ایلخانان منحصر نبود،بلکه در اقصا نقاط عالم هر جا دانشمندی بود با او ارتباط برقرار مینمود و از بذل احسان به وی خودداری نمیکرد و هر زمان خطری متوجه دانشمندان میشد در تبرئه آنان سعی کافی مبذول میداشت. (8) بنا به نوشته ادوارد برون در ماه دسامبر 1307(708ق)این وزیر،وسیله تبرئه دو نفر از علمای شافعی بغداد موسوم به شهاب الدّین سهروردی و جمال الدّین که به تهمت جاسوسی برای سلطان مصر متهم و مؤاخذه شده بودند،گردید. (9)
خواجه غیاث الدّین محمد نیز که به وزارت ابوسعید بهادرخان آخرین ایلخان مغول رسید، از فضلای عصر خود به شمار میرفت.وی نویسنده ای فاضل،دانش دوست و ادب پرور بود و دانشمندان و نویسندگان را تشویق و حمایت مینمود.خواند میر درباره او مینویسد:
یکی از عادات آن وزیرِ خجسته صفات،آن بود که در شب هر جمعه با علما و فضلا طرح صحبت انداخته،در چهار صفه که ظاهرا آن از صفای باطن فرخنده میامنش حکایت میکرد،می نشست و آن جماعت را علی الاختلاف مراتبهم در آن مجلس جای می داد و بعد از وقوع مباحثه علمی از هر کس سخنی سنجیده می شنید او را به خود نزدیکتر می گردانید. (10)
در مجموعه دانش های مطرح زمان که مورد عنایت و حمایت این وزیران فاضل قرار گرفت،تاریخ از جایگاه خاصی برخوردار بود.عطاملک جوینی،خواجه رشیدالدین و خواجه غیاث الدین،سه وزیر برجسته ایلخانان،خصوصا به تاریخ توجه خاصی داشتند و در اثر عنایت آنان به این علم و پژوهندگان آن،تاریخنگاری رواج و گسترش یافت.تأثیر جوینی و خواجه رشیدالدین فضل اللّه در تاریخنگاری فارسی از دو جهت قابل ذکر است: (11)
الف)از جهت علاقه شخصی به تاریخ:این علاقه مندی از لابه لای نوشته های این مورخان و شاگردان و پرورش یافتگان محضر آنان مشهود است.جوینی که خود تصریح میکند:«مدّت ده سال می شود که پای در راه اغتراب (12) نهاده است و از تحصیل اجتناب نموده و اوراق علوم نسج علیه العنکبوت (13) شده و نقوش آن را صحیفه خاطر محو گشته...» (14) چون از او درخواست تألیف کتابی در موضوع تاریخ شد،پذیرفت و آن را به نحو احسن به انجام رساند،به گونه ای که تاریخ جهانگشای،در ردیف مهمترین آثار ادبی فارسی قرار گرفت. (15)
خواجه رشید الدین هم توجه خاصی به تاریخ داشت،چنانکه حمداللّه مستوفی میگوید: «اکثر اوقات شریفه آن جهان معدلت و دولت،و آسمان فضل و رأفت به مجالست اهل علم و مباحث علوم عموما،و خصوصا علم تاریخ که فواید آن نامحصور است...مستغرق یافت.» (16) در نتیجه در شمار تألیفات در خور توجّه خواجه،اثری مهم چون جامع التواریخ پدید آمد که همچون جهانگشای یکی از منابع مهم تاریخ ایران شد.
