نقش طایفه تکلو در تثبیت و تضعیف دولت صفوی تا پایان دوره شاه عباس اول عباس سرافرازی
مقدمه
در شکل گیری دولت صفوی طوایف مختلف قزلباش نقش عمده ای ایفا کردند، گرایش این طوایف به مذهب تشیع و حمایت آنان از بنیانگذاران این سلسله باعث شکل گیری و تثبیت دولت صفوی گردید.تکلوها از جمله طوایف قزلباش مستقر در آناتولی بودند که در دو دوره به ایران مهاجرت کردند، گروه اول همزمان با تشکیل دولت صفوی وارد شدند که نقش ارزنده ای با احراز مشاغل مهم ایفا کردند، گروه دوم پانزده هزار نفر بودند که به رهبری شاه قلی خلیفه(شیطان قلی)پسر حسن خلیفه در سال 917 ه/1512 م از همان زمان لحظه ورود مشکلاتی را آفریدند و به علت کشتاری که در بین راه انجام دادند به دستور شاه اسماعیل اول و در دوره های بعد به دستور شاه طهماسب اول، حمزه میرزا و درنهایت شاه عباس اول به سختی سرکوب شدند.این طایفه در بیشتر توطئه ها، شورش ها و اغتشاشات دوره صفوی تا عصر شاه عباس اول نقش داشتند.شاه عباس به منظور احیای امنیت داخلی و به وجود آوردن قانون و نظم و تجدید سازمان حکومتی درصدد حذف سران طوایف قزلباش از تشکیلات حکومتی برآمد، در بین این طوایف شدیدترین ضربه به تکلوها وارد شد و بسیاری از رهبران این طایفه قتل عام، معزول و متواری و خانه نشین گردیدند.
خاستگاه تکلوها
قبیله تکلو از ناحیه ای به نام تکه ایلی واقع در جنوب آسیای صغیر بر ساحل شمالی دریای مدیترانه برخاسته اند.می توان گفت از ترکان تکه ساکن منطقه آنتالیه بودند و در میان آنان افرادی از ولایت حمید(منطقه اسپارتا-بوردور)و همچنین ولایت منتش دیده می شدند(15:ص 58).
ورود تکلوها به طریقه صفوی به درستی مشخص نیست، اما به نظر می رسد اولین تماس ها از دوره خواجه علی با آزادی صوفیان روملوی اسیر امیر تیمور گورکانی صورت پذیرفته باشد، گرچه برخی آزادی اسرا را به درخواست خواجه علی با احتیاط قبول می نمایند، چراکه اسکندر بیگ منشی ترکمان مؤلف عالم آرای عباسی آن را در کتابهای تاریخی ندیده، بلکه متواتر آن را شنیده است(23:ص 91).باوجوداین اکثر منابع اشاره دارند که صوفیان روملو از این زمان وارد تشکیلات صفویان گردیده و در دوره شیخ ابراهیم با گسترده شدن تشکیلات تبلیغی صوفیان در آناتولی و توسعه دستگاه خلیفه گری آنان، تماس با روملوها و تکلوها بیشتر شده است.چراکه بنابر گزارش جهانگشای خاقان تکلوها به طور موروثی به عنوان حامیان صفویه اشتهار داشتند و بابا حسن تکلو یک بار با سلطان جنید و دوبار با سلطان حیدر ملاقات کرده بود(14: ص 80).وی از هوادارن صوفیان صفوی بود که بیشتر ساکنان ناحیه تکه را به پیروی از تعالیم صوفیان وارد ساخت.فرزند وی به نام شاه قلی که در نزد عثمانیان به شیطان قلی اشتهار داشت در آغاز سال 917 ه/1512 م به همراه طایفه تکلو که از طوایف روم بودند و قریب به پانزده هزار کس می شدند خروج کرده بعضی از محلات روم را غارت کرده نزدیک به پانصد نفر از تجار و غیره را در حوالی آذربایجان به قتل رسانیدند.«از آن جمله بزرگی از اکابر علماء و محققین، شیخ ابراهیم شبستری-ناظم انبیاءنامه-و ولد او را مقتول کردند و اموال ایشان را به غارت بردند و بی مبالات تا تبریز رفتند.»(28:ص 91).این اعمال و افعال ایشان دال بر نافرمانی و شرارت بود. بنابراین به قتل امرا و سرکردگان آنها حکم رفت(11:ص 215).
