تعدادی از عناصر افغانی به فرماندهی احمد خان‏ درانی در خدمت نادر شاه درآمده و به عنوان یکی از ارکان سپاهی او مشغول خدمت‏ شدند.پس از قتل نادر و در خلاء قدرتی که پس از مرگ او پدید آمد مناطق شرقی ایران‏ مدتی گرفتار نابسامانی شدند.احمد خان درانی از این اوضاع پریشان بهره جسته و همراه افراد تحت امر خود عازم قندهار شد.او توانست بر تعدادی از قبایل پراکنده افغان‏ مسلط شده و قلمروی برای خود دست و پا کند.زمانی که احمد خان در قندهار کارنظامی خود را شروع کرد در مرزهای جنوبی سلطنت مغولی هند دارای اوضاع آشفته‏ای بود همین پریشانی احوال فرصتی در اختیار احمد خان قرار داد تا محدوده جنوبی جغرافیایی خود را تا دهلی گسترش دهند اما در نیمه شمالی نیز مشکلات احمد خان فزون‏تر بود وجود کوه‏های‏ صعب العبور هندوکش یکی از موانع اصلی محسوب می‏شد.در عین حال این منطقه سال‏های‏ طولانی بخشی از منطقهء ماواء النهر محسوب شده و حکام آن تابعی از دربار بخارا محسوب‏ می‏شدند و حتی مدت‏ها بلخ ولیعهدنشین خانات هشترخانی بود.در عین حال بخش زیاید از نفوس ساکن در این منطقه نیز ازبک‏ها بودند که از لحاظ قومیت با ازبک‏های بخارا قرابت‏ بیبشتری داشتند.بر همین مبنا مناطق حواشی جنوبی آمو دریا که بعدها به ترکستان افغانستان‏ موسوم شد مدت‏ها مورد منازعه خانات بخارا و حکام افغانستان بود.در برخی مواقع هم این‏ مناطق از رقابت‏های حاصل بین حکام دو طرف بهره جسته و خود استقلال به هم می‏رساندند.از لحاظ جغرافیایی اهم مناطق مورد منازعه را می‏توان نواحی بدخشان،بلخ،مزار شریف،قندوز میمنه،شبرغان و... دانست.این منازعه تا پایان قرن نوزدهم ادامه داشت و به تبع قدرت و ضعف‏ حکام افغان و خانات بخارا وضعیت سیاسی این مناطق دچار فرازونشیب می‏شد.آنچه در پی‏ می‏آید نوشته‏ای است کوتاه از روند ارتباطات امرای افغان و خان‏نشین بخارا که تعاملات تاریخی‏ این دو قلمرو را که هیچ‏کدام قدرت قائم به ذات محسوب نمی‏شدند بررسی کرده است.