ب)از جهت تشویق دیگران:خواجه رشیدالدین منبع فیاض عنایت و محبت نسبت به علما و فضلا و اهل دانش و ادب بوده و از انواع و مبالات درباره تشویق نویسندگان و دلگرم ساختن مستعدان،مضایقه نمیکرد و نام او و فرزندش غیاث الدین در سرلوحه بسیاری از مصنفات گرانبها به عنوان حامی و مشوق مؤلفان به چشم میخورد. (17) از جمله کسانی که خواجه را مشوق خود شمرده حمداللّه مستوفی است که ضمن عبارت هایی تعریفی و شاید بی شائبه از ملاطفت خواجه با اهل علم و تشکیل مجالس عالمانه،می نویسد:
این بنده دولتخواه نیز در زوایای آن مجالس و محال مباحث مستفید می شد و این معنی،محرض مطالعه و مراجعه با کتب تواریخ می گشت و بعد از مطالعات و استفادات به استماع فواید آن،این فن را طویل الذیل یافتم و در آن وسعتی هر چه تمامتر دیدم....(18)
تاریخ وصاف نیز از جمله آثاری است که به همّت و مساعدت خواجـه رشیـد الدین به ایلخانان معرفی شد.بخشی از این کتاب در سال 702ق به نظر غازان خان،و بخشی دیگر در سال 712 ق به رؤیت اولجایتو رسید.خواجه رشید در هر دو دفعه واسطه این اقدام و وسیله تمجید از مؤلف کتاب بوده است.وصاف خود در این باره مینویسد:
و من،مؤلف این کتاب،در منزل عانه روز یکشنبه سیزدهم رجب سال 702 مورد نواخت ایلخان(غازان خان)قرار گرفتم و کتاب را به همت مخدومان بزرگ، رشید الدین و سعدالدین،عرضه نمودم و آنان از من تمجیدها کردند و گفتند تاکنون در عرب و عجم کتابی در تاریخ بدین شیوایی پرداخته نشده،پادشاه کتاب را مطالعه کرد و درباره آن پرسش ها نمود و اجازه نشستن داد و مرا جامه ای زربفت عطا فرمود و فرمانی زرّین نشان که مغول آن را آلتون تمغا خوانند صادر کرد تا وظیفه من بدون انقطاع مجری گردد. (19)
وی در صفحاتی بعد در خصوص معرفی بهره دیگر کتاب به حضور الجایتو همین گونه سخن میراند:
روز پنجشنبه بیست و چهارم ماه محرم 712ق وقتی شاه به رصدخانه آمده بود، مخدوم جهانیان رشیدالحق و الدین کتاب مرا به شاه عرضه داشت و فضایل مرا نزد او برشمرده،شاه مرا بنواخت و در باب کتاب از من پرسش ها کرد و من همه را به زبانی فصیح پاسخ گفتم.آنگاه قصیده ای را که در سال 710ق در وصف سلطانیه سروده بودم خواندم.شاه در هر بیت معنی آن را می پرسید و افاضل حاضران به پاسخ و توجیه می پرداختند (20) و شاه را هر دم بیشتر خوش می آمد و بر استعجاب و تحسین می افزود. (21)
میزان تأثیر وزیران ایرانی در گسترش تاریخنگاری در عصر ایلخانان به حدّی است که بعضی محققان را به ابراز نظریه های اغراق آمیزی واداشته است.به عنوان مثال،ذبیح اللّه صفا معتقد است:
در دو قرن هفتم و هشتم هجری و به تبع آن در قرنهای بعد،به تألیف کتب مشروح در تاریخ عمومی عالم(بنابر اطلاعات قدما)و یا تواریخی که به ذکر احوال سلسلههای محلی مقصور است،توجه خاصی شد.غالبا فضل این توجه و علاقه مندی را به خانان مغول نژاد ایران می دهند،در صورتی که هیچ یک از آنها،و حتی آن کتابها که مستقیما درباره خانان مذکور نوشته شده،به ابتکار آنان تألیف نشده و معمولاً یا به همّت وزرای بزرگ دورانشان ایجاد شده و یا بعد از آن که به دست فاضلان روزگار تدوین یافته،بر آنها عرضه گردیده و سمت قبول یافته است،و از عجایب آنکه غالب این دو دسته از کتب،مشحون است به ذکر مثالب تاتار و مغول،و علاوه بر اینها چند کتاب در تاریخ از همین دوره داریم که مطلقا مربوط به مغولان نیست و یا اصلاً به تشویق آنان فراهم نیامده است. (22)
گرچه نوشته ها و اسناد تاریخی،این تحلیل را تا حدودی یک سویه می نمایاند، (23) اما حقیقتی نیز در آن نهفته است که فکر تألیف این آثار تاریخی هر چند از ناحیه ایلخانان،تنها در سایه دانش والا و قلم توانای دانشمندان ایرانی از خیال به واقعیّت پیوست.
