جغرافياي تاريخي شهرستان سرخس با تكيه برمتون جغرافياي تاريخي و سفرنامه ها

مقدمه  

سرخس در منتهي اليه شمال شرقي استان خراسان رضوي  ودر180 كيلومتري شهر مشهد قرار دارد ، اين شهرستان با وسعتي معادل 5472 كيلومتر مربع و درمجاورت تركمنستان و تقريبا بين دو نصف النهار 30 تا60 و 15 تا 61 درجه شرقي و بين دو مدار 36و36تا40درجه شمالي قرار گرفته است .

حد طبيعي منطقه را درجنوب ، رودخانه كشف رود و حد شرقي را رود تجن ( از پيوستن رودخانه هريرود  و كشف رود ) وحدود طبيعي غربي و جنوب غربي را آخرين امتدادهاي ارتفاعات كپه داغ مشخص مي نمايد .

آب و هواي آن به دليل تاثير پذيري از ريگزار قره قوم در زمستانها سرد و در تابستانها گرم و خشك است .اين شهر با بارندگي كمي دارد  و براي كشاورزي از آب رود تجن كه ميان ايران و تركمنستان مشترك است و چاهها ي عميق و نيمه عميق استفاده مي شود .

خاستگاه ايرانيان – سرخس عهد باستان 

بنا بر اوستا كهن ترين نوشته ي ايراني ، خاستگاه ايرانيان اميريان ائيريانم و نجو   Vajoairyanimآمده است كه در زبان پهلوي ايرانويج eranvej شده است كه مركز اصلي ايراني هاست كه در كنار رود و نگوهي دائيتي واقع شده است كه در متون پهلوي و نگوهي دائيتي  همان و هرود است و در جايي ديگر و هرود ، رود جيحون «اكسوس » آمده است . 1

در كتاب وداع كه قدمت سروده هاي آن از 2000 تا 1000 پيش از ميلاد است ، آمده كه آرياها در اين عصر در سرزميني بنام آريه ورته مي زيسته اند كه ظاهرا اين نام در كتاب اوستا آئيريانه وئجه آمده است ، آريه ورته به معني چراگاه شبانان آريايي است 2 .

بنا به دلائلي قسمتي از ايرانيها جاي اصلي خود را ترك مي كنند و به مهاجرت مي پردازند و به سوي فلات ايران مي آيند و اين مهاجرت چندين بار به صورت چندين موج صورت مي گيرد 3

در اوستا اسامي شانزده كشور مسكن اقوام مزبور آمده است كه عبارتند از : «

1-   آيرانَ وَاجَ يا مملكت آريانها 2-سوغَدَه = سغد 3- مورو مرو 4- باخذي =باختر 5- نيسايه ( كه بعضي آن را با محلي در دوفرسخي  سرخس و برخي با نيشابور تطبيق مي كنند ) 6- هَرَاَيَو =هرات  7- وَاي كرثِ =كابل 8- اورو =توس يا غزنه ، 9- وَهرگان =گرگان10- هَرَهَواتي = رُخج ( در جنوب افغانستان ) 11- اي تومنت = وادي هيلمند يا هيرمند 12- رَگَ=ري 13- شَخَريا چَخَزَ = شاهرود 14- وَرنَ =صفحه البرز يا خَوار -15-هَپتَ  هندو=پنجاب هند 16- ولاياتي كه در كنار رودخانه رنگاست و سريا مديرندارد ( معلوم نيست كجا بوده است » 4

آرياييها از راه خراسان به فلات ايران وارد شده و سپس فلات ايران را اشغال كردند. دردوران ماقبل تاريخ بنا به حكايت اساطير، خراسان بزرگ كانون مشتعل حوادث زندگي نژاد آريا بوده است ، آرياييهاي شمال شرقي فلات براي اولين بار بعنوان «ايرانيان » در برابرحملات مداوم سكاها از شمال ، در خراسان بزرگ ، سازمان سياسي و نظامي بزرگي تشكيل دادند وبدين ترتيب ابتدا در خراسان است كه ملت ايران از ميان اقوام آريايي شكل مي گيرد .

در دوره مادها و هخامنشيان ، خراسان يكي از ايالتهاي اين دولتها بوده و با نامهاي پارت ، پارئه و يا پارئو در دولت ماد، وَرنَه =پرثوا =پارتر =پارتي يه در دولت هخامنشي قابل تطبيق است ، برخي استان سمنان فعلي را نيز جزئي از سرزمين پارت معرفي ومحسوب كرده اند . 5

در تقسيمات كشوري دوره هخامنشي ، كشور ايران بر اساس ملاحظات قومي و نژادي به 30 ايالت تقسيم مي شده است كه يكي از آنان خراسان يا پارت ذكر شده است . 6

متون تاريخي حاكي از اين هستند كه همواره در دوران هخامنشي طغيانهايي عليه سلاطين و حكام هخامنشي در اين ناحيه مي شده است 7

در تجارب الامم آمده است كه اسكندر ذولقرنين پس از حمله به اين ناحيه و بنا نمودن شهر سمرقند و سپس  بخارا شهر مرورا بنا نموده  و يك سال در آن متوطن مي شود و بعد از آن از راه نيشابور و سرخس به اصفهان رفته و شهر جي را مي سازد و در آنجا نيز يك سال ساكن مي شود پس از آن از راه اهواز به عراق رفته و در مدائن يك سال ساكن شده و بعد از آن به بيت المقدس مي رود 8