احمد خان درانی و مرزهای شمالی

اندک زمانی پس از قتل نادر،احمد خان افغان که یکی از سرداران نادر محسوب می‏شد بر سپاهیان افغانی که در زمرهء لشگریان نادرشاهی خدمت می‏کردند به سرعت راهی قندهار شد احمد خان با تکیه بر نیروی ارادهء خود و با تجربیاتی که از سیستم اداری-نظامی ایران اندوخته‏ بودپایه‏گذارنظم جدید در منطقه افغانستان شد.در ارتقا و انسجام قدرت احمد خان عوامل دیگری سوای مسئه ی ذکر شده دخیل بود.متلاشی شدن نظام سیاسی مقتدر ایران بیشتر از هر چیزی به یاری او آمد به گونه‏ای که تا مدت‏ها پس از آن به دلیل درهم ریختگی اوضاع ایران و تا زمان آغا محمد خان قاجار مناطق شرق و شمال شرق عملا از گردونه نظارت دولت مرکزی یعنی‏ زندیه خارج بود و همین موضوع عاملی بود بر برخی دست‏اندازی‏های سران و خانات افغان و ازبک به این مناطق.در عین حال در مرزهای جنوبی افغانستان نیز پریشانی نظام سیاسی‏ بازماندگان مغولی هند زمینه مساعدی را برای توسعه‏طلبی احمد خان فراهم ساخت بنابراین به‏ جرأت می‏توان گفت بیشترین عملیات‏ها و پیشرفت‏های احمد خان در مرزهای جنوبی صورت‏ گرفت.فتح دهلی اوج این تهاجمات به مرزهای جنوبی محسوب می‏شد.اما در مرزهای شمالی‏ نیز برای احمد خان ابدالی دل‏مشغولی وجود داشت.اما نه در حدی که او را از عملیات‏های مورد علاقه‏اش در هند بازدارد.در این منطقه که بحث اصلی این مقاله نیز محسوب می‏شود بخت و اقبال با احمد خان همراه بود.در همسایگی شمال،احمد خان مقتدرترین حکومت قابل ذکر خان‏نشین بخارا محسوب می‏شد،در این زمان،دیگر در مرکزنشین بخارا از بازماندگان سلسله‏ جانیان یا هشترخانیان افراد متقدری بر اریکه قدرت نبودند که به مانند دوران اوج این سلسله و یا زمان شیبانیان بر مناطق جنوبی آمودریا و از جمله بلخ ابراز نفوذ و سلطه کنند.درگیری‏های‏ داخلی قلمرو بخارا و گستردگی سیستم فئودالی به قدر لزوم خان‏نشین بخارا را ضعیف ساخته‏ بود و حیطهء توسعه‏طلبی آنها را محدود کرده بود.علاوه بر این،خود این خانات نیز در درون‏ گرفتار جدال با گروه رقیبی به نام منغیت‏هاشده بودند که در حال غصب قدرت از دست آنان‏ بودند.بنابراین شاید بتوان گفت بعد از آخرین زمانی که نادرشاه افشار نیروهای خود را از بلخ به‏ طرف چارجوی حرکت داد تا از آمو دریا گذشته و به بخارا عزیمت کند دیگر نیروی مسلطی بر حاشیه جنوب آمو دریا از طرف بخارا اعمال نشد هرچند که در اسم و ظاهر این سیادت وجود داشت.وضعیت سیاسی این منطقه در این زمان برمبنای یک سیستم فئودالی پیش می‏رفت وخلاء قدرت پدید آمده به گونه‏ای جدی خانات بزرگ و کوچک این مناطق را به‏سوی‏ استقلال‏طلبی سوق می‏داد.از شمال شرقی افغانستان که به گونه‏ای با بدخشان مرتبط است تا مناطق شمال غربی این استقلال‏طلبی موج می‏زد و تا مدت‏های مدیدی پس از آن همچنان،این‏ رویه سیاسی پابرجا بود.دقیقا وضعیت سیاسی این مناطق به تحولات داخلی افغانستان و خان‏نشین بخارا پیوند داشت.

آنچه احمد خان درانی در این مناطق-که بعدها هم بخشی از آن لقب ترکستان افغان‏ یافت-انجام داد و عملیات نظامی بود.در اولین مرحله که احمد خان خود به قرب هرات لشگر کشیده بود وزیر خود موسوم به شاه ولیخان را مأموریت داد که مناطق حاشیه جنوبی آمو دریا را به تبیعت احمد خان وادارد،و او از مرو عبور کرده،میمنه و اند خود و شبرغان و بلخ و بامیان را تا بدخشان مسخر نمود و در هریک از ولایات مذکوره حاکمی از افغان و ازبک گماشته و خود به‏ قندهار مراجعت کرد.

این تابعیت و فرمانبرداری دیرزمانی نپایید.لشگرکشی‏های احمد خان به هند و دور بودن او از مرزهای شمالی و اقدامات خان‏نشین بخارا که اکنون در دست بنیانگذار سلسله منغیت‏ یعنی میر مراد خان بود زمینه طغیان در این مناطق را مهیا ساخت.قدرت و نیروی نظامی‏ میر مراد خان منغیت در حدی نبود که بتواند با احمد خان مقابله کرده و مستقیما وارد این مناطق‏ شود اما چون اصالتا این نواحی را از آن بخارا می‏دانست حفظ آن‏را از وظایف خود می‏شمرد، علی الخصوص که بخش نسبتا زیادی از ساکنان این نواحی ازبک بوده و قرابت نژادی با خان بخارا داشتند.با آشفتگی اوضاع این نواحی احمد خان درانی راهی مرزهای شمالی گردیده و به طرف‏ مرو عزیمت کرد.از طرف دیگر میر مراد خان نیز به قصد جدال با احمد خان تا شهر قرشی پیش‏ آمد اما جنگی بین طرفین رخ نداده و تصمیم به مصالحه گرفتند و قراردادی بین طرفین مکتوب‏ شد که براساس آن به صورتی کاملا مبهم جیحون را به عنوان مرز دو طرف مشخص کردند و با این‏ ترتیب تا پایان حکومت احمد خان،نقار بین طرفین برطرف شد.