3.نقش حاکمان مغول
مغولها قومی بیابانگرد و نامتمدن بودند.در مغولستان پیش از قدرت یافتن چنگیز حکومت و دولت متحدی نبود.مردم به شکل ایلی و قبیلهای زندگی میکردند و با دانش و فرهنگ،بیگانه بودند و بالطبع مظاهر تمدن و فرهنگ نیز در بین آنان به چشم نمیخورد. (24) با ظهور چنگیز،مغولها به کشورگشایی برخاستند و با زور شمشیر،سرزمینهای متمدنی چون چین،اویغور و ایران را تصرف کردند و امپراتوری بزرگی تأسیس نمودند.اما این امپراتوری بزرگ جز قدرت شمشیر سرمایه دیگری نداشت.مغولان بر کشورهایی سلطه یافته بودند که پیشینه تاریخی دراز،و فرهنگ و تمدن با شکوهی داشتند.مردم این کشورها با دیده حقارت به مغولان می نگریستند و آنان را قومی وحشی قلمداد می کردند و برایشان اهمیّتی قائل نمی شدند.ایرانیان هجوم دردناک مغول را تحمل کردند و به برتری آنان گردن نهادند،اماهرگز حاکمانشان را در شمار امیران و شاهان خود به حساب نمی آوردند و در شرایط مقتضی، علیه آنان دست به قیام می زدند. (25) حتی نویسندگانی که در زمره ستایشگران مغول به تألیف تاریخ آنان می پرداختند،تا آنجا که توانستند در کنار تعریف و تمجید،چهره خونریز و ددمنش آنان و ستمگری هایشان را آشکار ساختند. (26) وجود چنین عوامل و شرایطی مغولان را برآن داشت به کمک جمعی از نویسندگانِ قوم مغلوب که حاضر به همکاری با آنان شده بودند، تاریخ خود را مدون کنند تا:
الف-مغولان را در میان ملل مغلوب،صاحب پیشینه تاریخی و فرهنگ ملّی معرفی کنند و بدین وسیله از شدت تحقیر و فشار روانی ملت هایی که برایشان سلطه داشتند،بکاهند. خواجه رشید الدین در این باره مینویسد:
در سوابق ایام،از احوال جهانگیری و قلعه گشایی فرمانروایی چنگیز و اوروغ او،بعضی از اکابر عصر و افاضل دهر،شمهای خلاف واقع و معتقد شهزادگان و امرای مغول ایراد کرده اند،به سبب عدم وقوف بر کیفیت امور و احوال آن دولت،و قلّت معرفت به عظایم و جلایل آن حوادث.اما عهد به عهد تاریخ صحیح ایشان به عبارت و خط مغولی،نامدون و نامرتب فصل فصل مبتّر در خزاین نگاه داشته بودند و از مطالعه اغیار و اخیار پنهان و پوشیده و هر کس را محل و اعتبار آن ننهاده که شاید بر آن واقف و مطلع گردند.تا در این وقت که تاج و تخت شهنشاهی ایران زمین که مغبوط همه پادشاهان جهان است به وجود مبارک پادشاه اسلام،سلطان محمود غازان خان خلد ملکه،مشرّف گشت،از غایت علوّ همّت خاطر مبارکش بدان ملتفت شد که آن را مرتّب و مدوّن گردانند...چنانکه من اوّله الی آخره خواص و عوام را معلوم و مفهوم گردد و نوادر احوال و معظمات وقایع و حوادث که در زمان ظهور دولت مغول اتفاق افتاده،به مرور ایام و امتداد شهور و اعوام منطمس و مندرس نگردد و در پرده تواری،محجوب و مستور نماند. (27)
ب-تجاوزها و غارتگریها و کشورگشاییهای خود را بهعنوان بزرگترین افتخارات ملّی