 قلمرو اشكانيان از هخامنشيان كمتر بوده . « سرزمين پارت از طرف شمال به خوارزم و از مشرق به هرات و از جنوب به زرنگ و ازمغرب به گرگان محدود مي شده است . مي توان گفت كه پارت عهد قديم شامل شهرهاي دامغان ، شاهرود ، جوين ، سبزوار ، نيشابور، طوس ، بجنورد ، قوچان ، درگز ، سرخس ، اسفراين ، جام ، باخرز ، خواف ، كاشمر و تربت حيدريه بوده است . طول اين منطقه 408 كيلومتر و عرض آن 200 كيلومتر بوده و بالغ بر 96هزار كيلومتر مربع مساحت داشته است »9

در ميراث باستاني ريچاردن فراي به نقل از ايزيدور آمده است كه :

ارشك در شهر اساك Asaak به شاهي نشست و در آنجا آتش جاويدان نگاه مي داشتند .پس بسياري شهرها در خراسان كنوني جاي داشتند كه در آغاز تاريخ اشكانيان اهميتي يافته بودند 10

با توجه به گفته ايزيدور مي توان اين نتيجه را گرفت كه در دوره اشكانيان اساك يكي از پايتختها و مراكز دولت اشكاني بوده و به همان اندازه نيز شهرهاي اطراف آن كه از جمله انها سرخس مي باشد حائز اهميت و در خور توجه است .

ناگفته نماند كه اطلاعات ما در رابطه با پارتيان بسيار كم مي باشد به نقل از فردوسي كه در چند بيت كوتاه در مورد ايشان مي گويد :

         چو كوتاه شد شاخ و هم بيخشان                               نگويد جهانديده تاريخشان

           ازيشان جز از نام نشنيده ام                                   نه در نامۀ خسروان ديده ام 11

يعقوبي نيز در تاريخ يعقوبي به شهرهايي كه دولت ايران در زمان انوشيروان و قبل از آن مالك آنها بوده اشاره دارد و مي گويد :

«از استان خراسان : نيشابور ،  هرات  ، مرو ، مرورود ، فارياب ، طالقان ، بلخ ، بخارا ، بادغيس ، باورد ، گرجستان ، طوس ، سرخس و گرگان ، و اين استان را حاكمي بود كه اورا سپهبد خراسان مي گفتند »12

« انوشيروان ايران را به چهار قسمت كرد و هر قسمت را پاذگس ناميد ، اصل پاذگس .پات گس است و به معناي رئيس يا امير ناحيه مي باشد . 13

كريستن سن به نقل از نلاكه  مي گويد كه : ايالات ذيل هر يك تحت فرمانروايي يكنفر مرزبان بوده است : ارمنستان ( بعد از 430) ، بيت آرامائي ، پارس ، كرمان ، سپاهان ، آذربايجان ، طبرستان ، زرنگ ، بحرين ، هرات ، مرو ، سرخس ، نيشابور ( نيوشاهپور = ابرشهر ) طوس . بعضي از اين  ولايات وسعت زيادي نداشته و رويهمرفته گويا ساتراپ نشين هاي عهد ساساني هم مانند زمان هخامنشيان داراي حدود ثابتي نبوده است 14

جرجي زيدان نيز نظري مشابه با كريستن سن دارد و در تاريخ تمدن اسلام خود . آورده است :

« در زمان ظهور اسلام كشور ايران تحت نظر پادشاهان ساساني بدست فرمانروايان متعدد ، بنام مرزبان اداره مي شد و معناي اصلي مرزبان سرحد دار مي باشد بعضي از مرزبانان به خصوص مرزبانان نقاط دور دست استقلال كامل داشتند و داراي القاب مخصوص بودند . مثلاً مرزبان سيستان رتبيل و مرزبان سمندگان مرانگان و مرزبان طخارستان ( جيگويه ) و مرزبان بلخ سپهبد و مرزبان مرو رود باذان و مرزبان طالقان شهرك و مرزبان فرغانه اخشيد و غيره لقب داشتند و در پاره اي از نقاط مانند : ‌سرخس ، مرو ، طوس ، مرزبانان بطور عادي حكومت مي كردند . » 15

بنا به موارد فوق درمي يابيم كه سرخس در طول تاريخ قبل از اسلام و بخصوص در دورۀ ساسانيان مورد توجه بوده و يكي از ايالتهايي كه به طور عادي و مستقل حكومت داشتند توسط مرزبانان اداره مي شده است ، و بي راه به نظر نمي رسد كه بگوئيم قدمت شهر سرخس به زمان ساسانيان مي رسد .

سرخس دورۀ اسلامي

 سرخس بخشي از شهرستان مشهد ، واقع در مشرق شهرستان ، از شمال به كلات نادر و از شرق به هريرود و از جنوب به بخش جنت آباد محدود است . اين شهر از شهرهاي بسيار قديم ايرانست كه از نظر جغرافيايي ، سياسي ، طبيعي و اقتصادي حائز اهميت است .