1-نقش تکلوها در تثبیت دولت صفوی(دوره شاه اسماعیل اول) (1524-1501 م/930-906 ه)
تکلوها در زمره هفت هزار تن صوفیانی بودند که در اولین حرکت شاه اسماعیل اول علیه آق قویونلوها به وی پیوستند(24:ص 246)تکلوها در جنگهای شروان(10:ج 4، ص 455) و شرور شرکت داشتند و از جمله رؤسای تکلو سارو علی بیک تکلو بود که جزو فداییان اصلی شاه اسماعیل اول محسوب می شد.جنگ شرور در اوایل سال 906 ه/1500 م علیه الوند بیک آق قویونلو به وقوع پیوست.در جنگ الله بولاغی«آله بولاغ» 1 که در نزدیکی همدان در ذی الحجه 908 ه/1503 م بین شاه اسماعیل و سلطان مراد به وقوع پیوست
نیز سارو علی بیک تکلو و یگن بیک تکلو شرکت داشتند(10:ج 4، ص 36)و سارو علی بیک در رکاب شاه اسماعیل در دفع صارم بیک کرد کشته شد(19:ص 45).از افتخارات دیگر تکلوها شرکت و نقش مهم آنان در جنگ مرو با شیبک خان ازبک بود که وی هنگام فرار با پانصد تن از سوارانش در حصاری کهنه محصور نیروهای بورون سلطان تکلو گردیده به دست تکلوها کشته شدند(6:ص 128).
یکی از مشهورترین و پر جنجال ترین هواداران شاه اسماعیل از قبیله تکلو شاه قلی خلیفه پسر حسن خلیفه از خلفای شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل بود که در آنتالیه و حوالی آن آغاز به فعالیت کرد، وی ابتدا در نزدیکی زادگاهش«یالن لی کوی»در غاری معتکف شده و به عبادت مشغول بود و مردم به زیارت وی می رفتند و حتی بایزید دوم برای او مبلغی پول فرستاد.«کناره گیری و واگذاری اداره امور کشور توسط سلطان بایزید به وزراء و نیز بر اثر حرص وآز پسران بایزید برای احراز مقام سلطنت به شاه قلی جسارت لازم برای عصیان را داد.»(4:ج 2، ص 275).وی قیام و شورش شیعیان در ناحیه تکه را تدارک دید و بااینکه حکام ناحیه منتشا ایلی، تکه ایلی و قرامان مأموریت سرکوب وی را یافتند، اما شاه قلی(شیطان قلی)توانست موفق گردد و تا سیواس را مورد هجوم قرار دهد.بایزید دوم سلطان عثمانی مجبور شد صدر اعظم خویش خادم علی پاشا را در رأس نیرویی پنجاه هزار نفری به سرکوبی وی بفرستد.که در آن جنگ صدر اعظم عثمانی و شاه قلی هر دو جان باختند(7:ص 266).بااینکه شورشیان «صوفیان خلیفه روملو»را به جانشینی بابا شاه قلی انتخاب کردند، اما اعمالی که انجام دادند حاکی از بروز هرج ومرج در بین آنان بود.این رهبر که از تکلوها نیز نبود کنترلی بر شورشیان نداشت به طوری که این گروه پانزده هزار نفری در ارزنجان به یک کاروان تجاری که شامل پانصد بازرگان ایرانی بود حمله بردند، کالاهای آنان را تصرف کردند و تجار را قتل عام نمودند(20:ص 247).شیخ ابراهیم شبستری و فرزند وی را نیز مقتول نمودند.شاه اسماعیل اول در ضیافتی دستور قتل عام سیصد تن از رهبران آنها را صادر کرد و بقیه را به سه قسمت در شیراز، مشهد و اردوی خود تقسیم نمود و آنها نیز سکوت اختیار کردند چون در غیر این صورت به عثمانی بازگردانده می شدند. بنابراین طریق مدارا در پیش گرفتند، درحالی که از این برخورد و تنبیه به سختی دلخور شدند و کینه شاه اسماعیل را به دل گرفتند.
