مروري بر سلسلههاي حكومتگر در طول تاريخ ايران، اين ادعا را اثبات ميكند. جدول شمارة (1) فهرست بنيانگذاراني را شناسايي ميكند كه در اين مرز و بوم فرمانروايي نموده و گاه نيز توانستند تمدنسازي كنند و همه از قبايل برخاستهاند. جدول (1) ـ سلسلههاي فرمانروايي در ايران سلسله و تاريخ سرسلسله قوم يا قبيله ماد (708 –505 ق. م) دياا’كو ماد هخامنشي (550- 320 ق م) چيش پيش پارس طاهريان (206-259 هـ ق) مصعب ابن رزيق خزاعه ديالمهآلزيار(316–433هـ ق) مرداويج ديلم ديالمهآلبويه (320ـ447هـ ق) علي، احمد، حسن بويه غور (543 – 612 هـ ق) عزالدين حسين غوريه سلجوقيان (429– 590 هـ ق) سلجوق بن دقاق تركمانان مغول (612-651 هـ ق) چنگيز مغول ايلخانان (651 – 746 هـ ق هلاكو مغول تيموريان (771– 911 هـ ق) تيمور مغول قره قريونلو (773–810 هـ ق) قره يوسف قره احمد تركمن آق قويونلو (872–920 هـ ق) ابوالنصر حسين بيك تركمن افشار (1148–1218هـ ق) نادر افشار زند (1163–1309هـ ق) كريمخان لر قاجار (1200–1343هـ ق) آغامحمدخان قاجار
تنها حكومتي كه طي هزارههاي اخير، نه تنها منشاء عشايري نداشت، بلكه به شدت در جهت ضديت با آن حركت ميكرد، حكومت پهلوي بود. پژوهشگران علتهاي متعددي براي اين امر برشمردهاند.. از جمله اينكه انگليسيها، با گماردن فردي غير عشايري به عنوان شاه ايران، پيشبيني روزي را كرده بودند كه وقتي او را از اسب قدرت به زير كشيدند، وابستگي قومي و عشيرهاي در كشور موجب درد سر نشود. حكومت پهلوي، تمام ايلات ايران را هم به دلايل سياسي و هم به خاطر آن تصوري كه قدرت مسلط از فرهنگ غربي و مفهوم «پيشرفت» داشت، مجبور به اسكان در ييلاق يا قشلاق كرد و ارتش را براي اجراي اين طرح و ممانعت از كوچ عشاير، در ايل راهها مستقر نمود. هر چند، طرح اسكان اجباري عشاير در شهريور 1320 شكست خورد و در اين تاريخ همه ايلات ايران، كوچ بزرگ و جمعي خود را از سرگرفتند و اكثر مرتعها و مراكز تجمع انساني كه طي سالها اسكان اجباري در سرزمينهاي ايلي ساخته بودند، متروك و به فراموشي سپرده شدند. با روي كارآمدن رضاخان، عشاير به عنوان رقيب پرقدرت و در عين حال مزاحم قدرتهاي خارجي به ويژه انگليسيها كه براي غارت نفت ايران به امنيت نياز داشتند، هدف بيرحمانهترين و ناجوانمردانهترين كشتارها و توطئهها قرار گرفتند. رضاخان دو سياست «تخته قاپو» و «خلع سلاح» را عليه عشاير كشور انتخاب و همزمان اجرا كرد. وي قسيالقلبترين افسران ارتش خود را براي اجراي اين دو سياست انتخاب نمود. داستان رفتارهاي غيرانساني و كشتارهاي وحشيانه ارتش رضاخاني در برخورد با عشاير، بسيار تلخ و دردآور است. كافي است بدانيم كه سپهبد امير احمدي، لقب قصاب لرستان؛ سپهبد جان محمدخان، لقب قصاب تركمن صحرا؛ و سپهبد شيباني لقب قصاب بويراحمدي و تعداد ديگري از افسران ارشد نيز افتخار لقب قصابي در مناطق ديگر كشور را به دست آوردند! برخي از نويسندگان و پژوهشگران به رفتار خشن رضاخان در سركوب عشاير اشاره نمودهاند كه ذيلا برخي از آنها را نقل ميكنيم: استفانين كروني مينويسد: رضاخان كه گويي ارتش خود را صرفاً براي جنگ با عشاير تشكيل داده است، از افراد خود ميخواست تا يك سرباز قرن نوزدهمي منفعل و فاقد تحرك نبوده و بلكه سربازي وفادار، فعال و آماده براي شركت در
جنگهاي دائمي عليه دشمنان عشايري قدرتمند باشند. به گزارش مهديقلي هدايت، در بهار 1301 خلع اسلحه ايلات آغاز شد. مقدم، دفع اسمعيلآقا شكاك است. نظاميان مصصم شدند، چهريق را از تصرف اسمعيلآقا در آوردند. خودش به خاك تركيه فرار كرد. 20 اسد 1301. عمليات مربوط به خلع سلاح لرها در سال 1302 شمسي شروع شد و بهرغم موفقيتهاي متعدد ارتش، در سال 1303 شمسي مذاكرات مربوط به رؤساي قبايل كه به نظر ميرسيد حاضر به تن در دادن به شرايط جديد باشند، به خوبي جريان داشت. تعداد مشخصي اسلحه تحويل شد و استقرار قدرت ارتش به نحو مساعدي پيش ميرفت. معذلك امير احمدي كه فرماندهي لشكر غرب و از جمله جبهه لرستان را برعهده داشت، دستور قتل تعدادي از سران لر را كه خودشان را به عنوان گروگان تسليم وي كرده بودند، صادر كرد. امير احمدي قول داده بود كه آنان را عفو كند و لذا پشت يك قرآن را مهر كرده بود. اين قتلهاي خيانتآميز فوراً آتش جنگ ديگري را برافروخت. عمليات ارتش نوين ايران، از همان لحظه ايجاد آن، عمدتاً عليه عشاير بود. عمليات عمده اين دوران عبارتند از: 1. سال 1301: عمليات عليه سميتقو در آذربايجان، عمليات عليه شاهسونها در منطقه اردبيل. 2. سال 1302: عمليات عليه شاهسونها در آذربايجان، عمليات لرستان. 3. سال 1303: عمليات در سر حد بلوچستان، در لرستان و عليه شيخ خزعل و عليه تركمنها. 4. سال 1304: عمليات عليه عربهاي ساكن خوزستان، عليه تركمنها و در لرستان، عليه والي پشتكوه. 5. سال 1305: عمليات در لرستان و كردستان.
