بررسي مهمترين منابع و مآخذ عصر سلجوقي نوشته ی: معصومه ذوالفقاریان
«تواريخ عمومي ـ اوايل دوره سلجوقي ـ سلسلـة النسبها و تذكرهها»
مقدمه
از مهمترين دورههاي تاريخي ايـران پس از اسلام، عصر سلاجقه بزرگ است. در قرنهاي چهارم و پنجم هجري قمري، نبود قدرت ايراني و مسلمان، باعث تسلط قوم ترکنژاد بر اين سرزمين گرديد. اولين نيروي ترک حاکم بر ايران، غزنويان بودند. هرچند آنان پايگاه مستحکمي در ايران نداشتند، راه را براي ترکان هم نژاد خود يعني سلجوقيان هموار ساختند. آنان نخستين دگرگوني را در جمعيت ايران ايجاد کردند، زيرا اقوامي بيابانگرد بودند و به صورت گروهي از جانب ماوراءالنهر به سوي دشتهاي ايران هجوم آوردند. در قلمرو اين حکومت دو رويکرد رخ داد: نخست، حاکميت ترکان بود که باعث اعمال قدرت در بخشهاي مختلف گرديد. دوم، ايرانيان در حکومت سلجوقيان نقش ديوانسالار را داشتند.
ازجمله دگرگونيهاي ديگر تأثير بر فضاي مذهبي ايران بود که به موجب اعتقادات آنان به مذهب تسنن، براي کسب مشروعيت مذهبي به مبارزه با تشيع و محدود کردن نفوذ آنان پرداختند. در چنين فضايي زبان فارسي و آداب و سنتهاي ايراني نيز گسترش و توسعه يافت.
سلجوقيان با قدرت شمشير خود، تأييد خليفه، و ديوانسالاران قدرتمندايراني همچون عميدالملک و خواجه نظامالملک نه تنها بر ايران حكومت كردند كه پيشرفتهاي چشمگيري نيز در گرجستان و آسياي صغير داشتند. به نظر ميرسد عاملي که سلجوقيان را در حفظ مملکت ياري نمود، طبقه ديواني و کتاب بود که کارآزموده و آگاه به امور کشوري و لشکري بودند.
پس از يک قرن در سال 590 ﻫ .ق، با قتل طغرل سوم به دست سپاهيان خوارزمشاه علاءالدين تکش، حاکميت اين سلسله پايان يافت. ازجمله علل شکست و تجزيه اين سلسله به شعبههاي مختلف ميتوان به اين عوامل اشاره کرد: اختلافات دروني سلسله سلجوقي، درگيري مداوم اسماعيليان با سلجوقيان، تيره شدن روابط سلجوقيان با خلفاي عباسي، عدم توان کنترل آنان در برابر ورود موج عظيم قبايل ترکمان به ايران، نبود نظام حکومتي کارامد، و فساد دروني دستگاه.
نگارنده به واسطه اهميت اين دوره در اينجا طي معرفي منابع مهم تاريخ سلاجقه بزرگ، درحد ضرورت به نقد و تحليل دروني برخي از مهمترين آنها پرداخته كه حاوي بهترين اطلاعات است. منابع اين عصر را ميتوان با توجه به تنوع آنان به چند دسته تقسيم كرد:
1. تواريخ عمومي،
2. تواريخ مربوط به اوايل دوره سلجوقي،
3. سلسلة النسبها و تذكرهها،
4. تواريخ مربوط به شاخههاي سلجوقيان،
5. تواريخ محلي و سفرنامهها،
6. تحقيقات عصر جديد در مورد اين سلسله.
به علت حجم بالاي مطالب در اين شماره فقط به موارد 1، 2 و 3 ميپردازيم و بقيه موارد را به شماره بعد موكول ميكنيم.
1. تواريخ عمومي
زينالاخبار
گرديزي مؤلف تاريخ موسوم به زينالاخبار نيز شاهدي ديگر بر روند انتقال قدرت در خراسان بود. وي با بهرهگيري از منابع جغرافيايي در تحرير فصل مربوط به تركان اطلاعاتي مفصل در اين خصوص به دست ميدهد. همچنين توصيفهاي مهم و اغلب بيطرفانه گرديزي از برخي روابط غزنويان و سلجوقيان (مانند جنگ دندانقان و حوادث پس از آن) بهويژه در جاهايي كه تاريخ بيهقي خاموش است مغتنم است. ولي رويهمرفته اين اثر از دقت نظر و كمال توصيف وقايع كه در نزد بيهقي ديده ميشود، خالي است. همچنين در مورد سلاجقه، مطالبش مختصر و فشرده است.