با توجه به این امر می توان گفت:در دستگاه شاه اسماعیل دو گروه از تکلوها حضور داشتند یک گروه آنهایی که همزمان با شکل گیری حکومت به صفویان پیوستند و در آرمانهای صفوی در جنگ شیروان، شرورومرو در رکاب شاه اسماعیل بودند و از خود رشادتهایی نشان دادند.افرادی مانند سارو علی بیک تکلو، چوهه سلطان، یگن سلطان و بورون سلطان که از این گروه سارو علی شغل مهرداری را در زمان تشکیل دولت صفوی برعهده داشت و گروه دوم آنهایی که پس از سال 917 ه/1511 م و شکست شاه قلی تکلو در خاک عثمانی به ایران آمدند که احتمالا پانزده هزار تن بودند که شاه اسماعیل پس از تنبیه، گروهی از آنان را در خراسان در تربت حیدریه(14:ص 81)و گروهی را در قم(6:ص 129)اسکان داد.این گروه نافرمان و ناآرام بودند و چون پس از شکست اهداف سیاسی و نظامی در خاک عثمانی به شاه اسماعیل پیوستند و شاه اسماعیل به آنها اعتمادی نداشت برای همین به محض وارد شدن به ایران برای پی بردن به ماهیت و هدف آنان چوهه سلطان تکلو را برای تحقیق نزد آنان فرستاد(15:ص 59).از این مطلب مشخص می گردد که چوهه سلطان نیز در خصوص آنان اطلاعی نداشت و مسؤول تحقیق در خصوص آنان شد و احتمالا از این زمان روابطی بین آنان و چوهه سلطان به وجود آمد و بعدها چوهه سلطان رهبر این گروه از تکلوها گردید.
در دوره شاه اسماعیل اول تکلوها امتیازات قابل توجهی به دست آوردند.آنها غیر از اصفهان و همدان و عراق عجم در خراسان نیز قدرت داشتند، چوهه سلطان والی اصفهان، بورون سلطان والی مشهد و قراجه سلطان تکلو والی همدان بودند(18:ص 4 و 8).
2-تکلوها در دوره شاه طهماسب اول(1576-1524 م/984-930 ه)
شاه اسماعیل صبح روز دوشنبه 19 رجب 930 ه/1524 م در«صائین گدیکی»بین سراب و اردبیل درگذشت با فوت وی دوره دهساله تسلط قزلباشان(1533 م/940- 1524 م 930 ه)آغاز شد و جنگهای داخلی شدیدی رخ داد که صدمات فراوانی را بر کشور وارد ساخت.شاه اسماعیل بنابر وصیتی، اطاعت از دیو سلطان روملو را توصیه کرده و او را نایب السلطنه معرفی کرده بود این امر با مخالفت استاجلوها مواجه شد. تکلوها که متحدان سنتی روملوها محسوب می شدند به حمایت از روملوها برخاستند و امرای سه گانه تکلو به همراه عده ای عازم جنگ با استاجلوها شدند.استاجلوها مجبور به اطاعت شدند و به تیول خود در نخجوان و ایروان و به روایتی برای جنگ با
گرجی ها روانه شدند-می توان گفت تبعید شدند-به گفته اسکندر بیک منشی:«از در خانه دور انداخته شدند و به این اکتفا نشد در غیبت ایشان به جهت رضای امرای تکلو قطع تیولات ایشان شد و در مقام تضییع آنها برآمدند.»(1:ج 1، ص 47).