لرها حمله شديدي را عليه يك پادگان در خرمآباد تدارك ديدند كه منجر به شكست و تلفات شديد و محاصره پادگان خرمآباد شد. اقدام ناجوانمردانه اميراحمدي خسارات مالي و جاني بسيار زيادي وارد كرد. شورش جديد در لرستان بدون شك، به علت خشم و انزجاري بود كه در اثر اعدام روساي قبايل به مردم آنجا دست داد. در واقع لرها خودشان طي نامهاي به مجلس اعلام كردند كه آنان ايرانياني وفادار هستند، ولي براثر اقدامات فرماندهي لشكر غرب مجبور به جنگ شدهاند. اين عقيده به نحو گستردهاي حتي در درون خود ارتش نيز رواج داشت كه امير احمدي شخصاً و مستقيماً مسئول اين شورش است. در يك تحليل ساده گفتهاند: انگيزه امير احمدي در ارتكاب اين قتلها صرفاً حرص و آزمندي شخص وي بوده است. [ زيرا] سران لرها، افرادي متمول بودند و وي اميدوار بود كه به بخشي از ثروت آنان دست يابد، كاري كه با رؤساي قبايل ديگر نيز كرده بود. وي در واقع افسري قسيالقلب، بيرحم و بيصفت بود و به همين دليل به قصاب لرستان مشهور شد. اما اگر اين حركات بر روي انگيزههاي شخصي استوار بود چرا ديگر افسران نيز دست به چنين كارهايي زدهاند؟ براي مثال سرگرد رضاقلي خان فرمانده نظامي دزفول، ابراز عقيده كرد كه سران لر و عرب بايد به هر طريق ممكن كه اقتضا كند، حتي با زدن خنجر از پشت هم كه باشد، دستگير و اعدام شوند و امور خوزستان و لرستان بايد بر پايه سركوب تمام رهبران قبايل و نابودي همه مقامات محلي نظم و نسق يابد. هر چند لرها در سال 1304 شروع به تسليم سلاحهاي خود كردند و تعداد زيادتري از افراد هم با در دست داشتن اماننامه براي بحث درخصوص آيندة خود به مقر نيروهاي ارتشي ميآمدند اما بار ديگر در مهر ماه 1304 فرمانده نظامي مرتكب عملي رياكارانه نظير نيرنگ اميراحمدي شد و عدهاي از سران قبايل لر را كه تعدادشان كمتر از 20 نفر نبود و در واقع تقريباً همة آنها از سران قبايل مهم به شمار ميآمدند و اماننامه داشتند، در خرمآباد دستگير و اعدام كرد. فرمانده مزبور علت اين اقدام خود را چنين توجيه ميكرد كه افراد قبايل بدون داشتن رهبري، قادر به جمع شدن به دور يكديگر و ايجاد يك نهضت مخالف عليه دولت نيستند. اين توجيه به روشني نشان ميدهد كه اتخاذ روشهاي مزبور را نبايد صرفاً ناشي از بيرحمي فرماندهاني دانست كه خودسرانه عمل ميكردند بلكه ثمرهي ديدگاههايي بود كه در ميان نظاميان ارشد بسيار رايج بود و موافقت رسمي بالاترين سطوح ارتش و حكومت را هم داشت. طبيعتاً قتل رؤساي قبايل، خصومتهاي ديرينه لرها را تجديد كرد و در ظرف يك ماه، منطقه جنوب لرستان دوباره صحنه ناآرامي شد. قتلعام و غارت تقريباً به صورت بخشي از جنگ با عشاير درآمده بود. واقعيت اين است كه موجود نبودن موقعيت براي غارت، غالباً منجر به نارضايتي در ميان نيروهاي ارتشي ميگرديد و انگيزهاي براي جنگهاي بعدي ايجاد نميكرد. براي مثال، عمليات عليه تركمنها در سال 1304، معمولا همراه با ددمنشي عمدي و غيرعمدي چشمگيري بود. گزارش رسيد كه وقتي سرتيپ جان محمدخان دولو، با نيروي عظيمي مشغول پيشروي در دشت تركمن بود، مرتكب شنيعترين خشونتها شد. در هر دهكدهاي تعدادي از مردم به دار آويخته شدند و اموالشان به غارت رفت. به زنان هتك حرمت شد و جواهراتشان را به سرقت بردند. هر يك از افسران و افراد نيروي مذكور با دستي پر كه حاصل غارت قبايل تركمن بود، بازگشته بودند و سرتيپ دولو كه گفته ميشد، بسياري از افراد را شخصاً به گلوله بسته است، از اين رهگذر ثروت زيادي انباشته بود. رفتار افراد تحت امر دولو با تركمنها كه مقاومت كمي در برابر نيروهاي اعزامي داشتند، بسيار خشونتآميز بوده است. اين رفتارهاي وحشيانه به دلايل عميقتري ميبايست صورت ميگرفت نه فقط غارت عشاير يا براي ايجاد توسعه و پيشرفت. در مرداد 1303 فريزر، خاطرنشان ساخت از تمام منابع گزارش ميرسيد كه در سرتاسر كشور تقريباً با تنفر از رضاشاه ياد ميكردند. وانگهي، همانطور كه مردم عادي به رضاخان اعتمادي نداشتند، وي نيز بينهايت به مردم بياعتماد بود و ادعا ميكرد كه روحيه همكاري را فقط ميتوان در ميان ارتشيان جستجو كرد. حملات گسترده و بيمهاباي ارتش به عشاير، اين نجيبترين اقشار جامعه، اثر فراواني بر افكار عمومي گذاشت و بر عدم محبوبيت رضاشاه و بعدها محمدرضا افزود و حتي به عنصري از وحشت بدل شد. ايوانف در اين باره مينويسد: عشاير عليه سياست خشن دولت در مورد خلع سلاح و اسكان اجباري كه باعث مرگ و مير بسياري از دامهاي آنان