مجملالتواريخ و القصص
مؤلفي گمنام اين اثر را در سال 520 ﻫ . ق تحرير كرده است. علاوه بر گفتارهايي درباره شاهان و حكومتهاي ايران، به كشور هند و اتراك نيز پرداخته است. اهميت اصلي كتاب در ذكر القاب و مناصب متداول درقرن ششم هجري است. در مورد سلاجقه ذيل انضمامي اين اثر سال 548 ﻫ . ق ويراني نيشابور به دست غزان را شرح ميدهد. ظاهراً وي معاصر سلطان سنجر و محمود بن ملكشاه سلجوقي بوده و اخبار خلافت مسترشد را نيز ذكر كرده است. اخبار دربارة سلاجقه در اين اثر مفصلتر از ساير بخشهاست (كاهن، ص 34).
تاريخالكامل
اين اثر يكي از غنيترين منابع دست دوم در تاريخ سلجوقيان ايران است. ظاهراً غناي منابع در دسترس ابن اثير دست وي را در شرح وقايعي كه ديگران نياوردهاند،
باز گذاشته است. در اينجا فقط به ذكر اشاراتي بسنده ميكنيم. ويژگي اول اين اثر در زمينه تاريخ سلجوقيان اطلاعات منحصر به فردي است كه در مورد مهاجرت اوليه غزها به خراسان و پديده غزان عراقي به ما ميدهد. منابع وي را در مورد تاريخ شرق اسلامي ظاهراً تاريخ يميني، مشارالتجارب تأليف ابن فندق و بهرههايي كه از ملكنامه برده است، تشكيل ميدهند (باسورث؛ تاريخ غزنويان، ص 9). شرح مطالب وي خاصه در مورد تحركات سلاجقه در غرب و عراق دقيق و جزئي است.1 اما در مورد عهد آلب ارسلان مطالب زيادي ندارد و اغلب تكرار ساير منابع است، و تنها در ذكر فتح شام در عهد ملكشاه دقيق صحبت كرده است.
2. تواريخ مربوط به اوايل دوره سلجوقي
تاريخ يميني
عتبي مؤلف تاريخ يميني از ديوانسالاران باسابقه ساماني و غزنوي، بازديد كاملي از حوادث سالهاي 365 تا 412 ﻫ . ق در اثر خود به جا نهاده است. لذا اثر او در بررسي روابط دستگاه غزنوي با قبايل مهاجر ترك آسياي ميانه (خاصه سلاجقه) اهميت زيادي دارد. او ديوانسالاري بلند مرتبه بوده است.
تاريخ مسعودي
بيهقي در ذكر تواريخ خرد و گاه روزشمار و ذكر اسامي افراد و جنگها و ساير كيفيتهاي وقايع تاريخي خاصه در مناسبات ميان سلطان محمود و مسعود با غزهاي عراقي و سلجوقي (كه گاه تا حد شمول مراسلات و مكاتبات في مابين پيش ميرود) منحصر به فرد است. از اين رو، تاريخ بيهقي مقطع فروپاشي قدرت غزنويان در خراسان و انتقال قدرت به سلاجقه را تصوير نموده و قدرت سياسي اين دوره را به دقت توصيف مينمايد.
ملكنامه
از اولين منابع تاريخي خاص سلاجقه كه متأسفانه اثري از آن باقي نمانده، ملكنامه است كه به گفته ابنالنديم به زبان فارسي و براي آلب ارسلان تحريرشده بود. موضوع آن بر محور خاستگاه سلاجقه (كاهن، ص 31ـ65) و حوادث مربوط به آنها تا حدود نبرد دندانقان استوار شده و سبك روايت آن مشابه سبك گزارش ديواني بوده است (باسورث؛ تاريخ ايران كمبريج؛ ص 10و 47). طبعاً اين منبع علاوه بر بهرهگيري از منابع تاريخي حوزه غزنويان عمدتاً به مسموعات و تجارب شخص مؤلف گمنامش استوار بوده است.
شكارنامه
از تأليف غير تاريخي ابوطاهر خاتوني به نام شكارنامه كه مربوط به ايام ملكشاه بوده، نيز اثري در دست نيست. بنا به اشاره راوندي از محتويات اين كتاب (كه توصيفات شكارهاي سلطان و اعمال وي درآن ايام و غيره بوده) احتمالاً اثري پرارزش براي بررسي شخصيت سلطان ملكشاه بوده است.