از آنجا که تکلوها در این جریان نقش مهمی ایفا کردند، چوهه سلطان تکلو در مقام امیر الامرایی شریک گردید(15:ص 74).تملک اراضی متعلق به قبیله استاجلو و مصادره آنها به دست روملوها و تکلوها باعث جنگ دیگری با استاجلوها به نام«جنگ سلطانیه»در 932 ه/1526 م گردید که استاجلوها شکست خوردند، اما تکلوها هزینه سنگینی را پرداختند.چراکه دو تن از رهبران آنها:بورون سلطان حکمران مشهد و طوس و قراجه سلطان حکمران همدان به قتل رسیدند.در این پیروزی نقش مهم را تکلوها ایفا کردند و قبایل دیگر نقشی نداشتند.کشته شدن بورون سلطان که حکمرانی لایق بود باعث شد که مشهد و خراسان بزرگ آسیب پذیر گردد.ازبکان که همیشه مترصد بهره برداری از هرگونه ضعف در مرزهای خراسان بودند طوس و استرآباد را تسخیر کردند و بی هیچ مانعی به تاخت وتاز در بخشهای دیگر خراسان پرداختند. اخی سلطان تکلو بدون رضایت شاه طهماسب با ازبکان به جنگ پرداخت که کشته شد، نقش وی در این حرکت حاکی از تلاش تکلوها برای دستیابی بر قدرت بیشتر است و نشان دهنده آن است که تکلوها درصدد بودند در زمان حاکمیت آنان سرزمینی از دست نرود که حاکی از ضعف آنان باشد، شاه طهماسب خود نیز به این امر اشاره دارد و عنوان می کند:«بی رضای من رفته بودند می خواستند که رشید و صاحب داعیه باشند، ندانستند که کار به کوشش نیست، بلکه تأیید آسمانی برای این کار لازم است، جای اخی سلطان تکلو و الکای او را در قزوین به محمد بیک شرف الدین اوغلی دادم و او را لقب محمد سلطان نهادم.»(18:ص 10).
تکلوها که درصدد دستیابی به قدرت و مقام امیر الامرایی مطلق بودند به شاه طهماسب چنین القا کردند که دیو سلطان روملو عامل اصلی اختلاف بین قزلباشان است و مصلحت آن است که وی را حذف نمایند.بنابر روایت شرف نامه بدلیسی: «چوهه سلطان تکلو عنوان کرد او خمیرمایه فتنه در میان قزلباشان است.»(5:ص 172). شاه طهماسب در پنجم شوال 933 ه/پنجم ژوئیه 1527 م زمانی که دیو سلطان به دیوان آمد، او را با تیری به هلاکت رسانید و این گونه تکلوها قدرت یافتند و چوهه سلطان در مقام امیر الامرایی بدون رقیب شد و افراد تکلو در رأس کارها قرار گرفتند.حاکمیت
هرات به بهرام میرزا یکی از برادران شاه داده شد و غازی خان تکلو به سمت لله گی او انتخاب شد و چوهه سلطان تکلو فرمانروای واقعی کشور گردید و اداره امور کشور کاملا در دست وی قرار گرفت و طهماسب از پادشاهی فقط اسمی داشت، تکلوها بیشترین اراضی ولایات را به اعضای قبیله خود اختصاص دادند«چوهه که استیلای تمام به سبب خیل و حشم و تبع و خدم پیدا کرده لوای استقلال می افراشت.»(9:ص 162).