امیر تیمور و نبرد با خان بخارا

با مرگ احمد خان درانی فرزند ارشدش تیمور خان حاکمیت منطقه افغانستان را در دست گرفت.او مرکز حکومت‏نشین را از قندهار به کابل انتقال داد و مانند پدرش مهمترین‏ دغدغه‏اش نبرد و پیشروی در مرزهای جنوبی بود اما مرزهای شمالی نیز گرفتاری‏های خاص‏ خود را داشت با مرگ احمدخان که توانسته بود حاشیهء جنوبی آمودریا را مطیع خود سازد مجددا خانات این نواحی دم از استقلال‏خواهی زده و وابستگان افغانان ابدالی را از مناطق خود راندند اما سرکوب این شورش‏ها برای تیمورشاه دردسر فراوانی نداشت.عدم پیوستگی سیاسی این‏ مناطق و اختلافات شدید بین خانات بزرگ و کوچک این نواحی و نامتجانس بودن جمعیت آن به‏ سرعت زمینه سرکوب را فراهم می‏ساخت.

قباد خان یکی از مهمترین خوانین این منطقه بود که قیام را به راه انداخت.او خان منطقه‏ قطعن بود و گروهی از مخافان محلی نیز به او پیوستند.نیروهای مخالفان به حدی رسید که‏ اولین نیروهای دولتی که از طرف تیمور خان اعزام شده بود درهم شکستند.اما بروز اختلاف در بین مخالفان و قتل قباد خان به دست رقیبانش باعث شد تا نیروهای درانی به سرعت وارد منطقه‏ شده و آرامش را به آنجا بازگردانیدند و گروهی از مخالفان را برای جلوگیری از شورش مجدد اسیر کرده و به منطقه دیگر منتقل کردند.

به نظر می‏رسد میر مراد خان حاکم بخارا را در به راه انداختن این شورش بی‏نقش نبوده‏ است زیرا او زمانی که دریافت تیمور خان در مناطق سند و پنجاب گرفتار است نیروهای خود را بهصورت پراکنده به جنوب آمودریا عزیمت داده و زمینهء آشوب این نواحی را فراهم ساخت.

شاید مهمترین اقدامی که زمینه جنگ با تیموریان را فراهم ساخت لشگرکشی‏ مراد خان به مرو بود؛چون مرو شاهجان را شاه مرادبک والی بخارا از دست بیرم علی خان قاجار به‏ قهر و غلبه گرفت بیرم علی را مقتول نمود خلق مرو را کوچانید به بخارا برد.بعضی از بزرگان مرو ولد بیرم علی به تیمور شاه پناه بردند که مرو داخل مملکت شماست.مایان رعایای شما هستیم‏ ازبک به ظلم و ستم ملک ما را خراب و اسیر و یغما نمود.به عدهء تیمورشاه‏[نزدیک‏]یکصد و پنجاه‏ هزار عسگر از کابل به عزم انتقام به بلخ از راه بامیان آورد.از هر مملکت عسگر حاضر شد.شاه مراد نیز سی هزار عسگر مهیا کرد در امتداد دریای جیحون سنگر ساخت.خوف و رعب بر او غالب شد بعد از فکر بسیار به تدبیر،قاضی ابو نصر و چند نفر دیگر را با روایت شرعی نزد قاضی فیض الله که‏ معتبر درگاه تیمور شاه بود فرستاد که شما ننگ قزلباش را کشیده بالای اهل اسلام آمدید.چون‏ سخن صلح بود قاضی فیض الله رأی شاه را برگردانید صلحی در میانه نمودند.