3. سلسلةالنسبها و تذكرهها
سلجوقنامه و ذيل آن
ظهيرالدين نيشابوري (متوفي 582 ﻫ . ق) علت تحرير اثر خود را ناشي از «ضرورت دانستن سير ملوك واخبار و تاريخ شاهان» توسط سلاطين ميداند تا بتوانند بر طبق آن امور را رفع و رجوع شرعي و عقلي كنند و بدانند كه در ملوك سابق بزرگوارتر و رعيت مداراتر ازسلاجقه نبودهاند. از خصايص اين اثر شرح تاريخ برآمدن سلجوقيان تا ايام مؤلف به سبك فشرده و مختصر است. گاه روايتهاي دقيق و جزئي از برخي امور به دست ميدهد، مانند صحنه نبرد دندانقان و نقشه ميدان نبرد، يا مسئله فالگيري داود از آيه قرآن و يا شرح عزل و قتل كندري توسط نظامالملك كه اين امر خود دلالت بر وجود مأخذي ويژه نزد شخص و يا حداقل مؤيد استفاده از منقولات شفاهي و مسموعات از افراد موثق زمان خودش است (همان، ص 17و 23ـ24).
نيشابوري با وجود اشاره نكردن به منابع مورد استفاده خود، استفاده وي از تاريخ بيهقي و تاريخ گرديزي در مواردي مسلم است، زيرا در ترتيب وقايع و روش بيان وقايع تشابهات زيادي ميان آنها يافت ميشود (همان، ص 10). از موارد ضعف اين اثر اشارات بسيار مختصر آن به اوضاع اجتماعي زمان است كه شايد هدف مؤلف از تحرير كتاب اين امر را توجيه كند. به هر حال بايد گفت اهميت سلجوقنامه در تاريخنگاري سلجوقيان بسيار زياد است؛ به طوري كه اكثر تواريخ مهم از راحةالصدور تا جامعالتواريخ و تاريخ گزيده و غيره وقايع تا ايام سلطان آلب ارسلان را (حداقل) عيناً و لفظاً از آن برگرفتهاند.
ذيل سلجوقنامه كه توسط ابوحامد محمد بن ابراهيم نوشته شده است، از صراحت و روشني به دور است و روايتي بغرنج و درهم از وقايع دارد، خاصه ايام سلطان طغرل كه واپسين ايام سلاجقه است بسيار به اختصار گزارش شده است؛ ظاهراً در بيان جريانات تاريخي اين زمان ناموفق بوده است.
مختصرالدول
ابن العبري مؤلف اين اثر، مسائل تاريخي را از ابتداي خلقت سلسلهوار بيان کرده است. ارزش اين اثر به ذکر مطالب بدون حشو و اضافات است. البته کتاب فوق بهترين مدرک تاريخي عصر مغول است چرا که وي در اين دوره ميزيسته است.
زبدةالنصره ونـخبةالعصره (تاريخ سلسله سلجوقي)
عمادالدين اصفهاني (كاتب اصفهاني 519 ـ 579 ﻫ . ق) اثر انوشيروان بن خالد كاشاني به نام نفثةالمصدور في فتور زمان الصدور و صدور زمان الفتور را كه شامل يادداشتهاي سياسي او در سالهاي 425ـ 529 ﻫ . ق بود با اضافاتي تا تاريخ 585 ﻫ . ق به عربي ترجمه كرد و آن را نصرةالفطرة و عصرهالفطرة نامگذاري كرد (كاهن، ص 39 و40). بعداً فتح بن علي بنداري اين اثر را در سال 523 ﻫ . ق خلاصه كرد و به نام زبدةالنصره و نخبهالعصره ناميد.2 در زبدةالنصره اساس روايت از آن انوشيروان است كه گاه مطالبي را ظاهراً به عمد حذف كرده است (مثلاً حذف شرح حمله سلطان محمود در سال 520 ﻫ . ق به بغداد). اصولاً تعدد مؤلفان اين كتاب امكان نقد شيوه تاريخنگاري آنها را ضعيف ميكند، مثلاً گاه ادامه مطلب تاحد ذكر مسائل خصوصي و خانوادگي نزول ميكند و يا به تعريف و تمجيد شخصي مبدل ميگردد. ولي گرايش غالب نظري در آن هواداري از تمركز و محكوم كردن روند تضعيف سلطنت سلاجقه است، به طوري كه مطلب به عيبجويي از امراي سلطان محمودي و شرح تباهيهاي آنها تبديل ميشود (بنداري، ص 42ـ180). رويهمرفته اين اثر اطلاعات بسيار درخور توجهتري از ساير منابع سلجوقي در اختيار ما مينهد. هر چند ناشناخته بودن منابع و مآخذ اين اثر، امكان ارزيابي مطالب آن را كاهش ميدهد، اين فرض را قوت ميبخشد كه در تدوين آن از منابع مستقل و منحصر به فردي استفاده شده است كه آن را به كاملترين منبع سلجوقيان تبديل كرده است.