ميشد، دست به قيام ميزدند. دام و احشام براي ايلات و عشاير بزرگترين و مهمترين منبع درآمد است و روي اين اصل از ميان رفتن احشام براي آنها بسيار گران تمام شد و آنها را وادار به قيام عليه نيروهاي دولتي نمود. بسياري از سران عشاير كه مخالف سياست مزبور بودند به وسيله دولت دستگير شدند. عدهاي از آنان را تيرباران و جمعي ديگر را زنداني كردند و عدهاي را به عنوان گروگان نگاه ميداشتند. در نواحي ييلاق و قشلاق عشاير، حكومت نظامي اعلام شد و ماموران دولتي با زور و قلدري در آن نواحي حكومت ميكردند و به اذيت و آزار عشاير ميپرداختند. اجراي چنين سياستي باعث مخالفت ايلات و عشاير نسبت به رضاشاه گرديد و از سال 1925 ميلادي تا اوايل دهه سوم، پي در پي قيامهاي عشاير به وقوع ميپيوست. در اين قيامها هم افراد ساده ايلات و عشاير و هم خانها شركت داشتند. سران ايلات و عشاير از آن جهت در قيامها شركت ميكردند كه از زور و قلدري و استبداد ماموران فرمانداري نظامي نمايندگان شاه به ستوه آمده بودند. هر چند نبايد از نظر دور داشت كه سران ايلات و عشاير از عقبماندگي افراد عشاير استفاده ميكردند و سعي داشتند تا از مبارزه عشاير عليه دولت به نفع خود استفاده نمايند. در سالهاي 1924 ميلادي قيام تركمنها و كردها در نواحي شرقي سواحل درياي خزر شروع شد. در سالهاي 1925 تا 1928 قيام بلوچها در بلوچستان، به طور لاينقطع ادامه يافت. در سالهاي 1937 عشاير جنوب ايران يعني عشاير دشستان و تنگستان كه در سواحل خليج فارس مسكن داشتند، دست به قيام مسلحانه زدند. سپس عشاير ممسني و بويراحمدي نيز عليه رضاشاه طغيان كردند. از بهار سال 1929 قيام عشاير جنوب، سراسر جنوب ايران را فرا گرفت. در ميان بختياريها نيز نارضايتي و هيجان ديده ميشد. فجايعي كه به وسيله بعضي از مأموران نظامي در مورد كوچنشينان زحمتكش صورت گرفت، به حدي است كه ميتوان دهها جلد كتاب قطور دربارة آن نوشت. به طور كلي سركوبي عشاير توأم با زور و فريب و ستم بود و مأموران دولتي مرتكب انواع و اقسام اعمال ناشايست ميگرديدند. آن لمبتون، سياست رضاشاه را در قبال ايلات و عشاير كوچنشين و اسكان آنها چنين بيان ميكند: از كوچ و مهاجرت سالانه ايلات در فصل زمستان به چراگاههاي تابستاني جلوگيري به عمل آمد. براي اسكان ايلات هميشه مكانها و مناطق مناسب انتخاب نميشد، بهداشت و آموزش آنها تأمين نميشد و تسهيلات كافي از طريق آموزش كشاورزي و تهيه ابزار و آلات كشاورزي در اختيار ايلات قرار نميگرفت. وي معتقد است: سياست ايلزدايي رضاشاه كه اصلاً خوب درك نشد و به نحو نامطلوبي به اجرا درآمد، منجر به وارد آمدن زيانهاي سنگين به احشام و چوپانان و در نتيجه تقليل تعداد آنها و فقر ايلات شد. به هر حال، دولت مركزي از طريق ارتش نوين، اسكان عشاير را در بخشهاي مختلف ايران آغاز كرد تا گروههاي ايلي را تحت كنترل در آورد. مجلس شوراي ملي در سال 1310 لايحهاي را براي اسكان ايلات كوچنشين در بلوچستان، كردستان، خوزستان، لرستان، آذربايجان و ديگر بخشهاي ايران تصويب كرد. اين سياست عليرغم مخالفت شديد نمايندگاني چون آيتالله مدرس به اجرا درآمد. كنارهگيري رضاشاه از قدرت در سال 1320 به رؤساي تبعيدي ايلات امكان داد تا به خانههاي خود بازگردند و بناي قدرت خود را مجدداً سازماندهي كنند. ايلاتي كه در دوره رضاشاه خلع سلاح شده بودند؛ دوباره مسلح شدند و مناطق ايلي را در كنترل خود گرفتند. با از هم پاشيدن بنياد ارتش در جريان اشغال كشور، ايلات دوباره فرصت مسلح شدن پيدا كردند. فرزندان و نزديكان رؤساي تبعيدي يا اعدام شدة ايلات نيز مدعي رهبري ايلات خود شدند. از سال 1320 تا 1328، دوره جديدي از كشمكش ميان دولت مركزي و گروههاي مسلح ايلي در مناطق مختلف ايران آغاز شد، اين كشمكشها در كردستان، فارس و بويراحمدي رخ داد كه چندان به طول نينجاميد. كمي پس از عقبنشيني نيروهاي متفقين از ايران، سياستهاي تمركزگرايانه محمدرضا پهلوي به اجرا درآمد. نيروهاي ايلي بار ديگر خلع سلاح شدند و كوچنشيني جاي خود را به يكجانشيني داد. ريچارد تاپر، سياستهاي شاه جديد را چنين توصيف ميكند: طي سالهاي دهه 1950 و 1960، و پس از سقوط مصدق، محمدرضا، سياستهاي پدر خود را در قبال ايلات با احتياط بيشتري از سرگرفت. رؤساي ايلات تبعيد شدند، احكام رياست لغو شد، با اجراي طرحهاي آبياري در زمينهاي ايلي، كوچنشينها تشويق به يكجانشيني شدند و اصلاحات ارضي سالهاي دهه 1960 در نابود كردن قدرت