میرزا شمس بخارایی در توضیحات خود به درگیری طرفین اشاره می‏کند و اینکه آتش‏ محاربه بین طرفین بالا گرفت.پس از آن بود که شاه مراد دستور داد که دست از جنگ کشیده‏ علم صلح برافراشتند.چون فرستادهء شاه مراد نزد تیمور شاه رسید پس عقد مصالحه را از طرفین‏ محکم داشته شاه مراد به دیدن تیمور شاه شتافت و یکدیگر را بغل کشیده کمال دوستی از دو طرف به عمل آمد.

از زمانشاه تا عبد الرحمن خان

پس از مرگ تیمور خان ابدالی فرزندان متعددی که از او باقی مانده بودند هرکدام داعیـه مطالعات آسیای مرکزی و قفقازسلطنت داشتند.اما زمانشاه توانست در کابل امر جانشینی را برای خود مسجل سازد.او نیز به‏ مانند سلف خود نسبت به عملیات به طرف هند حریص بود و به رغم تمام مشکلات داخلی بیشتر تاش خود را متوجه مرزهای جنوبی کرد.در همین زمان بود که میر مراد خان حاکم بخارا که هنوز چشم‏پوشی از حواشی جنوب آمودریا و از جمله بلخ برایش سخت می‏نمود،از آشفتگی اوضاع‏ کابل بهره جسته و به بلخ تاخت و آنجا را تصرف کرد و قصد داشت که حیطهء متصرفات خود را توسعه بخشد.اما بازگشت زمانشاه به کابل و قصد او برای جنگ با حاکم بخارا سبب شد که‏ میر مراد خان به سرعت بلخ را تخلیه کرده به سواحی شمالی جیحون بازگردد و نماینده‏ای را برای‏ عذرخواهی به دربار زمانشاه فرستاد و تأکید کرد که بخارا بر همان قراداد زمان تیمور شاه و مرزهای مشخص شده طرفین پایبند است.در گیرودار اختلافات برادران زمانشاه با او،محمود که‏ به دربار ایران پناه برده بود با تکیه بر کمک فتحعلی شاه به طرف هرات تاخت و مدتی را در مرزهای شرقی خراسان برای دست‏یابی به هرات تلاش کرد اما بروز اختلاف بین او و حاکم قائن‏ که به یاریش شتافته بود سبب شد تا محمود صحنه جدال را رها کرده و چون روی رفتن به دربار فتحعلیشاه را نداشت عازم بخارا شد.امیر مراد خان به گرمی از او استقبال کرد و خانهء مجللی در اختیارش نهاد.زمانشاه کهب رای دفع هجوم محمود به هرات عزیمت کرده بود سفیری به دربار بخارا فرستاده و عودت محمود را خواست.میر مراد خان که هم از قدرت زمان شاه در هراس بود و هم نگران رسم مهمان‏نوازی بود ترجیح داد که محمود را از نامه برادرش زمانشاه آگاه سازد و محمود به ناچار از بخارا خارج شده به اورگنج مرکز خوارزم عزیمت کرد.مدتی نیز در آنجا از او پذیرایی به عمل آمد اما با رسیدن فرستادگان زمانشاه به خوارزم محمود لابد از آنجا گریخته و مجددا به دربار ایران پناهنده شد.

با قدرت گرفتن امیر دوست محمد خان و مشکلات عدیدهء داخلی که گریبانگیر او شده بود مرزهای شمالی را در اغتشاش فروبرد.علی الخصوص آنکه انگلیسی‏ها کم‏کم حضور خود را در افغانستان آشکار کرده بودند و روس‏ها نیز در مرزهای شمالی و در ترکستان در تلاش برای کسب‏ جایگاه و موقعیت بودند.یکی از اقداماتی که دوست محمد خان در مرزهای شمالی در ابتدای امر صورت داد آن‏که سپاهیانی زبده انتخاب و به فرماندهی محمد اکرم به شمال اعزام کرد.خانان‏ محلی از جمله شاه مراد خان در تخارستان،ایشان اوراق خان در بلخ،میر صدور در آقچه، میر حکیم در شبرغان و...اطاعت خود را از حکومت دوست محمد خان اعلام داشتند؛اما وقوع‏ مشکلات داخلی از یک طرف و عزل خانات این منطقه از سمت‏های خود و واگذاری این سمت‏ها به فرزندان امیر دوست محمد خان کم‏کم زمینه نارضایتی را فراهم ساخت و به گونه‏ای شد که این‏ مناطق از زیر سلطه دربار کابل شانه خالی می‏کردند. نفوذ دربار بخارا که در این زمان تحت‏ حاکمیت امیر حیدر فرزند امیر مراد قرار داشت بر این آشفتگی‏ها افزوده و زمینه الحاق برخی از مناطق شمالی افغانستان به بخارا را مهیا ساخت.در زمان امیر نصر الله فرزند امیر حیدر تسلط بخارا بر مناطق جنوبی آمودریا افزون شد.