هر چند تمايل و گرايشها ديوانسالارانه بر سراسر كتاب غالب است و كتاب احاطهاي بر مسائل خاص قدرت سياسي ندارد، در زمينه ضبط حوادث دست اول و روابط ديوانسالاري با امرا و خاصه سلطان درخور اهميت است.
راحةالصدور و آيةالصدور في تاريخ آل سلجوق
محمد بن علي بن سليمان راوندي، ديوانسالاري كه شاهد محنت سلاجقه عراق بوده است در مورد علت تحرير اثرش مطالبي با اين عبارت دارد كه: «ذكر نحوه بنا نهادن و سپس خراب شدن امپراتوري سلجوقي و در نهايت تحريك درباريان به پيروي از شيوه اسلاف خود...» (راوندي، ص 38) وديگر آنكه، به دليل طول مدت حكومت سلاجقه، حوادث اوايل كارشان فراموش شده (همان، ص 67) و بايد روايت نو گردد. او در اين امر از منابعي كه استفاده كرده به جز مطالب راجع به احوالات آخرين سلاطين سلجوقي عراق كه خود حاضر بوده عمده منابع وي سلجوقنامه ظهيري است. او شكارنامه ابوطاهر خاتوني را نيز مد نظر داشته است (همان، ص 131) و ظاهراً از ملكنامه هم مطالبي نقل كرده است. اين شيوه سبب بروز تفاوتهايي ميان روايت وي با نيشابوري شده است (مثلاً در مورد ملاقات طغرل با سه درويش درهمدان).
ذكر مطالب راوندي در راحةالصدور مختصر است و مطالب جديد آن ناچيز است. (بارتولد، ص 88) مؤلف به شرح وقايع تاريخي سلاجقه بزرگ تا پايان سلطنت سلطان سنجر و سپس ذكر سلاجقه عراق تا پايان كار طغرل و استيلاي خوارزمشاهيان به عراق پرداخته است. البته اشتباهات زيادي در تاريخها دارد, ولي به هر حال وي اول مورخي است كه در باب علت انقراض سلاجقه صحبت كرده و آن علل را در روش سلطان سنجر در برقراري امنيت و استحكام دولت و عملكرد اتابكان ميداند كه نشاندهنده نوعي روش انتقادي در بررسي مسائل عصر خود است، كه بحران سياسي فروپاشي امپراتوري سلجوقيان آن را پديد آورده بود. شرح مطالب وي در دوره اتابكان هر چند به پاي روايت بنداري و ظهيري و ابن اثير نميرسد، گاه مطالبي در خور توجه، خاصه در ايام حيات خود مؤلف دارد. انتقادات اصولي در باب شيوه تاريخنگاري و ايدههاي تاريخنگري البته بر وي وارد است و همين امر از نقاط ضعف اساسي اين منبع تاريخي در راهگشايي جنبههاي تاريك دوره سلجوقيان محسوب ميگردد.
سياستنامه (سيرالملوك)
خواجه نظامالملك طوسي، يكي از ارزشمندترين تأليفات سياسي (آداب الملوك) را در تاريخ حيات اداري و اجتماعي و سياسي سلجوقيان به جا نهاده است. زمان تحرير اين اثر به تقريب در ايام حضيض سلطنت سلجوقيان و قدرتگيري مخالفان خود خواجه بوده است. زيرا خواجه به ارزيابي كاركردهاي ساختار سياسي نشسته و لوازمات و معايب آن را بررسي ميكند. مجموعه بحث وي كه در تعيين و ترتيب صلاحيت هر كدام از نهادها، جهت تنسيق امر حكومت و تعيين حد و مرز هر كدام از آنها و حيطه وظايف و اختياراتشان را شامل ميشود، امروز جزو مباحث حقوق اساسي است (قاضي، ص 357).
نظامالملك هدف از تحرير اين اثر را كه پيگيري و تداوم بخشيدن به عزم خود در «بازسازي نظام سياسي سلطنتي» بود دنبال ميكرد، لذا به تمامي حقوق و وظايف فراموش شده و متروك باستان كه خاص سلطنت مطلقه است اشاره ميكند. وي در اينجا همچون مدافع نيرومند سلطنت سلجوقيان ظاهر ميشود و بهواقع سياستنامه دفاعيهاي از خط مشيها و اصول سياسي عملي خود وي است كه به مشاهده زوال آنها نشسته است.