نام قديمي شهر سرخس ، ساركيا 16 بوده و در بين راه مرو به نيشابور قرار گرفته است . 17

قديمي ترين اثري كه از سرخس سخن مي گويد ، ابن خرداد به متوفاي حدود 300 هجري مي باشد كه در كتاب مسالك و ممالك راجع به فواصل شهرها ، لقب پادشاهان و ماليات آنها ذكر مي كند ، او در كتابش آورده است :

«از نيشابور تا بَغيس 4 فرسخ ، از بغيس تا حَمراء 6 فرسخ  ،  از حَمراء تا مُثَّقب از ناحيه طوس 5 فرسخ ، از مُثَّقب تا نوقان 5 فرسخ ، از نوقان تا مرزدوران 6 فرسخ از مرزدوران تا آبگينه 8 فرسخ ، از آبگينه تا سرخس 6 فرسخ ، بنابراين ، اين فاصله 345 فرسخ است .

از سرخس تا قيصر نجار ( كاخ نجار ) 3 فرسخ ، از قصر نجار تا اُشتر مغاك  5 فرسخ  از اشترمغاك تا تلستانه 6 فرسخ از تلستانه تا دندانقان 6 فرسخ ، از دندانقان تا نيوجرد 5 فرسخ ، از نيوجرد تا مرو شاهگان 5 فرسخ . پس اين فاصله 375 فرسخ است . مرو كهن دژي دارد . »18

ناصرخسرو نيز يكي ديگر از كساني است كه اين مسير را طي نموده ، وي كه در ماه ذيقعده سال 394 ه .ق  در قريه قباديان  بلخ تولد يافته ، روزگار درازي را در مرو به سر برده  و به شغل ديواني مشغول بوده و از مرو ، سرخس و نيشابور و ... عبور نموده و وقايع سفرش را اينگونه ذكر مي كند:

« پس به مرو رفتم و از آن شغل كه به عهده من بود معاف خواستم و گفتم كه              « مرا عزم سفر قبله است . » پس ، حسابي كه بود جواب گفتم و از دنيايي آنچه بود ترك كردم مگر اندك ضروري .

و بيست وسيوم شعبان به عزم نيشابور بيرون آمدم ، و از مرو به سرخس شدم –كه سي فرسنگ باشد – و از آنجا به نيشابور چهل فرسنگ است . روز شنبه يازدهم شوال در نيشابور شدم . چهارشنبه آخر اين ماه كسوف بود . و حاكم زمان طغرل بيك محمد بود ، برادر جغري بيك و بناي مدرسه اي فرموده بود به نزديك بازار سرّاجان ، و آن را عمارت مي كردند .»19

البته در فواصل ذكر شده توسط ناصر خسرو و ابن خرداد به اختلاف نظري وجود دارد و آن اينكه ابن خرداد به فاصله نيشابور به سرخس را 345 فرسخ و فاصله سرخس تا مرو را 375 فرسخ ذكر مي كند كه جمعاً 720 فرسخ مي شود ولي ناصر خسرو اين فاصله را از مرو به سرخس 30 فرسنگ و از آنجا تا نيشابور را 40 فرسنگ كه جمعا 70 فرسنگ مي شود را ذكر مي كند .ضمن اينكه ناصر خسرو به هيچ آبادي از مرو تا نيشابور اشاره ندارد . 20

در جاي ديگري نيز ناصر خسرو به فواصل راهها اشاره داشته است و آن هنگامي كه از قاين به سرخس باز مي گردد ،  و در سفرنامه اش مي آورد :

« و از قاين به عزم سرخس بيرون آمديم . دوم جمادي الاخر به شهر سرخس رسيديم . و از بصره تا سرخس سيصدو نود فرسنگ حساب كرديم .»21

جيهاني نيز در اشكال العالم به دو مسير متفاوت و فواصل آنها از سرخس اشاره دارد :

« ... از نيشابور تا سرخس شش منزل و از سرخس تا مرو پنج منزل ... از هرات تا سرخس پنج منزل و از بلخ تا مرو الرود دوازده منزل و ... » 22

يكي ديگر از متون قديمي فارسي كه از سرخس سخن مي گويد به نقل از دكتر شريعتي ؛ حدودالعالم من المشرق الي المغرب است كه از مؤلفي گمنام به سال 723  باقي مانده است كه راجع به سرخس مي آورد :

« سرخس شهريست بر سر راه و اندرميان بيابان نهاده و ايشان را يكي خشك رود است كه اندرميان بازار مي گذرد و به وقت آب خيز اندر و آب رود جايي باكشت و برز بسيار است  و مرداني قوي تركيب اند و جنگي ، خواسته ايشان شتر است .»