و ادامه تاریخ مغول برای مردم تحت سلطه،شرح دهند و باقی گذارند.این اشتیاق و عطش در وجود سلسله جنبان این قوم،یعنی چنگیز شکل گرفت و به اخلاف وی نیز کشیده شد و جز در برهه های خاصی از دوره پرفراز و نشیب مغول فروکش نکرد.منهاج سراج در تاریخ خود حکایتی را نقل میکند که شاهد این مدعاست.این حکایت،شرح گفت و گوی یکی از ارباب معرفت و اکابر خراسان،قاضی وحیدالدین فوشنجی با چنگیز است.وی بنا به شرحی که در طبقات ناصری ذکر شده به خدمت چنگیز افتاد و نزد او مقام یافت و ملازم و مصاحب وی گردید.منهاج از قول قاضی چنین مینویسد:
به خدمت چنگیزخان قربت تمام یافتم و مدام ملازم درگاه او میبودم...تا روزی در اثناء کلمات مرا فرمود که:از من قومی نامی باقی خواهد ماند و در گیتی از کین خواستن محمد اُغُری!یعنی سلطان محمد خوارزمشاه را برین لفظ میگفت،و اغری به لفظ ترکی دزد میباشد،و این معنی بر لفظ او بسیار میرفت که خوارزمشاه پادشاه نبود،دزد بود!اگر او پادشاه بودی رسولان و بازرگانان مرا نکشتی؛که به اترار آمده بودند؛که پادشاهان،رسولان و بازرگانان را نکشند.فی الجمله چون از من پرسید که قومی نامی از من بخواهد ماند،من روی بر زمین نهادم و گفتم:اگر خان، مرا به جان امان دهد یک کلمه عرضه دارم.فرمود که:ترا امان دادم.گفتم:نام،جایی باقی ماند که خلق باشند،چون بندگان خان جمله خلق را بکشند این نام چگونه باقی ماند و این حکایت که گوید.چون من این کلمه تمام کردم تیر و کمان که در دست داشت بینداخت و به غایت در غضب شد و روی از طرف من بگردانید...چون ساعتی برآمد روی به من آورد و گفت:من ترا مردی عاقل و هوشیار میدانستم. بدین سخن مرا معلوم شد که تو را عقلی کامل نیست و اندیشه ضمیر تو اندکی بیش نیست!پادشاهان در جهان بسیارند،هر کجا که پای اسب لشکر محمداغری آمده است من آن جا کُشش و خرابی کردم،باقی خلق که در اطراف دنیا و ممالک دیگر پادشاهند حکایت من،ایشان گویند!...1(28)
ج-در کنار این دو انگیزه حاکمان مغول برای نگارش تاریخ خود،ناگزیر از ذکر انگیزه دیگری نیز هستیم و آن علاقهمندی و توجه آخرین ایلخانان مغول به تاریخ به عنوان یکموضوع علمی-فرهنگی جذّاب بود.دانش و بینش ایلخانانی چون غازان خان و اولجایتو باعث شد که به این علم ذاتا علاقه مند گردند و با دید خاصی به آن بنگرند.برای آنان تاریخ-صرفنظر از اینکه شرح افتخارات ملی گذشته قومشان بود-موضوعیّت و جذابیّت ذاتی داشت:
غازان خان از کودکی به داستانها و حکایات تاریخی و آگاهی از حوادث و وقایع ممالک و اقوام جهان دلبستگی داشت و از تاریخ اقوام مختلف،مخصوصا تاریخ مغول،به کمال آگاه بود و یکی از مراجع رشیدالدین در حل مشکلات و تکمیل اطلاعات تاریخی محسوب میشد. (29)
خواجه رشید الدین،فصلی از جامع التواریخ را-شاید به شکل اغراق آمیز-به فضایل و کمالات غازان خان اختصاص داده و ضمن چهل بند یا حکایت،نکته هایی از اخلاق و روحیات این ایلخان را باز گفته است.وی در خصوص دانش تاریخی غازان می نویسد:
و اما احوال مذاهب مختلفه و معتقدات هر طایفه یک یک علی الانفراد اکثر یاد داشته باشد،چنانکه چون با پیشوایان آن مذهب بحث کند از ده سؤال او یکی را جواب نداند و او جمله داند و تقریر کند...و اما دانستن تواریخ و حکایات مغولان که پیش ایشان به غایت معتبر است و اسامی آبا و اجداد و خویشان از زن و مرد و از آن امرای مغول قدیم و حدیث که در ممالک بوده اند و هستند و شعب نسل هر یک اکثر بشرح داند،چنانکه از مجموع اقوام مغول،بیرون بولاد آقا، (30) دیگری چنان نداند و جمله از او یاد گیرند و این تاریخ مغول که نوشته شد اکثر از بندگیش استفادات نموده میسر گشت.... (31)
اولجایتو نیز پس از رسیدن به مقام ایلخانی اقدام رشیدالدین در تألیف تاریخ مبارک غازانی را تأیید کرد و از وی خواست تا تاریخ عمومی عالم را هم به کتاب خود بیفزاید و آن را بهمجموعهای کامل تبدیل کند. (32) برتولد اشپولر در این زمینه می نویسد:
مغولان تنها علم تاریخ را که شرح وقایع دوران فرمانروایی آنان را برای آیندگان محفوظ می داشت،مستقیما و قویا تأیید می کردند.اما برخی از فرمانروایان مغول، خصوصا غازان و الجایتو با تاریخ،رابطه معنوی داشتند و این رابطه در فرمان آنان به رشیدالدین که وقایع جهان گشایی مغولان و گذشته از آن،تاریخ دنیا را با استفاده از تمام منابع موجود تهیه نموده،و نیز در تأیید کار وصاف دیده می شود.ما منابع تاریخی جامعه را که درباره دوران مغولان نگاشته شده است مدیون این علاقه خانهای مغول به تاریخ هستیم.(33)
اما در کنار این موضوع،بیان دو نکته ضروری است:
اولاً:این علاقه مندی ایلخانان را باید در شمار انگیزه های ثانوی رشد و رواج تاریخنگاری در عصر آنان دانست که تحت الشعاع اشتیاق آنان به نگارش تاریخ قوم خویش است؛
ثانیا:دامنه نفوذ ایلخانان برای ترویج تاریخنگاری تنها به قلمرو خاصی محدود می شد که در آن جمعی از وزرای دانشمند و مستعد و ارباب معرفت مجاور،در خدمت ایلخان،آماده اجرای دستورات بودند و قطعا آن دسته از نوشته های تاریخی این عصر که بیرون از دایره نفوذ ایلخانان نگاشته شد با انگیزه های دیگری بوده است که باید هنگام بررسی هر یک از آن آثار به آنها توجه داشت.
4.تألمات عنصر ایرانی
هر چند این عامل ممکن است بهگونهای به عامل نخست پیوند یابد و در این مقاله نیز ذیل شرح آن دلیل،بدان اشارتی مختصر شد،اما از دیدگاهی دیگر میتواند خود دلیلی مستقل باشد. (34)
به طور کلی عواطف و احساسات کسانی که صحنه های دهشتناک کشتار مغولان را به چشم دیده و به شکلی تصادفی و معجزه آسا از آسیب تیغ آنان رهیده بودند به شدت جریحه دار شده بود! آنان در فرصتهای مقتضی،این وقایع دردناک را با آب و تاب برای دیگران بازگو می کردند و قطعا جمعی از شنوندگان آنها فرهیختگان و نویسندگانی بودند که به شدت تحت تأثیر قرار می گرفتند و برانگیخته می شدند تا شرح این تراژدی و حادثه غمبار را بنویسند و برای آیندگان به یادگار گذارند.
منهاج سراج هنگام روایت تاریخ مغولان رویکردی تراژدیک دارد و شرح فجایع مغولان را با توصیفی غمبار و سرشار از خشم و درد،نقل میکند و رویارویی ایرانیان با آنان را می ستاید.وی در بسیاری از موارد از مغولان با عباراتهایی چون«دمرهم اللّه» (35) و«لعنهم اللّه» (36) و از چنگیز و فرزندانش با صفت ملعون یاد میکند (37) و بدین سان احساس خود را نسبت به مهاجمان ویرانگر و کردارشان نشان میدهد.