در مورد سياستنامه بايد گفت كه تصور خواجه از الگوي اقتدار، همان برداشت سنتي حكومتهاي پاتريمونيال (پدرسالار) است كه در آن دانش سياسي با نگرش تجويزي به هم آميخته شده (اندرزنامه) و هدف راهنمايي حكام در حفظ قدرت را دنبال ميكند. انديشه مصلحت دولت يا «ملاحظه قدرت حكومت و حكام و دوام و بقاي آن» هدف مؤلف و ساير ملاحظات براي تأمين اين هدفاند مانند: ضرورت تأمين عدالت توسط حكام. نظم سياسي چون خيراعلي پنداشته شده و سياست هنر تركيب زور و اجتماع براي تحكيم مباني قدرت دولت و تأمين امنيت آن است.
الگوي سياسي آرماني وي سلطنت مطلقه است و مكرراً به تمركز قدرت سياسي، وسعت بخشيدن به حوزه و عملكرد آن و تكميل دستگاه دولت سفارش ميكند و دراين راستا وي جهت انطباق نظريه حكومت خود با نظريه رايج قدرت در جامعه تكيه زيادي بر برداشتهاي مذهبي، اخلاقي، تاريخي و غيره دارد كه بيشتر به سنتها و آداب و رسوم مستقر برميگردد. بهواقع سياستنامه طرح دقيقي است كه خواجه قصد داشت امپراتوري سلجوقي را با آن انطباق دهد.
درباره محتواي سياستنامه، بايد متذكر شد كه قسمت اعظم كتاب شامل مطالبي است كه از منابع ديگر گرفته شده است و ارزيابي صحت وسقم آنها مشكل است (نظامالملك، ص 26 و 27). به نظر ميرسد نظامالملك در تصور ايدئال خود از ساختار سياسي عهد ساساني تحت تأثير تاريخنگري شعوبيان بوده است (خاصه در مورد عدالت شاهان ساساني). مطمئناً بخشهايي كه شامل پندها و اندرزهاي شخصي است متعلق به خود خواجه نظامالملك است (غروي، ص 365 و 459). مطالب تاريخي موجود در سياستنامه ناچيز است و اكثراً مربوط به ساير سلسلههاي اسلامي است و از وضع معاصر دستگاه حكومت و اوضاع اجتماعي بحثي ندارد، هرچند در طرح مباحثي كلي مانند مسئله نفوذ زنان در دربار و زيانمنديهاي آن، تأثير دشمنيهاي تركانخاتون با او و اوضاع زمانه را منعكس كرده است (باسورث؛ تاريخ ايران كمبريج، ص 80). از سوي ديگر وي بحث تمدن و مسائل اجتماع خاصه طبقات شهري و روستايي را به طور جدي طرح نميكند كه اين البته از نبود بينش جامعهشناسانه نزد وي حكايت ميكند. علاوه براين به دليل وجود تناقضاتي در سراسر كتاب، نميتوان ازاين كتاب به طور جدي استفاده كرد.
مثلاً توضيحات وي در مورد پديده چند شغلي ديوانيان، كه توأم با مذمت و انتساب آن به وزير وقت است (نظامالملك، 323) اين فكر را پديد ميآورد كه آيا وي خودش را محكوم ميكند؟ درحالي كه در لحن بيان مطلب تعلق به كسي دارد كه در ايام وزارت شخص ديگري قلم ميزند. لذا فرض وجود قطعات الحاقي در متن سياستنامه به قلم ديگران، قوت ميگيرد. تفاوت لحن بخش الحاقي به سياستنامه به بقيه كتاب ساختار ناموزوني داده است كه در خور توجه است.
در باب اهميت سياستنامه بايد گفت كه «.... منبع اصلي براي بررسي سازمان سياسي دولتهاي مسلمان شرق» (بارتولد، ص 80) است كه با توجه به توضيحات خواجه در باب وظايف مأموران مختلف و ارباب مشاغل واندرزهايي كه در تمام شئون اداره ملك داده است سخني درست است. از سويي سياستنامه مجموعه و جنگي پرارزش از رسوم و عرف سياسي معاصر وي است كه نمايشگر روش و آيين اداري و درباري مرسوم در شرق اسلامي است.