به نظر می‏رسد در این دوران مهمترین شهرهای مناطق جنوبی آمودریا از جمله بلخ از دربار بخارا تبعیت داشته است و حضور فرزندان دوست محمد خان نیز نتوانست از نفوذ خان‏ قدرتمند بخارا در این مناطق ممانعت کند،در سال 1255 ق بود که به دستور سابق دوست‏ محمد خان کابلی قاصدان پی‏درپی به جانب چهار ولایت روانه نمود.حکیم خان والی، شجاع الدین خان متولی را به زروزیور دنیا فریفته رای اینها را به جانب خود مایل کرده و در آخر فصل تیرماه از تاریخ مذکور اکرم خان و افضل خان هر دو پسر خود را به ده هزار قشون افغانیه‏ سردار کرده فرستاد تا به ولایت تاشتورغان و به مزار شریف منحرف گردانیده به جانب خود مایل‏ گرداند.

اقدامات دوست محمد خان عکس العمل امیر نصرا لله را در پی داشت.او به سرعت از بخارا خود را به جیحون رسانید و از رود عبور کرد و در جانب جنوبی آن اردوی نظامی خود را برپا ساخت.سپاهیان کابلی که یارای ماندن در مقابل امیر بخارا را نداشتند صحنه را خالی کردند و حکام بلخ و نواحی اطراف آن تابعیت خود را از خان بخارا اعلام کردند.با این وصف حوادث روزگار به گونه‏ای رقم خورد که مدت کوتاهی پس از آن دوست محمد خان حاکم افغان در مقابل تهاجم‏ نیروهای انگلیس که از جنوب متوجه کابل شده بودند به طرز مرزهای شمالی فرار کرده از جیحون گذشته به سوی بخارا عزیمت کرد.به دلیل اختلافاتی که بین طرفین واقع شده بود در بخارا استقبال گرمی از حاکم کابل و همراهان او به عمل نیامد و لابد پس از چند روزی اقامت و درک این نکته که امیر نصر الله چندان روی خوشی به او نداد اجازه مرخصی گرفت و از طریق‏ قرشی مجددا به ایالت فندوز بازگشت و پس از تن سپردن به تابعیت انگلیسی‏ها و مدتی تبعید در هند مجددا حاکمیت افغانستان یافت.در سراج التواریخ نیز در این خصوص نوشته است: «امیر نصر الله والی بخارا بی‏آنکه پذیره رسمی به جای آرد امیر کبیر(دوست محمد خان)را جهت‏ ملاقات طلب دربار خویش نموده چنانچه می‏بایست اغراز و احترامش نفرمود و در جایی که‏ شایان پاسبانان بارگاه چنین پادشاه نبود جای اقامت و زیستن داد».در ادامه نیز آورده است: هنگامی که امیر کابل رخصت بازگشت به وطن خود یافت امیر نصر الله به حکام طول راه دستور داد که از هرگونه خوراکی مضایقه کرده و همراهان دوست محمد خان را مورد تعرض قرار دهند.