عطاملک جوینی نویسنده تاریخ جهانگشای نیز که به هر حال از کار گزاران دولت مغولان بوده است،این تأثرات و تألمات را کتمان نمیکند و در مقدمه کتاب خود،بیش از هر چیز،از دگرگونی اوضاع و برآمدن شرایط نامناسب اجتماعی که به روح و احساس هم میهنانش آسیب زده است شکوه میکند. (38) همو در فرازی دیگر از تاریخ جهانگشای،پس از شرح نسبتا مفصلی از فجایع مغولان در بخارا و شهرهای اطراف،از قول یک بخارایی که از مهلکه گریخته، سخنی آورده است که اوج تأثر و تألم ایرانیان را از حادثهای که رخ داده در بردارد:
...و یکی از بخارا پس از واقعه گریخته بود و به خراسان آمد،حال بخارا را از او پرسیدند،گفت:آمدند و کندند و سوختند و بردند و رفتند!جماعت زیرکان که این تقریر شنیدند اتفاق کردند که در پارسی موجزتر از این سخن نتواند بود و هر چه درین جزو مسطور گشت،خلاصه و ذنابه آن،این دو سه کلمه است که این شخص تقریر کرده است. (39)
سالها بعد در اوج قدرت ایلخانان باز هم روح حساس ایرانی در مقابل مغولان به هیجان آمد و آن زمان که سپاهیان اولجایتو به هرات حمله کردند(706ق)و جمال الدّین محمد سام، سردار ملک فخر الدّین کرت،در مقابل آنان ایستاد،سیفی هروی منظومه ای حماسی در شرح دلاوریهای وی سرود که هر چند اینک آن را در اختیار نداریم،اما از توصیفاتی که درباره آن شده در می یابیم که سرشار از احساسات ملی و ضد مغولی بوده است. (40)
گرچه این بحث،محدود به تاریخنگاری فارسی در عصر مغول است،اما در پایان بسیار به جا میبینم تا خوانندگان محترم را به نوشته مورخ مشهور،ابن اثیر نیز ارجاع دهم تا تأثیر این انگیزه در نگارش تاریخ دوره مغول بیش از پیش روشن شود. (41)
نوشتههای تاریخی عصر مغول
نوشته های این عصر چه به لحاظ کمیّت و چه به لحاظ طول زمان فراوانند،اما در این جستار،مهمترین آنها در مقطع زمانی خاصی،یعنی عصر ایلخانان(نیمه قرن هفتم تا نیمه قرن هشتم هجری)معرفی می شوند:
الف)تاریخ های عمومی
1.منهاج سراج،ابوعمر محمد بن عثمان،طبقات ناصری(تألیف حدود سال 658ق)، تصحیح عبدالحی حبیبی،چاپ اول:تهران،دنیای کتاب،1363.
2.خواجه رشید الدین فضل اللّه همدانی،جامع التواریخ(تألیف سال 710ق)،تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی،چاپ اول:تهران،انتشارات البرز،1373.چاپ های دیگری نیز از این کتاب موجود است.
3.بناکتی،فخرالدین ابوسلیمان داوود،روضة اولی الالباب فی معرفة التواریخ الأنساب(تاریخ بناکشی)(تألیف سال 717ق)،به کوشش جعفر شعار،تهران،انتشارات انجمن آثار ملّی،1348.
4.مستوفی،حمداللّه،تاریخ گزیده(تألیف سال 730ق)،به اهتمام عبدالحسین نوایی،چاپ دوم:تهران،انتشارات امیرکبیر،1362.
5.شبانکاره ای،محمدبن علی بن محمد،مجمع الانساب(تألیف سال 736ق)،تصحیح میرهاشم محدث،چاپ اول:تهران،انتشارات امیرکبیر،1363.
ب)تاریخ های سلسله ای
6.جوینی،عطاملک،تاریخ جهانگشای(تألیف سال 655ق)،تصحیح محمد قزوینی،چاپ چهارم:تهران،انتشارات ارغوان،1370.
