علمی‌تخیلی چیست؟
راستش، عبارتِ علمی‌تخیلی از آن دسته عبارت‌ها است که به دستِ مترجمان، اشتباه ترجمه شد، اما این اشتباه عاقبتِ خوشی داشت! کلمه‌ی Science-Fiction در واقع به معنای «ادبیاتِ داستانیِ علمی» است (فیکشن، معنایش می‌شود: ادبیات داستانی؛ و نه تخیل). اما اگر این ترجمه در افواه می‌افتاد حالا دیگر برابریابیِ دیگر عباراتی که با Science-Fiction ساخته می‌شدند دشوار بود. فرض بگیرید: Science-Fiction Art را نمی‌شد ترجمه کرد: هنرِ ادبیاتِ داستانیِ علمی یا هنرِ داستانِ علمی! یا از آن بدتر Science-Fiction Poem را گفت: شعرِ ادبیاتِ داستانیِ علمی! اما حالا خیلی راحت می‌شود گفت: هنر علمی‌تخیلی یا شعرِ علمی‌تخیلی.
این ور و آن ور شاید زیاد به این بربخوریم که علمی‌تخیلی را «ژانر» محسوب کنند؛ اما نکته‌ای این‌جا هست که چسباندنِ برچسبِ ژانر را به علمی‌تخیلی سخت می‌کند. هر ژانری مضامینِ ثابتی دارد. ژانرِ عاشقانه شامل یکی‌دو عاشق و معشوق است و گلِ سرخ و بوس و کنارْ هم! یا ژانر پلیسی، قاتلی دارد و مقتولی و انگیزه‌ی قتل (گیرم که در فلان رمانِ پلیسی، قاتل معلوم نشود، اما حضورش که هست.) یا ژانر وسترن، هفت‌تیر دارد و بیابان و کاکتوس و کابوی و چندتا مکزیکی و سرخ‌پوست و مثل آن. اما علمی‌تخیلی چه؟ آیا مضامینِ ثابتی دارد؟ پاسخ، واضح است: خیر. در یک داستان، ماشین زمان در مقامِ تنها مضمونِ علمیِ داستان به چشم می‌خورد و در داستانِ دیگر آدم‌فضایی‌ها هستند و در داستانِ دیگر هیچ کدام از این دو، بلکه تمامِ داستان، یک آرمان‌شهرِ تماماً زمینی است. علمی‌تخیلی، به ده‌ها شاخه تقسیم می‌شود که دریغ از آن که یک اشتراک با هم داشته باشند، اما باز هم همه‌شان جزوِ ژانر علمی‌تخیلی هستند. حتا اکثرِ ژانرها، دوره‌ی وقوعِ مشخصی دارند؛ وسترن از فلان سال میلادی تا فلان سال، پلیسی (نوعاً) با چند سال پس و پیش در زمانِ حال رخ می‌دهد، اما علمی‌تخیلی می‌تواند در گذشته‌ی دور رخ بدهد یا در آینده‌ی تصورناپذیر یا در حال و یا اصلاً زمانش معلوم نباشد. در جواب می‌شود بحثی را مطرح کرد که هم به دردِ این موضوع می‌خورَد و هم راهی را برای به دست دادنِ تعریف از علمی‌تخیلی هموار می‌کند.
هر ژانر، انتظاراتی خاصِ خود را در ذهنِ خواننده ایجاد می‌کند. از ژانر پلیسی، خواننده انتظار دارد که معمایی مطرح شود و کاراکترها سعی کنند معما را حل کنند. از ژانر عاشقانه انتظار می‌رود کاراکتری عاشق باشد و بسته به ریسکِ نویسنده (!) از عشقِ خود کامروا شود یا نه. در عوض می‌شود گفت از علمی‌تخیلی انتظارِ خواننده این است که «با علمِ محض، منطبق باشد.» یعنی علمی‌تخیلی، کیفیتی است در اثرِ داستانی که به موجبِ آن خواننده انتظار دارد مضامینِ اثر و علت و معلولِ وقایعِ داستان از نظرگاهِ علومِ محض (ریاضی، فیزیک، نجوم، زیست‌شناسی و…) ظاهراً (به معنیِ دقیق‌ترِ در وهله‌ی اول) معقول و باورپذیر بنماید . با این حساب، چون آثاری که به آن علمی‌تخیلی گفته‌اند انتظاراتی ثابت را در خواننده ایجاد می‌کنند می‌توان علمی‌تخیلی را ژانر برشمرد . [البته نظرِ شخصیِ خودم را که بخواهید این که علمی‌تخیلی، ژانر باشد یا نه، اصلاً لحافِ مُلاّ است. تمامِ ادبا این حکم را اگر متفق‌القول رد یا تایید کنند ذره‌ای زیبایی و شکوهِ رُمان‌های «بنیاد» آیزاک آسیموف یا «تلماسه»‌ی فرانک هربرت یا «اودیسه»‌ی آرتور سی.کلارک نه کم می‌شود و نه زیاد.]