اقتصادي رؤساي ايلات، برخي موفقيتها به دست آورد. مقاومتهايي نظير قيام ايلات قشقايي و بويراحمد در فارس در سال 1963 بيرحمانه سركوب شد. اصولاً وجود «ايلات» و حتي «كوچنشينها» به طور رسمي انكار ميشد. البته سركوب سبعانه عشاير را نبايد به حساب قدرتمندي ارتش گذاشت. بيكفايتي ارتش در مقابله با قيامهاي عشاير فارس در سال 1308، قوياً از وجود مشكلات مزبور حكايت ميكند. به طوري كه از گزارشهاي فوق درباره موارد متعدد آرام كردن عشاير برميآيد، رضاشاه نيز همچون ساير فرمانروايان سنتي ايران، همواره از نفاق و دودستگيهاي داخلي عشاير بهرهبرداري ميكرد و با بهجان هم انداختن آنان، ايجاد نفاق ميان خاندانهاي عشايري و قرار دادن خانها رو در روي يكديگر، تهديدات نظامي و نيرنگ و فريب آشكار، توانست كنترل دولت مركزي را برمناطق مزبور اعلام كند. هنگامي هم كه اجراي روشهاي مزبور كار ساز نيفتاد و ارتش ناگزير شد به جنگ واقعي عليه عشاير در سالهاي 1299 تا 1305 دست بيازد، كارنامه ارتش نااميد كننده بود. اين وضعيت در نيمه دوم دهه 1300، نيز ادامه داشت. در سال 1308، شورشهاي همزمان اتحاديههاي عشايري فارس كه به بخشهايي از منطقه بختياري نيز گسترش يافت، چالشي بزرگ را در برابر بقاي قدرت رژيم عرضه كرد. بالاخره اين شورشها نيز به نحوي خاموش شد. البته همانگونه كه بيان شد، نه از طريق زور و قدرت نظامي، بلكه به لحاظ وجود تفرقه و نفاق هميشگي ميان قبايل، و بازي سياسي مقامات تهران و بالاخره و مهمتر از همه، كمبود تفنگ و به خصوص مهمات در عشاير رو به خاموشي نهاد. اگرچه ارتش اعتبار كامل سركوب عشاير را تماماً به حساب قدرت خود ميگذاشت ولي به نظر ميرسد كه نقش ارتش در نتيجه نهايي جنگ، در واقع ناچيز بوده يا اينكه اصلاً نقشي نداشت. آغاز شورش در جنوب ايران در سال 1308، آخرين چالش جدي قبيلهاي بود كه در برابر رضاخان به وجود آمد. اگرچه در خلال سالهاي دهه 1300، ارتش دائماً درگير زد و خوردهاي كوچك با قبايل بود، ولي با فرارسيدن سالهاي دهه 1310 دولت به اهداف خود در رابطه با آرام كردن قبايل و اسكان آنان نايل آمد و عمليات واقعي نظامي كمتر شد و از لحاظ دامنه نيز محدودتر گرديد. هر چند در اين مدت، قتل و غارتها، ضربات سهمگيني بر پيكر عشاير فرود آورد و فشار طاقتفرسايي را بر آنان وارد ساخت، اما چون كوچ و اسلحه در زندگي عشاير منطق اجتماعي و اقتصادي نيرومندي داشت، اين طرح با مقاومت روبرو شد و عليرغم تحمل سختيهاي فراوان، عشاير همچنان به زندگي خود ادامه دادند. تا جايي كه در اولين فرصت اتاقها و خانههايي را كه دولت براي آنها ساخته بود، ويران كردند و به زير سياه چادرها رفته و سلاحها را از دل خاك در آورده و روغن كاري كردند و با خصم به نبرد جانانهاي پرداختند. جالب است بدانيم كه در سال 1382، 000,300,1 تن عشاير كوچنده داريم كه حدود 20 درصد گوشت قرمز كشور را تأمين ميكنند. خلاصه و نتيجهگيري حكومت پهلوي (رضاشاه و پسرش) ـ كه در جهت اهداف سياسي، اقتصادي و نظامي استعمار ميخواستند، قدرت سياسي متمركز و بلامنازعي به وجود آورند، كمر به نابودي عشاير بسته بودند؛ـ از هيچ جنايتي براي رسيدن به اهداف خود فروگذار نكردند. آنها با استفاده از جنگافزارهاي پيشرفتة ارتش به ويژه، توپخانه و هواپيما و عدم برخورداري عشاير از اين سلاحها و با استفاده از انواع نيرنگها و حيلههاي ناجوانمردانه و سوءاستفاده از احساسات پاك مذهبي آنان، امكان مقاومت نظامي و حفظ جايگاه پيشين در هرم سياسي كشور را از ايلات سلب كردند. با كشيدن راههايي كه نيروهاي ارتشي ميتوانستند از طريق آنها همراه توپخانه خود را سريعاً به قلب دژهاي كوهستاني عشاير برسانند، آنها را به اطاعت واداشت. در مناطق عشايري كشور، داستانهاي هولناكي از شيوههاي خلع سلاح و تخته قاپوي عشاير، توسط افسران ارتش آن روزگار نقل ميشود از جمله آنكه آنها خود را با سربريدن لرها و كردها، سرگرم ميكردند. در واكنش به اين اقدامات بود كه در اوت 1941 [شهريور 1320] هنگامي كه خانها به ميان عشاير خود بازگشتند، انتقام دهشتناكي از نيروهاي دولتي گرفتند. زندگي كوچنشينان پس از كودتاي 1332 به تدريج به نحوي بيسابقه دگرگون شد. اين دگرگوني بيش از هر چيز زائيده دخالت امپرياليسم غرب و گسترش سرمايهگذاري از جانب سرمايهداران ايراني و خارجي در ايران است. امپرياليسم غرب به سركردگي آمريكا پس از برگرداندن محمدرضا، راه را براي فعاليت شركتهاي خارجي در ايران باز كرد، به