7.کاشانی،جمال الدین ابوالقاسم،تاریخ اولجایتو(تألیف سال 718ق)به اهتمام مهین همبلی،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1347.
8.آقسرایی،محمود بن محمد،مسامرة الأخبار و مسایرة الأخیار(تاریخ سلاجقه)(تألیف سال 723ق)به اهتمام و تصحیح عثمان توران،چاپ دوم:تهران،انتشارات اساطیر،1362.
9.شیرازی،شهاب الدین عبداللّه،تجزیة الأمصار و تزجیه لأعصار(تاریخ وصاف)(تألیف سال 728ق)به اهتمام محمد مهدی اصفهانی،بمبئی،1269ق.
ج)تاریخ های محلی
10.حسینی بلخی،عبداللّه بن محمد بن قاسم،فضایل بلخ(ترجمه سال 676 ق)،ترجمه عبداللّه حسینی،تصحیح عبدالحی حبیبی،تهران،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،1350.
11.ابن بی بی،ناصر الدین حسین بن محمد،الأوامر العلائیه فی الأمور العلائیه(تألیف سال 681-684 ق)،ج 1،تصحیح و اهتمام نجاتی لوغال و عدنان صادق ارزی،(ترکیه)،1957م.
12.منشی کرمانی،ناصر الدین،سمط العلی للحضرة العلیا(تألیف سال 716ق)،تصحیح عباس اقبال،چاپ دوم:تهران،انتشارات اساطیر،1362.
13.سیفی هروی،سیف بن محمد بن یعقوب هروی،تاریخ نامه هرات(تألیف سال 721ق)، به اهتمام پرفسور محمد زبیر صدیقی،کلکته،1943م.
14.حسینی،حسین بن محمد بن ابی الرضا،ترجمه محاسن اصفهان(ترجمه سال 729ق)،
به اهتمام عباس اقبال،ضمیمه مجله یادگار،تهران،1328.
15.زرکوب،احمد بن ابی الخیر،شیراز نامه(تألیف در فاصله سالهای 745-754ق)،به اهتمام بهمن کریمی،تهران،1310.
د)زندگینامه ها
16.نخجوانی،هندوشاه بن سنجر،تجارب السلف(ترجمه سال 724ق)به اهتمام عباس اقبال،چاپ سوم:تهران،کتاب فروشی طهوری،1357.
17.نسائم الأسحار من لطالم الأخبار(تألیف سال 725ق)،تصحیح میرجلال الدین حسینی ارموی،چاپ دوم:تهران،انتشارات اطلاعات،1364.
18.منشی کرمانی،ناصر الدین،درّة الأخبار و لمعة الأنوار(تألیف حدود سالهای 729-730ق)،تهران،[بینا]،1318.
فهرست منابع
1.ابن اثیر،عزالدین ابی الحسن،الکامل فی التاریخ،تحقیق مکتب التراث،چاپ چهارم: بیروت،مؤسسة التاریخ
العربی،1414ق/1994م.
2.ادوارد براون،از سعدی تا جامی،ترجمه علی اصغر حکمت.
3.اشپولر،برتولد،تاریخ مغول در ایران،چاپ دوم:تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،1365.
4.بیانی،شیرین،دین و دولت در ایران عهد مغول،چاپ اول:تهران،مرکز نشر دانشگاهی، 1375.
5.جوینی،عطاملک،تاریخ جهانگشای،تصحیح محمد قزوینی،چاپ دوم:تهران،دنیای کتاب(نشر قلم)،1378.
6.حافظ ابرو،مجمع التواریخ السلطانیه،به اهتمام محمد مدرسی زنجانی،چاپ اول:تهران، اطلاعات،1364.
7.خواجه رشید الدین فضل اللّه همدانی،جامع التواریخ،تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی،چاپ
اول:تهران،انتشارات البرز،1373.
8.خواند میر،دستور الوزراء،تصحیح سعید نفیسی،چاپ دوم:تهران،اقبال،1355.
9.ساندرز،ج.ج،تاریخ فتوحات مغول،ترجمه ابوالقاسم حالت،چاپ اول:تهران،امیرکبیر، 1361.