تکلوها به شاه طهماسب خدماتی ارائه دادند، در سال 934 هجری برابر با 1527 م شورشی به دست ذو الفقار بیک(پسر نخود سلطان)که حاکم«کهتران» 2 بود صورت گرفت.وی عموی خود را که حاکم بغداد بود شکست داد و بر آن شهر مسلط شد.شاه طهماسب به کمک تکلوها بغداد را تصرف کرد و سلطان شرف الدین اوغلی تکلو را حاکم بغداد نمود(18:ص 11).الامه سلطان تکلو نیز به سمت امیر الامرایی آذربایجان منصوب شد، او از جمله تکلوهایی بود که در شورش شاه قلی سلطان همراه پانزده هزار شورشی به ایران آمد و در زمان شاه اسماعیل اول ابتدا مقام یساول(مسؤول تشریفات)و سپس به سمت ایشیک آغاسی منصوب شد و ارتقای مقام یافت تا این زمان که در ردیف امرای بزرگ قرار گرفت.
غیر از مقام بیگلربیگی سایر مقام های مملکتی نیز به دست تکلوها افتاد که این امر باعث نارضایتی و عکس العمل بقیه قزلباش ها گردید، چوهه سلطان نیز در قواعد مملکت داری بی مانند بود.گاهی به چرب زبانی و خوشی و گاهی به درشتی سخن می گفت و مدعی بود که سه مرتبه استاجلوها را شکست داده و زن و فرزندش اسیر شده اند براین اساس از اینکه شاه از حسین خان شاملو حمایت به عمل می آورد. ناراضی بود«مخالفان وی حسین خان را به درگاه آوردند و رواج دادن که تکلوها سر صلاح ندارند و شاه را برانگیختند.»(6:ص 160)شاه طهماسب از قدرت گیری تکلوها، جمعیت آنان و تسلط آنان بر مناصب مملکتی ناراحت بود و زیرکانه تصمیم گرفته بود چوهه سلطان را از میان بردارد و از آنجا که خود به هیجده سالگی رسیده بود می خواست خود قدرت را به دست گیرد، در ضمن طایفه تکلو زیاده روی و خودرایی را از حد اعتدال گذرانیده و«...از اطوار ایشان باطنا غبار نقاری بر خاطر شاه نشست...» (1:ج 1، ص 48)، تصمیم به حذف تکلوها زمانی گرفته شد که آنها اندکی اعتبار خود را از دست داده بودند.
علت اصلی کم اعتبار شدن تکلوها شکست و فرار چوهه سلطان در میدان جنگ هرات با ازبکان بود که به روایتی به دست جانی بیک ازبک متلاشی شدند.این امر باعث شد میسره سپاه شاه طهماسب نیز میدان نبرد را ترک کنند و فقط پایداری شاه طهماسب در قلب سپاه باعث شکست ازبکان شد به طوری که گزارش شده چوهه سلطان از کمال ناامیدی زانو زده اصرار کرد، منتظر بازگشت قزلباشانی شوند که از میدان نبرد گریخته بودند(16:ص 47).این کار نشان دهنده ترس چوهه سلطان بود در حالی که شاملوها به رهبری حسین خان به مبارزه با ازبکان ادامه دادند.پس از بازگشت شاه از خراسان حملات ازبکان ادامه یافت و چوهه سلطان که مقام امیر الامرایی داشت در کمک به نیروهای مستقر در هرات تعلل ورزید که این عمل از سر حسادت و به خاطر موفقیتهای حسین خان شاملو انجام پذیرفت.درنهایت حسین خان به دلیل کمبود مواد غذایی و ناامیدی از دریافت کمک مجبور به مصالحه با عبید الله خان ازبک گردید وی شاهزاده صفوی سام میرزا، پادگان قزلباش و شیعیان هرات را نجات داده عازم شیراز شد.