دوست محمد خان پس از بازگشت به کابل قریب سه سال توسط انگلیسی‏ها به هند تبعید شد و شاه شجاع امور افغانستان را برعهده داشت.اما کشتاری که از انگلیسی‏ها در کابل‏ صورت گرفت و نهایتا منجر به قتل شاه شجاع شد انگلیسی‏ها را وادار کرد که دوست محمد خان را مجددا به کابل بازگردانند.او در مدتی بیش از یک دهه که مجددا امور افغانستان را عهده‏دار شد تلاش نمود که وحدت سیاسی این منطقه را همانند دوران احمد خان درانی اعاده کند.هرچند در حد و اندازه‏ای کوچک ‏تر،انگلیسی‏ها هم به یاری او شتافتند و هم در زمان او بود که هرات نیز با دخالت مستقیم انگلیسی‏ها از ایران منتزع شد.دوست محمد خان همانند مرحلهء اول حکومتش‏ مناطق شمالی قلمرو خود را به فرزندانش اعظم خان و افضل خان سپرد و در طول این دوره‏ همچنان کشاکش این دو با حاکم بخارا بر سر جلب نظر خانات این منطقه ادامه داشت.یکی از سخت‏کوش‏ترین افراد جهت حفظ این منطقه به نفع افغانستان،امیر عبد الرحمن نوه دوست‏ محمد خان و فرزند امیر افضل خان بود که درا بتدا به همراه پدر و سپس به همراه عمویش بارها در این منطقه با خوانین محلی جنگید و پس از امیر نصر الله حاکم مقتدر بخارا گرفتار نزاع فرزند او امیر مظفر الدین شد.پس از مرگ دوست محمد خان مدتی امیر شیر علی خان در میان رقابت‏ برادران که تعداد آنها نسبتا زیاد بود قدرت را در کابل به‏دست گرفت او نه تنها با درگیری‏های‏ داخلی و مخالفت شدید برادرانش مواجه بود بلکه انگلیسی‏ها هم در این میانه کمک شایانی به او نکردند از جمله مخالفان جدی و مدعی حکومت امیر افضل خان،امیر اعظم خان و عبد الرحمن‏ خان فرزند افضل خان بودند که بر ترکستان افغانستان حکومت داشتند.امیر شیر علی توانست به‏ حیله امیر افضل را تحت عنوان انعقاد قرار داد از ترکستان به کابل خوانده و دستگیر کند، امیر اعظم خان به هندوستان گریخت و عبد الرحمن به بخارا فرار کرد.اما تداوم تشکیلات‏ امیر شیر علی را زمین‏گیر کرد و در نهایت با دلسردی از امور دولتی کناره‏گیری کرد.

عبد لرحمن پس از دریافت اخبار مربوط به امیر شیر علی به سرعت خود را از بخارا به‏ ترکستان رسانید و به همراه نیروهنای وفادارش به طرف کابل عزیمت کرد و در طول مسیر امیر اعظم خان که از هند بازگشته بود به او ملحق شد و به راحتی کابل را تصرف کرده افضل خان را از حبس نجات داده بر اریکهء امارت کابل نشاندند.مدت امارت افضل خان دیرزمانی نپایید و در 1867 میلادی با فوت او پایان یافت.هرچند امیر اعظم خان جای برادر را گرفت اما عبد الرحمن‏ مدعی جانشینی بود.از سوی دیگر امیر شیر علی هم از هرات مترصد فرصت برای کسب مجدد امارت بود.امیر اعظم خان سرانجام در مقابل حملات امیر شیر علی کابل را از دست داده به‏ ترکستان گریخت و به یاری عبد الرحمن به کابل لشگر کشید اما از لشگر شیر علی شکست‏ خوردند و امیر اعظم خان به ایران گریخت و عبد الرحمن از طریق مشهد و خوارزم مجددا راه بخارا را در پیش گرفت.دوران حضور عبد الرحمن در بخارا مصادف با زمانی بود که روس‏ها از دو جناح‏ خط سیحون و صحرای ترکمان بخش‏های زیادی از ماوراء النهر را تصرف کرده بودند و عملا خود را به مرزهای مورد علاقهء انگلیسی‏ها در شمال افغانستان نزدیک می‏کردند.