البته برای دلِ سخت‌گیرترها هم که شده به نیمچه‌تعریفِ بالا باید اضافه کرد که: «و این علم باید به گونه‌ای در اثرِ داستانی آمیخته باشد که نتوان بدونِ کنار گذاشتنِ کلِ داستان، علم را بیرون کشید.» فرضاً داستانِ ما نباید عاشقانه‌ای در ده‌هزار سال بعد باشد، بلکه باید این «ده‌هزار سال بعد» را نویسنده طوری در تار و پودِ داستان بِتَنَد و وجودش را ضروری بسازد که نشود وقایعِ داستان را به زمانِ حال منتقل کرد و داستان، همان داستان بماند.
با این حساب، نمی‌شود داستان‌های خیلی‌ها را علمی‌تخیلی حساب کرد. در همین مجموعه‌ی «آخرین شبِ جهان»، داستانِ «مرد» با آن که موشک و سفرِ فضایی و مردمانِ بیگانه و دستگاهِ مترجم دارد، اما خیلی ساده داستانِ مذهبی است، بی آن که مهم باشد محلِ وقوعِ آن سیاره‌ی دیگری است (البته چون در بخش‌هایی از داستان صحبت از تاثیرِ علم بر جامعه‌ی بشری است می‌توان تساهل به خرج داد. بگذریم از این که خودِ ری برادبری در یکی‌دو مصاحبه‌اش گفته که به جز رُمانِ «فارنهایت ۴۵۱ Fahrenheit 451» هیچ اثرِ علمی‌تخیلی دیگری ننوشته است!) یا داستان‌های کورت ونه‌گات، نویسنده‌ی بزرگِ امریکایی که در ایران شناخته‌شده است و دستِ بر قضا، جانشینِ آیزاک آسیموفِ فقید، علمی‌تخیلی‌نویسِ کبیر، در کرسیِ ریاستِ انجمنِ اومانیست‌های امریکا است. در مشهورترین رُمانِ او، «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج Slaughterhouse No 5»، موجودات فضایی و سفر در زمان و مثل آن وجود دارند، اما این داستان همان‌قدر علمی‌تخیلی است که «هملت»، اثرِ شکسپیر، داستانی تاریخی از سلطنتِ دانمارک است. مضامینِ رمانِ سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج در لباسِ علمی ظاهر نمی‌شوند و سرِ آن ندارند که با علم منطبق باشند؛ بهانه هستند برای هزار مساله‌ی دیگر از صلح و جنگ گرفته تا جبر و اختیار. به گمانم مبلغِ زیادی از دلیلِ این که کورت ونه‌گات را علمی‌تخیلی‌نویس می‌گیرند آن باشد که برخی خواننده‌ها (یا تو بگو منتقدها)، خصوصاً از نوعِ ناآگاهش، این لقب را به او داده‌اند (من که تا به حال با وجود علاقه‌ی زیادم به ونه‌گات ندیدم جایی خود را علمی‌تخیلی‌نویس معرفی کند؛ البته از «پریان تایتان The Sirens of Titan» و «پیانوی نوازنده Player Piano» که ع.ت هستند و حاصل دوران جوانی ونه‌گات باید اغماض کرد). به همین دلیل، یکی از تعاریفِ محبوبِ من از ادبیات علمی‌تخیلی این تعریف است: «اثری که نویسنده‌اش ادعا کند علمی‌تخیلی است.» اما این طور هم که بگیریم چندتایی نویسنده مثلِ ری برادبری از دست‌مان درمی‌رود و با آن که هیچ کسی مشکل ندارد، چون خودش ادعا می‌کند که جز فارنهایت ۴۵۱ دیگر علمی‌تخیلی ننوشته است، در حق همه‌ی آثارش اجحاف می‌شود. این یکی تعریف چطور است: «اثری که ناشرش ادعا کند علمی‌تخیلی است!» تجربه نشان داده است این تعریف (البته نه برای ناشر-نویسنده‌ی ایرانی‌تبار) خیلی دقیق است.

نوشته‌ی حسین شهرابی
  منبع:وبلاگ تاملات علمی تخیلی و فانتزی