طوري كه در مدت كوتاهي تعداد اينگونه شركتها به نحو چشمگيري رو به افزايش گذاشت. گسترش و نفوذ سرمايهداري همگام با سياستهاي نادرست در حالي كه قشر سرمايهدار را ثروتمند كرد، كوچنشينان را به فقر و مذلت ميكشاند. براي مثال در حالي كه قيمت كالاهاي صنعتي هر سال در حال افزايش بود، قيمت فرآوردههاي دامي و كشاورزي ثابت نگه داشته ميشد. همچنين از آنجايي كه كوچنشينان و كشاورزان كوچكترين نفوذي در دولت نداشتند، طبعاً نميتوانستند در امر قيمتگذاري دخالت كنند. در نتيجه آنها قرباني منافع شاهزادگان، درباريان و سرمايهداران موجود گشتند. شاه و دار و دستهاش كه با سرمايهداران خارجي زد و بند داشتند، عشاير را به فقر كشانده و آنها ناچار راهي شهرها شدند و به صورت كارگر روزمزد به خدمت بساز و بفروشها و سرمايهداران درآمدند. از نظر سياست داخلي، فاصله سالهاي 57 – 1320 را با توجه به رابطه حكومت محمدرضا با عشاير ميتوان به سه مقطع زير تقسيم كرد: 1. مقطع 24 ـ 1320، دوره جنگ دوم جهاني، عدم تسلط دولت بر عشاير و واكنشهاي عشاير به خفقان 20 ساله. 2. مقطع 41 ـ 1325، دوره تلاش روزافزون دولت در جهت سركوبي عشاير و تسلط برآن. 3. مقطع 57 ـ 1342، دوره تكميل تسلط قدرت بر عشاير و تلاش براي استحاله آن در فرايند توسعه وابسته. انقلاب اسلامي براي اولين بار تفاوت «خوانين» و «توده ايل» را به درستي تشخيص داد و ضمن طرد بسياري از رؤساي زورگوي ايلات كه در دوره مبارزه عشاير با حكومت پهلوي با قرباني كردن ايل خود امتيازات بسيار گرفته بودند، و اعتبار خود را در مناطق ايلي و در محافل انقلابي از دست داده بودند، توجه خود را به عشاير سلحشور و با ايمان و پاكدل معطوف كرد. امام خميني(ره) رهبر فقيد انقلاب اسلامي آنان را «ذخاير انقلاب» ناميد. عشاير نيز در تمامي مراحل پيروزي انقلاب اسلامي، دفاع مقدس و سازندگي كشور، همراهي و همگامي مؤثري با ديگر اقشار كشور داشتند. عداوت و «بيدادگري» و دشمني بيش از نيم قرن «شهرياران» پهلوي با عشاير و متقابلاً عشاير با حكومت پهلوي، با فروپاشي آن رژيم به نقطه پايان رسيد. عداوت و كينهاي كه به دليل جابجاييها و تبعيدهاي بيدليل و زورگوييهاي فراوان و كشت و كشتارهاي غير انساني هرگز به آشتي تبديل نشد. زيرا به قول حكيم توس: پدر كشتي و تخم كين كاشتي پدر كشته را كي بود آشتي
اسناد ضميمه 1. سواد مراسله سفارت ايران در لندن وزارت امور خارجه 3635 – 14/6/8 [130] سواد مراسله سفارت ايران در لندن مورخه 23/5/308 ـ عــ 248 روز يكشنبه 13 ماه مرداد 308 وارد لندن شده در سفارت قرار گرفتم و اگرچه اغلب رجال دولت و در آن ميان وزير امورخارجه و رئيس الوزراء و حتي رئيس شعبه شرق وزارت امورخارجه در لندن نيستند و اغلب به ييلاق و مرخصي رفتهاند برحسب معمول فرداي روز ورود خودم مراسله بعنوان وزير امورخارجه انگليس نوشته و ورود خود را اطلاع دادم و پس از وصول جواب مشعر بر دريافت مراسله توسط تلفون از وزارت ترتيب پذيرفتن اين جانب در وزارت خارجه استعلام شد و معلوم گرديد كه سر رونالد ليندري معاون دائمي يا (مديركل) وزارت خارجه خواهد پذيرفت و لهذا پس از تعيين وقت روز پنج شنبه 17 مرداد به وزارت خارجه و ليندري را ملاقات كردم قريب نيم ساعت مذاكره شد. در باب شرفيابي حضور پادشاه گفتند چون بواسطه ناخوشي از كارها مخلوع است وليعهد خواهد پذيرفت و قرار آن خواهند داد. راجع به اوضاع سياسي ايران قدري صحبت بميان آمد و مشاراليه از اغتشاشات اخير صحبت كرد و ميخواست نشان بدهد كه اين اوضاع لازم و ملزوم طبيعي تجدد و تغييرات اساسي است كه در ايران شروع شده و مخصوصاً تغيير رژيم سياسي و اداري ايلات كه هزاران سال طور ديگر عادت گرفتهاند و قصد اجراي (مركزيت) يعني اداره شدن از مركز و از طرف حكومت مركزي ميباشد و نبايد خيال انگشت تحريك ديگر را در آن كرد. اين جانب گفتم ابتدا اين ظهورات چنانكه گفتيد ارتباطي با حالت تغيير و انتقال از قديم به جديد دارد و اگر در اين باب سوءظني در اذهان عامه بوده و خاطر اولياي دولت را نيز بواسطه تواتر اخبار از اين قبيل و شايعات نگرانيبخش مشوب و مشوش ميداشت بهتر دانستهاند صاف و فاش بگويند و البته ممكن است در اين قبيل امور دو نوع عقيده و سليقه موجود باشد يكي سكوت و كتمان از تمام شايعات تا وقتيكه دلائل و مدارك و اسناد مثبته قطيعه در دست باشد ولو آنكه باطناً خاطر مشوب و بدگمان شده باشد و ديگري آنكه در عالم صداقت و يگانگي و صميميت اين