حمدالله مستوفي در « نزهة القلوب » مي گويد : « سرخس ساخته افراسياب است و آبش از رودخانه اي كه از هري به طوس مي آيد » 23

لسترنج دركتاب جغرافياي تاريخي سرزمينهاي  خلافت شرقي آورده است كه :              « اصطخري و ابن حوقل رود تجند را فاضل آب رود هرات شمرده اند .ابن رسته نيز همين عقيده را دارد و گويد چون رود هرات ( يعني قسمت پايين تجند ) به دو فرسخي سرخس مي رسد رودخانه اي از آن جدا گرديده بآن شهرجاري مي شود ، بعلاوه نهرهاي چندي از آن جدا مي شود كه ولايت سرخس را آب مي دهد و مهمترين آن نهرها « خشكرود » نام دارد كه پل سنگي عظيمي بر آن بسته شده است ولي اكثر فصول سال در آن نهرها ، حتي در نهر بزرگي كه به سرخس مي رود ، آب نيست . » 24

در اشكال العالم نيز آمده است :

« سرخس – شهريست ميان مرو و نيشابور در زمين هامون و بدانجا آب روان نيست مگر آب جوي هرات كه در سالي چند روز آنجا رسد . و جمله زراعت ايشان از آب باران است و بركه ها از آب چاه و آن شهريست در بزرگي يك نيمه مرو باشد و بغايت آبادان است و نعمتهاي فراخ . هواي آن تندرست تر است و بيشتر نواحي آن مرغزار ، و آن را ديه هاي اندك و گرداگرد آن اعراب باشند خداوندان شتر و آبهاي ايشان از چاه است و آسياب ايشان بر چهارپايان از شتر و گاو و بناهاي ايشان از گل .»25

جيحاني در جاي ديگر آورده است : ... بيشتر شتران خراسان بناحيت بلخ و سرخس باشد ... » 26

اين بيان يادآور اين نكته است كه اين منطقه به لحاظ دامداري و دامپروري رونق زيادي دارد ضمن اينكه در تواريخ محل ظهور زردشت در بين آريايي ها و در خراسان بزرگ بوده و در اوستا نام او را زَرَتوشترا به معني دارنده شتر زرد يا قوي آمده است .27

همانگونه كه مي دانيم در طول فرمانروايي اشكانيان بر اين منطقه و به علت روابط تجاري اشكانيان با چينيها كه از طريق جاده ابريشم صورت مي گرفته و يكي از مهمترين وسيله ها جهت تردد و حمل بار در طي اين مسير طولاني شتر بوده و مهمتر اينكه جاده ابريشم از همين مسير عبور مي كرده و همچنين نطقه اي است بياباني با آب و هواي گرم و كم آب ، باعث شده است كه مردمان اين نقطه را به شغل دامپروري و به خصوص پرورش شتر مجبور كند .

ناصر خسرو نيز در سفرنامه اش آورده است كه :

« سرخس نام ولايت و شهري در خراسان ، در كنار راه طوس به مرو بزرگ ، در ساحل راست رودخانه مشهد ( رود تجند ) . شهري بزرگ و پرجمعيت بود و آب و هوايي خوش داشت ، در چراگاهايش شتر و گوسفند بسيار بود مردم آن در ساختن دستارها ومقنعه هاي زردوزي شده مهارت داشتند . » 28

در جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي آمده است :

« قزويني گويد، سرخس شهري بزرگ و پرجمعيت است و اهالي آن در ساختن دستارها و مغنعه هاي زردوزي شده مهارت خاصي دارند و مصنوعات آنها بممالك ديگر صادر مي شود در قرن هشتم حمدالله مستوفي درباره سرخس گويد « دور با روش پنج هزار گام است و قلعه اي محكم از خاكريز دارد و هوايش گرمسير است و آبش از رودخانه اي كه از هري به طوس مي آيد و عظيم و نيكو و هاضم  و از ميوه هايش انگور و خربزه نيكوست .» 29

بيشتر مورخان و جغرافيا نويسان بر بزرگي شهر سرخس اتفاق نظر دارند و اين مطلب در نوشته هايشان به چشم مي خورد به عنوان مثال مي توان به نظر جيهاني اشاره كرد كه شهرهاي اطراف را به جهت بزرگ بودنشان همانند سرخس مي داند و سرخس الگوي بزرگي در بين اين شهرهاست به عنوان مثال جيهاني در جايي از كتابش آورده است : « قاين در بزرگي چون سرخس است و يا نسا... در بزرگي همچون سرخس مي باشد . » 30

و همچنين در مسالك و ممالك ابن خرداد به آمده است :

«خراسان : سرزميني وسيع از مرزش از سوي عراق به آذوار قصبه جوين و بيهق ختم مي شود و منتهي اليه مرزآن از سوي هند ، طخارستان و غزنه و سجستان و كرمان است و شامل شهرهاي بزرگي از جمله نيشابور ، هرات ، مرو، بلخ، طالقان ، نسا ، ابيورد  و سرخس و شهرهاي ديگر است .»31

و در جايي ديگر«سرخس : شهري قديمي از نواحي خراسان ، شهري بزرگ و وسيع ، بين نيشابور و مرو در ميانه راه وفاصله اش از هركدام 6 منزلگاه است . »32

حافظ ابرو نيز در كتاب جغرافياي تاريخي خراسان در مورد ولايت سرخس اينگونه ذكرمي كند « آن نيز در هاموني افتاده ، كوه نزديك ندارد و حصاري محكم دارد از خاك و بناء آن قديمي است . گويند « سرخس بن گودرز » بناء آن نهاده است و آب روان آنجا در بهار > باشد . باقي سال كم < بوده [ است ] باغات زيادت ندارد ، غله دارند و گندم خوب آيد و خربزه نيز كارند . آب آن از رود هراتست  . در تابستان بدانجا نمي رسد . آب خوردن از چاهها باشد و مردم مشهور از آنجا بسيار بوده اند و در ميان مرو و نيشابور افتاده [است ] » 33