شاه طهماسب نیز او را بخشیده و به حضور پذیرفت.چوهه سلطان که نمی توانست رقیب نیرومندی مانند حسین خان شاملو را در دربار تحمل کند درصدد دسیسه چینی و قتل حسین خان برآمد که شاملوها از این امر آگاه شدند و چوهه سلطان مجبور به فرار به دیوان خانه گردید.در سراپرده شاهی درگیری بین آنان ایجاد شد که چوهه سلطان در میانه دیوان خانه و حرم مقتول گردید(6:ص 161).اما تکلوها موضوع مرگش را پنهان کردند.چون قوای کمکی برای تکلوها وارد کارزار شد، شاملوها عقب نشستند که در نتیجه سیصد تن از شاملوها به دست تکلوها اسیر و مقتول شدند.چند روز بعد جنگی در«امام زاده سهل علی همدان»درگرفت که در آن جنگ شاه طهماسب بسیاری از طوایف قزلباش را علیه تکلوها برانگیخته بود، استاجلوها، ذو القدرها، شاملوها و افشارها با تکلوها مخالفت کرده«اویماق تکلو مغلوب آمدند.»(26:ج 8، ص 6404).یکی از تکلوها به نام یانچی(یحی اوغلی)به دولتخانه حمله برد تا شاه را به اردوی تکلوها ببرد(16:ص 88)و به این وسیله با در اختیار داشتن شاه به تفوق و برتری دست یابند.آنان حتی«شاه قباد»فرزند چوهه سلطان را به سمت امیر الامرایی انتخاب کرده بودند.شاه طهماسب نیز از روی تدبیر این مقام را به شاه قباد واگذار کرد و حتی مقام قبلی قباد را به برادر کوچکتر وی علی بیگ داد و هر دو را به لقب سلطانی موسوم گردانید(18:ص 15)اما عملکرد نامناسب پسران چوهه سلطان که بدون
مشورت با شاه چند نفر از استاجلوها، افشارها و ذو الفقارها را کشتند و به در دولتخانه جمع شدند باعث گردید شاه نیت باطنی خود را نشان دهد و با صدور فرمان قتل عام شورشیان تکلو خود را از مزاحمتهای آنان رها سازند.بنابراین به دستور شاه گروه کثیری از تکلوها را قورچیان قتل عام کردند(13:ص 310).شاه طهماسب از این حادثه به عنوان «آفت تکلو»نام برده(18:ص 15)که ماده تاریخ سال 937 هجری است.
قتل عام تکلوها و کشتن چوهه سلطان باعث واکنشهایی از طرف آن طایفه گردید این حادثه باعث گردید از این زمان تکلوها درصدد مبارزه آشکار و پنهان با صفویان برآیند، بنابراین در بسیاری از حوادثی که از این زمان به بعد به وقوع پیوست آنان نقش داشتند.
پس از این قتل عام، تکلوها متواری شدند عده ای به عثمانی، بغداد و حتی کرمان پناهنده شدند، احمد علی قلی خان وزیری مورخ کرمانی دوره قاجاری درباه تکلوهای کرمان در گزارشی می نویسد:«تکلو شرذمه قلیل اند، در زمان شاه طهماسب اول به سعایت حسین خان شاملو حکم به قتل و نهب این طایفه شد...چند خانوار فرار کرده به اقطاع آمدند و در جزو طایفه قرا اغلانو می باشند از محمد علی بیک تکلو شنیدم که: ما از اولاد چوهه سلطان هستیم.»(25:ص 144)شاه قباد و گدرومیش(قدرمش خان)نیز که خمیرمایه فساد بودند به بغداد نزد محمد خان شرف الدین اوغلی تکلو حاکم بغداد که نسبت به شاه وفادار بود رفتند.وی برای حفظ سمت و موقعیت خویش با آنان همداستان نشد، بلکه قباد را مقتول و سرش را نزد شاه طهماسب فرستاد.
