در نظر انديشه‌وران اسلامي به ويژه عارفان، با اينكه تعبيراتي از قبيل آباء و امهات و مواليد كه در آثار فلاسفة قديم مطرح شده است، پذيرفتني است و نيز «اگرچه از افلاك و انجم اثرها بر اين عالم سفلي مي‌رسد»، اما «چون در اصل كار ايجاد بنگرند، فلك را نيز همچون باقي مخلوقات محكوم حكم ملك جبّار مي‌يابند. افلاك و انجم در اين حركات و آثار و احكام كه از اوضاع ايشان به عالم سفلي مي‌رسد، نه به اختيار خودند، كه همه مجبور حكم الهي‌اند» (محمد لاهيجي، 184). در نوشته‌هاي فلاسفة اسلامي گاهي «عقل كلي» و «نفس كلي» و «طبيعت كليه» نيز آباء و امهات محسوب شده‌اند و از «تزويج» ميان آنها سخن رفته است: «عقل كلي را كدخداي عالم و طبيعت كليه را كدبانوي جهان گردانيد و نفس كليه را واسطه ساخت كه از جهت تجرد قبول كرده، به جهت تعلق صرف نمايد، تا اثر فيض اعلا به جميع ذرات وجود سرايت تواند نمود. و مابين عقل كلي و نفس كليه رابطة تأثير و تأثر كه در حقيقت تزويج معنوي است، متحقق ساخت، تا انواع موجودات علوي و سفلي تولّد نمود» (عبدالرزاق لاهيجي، 2).
برخي از دانشمندان صوفي مشرب، برداشت ديگري از اين مطلب دارند، بدين معني كه آباء را بر «عقول و نفوس و طبايع» و امهات را بر «افلاك و انجم و عناصر» اطلاق كرده آنها را با عالم ملك و ملكوت يا ظلمت و نور سنجيده و كوشيده‌اند سخنان فلاسفه را با تعبيرات عرفاني و ديني هماهنگ سازند: «بدان كه عقول و نفوس و طبايع را عالم ملكوت مي‌گويند و افلاك و انجم و عناصر را عالم مُلْك مي‌خوانند. حاليا بدان كه ملكوت درياي نور است و ملك درياي ظلمت. اين درياي نور را آباء مي‌گويند و اين درياي ظلمت را امهات مي‌خوانند و اين آباء و امهات دست در گردن هم آورده‌اند و يكديگر را در بر گرفته‌اند. و از اين آباء و امهات مواليد پيدا مي‌شوند و مواليد معدن و نبات و حيوانند» (نسفي، 163،‌ 164).
در آثار اسلامي گاهي به جاي «آباء علوي» اصطلاحات ديگري از قبيل: آباء فلكي، آباءِ اثيري، آباءِ ثمانيه (فلك ثوابت و هفت سيّاره)، اباء سبعه (هفت سيّاره) و يا هفت آباء نيز به كار رفته است، ولي نحوة توجيه مطلب همان است كه اشاره شد.
مآخذ: تهانوي، محمد بن علي، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش الويس اشپرنگر، كلكته،‌1862م، 1/90، 99، 2/1078؛ قطب‌الدين شيرازي، محمود بن مسعود، شرح حكمةالاشراق، 1314ق؛ لاهيجي،‌عبدالرزاق،‌ گوهر مراد، تهران، 1271ق؛ لاهيجي، محمد، شرح گلشن راز، تهران، 1337ش؛ ناصرخسرو،‌ ابومعين،‌ جامع الحكمتين، به كوشش هانري كُربن و محمد معين،‌ تهران، انستيتو ايران و فرانسه، 1332ش، ص 70؛ نسفي، عزيز،‌ الانسان الكامل، به كوشش ماريژان موله، تهران، انجمن ايرانشناسي فرانسه در ايران، 1962م.
صمد موحد