از جمله موارد ديگري كه بايد در باب سرخس ذكر كرد اين است كه سرخس يكي از ايالتهاي بزرگ ايران بوده كه بصورت ملوك الطوايفي اداره مي شده است . و اين مسئله را مي توان در گفتار ابن خرداد به يافت ، آنجايي كه راجع به القاب پادشاهان مي گويد و لقب پادشاه سرخس را زادويه عنوان مي كند . 34

سرخس محور طلائي و كانون تحولات

با توجه به موارد فوق از زمان ورود آريايي ها تا حال حاضر شايد بتوان به اين نتيجه كلي رسيد كه سرخس محور طلايي و ارتباطي در گذشته و حال با دنياي شرق ايران مي باشد اگر بخواهيم به يك نتيجه كلي برسيم بايد بگوييم كه :

1- سرخس مسير ورود آريايي ها به خراسان و سرزمينهاي فلات ايران . 35

2- ظهور زردشت در مشرق زمين و ذكر نام اين شهر در اوستا . 36

3- سرخس يكي از شهرهاي ايالت خراسان يا پارت يا پرثوا در دورۀ حكومت ماد و هخامنشي . 37

4- سرخس نقطه مورد توجه در حمله سكاها به خراسان . 38

5- سرخس كانون قيام ها و شورشها در دورۀ باستان . 39

6- سرخس مسير حركت و حملۀ اسكندر مقدوني و عبور وي از اين شهر و حركت به سمت اصفهان . 40

7- سرخس يكي از شهرهاي مهم سرزمين پارتيان . 41

8- اهميت شهر سرخس در مسير ارتباطي بين مرو و نيشابور و نزديكي آن به پايتخت اشكانيان شهر آساك . 42

9- عبور جادۀ ابريشم از كنار اين شهر  43

10- شهر سرخس يكي از شهرهاي دولت ايران در زمان انوشيروان . 44

11- نام باستاني شهر سرخس « ساركيا » و « سيركنه » . 45

12- نام سرخس در متون جغرافيا نويسان مسلمان از قبيل مسالك و ممالك ابن خرداد به – سفرنامه ناصر خسرو – اشكال العالم ، جيهاني ، حدود العالم من المشرق الي المغرب نزهه القلوب ، حمدالله مستوفي – جغرافياي تاريخي خراسان ، حافظ ابرو و ...  46

13- نام سرخس در كتب سفرنامه و كتب جغرافيا نويسان و وقايع نگاران خارجي از قبيل جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي ، لسترنج  سفرنامه بارنز ، سفرنامه سرپرستي سايكس ، شرح سفري كه به ايالت  خراسان ، مك گرگور و ايران و قضيه ايران ، لرد كرزن 47

15- سرخس محل عبور و متواري شدن يزدگرد و پناهنده شدن به مرو48

16- فتح خراسان توسط احنف بن قيس در سال هيجدهم  يا بيست و دوم و تصرف شهر سرخس توسط حارث بن حسان در زمان عمر 49

17- قيام ايرانيان و فتح خراسان در سال ششم حكومت عثمان توسط عبدالله بن عامر و فتح سرخس توسط عبدالله بن خازم سُلَمي 50

18- ورود يحيي بن زيد به سرخس و طرفداري مردم سرخس از او در مقابل بني اميه 51

19- بوجود آمدن فرقه سرخسيه 52

20 – وجود دانشمنداني از قبيل ابوالعباس  احمد بن الطيب سرخسي – عبدالرحمن سرخسي طبيب كه امام فخرالدين رازي براي ملاقات او به سرخس مي آيد – محمد بن ابي طاهر طبسي مروزي

-صدرالدين  ابو علي محمد بن علي بن الحارثان السرخسي – سعد الدين مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازاني معروف به ملاسعد تفتازاني –ابوالفضل سرخسي – و مسافرت شيخ صدوق به سرخس براي ملاقات رجال حديث دراين شهر 53

21- قيام ابو مسلم  و حمايت مردم سرخس54

22- كشتن شيبان بن سلمه الحروزي الخارجي توسط ابومسلم در سرخس 55

23- يكي از وقايع فراموش نشدني سرخس ، كشتن فضل بن سهل وزير مأمون و انتصاب حسن بن سهل برادرش به عنوان جانشين فضل به پست وزارت 56

24- نامه امين به مأمون براي پرداخت خراج سرخس و نيشابور و ولايت قومس 57

25 – راهزني محمد بن هارون ، سردار اسماعيل ساماني يا محمد بن هارون سرخسي در سرخس 58

26-ظهور حكومت غزنويان در خراسان و ماوراء النهر

27- نبرد غزنويان و سلجوقيان در نزديكي سرخس محلي بنام دندانقان 59

28- ظهور خوارزمشاهيان وفات سلطان شاه در سرخس 60

29-سرخس به عنوان يورت طغاتيمورخان ، ظهور مغول وفات سلان شاه در سرخس 61

30- بدنيا آمدن  او لجايتو بين مرو  و سرخس 62

31- قدرت يافتن خواجه علي مويد از امراي سربداريه و طرفداري مردم سرخس 63

32- حمله تيمور لنگ به سرخس براي دستگير غياث الدين 64

33- حضور ايلها و طوايفي كه در دورة سلطنت صفويان ، افشاريه ، زنديه و قاجاريه  به اين منطقه سرازير شدند 65