اولین واکنش تکلوها در مقابل قتل عام آنها، شورش الامه سلطان تکلو امیر الامرای آذربایجان بود، وی که از جمله همراهان شورشی شاه قلی سلطان بود با پیوستن فراریان ماجرای«آفت تکلو»به وی درصدد انتقام برآمد و علیه شاه شورش نمود بحث جالبی که درباره«الامه سلطان تکلو وجود دارد و شاه طهماسب آن را بیان می کند، اتهام وی به اباحی گری است، شاه عنوان می کند:الامه با بعضی مردم«سارلو» 3 که به الحاد و زندقه معروف اند و از غایت و قاحت و اباحت مناکح خود را از یکدیگر دریغ نمی دارند(متحد شد)و ایشان را اموال واسباب داده جمع کثیر به هم رسانیده بودند.» (18:ص 161).آنان به این دلیل به«یارلر»ملقب بودند(19:ص 72).گرچه اتهام اباحی گری وسیله ای بود برای مرتد اعلام کردن رقبا، اما بعضی از اقداماتی که الامه سلطان انجام داد حاکی از یک نوع طرز تفکر اشتراکی بوده که این اعمال را
پیشوای مذهبی وی شاه قلی سلطان تکلو نیز انجام داده بود، شاه طهماسب می نویسد: «در این وقت که معامله عصیان و قتل جماعت تکلو روی داده الامه به دار السلطنه تبریز رفته...اسبان خاصه ما را که در آن ولایت بودند متصرف شده و کنیزانی که به جهت طلادوزی به زردوزان تبریز سپرده بودیم ستانده و به ملازمان خود قسمت نموده، خیمه منقش خاصه ما را که فراشخانه تبریز بود صاحب گردیده، مردم متمولی را که در آن حدود بودند هریک به بهانه ای گرفته اموال ایشان را متصرف شده از تبریز بیرون می رود و با مردم سارلو که به الحاد و زندقه معروف اند...»(18:ص 17).شاه طهماسب الامه سلطان را حرام زاده، مفتن و مزور خوانده که به غیر از حضرات ائمه معصومین هر کس دیگری را بازی می داده و همچنین طایفه سارلوها را منتسب به تکلوها می داند (18:ص 17 و 23).
به نظر می رسد الامه سلطان به دلیل شدت ناراحتی و گرفتن انتقام به هر وسیله ای متوسل می شد و هم پیمان شدن وی با سارلوها که اشتراک زن را بین خود روا می داشتند به این علت بوده است، وی پس از شورش چون نتوانست نیروی لازم را برای جنگ با شاه طهماسب فراهم آورد درصدد همکاری با عثمانیان برآمد و آنان را تحریک به حمله به ایران نمود(5:ص 56).
زمانی که شاه طهماسب در شرق ایران گرفتار دفع تهاجم ازبکان بود، عثمانی ها را از این واقعیت که مرزهای شمال غربی و مرکز ایران بی دفاع است آگاه نمود و آنان را تحریک به حمله به ایران نمود و بدین گونه چهار دوره جنگهای طولانی از سال 940 تا962 هجری قمری بین دو کشور به وقوع پیوست که باعث صدمات و ویرانیهای بسیار گردید، الامه سلطان قصد داشت با حمایت عثمانی حکومت مستقلی را در نواحی شمال غرب تشکیل دهد.پس از ورود نیروهای عثمانی به آذربایجان که به فرماندهی ابراهیم پاشا صدر اعظم عثمانی صورت پذیرفت الامه سلطان به لقب پاشایی سرافراز گردید و«الامه پاشا»نامیده شد و بیگلر بیگ آذربایجان گردید.حاکمانی برای شهرها انتخاب شدند که بیشتر از امرای تکلو بودند، خیاو(پیشکین یا مشکین شهر)به علی بیک تکلو، نخجوان به ولی بیک برادر الامه سلطان و مراغه و اردبیل و سراب به ولی خان تکلو داده شد.