نوع مسموعات را كه اسباب شائبه ذهني تواند باشد ذكر نموده و طرف را از وجود اين شايعات مسبوق دارند و گمان ميكنم اولياي دولت عليه با عوالم صداقت كه در ميانه بوده به وزير مختار انگليس بيپرده همه چيز را ذكر كردهاند تا در رفع موجبات حصول سوءتفاهم و سوء ظن از طرفين سعي شود. ليندري گفت اين اتهامات كه بر ما زدهاند خيلي بما برخورده و دلگير هستيم ولي چنانكه گفتيد البته مذاكره با سر ربرت كلاير در عالم صميميت عيبي نداشته است و ما حاضريم اين تكدر را فراموش كنيم. اين جانب آنچه ممكن بود در تسكين خاطر حضرات گفتم و گفتم اصلاُ هم تصور اين فقره كه دولت انگليس با آن همه مساعي كه در استحكام و قدرت دولت ايران دارد در ضعيف ساختن قدرت دولت و تقويت ايلات و غيره اقدام كند خيلي مشكل بود و نيز گفتم حاجت بذكر نيست كه اين جانب آنچه ممكن است در حسن روابط دولتين و كمك در تصفيه مسائل بين دولتين اهتمام خواهم كرد از اين بابت خيلي اظهار خوشوقتي نموده و وعده داد همه نوع مساعدت در اين زمينه بنمايد. وزير امورخارجه اواخر ماه اوت به لندن برميگردد و باز زود به ژنو ميرود تقاضا كردم در اولين موقع امكان وزيرخارجه و نيز رئيسالوزراء را ملاقات كنم گفتند در عودت آنها در اين باب اظهار خواهند نمود. در خاتمه لازم ميدانم عرض كنم كه پيشرفتهاي اخير قواي قهري و تدبيري دولت در فارس و بختياري بيش از هر اقدام ديپلوشامي [ديپلوماسي] باستحكام كار ايران و ابهت دولت در خارجه كمك كرده است و بايد در اين زمينه بيشتر كار كرد و با بيم و اميد و جلب قلوب و عدالت و تزئيد قواي قهريه نفوذ مادي و معنوي دولت در اكناف مملكتي و طبقات مختلفه ملت را بجايي رسانيد كه رخته نتوانند بيابند. زياده عرض ندارد. (حسن تقيزاده) 2. عشاير جنگجو عشاير جنگجو موضوع ايلات از مسائل غامصه امروزه است شايد سهلترين طريق براي معرفي ايلات ايران اين باشد كه اين مملكت را تشبيه به يك دايرة وسيعي بنماييم كه اطراف آن را ايلات مسلح و چادرنشينهاي مختلفي فرا گرفته باشندـ عده اين ايلات تقريباً يك ثلث كليه جمعيت ايران و در حدود سه ميلون است و زبان آنها مختلف و اكثر آنها ايراني نيستند ولي طرز زندگاني آنها عموماً يكي است در چادرهاي سياه كه از پشم احشام خود بافتهاند زندگاني نموده و اعاشه آنها از نگاهداشتن اغنام و احشام است ـ همه ساله در فصل بهار بطرف كوهها و اراضي مرتفعه شمالي مهاجرت و در پاييز مراجعت مينمايند در بعضي نقاط كه بشهرها و دهكدهها تصادف مينمايند قالي و محصولات طبيعي خودشان را با قند و چاي و ساير لوازم محتاجاليه معاوضه مينمايند از حيث خلقت طبيعي امم خيلي شجاع و متهور ميباشند. حكومت مركزي هميشه در نظر داشته است كه پرگرام ... در داخل ايلات بموقع اجرا گذارد ـ مختصري از پراگرام دولت بقرار زيل است: تعيين رؤساء ايلات توسط دولت و اختيار ندادن به آنها در انتخاب رئيس براي خود ـ دريافت ماليات بوسيله مأمورين ماليه ـ تلبس بلباس متحدالشكل و سرگذاردن كلاه پهلوي ـ خلع اسلحه. در موقع ييلاق و قشلاق ايلات حكومت نظامي ناظر اعمال آنها بوده كه در نتيجة آنها را وادار به تخته قاپو شدن بنماييد ـ اكثر ايلات در مقابل اين مقاصد و پيشنهادات دولت مقاومت و در اثر آن دولت مبادرت بسه عمليات نظامي در حدود ولايات خوزستان ـ لرستان و بلوچستان نموده است ـ با توسل باقتدار نظامي و ديپلماسي حكومت بانعقاد قراردادهائي موفق شده و رؤساي عمدة ايلات را در طهران در تحتنظر نگاه داشته است ـ در لرستان يك راه نظام بوسيله كارگران ايلات ساخته شده است. فعلاً چهارمين عمليات نظامي در جنوب ايران بر ضد قشقائيها در جريان است ـ قواي نظامي ايران كه عدة آن بالغ بر 35 هزار نفر ميباشد [يك يا چند سطر در انتهاي صفحه افتادگي دارد] بايد در سرحدي كه تقريباً 250 ميل امتداد دارد مواظب رفتار و حركات ايلات باشند خيلي ممكن [است] در هر موقعي يك واقعات جديد ري بدهد. ايلات معروف ايران بعقيده مطلعين متخصص تا اندازة نسبت به ايلات سرحدي شمال غربي هندوستان كماستعدادتر هستند در قشون ايران عدة نظامي كوهستاني كمتر است و باندازة لزوم نفرات مهندسي و اتومبيلهاي زرهپوش و طياره ندارند خطوط ارتباطيه در حدود راههاي اتومبيلرو بسيار ولي عبور بينهايت مشكل است و در آن نقاط جادة كه بشود با چرخ عبور نموده نيست ـ نظر باينكه در صفحات محل توقف ايلات اردوي نظامي بقدر مكفي نيست ناچار از شهرها و نقاط بعيده ديگر با كاميون بايد قشون برسانند.