34- كوچ ايل سالور و طوايف ديگر تركمن در زمان آغا محمد خان 66

35- وجود رباطهاي مختلف از جمله رباط شرف ، رباط آبگينه و رباط چاهه در نزديكي سرخس و همچنين مزار شيخ لقمان سرخسي و پل خاتون 67

36- ساخت رباط چاهه بين راه سرخس و طوس به ياد فردوسي توسط سلطان محمود غزنوي 68

37- وجود رودخانه معروف تجن و مرز مشترك بين ايران و تركمنستان 

38- وجود منطقه  ويژه اقتصادي

39- وجود پالايشگاه گاز شهيد هاشمي نژاد خانگيران

40- وجود غار مزدوران – درياچه بزنگان

 

    منابع و مأخذ

1-فره وشي ، بهرام ، ايرانويج ، تهران ، دانشگاه تهران ، 1382 ، چاپ هشتم ، صص7 و 8 ؛

2- مشكور ، محمد جواد ، تاريخ ايران زمين از روزگار باستان تا انقراض قاجاريه ، تهران ، صفار – اشراقي ، 1381 ، چاپ هفتم ، صص 5 و 6 ؛

3- شعباني ، رضا ، مباني تاريخ اجتماعي ايران ، تهران ، قومس ، 1373  چاپ سوم ، صص13 و 14 ؛

4- همان ، ص10

5- نهچيري ، عبدالحسين ، جغرافياي تاريخي شهرها ، تهران ، مدرسه ، 1370 ، چاپ اول ، صص 248 – 252 ؛

6- كياني ، يوسف ، شهرهاي ايران ، جلد دوم ، تهران ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، 1366 ، ص 173 ؛

7- پطروشفسكي ، اي و پيگوليوسكايا ، ون ، تاريخ ايران از دوران باستان تا سده هجدهم ، جلد اول ، ترجمه ، محمد علي كشاورز ، تهران ، دانشگاه تهران ، 1346 ، ص 28 ؛

8- گمنام ، تجارب الامم في اخبار ملوك العرب و العجم ، تصحيح ، دكتر رضا انزابي نژاد – دكتر يحيي كلانتري ، مشهد ، دانشگاه فردوسي ( مشهد ) 1373 ، چاپ اول ، ص 167 ؛

9- بيات ، عزيز الله ، كليات تاريخ تطبيقي ايران ، تهران ، امير كبير ، 1377 ، چاپ اول ص 33 ، همچنين ، نهچيري ، همان ، ص 260 ؛

10- فراي ، ريچاردن ، ميراث باستاني ايران ، ترجمه ، مسعود رجب نيا ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1373 ، چاپ چهارم ، ص 296 ؛

11- فردوسي ، ابوالقاسم ، شاهنامه فردوسي ، جلد ، 5 ، 6 ، 7 ، تصحيح ژول مُل ، با مقدمۀ ، دكتر محمد امين رياحي ، تهران ، سخن ، 1373 ، چاپ چهارم ، ص 1492 ؛

12- يعقوبي ، ابن واضح ، تاريخ يعقوبي ، جلد 1 ، ترجمه ، محمد ابراهيم آيتي ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1374 ، چاپ هفتم ، ص 218 ،

13 – نهچيري ، همان ، ص 266 ؛

14- كريستن سن ، آرتور ، ايران در زمان ساسانيان ، ترجمه رشيد ياسمي ، تهران ، دنياي كتاب ، 1374 ، چاپ نهم ، ص 203 ؛

15- زيدان ، جرجي ، تاريخ تمدن اسلام ، ترجمه و نگارش ،  علي جواهر كلام ، تهران ، امير كبير ، 1384 ، چاپ يازدهم ، ص 877 ؛

16- جمعي از نويسندگان ، تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشي دولت ساسانيان ، جلد سوم ، قسمت دوم ، پژوهش دانشگاه كمبريج ، گردآورنده ، احسان يارشاطر ، ترجمه ، حسن انوشه ، تهران ، اميركبير ، 1381 ، چاپ سوم ، ص 176 ؛

* نام سرخس را سيركنه آورده است ؛

17- شريعتي ، علي ، راهنماي خراسان ، بي جا ، انتشارات الفبا ، 1363 ، چاپ دوم ، ص 195 ؛

18- ابن خردادبه ، المسالك . الممالك ، ترجمۀ دكتر حسين قره چانلو ، تهران ، مترجم ، 1370 ، چاپ اول ، ص 21 ؛

همچنين ، ابن خردادبه ، مسالك و ممالك ، ترجمه ، سعيد خاكرند ، با مقدمه اي از آندره ميكل ، تهران ، ميراث ملل ، 1371 ، چاپ اول ، ص 26 ؛

و گدار ، آندره ، و ديگران ، آثار ايران ، ج 1 و 2 ، ترجمه ، ابوالحسن سروقدمقدم ، مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوي ، 1371 ، چاپ دوم ، ص 177

19 – ناصر خسرو ، سفر نامه ناصر خسرو ، به كوشش دكتر نادر و زين پور ، تهران ، علمي و فرهنگي ،1373 ، چاپ ، دهم ، ص4 ؛