عب الرحمن در این شرایط مدتی نزد امیر مظفر که دست‏ نشانده روس‏ها محسوب‏ می‏شد به‏سر برد و پس از آن با کافمان فرماندار روسی ترکستان باب مکاتبه را آغاز کرد و با دعوت‏ کافمان ابتدا به سمرقند و مدتی در تاشکند اقامت کرد.او در طول این مدت همچنان منتظر بود تا شرایط برای ورودش به صحنه سیاست افغانستان مهیا شود.به نظر می‏رسد تحولات‏ افغانستان نیز همان‏گونه رقم می‏خورد.در زمان اقامت عبد الرحمن در سمرقند و تاشکند میانه‏ امیر شیر علیی و انگلیسی‏ها به‏هم خورد و امیر افغان برای یاری گرفتن از روس‏ها در مقابل‏ انگلیسی‏ها قصد داشت از طریق مزار شریف عازم ترکستان روس شود اما روس‏ها به او پیغام‏ دادند که بایستی با انگلیسی‏ها مدارا کند و امیدی به یاری آنها نداشته باشد و امیر شیر علی در نومیدی تمام در مزار شریف جان سپرد.او در زمان گریز از کابل حکومت را به فرزندش‏ امیر یعقوب سپرد.انگلیسی‏ها نیز پس از تصرف کابل و قندهار حکومت امیر یعقوب را تأیید کردند اما قیام مردم کابل و قتل تعدادی از سپاهیان انگلیسی زمینه‏ای را فراهم ساخت تا انگلیسی‏ها مجددا با نیروی نظامی در امور افغانستان دخالت کنند و پس از تبعید امیر یعقوب به‏ هند به دنبال چهره‏ای باشند که هم منافع آنها را تأمین کرده موردنظر اکثر قبال افغان باشد و هم تعادلی در روابط با روس‏ها پدید آورد و چنین خصیصه‏هایی را در امیر عبد الرحمن یافتند.او قریب دوازده سال به صورت فراری در بخارا و سمرقند و تاشکند گذران کرده بود و با روس‏ها ارتباط نزدیکی داشت.در عین حال توانست نظر مثبت انگلیسی‏ها را نیز به خود جلب کند و با عزیمت از تاشکند و ورود به صحنه سیاسی افغانستان در سال 1296 قمری نقش خود را دربازی‏های روس و انگلیس به خوبی ایفا کند و در زمان همو بود که مرز نهایی بین افغانستان و ترکستان روس مشخص و تنظیم شد و این موضوع برای انگلیسی‏ها که مدت‏ها دل‏نگران‏ پیشروی روس‏ها به سمت جنوب بودند و چندین دهه برای ممانعت از پیشروی بیشتر روس‏ها بر مسایل سیاسی افغانستان سیطره یافته بودند بسیار خوش یمن بود.

آنچه در پایان قابل یادآوری است آنکه هدف این مقاله تنها مروری گذرا بر ارتباط خانات‏ بخارا و امرای افغانستان بود و به هیچ وجه به مسألهء نقش و جایگاه افغانستان در تنازعات بین‏ روس و انگلیس که خود بحث مفصلی را می‏طلبد پرداخته نشد.

منافع

1.الفنستون،مونت استوارت،افغانان(جای فرهنگ،نژاد)مشهد،بنیاد پژوهش‏های اسلامی آستان قدس‏ رضوی،1376 ش.

2.بخارایی،میرزا شمس،تاریخ بخارا و خوقند و کاشغر،تهران،نشر میراث مکتوب،1377 ش.

3.بخاری،عبد الکریم،تاریخ آسیای مرکزی،چاپ سنگی،پاریس،1876 م.

4.ترنزیو،پیو کارلو،رقابت روس و انگلیس در ایران و افغانستان،ترجمه عباس آذین،تهران،بنگاه ترجمه و نشر،1359 ش.

5.شیرازی،سید حسین،تاریخ درانیان،به تصحیح میر هاشم محدث،تهران،مرکز اسناد دیپلماسی، 1379 ش.

6.ظفرنامه خسروی(مؤلف ناشناخته)تصحیح منوچهر ستوده،تهران،نشر میراث مکتوب،1377 ش.

7.عبد الرحمن خان(امیر)،تاریخ افغانستان،ترجمه غلام مرتضی خان قندهاری،تهران،آموزش نسل دانش، 1369 ش.

8.کاتب هزاره،ملا فیض محمد،سراج التواریخ،3 جلد،تهران،انتشارات بلخ،1372 ش.

9.محمد غبار،میر غلام،افغانستان در مسیر تاریخ،قم،پیام مهاجر،1359 ش.

10.وامبری،آرمینیوس،سیاحت درویش دروغین در خانات آسیای میانه،ترجمهء فتحعلی خواجه نوری،تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1374 ش.

منبع: نشریه  الکترونیکی رخداد