طغيان قشقاييها در اين موقع طغيان ايلات فارس باعث نگراني عمده شده است اين طغيان در اواسط ماه آوريل در ايل بهارلو و قبيلة از عرب كه ايل خمسه ناميده ميشود شروع و با سرعت تامي بايل قشقايي كه اصلاً ترك و داري 130 هزار نفر افراد و مسلح ميباشند سرايت نمود. محل قشقايي بطول 200 ميل از طرف خليج فارس و شصت ميل بطرف اصفهان وسعت دارد ـ مذاكرات از ماه آوريل تا اوايل ماه مه با آنها جريان يافت و ضمناً دولت به اندازة كه ممكن بود بوسيله كاميون عدة از طهران اعزام مينمود نظر باينكه نتيجة از مذاكرات حاصل نشده در آخر ماه ماه شروع بجنگ شد ـ تاكتيك ايلات در جنگ اين است كه بطور وحشيانة مشغول حمله و بواسطه اسبهاي كوهستاني كه دارند غالباً پيشرفت مينمايند و بهمين واسطه روابط تلگرافي را قطع و جادة را كه بطرف شيراز از بين جبال عبور مينمايد متصرف و مسدود ميدارند. تا اواسط ژوئن قواي دولتي بواسطه مسدود نمودن خطوط ارتباطيه مجبور باتخاذ حالت دفاعيه بوده و ارتفاعات اطراف شهر شيراز را متصرف و در مقابل حملات ايل در راههاي كوهستاني مقاومت مينمودند حال بواسطه تجهيز قوا و ورود قواي امداديه چنين تصور ميشود كه وضعيت تغيير كرده و قشون شروع به حمله نموده نموده و مقاومت ايلات تحليل رفته باشد. 3. هيجان ايران: فعاليت عشاير (دارالترجمة وزارت امور خارجه) ترجمة تاميز منطبعه لندن مورخه 11 ژوئيه 1929 شماره: 3572ـ 1929 هيجان ايران فعاليت عشاير (از وقايعنگار مخصوص تايمز)
طهران 10 ژوئيه 1929 در اين اواخر بواسطه حدوث هيجان در ميان بختياريها قشون با اتومبيل باصفهان اعزام گرديده است. از قرار اطلاع واصله مذاكرات با روساء قشقايي و ساير روساييكه در شيراز هستند به طرز خوشي جريان دارد. معذلك اخبار واصله راجع بعشيره بهارلو مايه تشويش خاطر است. افراد اين ايل در ناحيه فسا و داراب واقعه در جنوب شرقي شيراز ساكن و در ميان عشاير خمسه عرب از همه بيشتر اهميت دارند. اغتشاش آنها در ماه آوريل شروع گرديده و حاليه اهتمام دارند از تحت حكومت ايران خارج شوند. بموجب اخباريكه به لندن واصل گرديده جعفرقلي سردار اسعد وزير جنگ براي اسكات بختياري اعزام شده در صورتيكه در موقع الحاق عشاير كهكلويه و [... ممسني] به قيام قشقايي در اوائل ژوئن خبر رسيد كه ايل مزبور حاضر شده است برعليه آنها با دولت مساعدت نمايد. 4. وزارت دربار پهلوي وزارت دربار پهلوي نمره كتاب: 1702/ اسم پاكنويس كننده: سيدحسن/ تاريخ خروج: 7 تير ماه 1309 پيتر جكسن عزيزم در جواب مراسله 5 تير جاري تحت نمره س 6 ب ضميمه 413 كه خبر شرارت عده از بويراحمدي در حدود كچپوكاك قبل از وصول مراسله شريفه رسيده بود. اشرار مزبور براي جلب توجه بخود مبادرت باين عمل نموده و خواستند كه قواي خود را مهم جلوه بدهند كه شايد از شرائط خلع سلاح آنها تسهيلاتي حاصل شود در آن حال اوامر مقتضيه در سركوبي آنها صادر شده است. تيمورتاش 5. كمپاني نفت آنگلوـ ايران طهران 7 تير 1309 شماره: س 6 (ب) حضرت اشرف: در تعقيب مراسلة مورخة 36 ژوئن اينك خبر تلگرافي ذيل راجع به تجاوز به عمليات امتحاني ما در گچپوكك رسيده كه بعرض ميرساند. تجاوز مزبور در شب چهارم تيرماه رخ داده و عدة كه قريب سيصد نفر بودهاند به محل مزبور حمله كرده و دو نفر از ساكنين محل كه جزو مستخدمين شركت نبودهاند كشته و دو نفر ديگر را زخمي و يكي از اعضاي دفتري ما كه ايراني بوده مختصراً زخمي برداشته است. كليه عمارات مسكوني غارت شده و صدمه رسيده ولي تجاوزي به چاه و ماشينآلات نشده است. مأمورين و مستخدمين ما از گچپوكك به گچكر وقع اعزام شده و عمليات مادر گچپوكك براي مدت مختصري به تعويق خواهد افتاد تا تعميرات لازمه شده و ترتيب لازم براي استحفاظ آن نقطه داده شود. با مشورت رئيس ساخلوي محل و فرماندة قواي خوزستان مقرر شده كه پنجاه نفر مستحفظ محلي استخدام شوند و يكصد و پنجاه نفر نظامي هم از ناصري با اتومبيلهاي شركت اعزام شدهاند. اولين قسمت نظاميان كه 50 نفر بودند در تاريخ 5 تير وارد گچپوكك شده است و امنيت را برقرار كردهاند بطوريكه وضعيت آن ناحيه بحال عادي رسيده است. بقرار راپورت واصله متجاوزين به باشت مراجعت كرده و با