20- منصوري ، فيروز ، نگاهي نو به سفرنامه ناصر خسرو ، بي جا ، چاپخش ، 1372 ، چاپ اول ، ص 38 ؛

21- ناصر خسرو ، همان ، ص 122 ؛

22- جيهاني ، ابوالقاسم بن احمد ، اشكال العالم ، ترجمه ، علي بن عبدالسلام كاتب ، با مقدمه و تعليغات ، فيروز منصوري ، مشهد ، آستان قدس رضوي ، به نشر ، 1368 ، چاپ اول ، ص 173 ؛

23- شريعتي ، همان ، ص 195 ؛

24- لسترنج ، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي ، ترجمه ، محمود عرفان ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1373 ، چاپ چهارم ، ص 421 ؛

25- جيهاني ، همان ، ص 169 ؛

26- همان ، ص 172 ؛

27- مشكور ، محمد جواد ، تاريخ ايران زمين از روزگار باستان تا انقراض قاجاريه ، ص 7 ؛

28- ناصر خسرو ، همان ، ص 141 ؛

29- لسترنج ، همان ، ص 421 ؛

30- جيهاني ، همان ، ص 169 ؛

31- ابن خردادبه ، مسالك و ممالك ، ترجمه ، سعيد خاكرند ، ص4 ؛

32- همان ، ص 62 ، همچنين ، نهچيري ، همان صص308 – 310 ؛

33- خوافي ، شهاب الدين عبدالله ( حافظ ابرو ) ، جغرافياي تاريخي خراسان در تاريخ حافظ ابرو ، تصحيح و تعليق ، دكتر غلام رضا ورهرام ، تهران ، اطلاعات ، 1370 ، چاپ اول ، ص 48 ؛

34- ابن خردادبه ، المسالك و الممالك ، ترجمه ، دكتر حسين قره چانلو ،ص32 ؛

همچنين ابن خردادبه ، مسالك و ممالك ، ترجمه ، خاكرند ، ص 34

* در اين كتاب زاذويه ذكر شده است .

35- فره وشي ، همان ، ص 8 ؛

36- مهرين ، مهرداد ، دين مزدايي ، تهران ، فروهر ، 1364 ، چاپ اول ، ص7 و  همچنين پيرنيا ، حسن و اقبال آشتياني ، عباس ، تاريخ ايران از آغاز تا انقراض قاجاريه ، مقدمه ، دكتر باستاني پاريزي ، تهران ، نشر علم ، 1384 ، چاپ اول ، ص 49

37- نهچيري ، همان ، صص 248 و 252 ؛

38- داندامايف ، م . آ ، ايران در دوره نخستين پادشاهي هخامنشي ، ترجمه ، روحي ارباب ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1373 ، چاپ دوم ، ص 148 ؛

همچنين ، مشكور ، محمد جواد ، تاريخ ايران زمين از روزگار باستان تا انقراض قاجاريه ، ص 33 ؛

39- پطروشفسكي ، همان ، ص 28 ؛

40- تجارب الامم في اخبار ملوك العرب و العجم ، ص 167 ؛

41- بيات ، همان ، ص 33 ، همچنين رك ، نهچيري ، همان ، ص 260 ؛

42- ريچادرن ، فراي ، همان ، ص 296 ؛

43- مجله باستان شناسي و تاريخ ، سال نهم ، شماره دوم ، بهار و تابستان 74 ، صص 54 – 53 و همچنين ابن خردادبه ، مسالك و ممالك ، ترجمه ، حسين قره چانلو ، صص 16 تا 24 

44- يعقوبي ، همان ، ص 218 ؛

45- تاريخ ايران كمبريج ، ج 3 – قسمت دوم ، ص 176 – همچنين ، شريعتي ، همان‌، ص 195 ؛

46- ابن خردادبه ، المسالك و الممالك ، ترجمه دكتر حسين قره چانلو ، ص 21 و همچنين ابن خردادبه ، مسالك و ممالك ، ترجمه ، خاكرند ، ص 26 و ناصر خسرو ، همان ، ص 4 و 122 و 141 و جيهاني ، همان ، ص 169 ، 172 ، 173 و حافظ ابرو ، همان ، ص 48 ؛

47- بارنز ، آلكس ، سفرنامه بارنز ، ترجمه ، حسن سلطاني فر ، مشهد ، آستان قدس رضوي ، 1373 ، چاپ دوم ، ص 34 ، 39 ، 40 ، 41 ، 44 ، 49 ، 50 ،  51 ، 52 ، 99 ؛

همچنين ، مك گِرگور ، سي . ام ، شرح سفري به ايالت خراسان ، ترجمه ، مجيد مهدي زاده ، مشهد ، آستان قدس ، 1366 ، چاپ اول ، ص 209 ، 215 ، 216 ، 242 ، 267 ، 273 ، 274 ؛

48- نويري ، شهاب الدين احمد ، نهايه الارب في فنون الادب ، جلد 4 ، ترجمه ، دكتر محمود مهدوي دامغاني ، تهران ، اميركبير ، 1364 ، چاپ اول ، ص 235 همچنين نويري ، همان ، جلد پنجم ، ص 26 ، 27 ، 28 ؛