تاريخالوزراء
نجمالدين ابوالرجاء قمي اين اثر را در حدود سال 584 ﻫ . ق تحرير كرده است (ابوالرجاء قمي، ص 37 و 39). فعاليت وي در امور ديواني، سبب توجه وي به شرح حال وزراي سلجوقي و ادارات تحت نظارت آنها شده است. كتاب وي اصولاً تداوم نفثةالمصدور انوشيروان بن خالد كاشاني است به طوري كه تاريخالوزراء از وزارت قوامالدين ابوالقاسم درگزيني در سال 525 ﻫ . ق شروع و تا وزارت عزيزالدين كاشي تداوم مييابد. لذا در تاريخ حيات ديوانسالاران سلاجقه عراق يك پيوستگي پديد آورده است. طبعاً گرايش وي بيشتر شرح وقايع ايام وزارت وزيران سلجوقي وروابط آنها با سلطان يا امرا و شرح دسايس و توطئهها و بلاها و ناكاميابيهاي وزيران است. اين كتاب در زمره شرح حال وزرا و ديوانيان برجسته است و در رده آثار «ادب الوزرا»ها قرار نميگيرد.3 گاه به مناسبتهايي شرح وقايع و اتفاقات قلمروهاي نزديك به سلجوقيان را هم آورده است. مؤلف خود اشاره دارد كه ماجراها را همانطور كه ديده و شنيده روايت ميكند و اصولاً بخش زيادي از نكاتي را كه به مطلب ميافزايد، به منزله عقايد شخصي خود وي است. از نقايص اين كتاب، لفاظي و هنرمنديهاي البته اديبانه است كه با وجود شيريني و جذابي آنها در كار پژوهش خستگيآور است. قضاوتها و نتيجهگيريها اخلاقي در سراسر كتاب به چشم ميخورد. عدم تمايل وي به ذكر تواريخ از معايب عمده اين كتاب است و گاه نام سلطان همزمان وزرا را نيز ذكر نميكند. به هر حال اين امر ناشي از كم التفاتي وي به تاريخ سياسي است.
بهعلاوه طرح مؤلف در تداوم كار انوشيروان مانع از پرداختن او به شرح احوال وزراي متقدم سلجوقي شده است. در كنار موارد فوق، اطلاعاتي كه از اسامي صاحبمنصبان متعدد ميدهد در خور توجه است. شرح توطئههاي درباري و ديواني و دخالتهاي امرا در امور دستگاههاي دولتي، در اين كتاب به تفصيل شرح داده شده است. ارزيابيهاي وي از مأموران ديواني (مهارتها، جهل و علم ايشان) نيز در خور توجه است. علاوه بر اينها اين كتاب توسط ديوانسالاري با گرايش شيعي تدوين شده است و از اين رو براي ارزيابي فرضيهاي كه عقيده دارد پايگاه ديوانسالاري اواخر عهد سلجوقي از ايرانيان خراساني به ديوانيان شيعي غرب ايران تبديل يافته است، بسيار مناسب است.
درباره اهميت كتاب علاوه بر موارد فوق بايد افزود كه اين اثر مأخذ همه اطلاعات مربوط به وزراي سلاجقه عراق پس از درگزيني است كه كتب بعدي نقل كردهاند: مانند نسائمالاسحار4 كه دقت نظر مؤلف در برشماري اصحاب مناسب و وظايف و شرح مفصل وقايع اعتباري زياد بدان بخشيده است؛ به طوري كه برخي آن را در رديف نصرةالفترة بنداري و سلجوقنامه ظهيري و اخبارالدولة سلجوقيه ميدانند (همان، ص 35). دربارة پژوهش ما البته اين اثر با تمام اهميت وافري كه دارد، قابليت استفاده چنداني ندارد؛ زيرا نخست به مقولاتي چون پديده سياسي در حيات جامعه ايران بيالتفات است، دوم از مناسبات قدرت ميان كانونهاي اقتدار سياسي آن روز جامعه زياد تصوير دقيقي به دست نميدهد. محدود شدن اين اثر در حوزه خاص ديوانيها، امكان تحليل ساخت ديواني اين دوره را پديد ميآورد.
زبدةالتواريخ (اخبارالدولة السلجوقية)
امير صدرالدين ابوالحسن علي بن نصر حسيني، در اواخر قرن 6 ﻫ . ق اين اثر را كه قسمت اعظمش خلاصهاي از كتاب عمادالدين است تأليف كرد.5 مزيت اصلي اين اثر دراستفاده مؤلف از منابع ديگر در ذكر رويدادهاي اولين زمامداران سلجوقي است و نيز وقايع عمدهاي كه خود مؤلف آورده حايز اهميت است. وي بهندرت از منابع خود ياد ميكند و احتمالاً كلمه به كلمه تأليفات مزبور را رونويسي كرده است. در عين حال برخي از مطالب جديد در كتاب وي ديده ميشود مانند خواب ديدن يقاق در مورد آينده فتوحات خود يا قضاياي قتل كندري و غيره كه در خور توجهاند.