رسيدن بقية نظاميان تصور نميرود كه تجاوز ديگري بشود. با تجديد احترامات فائقه ـ ارادتمند حضرت اشرف اعظم آقاي تيمورتاش وزير دربار پهلوي دامت شوكته 6 . بويراحمديها طهران 10 تيرماه 1309 نمرة 3508 س 6 (ب) حضرت اشرف گراميم: تشكرات خود را براي مراسلة شريفه 1703 مورخة 7 تير بعرض ميرساند. در دو مراسله سابق خود غرض از راپورت دادن شرارت بويراحمديها اين بوده كه اطمينان حاصل كنم كه قضيه بعرض حضرت اشرف رسيده باشد. دولت به فوريت و بطرز مؤثري اقدام فرموده و باعث خوشوقتي است كه اقدامات مقتضي براي مجازات آنها و جلوگيري از تكرار اين وقايع كه مانند سال قبل خساراتي به كمپاني وارد آورده خواهد شد. با تقديم احترامات فائقه ـ ارادتمند حضرت اشرف حضور محترم حضرت اشرف آقاي تيمورتاش وزير دربار پهلوي دامت شوكته 7. جواب بدهيد پيتر جكس عزيزم ـ در جواب مراسله 5 تير جاري تحت نمره س 6 ب [ناخوانا] ميدهم كه خبر شرارت عده از بويراحمدي در حدود گچپوكاك قبل از وصول مراسله شريفه رسيده بود. اشرار مزبور براي جلب توجه بخود مبادرت به اين عمل نموده و خواستند كه قواي خود را مهم جلوه بدهند كه شايد در شرايط خلع سلاح آنها تسهيلاتي حاصل شود در هر حال اوامر مقتضيه در سركوبي آنها صادر شده است. 8 . عمليات در ناحية گچ پوكاك طهران 5 تير 1209 نمرة س 6 (ب) حضرت اشرف: الان تلگرافي از آبادان به تاريخ ديروز رسيده و مشعر است كه عمليات ما در ناحيه گچپوكاك در نزديكي گچكروقع كه در شمال غربي بوشهر واقع است از طرف عدة كه بالغ بر يكصد و پنجاه نفر بويراحمدي بودهاند مورد حمله واقع شده و در نتيجه آنجا را غارت كرده و صدماتي به مؤسسات ما وارد آوردهاند. مراتب به حكومت خوزستان و فرماندة قواي خوزستان اطلاع و فوراً مشاراليها عدة بوسيلة اوتوموبيلهاي شركت اعزام داشته و در عين حال مستحفظين هم از گچ كروقع به آن نقطه انتقال يافتهاند. هرگونه وقايعي ديگري كه رخ داده و اطلاعي برسد البته بعرض حضرت اشرف خواهد رسانيد. با تجديد احترامات فائقه ـ مدير مستقيم حضور محترم حضرت اشرف اعظم آقاي تيمورتاش وزير دربار پهلوي دامت شوكته
__________________________ 1. صفينژاد، جواد؛ مباني جغرافياي انساني، تهران، 1366. 2. كياوند، عزيز؛ حكومت و سياست و عشاير، تهران، 1368. 1. رجايي، فرهنگ؛ معركه جهان بينيها، شركت انتشارات احياء كتاب، تهران، 1373. 1. پاپلي يزدي، محمدحسين؛ كوچنشيني در شمال خراسان، ترجمه اصغر كريمي، مشهد، 1371. 1. كروني، استفانين؛ ارتش و حكومت پهلوي، ترجمه غلامرضا بابايي، تهران، 1377، انتشارات خجسته،ص 311. 2. هدايت، مهديقلي؛ خاطرات و خطرات، چاپ سوم، تهران، 1361، ص 351. 3. همان، ص 379. 1. كروني، استفانين؛ همان، ص 259. 2. همان، ص 8 – 379. 3. همان، ص 380. 1. كروني، استفانين؛ همان، ص 381. 2. همان، ص 382. 1. كروني، استفانين؛ همان، ص 84 – 383. 1. امانالهي، اسكندر؛ كوچنشيني در ايران، بنگاه نشر و ترجمه، تهران، 1360 1. Ann. Lamdton, and Peassants in Persia. 2. آيتالله شهيد مدرس، طي نطقي تأثيرات منفي اين سياست را بر اقتصاد ايران به وضوح بيان كرد. ر. ك: دلدم، اسكندر؛ زندگي پرماجراي رضاشاه نشر گلنام، تهران، 1371، 3. Lois Beck tribes and state in nineteenth and twentieth century Iran. 4. كياوند، عزيز؛ حكومت، سياست و عشاير، تهران، 1368. 1. Tapper, Richard, the conflict of tribe and state. و سخنراني هويدا در مركز ژرژ پمپيدو در پاريس. 1. كروني، استفانين؛ ارتش و حكومت پهلوي، ترجمه غلامرضا علي بابايي، انتشارات خجسته، تهران، 1377، صص 413 – 412. 2. كياوند، عزيز؛ حكومت، سياست و عشاير؛ انتشارات عشايري، تهران، 1368. 1. آوري، پيتر؛ تاريخ ايران (جلد دوم)، ترجمه مهدي رفيعي مهرآبادي، تهران، موسسه انتشاراتي عطايي. 1. امانالهي، سكندر؛ كوچنشيني در ايران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360، (با اندكي تلخيص). 2. تقوي مقدم، سيد مصطفي؛ تاريخ سياسي كهكيلويه، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، تهران، 1377. | |
توضیح: از سایت موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی اخذ شد.