10.صفا،ذبیح اللّه،تاریخ ادبیات در ایران،چاپ پنجم:تهران،انتشارات فردوس،1368.
11.مرتضوی،منوچهر،مسائل عصر ایلخانان،چاپ دوم:تهران،انتشارات آگاه،1370.
12.مستوفی،حمداللّه،تاریخ گزیده،چاپ دوم:تهران،مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372.
13.منهاج سراج،طبقات ناصری،تصحیح عبدالحی حبیبی،چاپ اول:تهران،دنیای کتاب، 1363.
پاورقی ها
1- منوچهر مرتضوی،مسائل عصر ایلخانان،ص 369.
2- عطاملک جوینی،تاریخ جهانگشای،ج 1،ص«ج»با اندکی تصرف و اختصار.
3- مرتضوی،همان،ص 37.
4- ر.ک:شیرین بیانی،دین و دولت در ایران عهد مغول،ج 3،ص .
5- ذبیح اللّه صفا،تاریخ ادبیات در ایران،ج 3،قسمت دوم،ص 1201.
6- همان،ص 42.
7- خواندمیر،دستور الوزراء،ص 317.
8- حافظ ابرو،مجمع التواریخ السلطانیه،مقدمه مصحح،ص 36.
9- ادوارد برون،از سعدی تا جامی،ص 97-98 به نقل از کاترمر،تاریخ مغول،ص.iv
10- خواندمیر،همان،ص 327.
11- البته در خصوص نوع تاریخنگاری آنان که بههر حال مورخانی درباری بودهاند جای نقد و بحث باز است که
مجال و مقالی خاص می طلبد.
12- گوشه نشینی.
13- تار عنکبوتی،کنایه از استفاده نشدن است.
14- جوینی،همان،ص 7.
15- همان.
16- حمداللّه مستوفی،تاریخ گزیده،ص 2.
17- مرتضوی،همان،ص 445.
18- حمداللّه مستوفی،همان،ص 312.
19- عبدالمحمد آیتی،تحریر تاریخ وصاف،ص 224.
20- یکی از این افاضل،خواجه رشیدالدین بوده که نویسنده،ضمن بیان تفاسیر و تعابیر وی بر اشعار خود،مقام
علمی او را در قالب عبارتهایی زیبا می ستاید. آیتی،همان،ص 281-287.
21- همان،ص 280.
22- ذبیح اللّه صفا،همان،ج 3،ص 1149-1150.
23- در صفحه های آینده،تحت عنوان«علاقه مندی بعضی ایلخانان به تاریخ»در این مورد بحث می شود.
24- ج.ج،ساندرز،تاریخ فتوحات مغول،ص 39.
25- ر.ک:منهاج سراج،طبقات ناصری،ج 2،ص 164 به بعد.
26- ر.ک:جوینی،همان،ج 1،ص 3 به بعد.
27- خواجه رشیدالدین فضل اللّه،جامع التواریخ،ج 1،ص 34-36.
28- منهاج سراج،همان،ج 2،ص 123-125.
29- مرتضوی،همان،ص 374.
30- پولاد چینگ-سانگ مشهور به پولاد آقا سفیر قوبیلای قا آن در دربار غازان خان که تاریخ شفاهی مغول و
روایات اساطیری آنان را به نیکی می دانسته است ر.ک:مرتضوی،همان،ص 439 و 592.
31- خواجه رشید الدین فضل اللّه،همان،ج 2،ص 1337-1338.
32- همان،ج 1،ص 8-9.
33- برتولد اشپولر،تاریخ مغول در ایران،ص 437.
34- نویسنده،توجه بدان را در پژوهشها کمتر دیده است.
35- منهاج سراج،همان،ج 2،ص 90.
36- همان،ص 205.
37- همان،ص 114.
38- عطاملک جوینی،همان،ج 1،دیباچه،ص 3 به بعد.
39- ص 83.
40- ر.ک:ذبیح اللّه صفا،همان،ج 1/3،ص 327.
41- ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،ج 7،ص 570-572.
منبع:www.rokhdad.info