عتبةالكتبة
مؤيدالدوله منتخبالدين بديع اتابك جويني منشي و دبير سنجر مجموعه نامههاي ديواني سلطان سنجر را جمعآوري كرده است. اين مجموعه شامل فرمانها (مناشير)، اسناد انتصاب (تقليد) و اسناد مأموريتها (امثال) است كه براي مقامات لشكري، كشوري و مذهبي صادر شده است.6 در اين مجموعه امكان تصوير سازوكارهايي كه حكومت مركزي نظارت خود را بر دستگاههاي تابعه اعمال ميكرده است فراهم ميگردد. همينطور امكان درك سلسلهمراتب كشوري و لشكري و ديني و تعامل حكومت مركزي با حكومتهاي محلي و حكام ولايات را ممكن ميسازد. در نتيجه هم به منظور تحليل نهاد وزارت مفيد است، هم از لابهلاي اين مجموعه اسناد ديواني، امكان بررسي اوضاع اجتماعي نيز به دست داده ميشود. لمبتون در مقاله «طرز اداره دولت در دوره سنجر بر اساس عتبةالكتبة» اين اثر را ارزيابي كرده است.
تاريخ گزيده
تاريخ گزيده تأليف حمدالله مستوفي ويژگيهاي عديدهاي خاصه در تاريخ عهد مغول دارد. ولي در زمينه عهد سلاجقه به ويژگيهاي مهم آن اشاراتي ميشود. افسانه معروف حسن صباح و خواجه نظامالملك درباره دفتر جمع و خرج ممالك را دراين منبع ميتوان يافت (حمدالله مستوقي، ص 431). حمدالله مستوفي درباره آغاز كار سلاجقه اختصار را پيشه كرده ولي درباره ظلم و جور ابراهيم ينال و دادخواهي مردم نيشابور از دست وي مطالب جالبي دارد (همان، ص 428). در مورد غزاي سلطان محمد بن ملكشاه در هند و آوردن بتي از آنجا مطالبي دارد كه روايت واحد است. وي از تاريخ ابوالعلاء احول در اوايل كار سلاجقه استفاده و مطالبي را نقل ميكند (همان، ص 426 و 427). ولي در كل، روايت تاريخ گزيده همان روايت رسمي مألوف از تاريخ سلاجقه است وديد انتقادي و جديدي نسبت به قضايا ندارد و همانها را ميپذيرد. توجه جدي مطالب وي به دوره پس از ملكشاه است (خاصه سلاجقه عراق). ضعفهاي كلي منابع تاريخنگاري سنتي در مورد اين منبع هم صدق ميكند.
مجمعالانساب
اين كتاب از زمره منابع تاريخ قرن هشتم هجري است كه مطالبي در مورد سلاجقه بزرگ دارد. گسستگي مطالب آن در بسياري موارد مشهود است. گاه خلط بحث و اشتباهاتي فاحش دارد.7 شبانكارهاي در ذكر وقايع آغازين عهد سلجوقي، خاصه دوره ملكشاه، از روايت سلجوقنامه و راحةالصدور بهره برده است (شبانكارهاي، ص 102). اگر از متن پندنامه سبكتكين كه ظاهراً اول بار در آنجا ذكر شده و نكاتي اندك كه در مورد اتابكان فارس و اتابكان يزد (همان، ص 182 و 210ـ211) آورده است، كه در كل تقريباً روايات ناسنجيدهاي است بگذريم، مطالب آن اغلب خصلت روايت معمولي از آثار قدما دارد.
جامعالتواريخ
اين منبع مشهور تاريخي نيز مطالبي دربارة سلاجقه و اسماعيليه دارد. رشيدالدين فضلالله همداني جدا از اشتباهات در قضاوت پيرامون يك شخص واحد8 كه ناشي از خبط مؤلف است به نكات مهم آن دوره اشاره ميكند. اصولاً كار وي جنبه انتقادي و تحقيقي ندارد بلكه بيان ساده و بدون عقيده شخصي مؤلف درباره تاريخ سلسله سلجوقي است. مطالب آن در واقع رونويسي از سلجوقنامه و راحةالصدور است، حتي گاه گرايشهاي ويژه راوندي در قبال موضوعات را حفظ و تعديل نكرده9 و ذيل ابوحامد محمد بن ابراهيم بر سلجوقنامه را نيز مفصلاً آورده است. مزيت اين اثر در توضيحات كوتاه و موجز ولي بسيار مفيد در مورد اشخاص و جريانات اين دوره است كه گاه گره از ابهامات ميگشايد.