49- همان ، ص 235 ؛

50- بلعمي ، تاريخنامه طبري ، به تصحيح و تحشيه محمد روشن ، جلد اول ، تهران ، البرز ، 1373 ، چاپ سوم ، ص 538 ؛

همچنين نويري ، همان ، ص 237 و صديقي ، غلامحسين ، جنبشهاي ديني ايراني ، تهران ، پاژنگ ، 1372 ، چاپ اول ، ص 91 ؛

51- مشكور ، محمد جواد ، فرهنگ فرق اسلامي ، با مقدمه و توضيحات استاد كاظم مدير شانه چي ، مشهد ، آستان قدس رضوي ، 1372 ، چاپ دوم ، ص 470 ؛

همچنين تاريخنامه طبري ، جلد دوم ، ص 963 ؛ و دنيل ، التون . ل ، تاريخ سياسي و اجتماعي خراسان در زمان حكومت عباسيان ، ترجمه ، مسعود رجب نيا ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1367 ، چاپ اول ، ص 38 ؛

52- مشكور ، محمد جواد ، فرهنگ فرق اسلامي ، ص 228 ؛

53- مطهري ، مرتضي ، خدمات متقابل اسلام و ايران ، تهران ، صدرا ، 1372 ، چاپ نوزدهم ، ص 472 ؛

و همچنين ، الگود ، سيريل ، تاريخ پزشكي ايران و سرزمينهاي خلافت شرقي ، ترجمه ، دكتر باهرفرقاني ، تهران ، اميركبير ، 1371 ، چاپ دوم ، ص 252 ؛

54- دينوري ، ابوحنيفه ، احمد بن داود ، اخبار الطوال ، ترجمه ، دكتر محمود مهدوي دامغاني ، تهران ، نشرني ، 1384 ، چاپ ششم ، ص 175 ،

و تاريخنامه طبري ، جلد دوم ، ص 1015 و التون . ل دنيل همان ، ص 51 و 52 ؛

55- التون . ل . دنيل ، همان ، ص 83 ؛

56- ابن طقطقي ، محمد بن علي بن طباطبا ، تاريخ فخري ، ترجمه محمد وحيد گلپايگاني ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1367 ، چاپ سوم ، ص 306 و 308 ؛

همچنين ، تاريخنامه طبري ، جلد 2 ، ص 1247 ، 1248 ، 1249 و يعقوبي ، همان ، جلد 2 ، ص 469 – جرجي زيدان ، همان ، ص 798 ؛

57- اكبري ، امير ، تاريخ حكومت طاهريان از آغاز تا انجام ، مشهد ، آستان قدس ، 1384 ، چاپ اول ، ص 54 ؛

58- هروي ، جواد ، ايران در زمان سامانيان ، مقدمه دكتر اسماعيل رضواني ، مشهد ، نشر نويد ، 1371 ، چاپ اول ، ص 178 ؛

59- شبانكاره اي ، محمد بن علي بن محمد ، مجمع الانساب ، تصحيح مير هاشم محدث ، تهران ، امير كبير ، 1363 ، چاپ اول ، ص 97 ؛

60- همان ، ص 137 ؛

61- اقبال آشتياني ، عباس ، تاريخ مغول ، تهران ، امير كبير ، 1379 ، چاپ هفتم ، ص 52 و 63 - همچنين ، شبانكاره اي ، همان ، ص 306 ؛

62- گروسه ، رنه ، امپراطوري صحرانوردان ، ترجمه ، عبدالحسين ميكده ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1368 ، چاپ سوم ، ص 628 ؛

63- عباس اقبال ، تاريخ مغول ، ص 476 و 477 ؛

64- گروهي از نويسندگان ، تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر ؛ جلد دوم ، مترجم ، صادق سجادي ، تهران ، نشر تاريخ ايران ، 1375 ، چاپ اول ، ص 449 ؛

65- ميرنيا ، سيد علي ، ايل ها وطايفه هاي عشايري خراسان ، تهران ، نسل دانش ، 1369 ، چاپ اول ، صص 25 ، 26 ، 38 ، 52 ، 57  ، 58 ، 59 ، 95 ، 103 ؛

66- لمتون ، ا . ك . س ، مالك و زارع در ايران ، ترجمه ، منوچهر اميري ، تهران ، علمي و فرهنگي ، 1377 ، چاپ چهارم ، ص 269 همچنين نفيسي ، سعيد ، تاريخ اجتماعي و  سياسي ايران در دوره معاصر ، جلد اول ، تهران ، بنياد ، 1372 ، چاپ نهم ، ص 37 و بيگدلي ، محمد رضا ، تركمنهاي ايران ، تهران ، پاسارگاد ، 1369 ، چاپ اول ، ص 301  - بارنز ، همان ، ص 40 ؛

67 – آندره گدار ، همان ، ص 176 ، 177 ، 230 و همچنين ، شريعتي ، همان ، صص 196 و 197 ؛

68 – اعتماد السلطنه ، محمد حسن خان ، مرآه البلدان ، جلد چهارم ، به كوشش ، عبدالحسين نوايي و ميرهاشم محدث ، تهران ، دانشگاه تهران ، 1368 ، ص 2058 و همچنين ، آندره گدار ، همان ، 177 ؛

ماخذ:www.khedu.ir