پی نوشت ها
1. مثلاً ورود طغرل و هجوم عامه به سپاه او و... .(الكامل؛ ج 8 , ص 322ـ 325).
2. جهت يك بررسي از اين روند نگاه كنيد: زرينكوب، عبدالحسين؛ تاريخ ايران بعد از اسلام؛
ص 46 و بارتولد؛ تركستاننامه؛ ص 85 ـ86 .
3. براي ديدن اين بحث رجوع شود به: ابوالرجاء قمي؛ تاريخالوزراء؛ مقدمه دانش پژوه، ص 18ـ34.
4. نسائمالاسحار يك خلاصه ناشيانه از اين اثر است. به رغم استفادههايي كه از اين اثر كرديم، معرفي مستقل آن (نسائمالاسحار) را لازم ندانسته و اهميتي ثانوي در اين بحث براي آن قائل هستيم.
5. رجوع شود به مجموعه تواريخ سلسله سلجوقي كه توسط هوتسما چاپ شده است و حتي گاه شباهتهاي زيادي (تا حد رونويسي) ميان مطالب آن با تاريخ سلسله سلجوقي بنداري هست. رجوع شود به حسيني؛ اخبارالدولة السلجوقيه؛ در مورد قضيه مرگ ملكشاه، ص 71ـ74.
6. رجوع شود به:
Lambton (1980), The Administration of Sangar’s Empire in "Atabak Al-kataba", in The eny and practice in Medival Persian; London.
7. مثلاً از چغري در ايام پس از مرگ طغرل نام ميبرد (مجمعالانساب؛ ص 100) و يا تاريخ مرگ ملكشاه را 487 ﻫ . ق گفته است (همان؛ ص 105).
8 . مثلاً در مورد سلطان محمود كه در بررسي او هم وي را مسلط بر امور و هم غافل از امور معرفي ميكند (جامعالتواريخ؛ ص 351ـ353).
9. مثلاً حفظ لحن جانبدارانه راوندي در مورد طغرل سوم (جامعالتواريخ؛ ص 423 به بعد) و با آرزوي دوام زندگي و طول بقاي عمر براي طغرل سوم... (همان؛ ص 423ـ424).
منابع
ابناثير عزيزالدين؛ الكامل فيالتاريخ؛ ترجمة دكتر محمد حسين روحاني، تهران: اساطير 1370.
ابوالرجاء قمي، نجمالدين؛ تاريخالوزراء؛ تهران: 1363.
بارتولد، نلدكه؛ تركستاننامه؛ ترجمة كريم كشاورز، تهران: آگاه، 1366 ﻫ . ش.
باسورث، گيلفورد، ادموند؛ تاريخ ايران كمبريج؛ ترجمة حسن انوشه، ج 5، تهران.
بنداري اصفهاني؛ زبدهالنصر و نخبهالعصر؛ ترجمة محمدحسين جليلي، تهران: بنياد فرهنگ ايران 1356.
بنداري، فتحبن علي؛ تاريخ سلسله سلجوقي؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران، 2536.
ـــــــــــ ؛ تاريخ غزنويان؛ ترجمة حسن انوشه، ج 1، تهران: اميركبير، 1363.
حسيني، عليبن ناصر: اخبارالدوله السلجوقيه، بيروت، 1404 ق.
حمدالله مستوفي؛ تاريخ گزيده؛ امير كبير، 1364
راوندي؛ راحةالصدور و آيةالله؛ اميركبير، 1365
رشيداالدين فضلالله؛ جامعالتواريخ؛ زنجان: بينا، 1338.
شبانكارهاي، محمدبن علي؛ مجمعالانساب؛ به تصحيح ميرهاشم محدث، تهران: اميركبير، 1363.
غزنوي، مهدي؛ عصر طلايي نظامالملك.
قاضي، ابوالفضل؛ حقوق اساسي و نهادهاي سياسي؛ دانشگاه تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات، 1373.
گرديزي، ابوسعيد؛ زينالاخبار؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1315 ﻫ . ش.
نظامالملك طوسي، ابوعلي؛ گزيده سياستنامه؛ تهران: چاپ و نشر بنياد، 1368.
Cahen, Clude (1949); le Malik-Nameh et Ihistoire des original Seljukid; in oriens ii.
توضیح: از سایت < < سمت >> سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها اخذ گردید.محمد قجقی