«الامه سلطان درصدد برآمد برای گسترش قلمرو خویش با محمد خان تکلو حاکم صفوی بغداد که از اقوامش بود متحد شود، بنابراین نمایندگانی به بغداد فرستاد،
که محمد خان حاضر به پذیرفتن این امر نشد، در نتیجه نیروهای عثمانی عازم بغداد شدند و غزال اوغلی به بغداد آمد و خبر داد که خواندگار(سلطان سلیمان)به عراق آمده و قصد بغداد دارد و وی می تواند به درگاه بیاید.»(6:ص 176).
در تذکره شاه طهماسب بیان شده«...حمزه بیک غزال را پیش محمد خان شرف الدین اوغلی فرستادم که آذوقه آنچه در آن محل باشد تمامی را در آب ریخته از آب بگذرد و از راه جزیره با جماعت خود بیایند...»(18:ص 23)با اینکه اکثر منابع و از جمله شخص شاه طهماسب اذعان می دارد محمد خان والی بغداد به دستور شهر بغداد را تخلیه کرده اما به نظر می رسد محمد خان به هر دلیل قصد داشت شهر را تسلیم عثمانیان نماید.بنابراین مقاومت ننمود و احتمالا اطلاعاتی را که به شاه طهماسب داده نیز درست نبوده است، چراکه از شواهد و قراین پیداست چنانچه وی قصد نگه داشتن بغداد را داشت می توانست این عمل را انجام دهد، مؤلف جواهر الاخبار می نویسد: «...محمد خان آقاهای خود را طلب کرد و حقیقت را گفت:طایفه تکلو که قریب سه هزار کس بودند رفتن را قبول نکردند و حکایت این بود که به درگاه نمی رویم و بغداد را به خواندگار نمی دهیم و خود نگه می داریم اما خان مایل به رفتن بود...»(6:ص 176).مؤلف کتاب که خود در رکاب محمد خان بوده عنوان می کند:«...اگر محمد خان در قلعه توقف می کرد خواندگار نمی آمد.بنابرآنکه او را خاطرنشان کرده بودند که خان قلعه را به رضا نمی دهد و اسباب قلعه گیری نمانده تمامی در کلهر ریخته بودند و به واسطه سرما و راه دشوار نتوانسته اند که بیارند...»(6:ص 178)بدلیسی در شرف نامه نیز به تلفات انسانی و اسب واشتر نیروهای عثمانی بر اثر سرما و برف و کمی آذوقه اشاره دارد(5:ص 565).
به هرحال سلطان سلیمان به دلیل شروع فصل سرما و زمستان عازم بغداد شد افراد تکلو مقیم بغداد به حمایت عثمانیان برخاستند و محمد خان شرف الدین اوغلی به هر دلیل شهر را رها نمود و شهر بغداد به دلیل خیانت تکلوها به دست عثمانی ها افتاد. در این لشکرکشی ها اکثرا تکلوهایی شرکت داشتند که جزو ناراضیان صفویان محسوب می شدند آنها نقش مهمی به نفع عثمانی ها ایفا کردند.اشتباه شاه طهماسب جوان در قتل عام تکلوها باعث تخریب آذربایجان، تبریز و سقوط شهر بغداد به دست عثمانی ها گردید.این اولین جنگ ایران و عثمانی در دوره طهماسب اول و سلیمان دوم معروف به قانونی بود که در 940 ه/1534 م به وقوع پیوست.نیروهای عثمانی تبریز را تصرف
کردند و تا شهر سلطانیه زنجان پیشروی نمودند.در آنجا چند تن از امرای طهماسب از جمله حسین خان تکلو فرزند بورون سلطان تکلو با سه هزار نفر افراد تحت فرمان خود به نیروی عثمانی ملحق شدند(18:ص 28)و این عوامل در تضعیف صفویان مؤثر واقع گردید.
دوره دوم جنگها در سال بعد 941 ه/1535 م به وقوع پیوست.الامه سلطان تکلو در این جنگ نیز جانب عثمانیان را گرفت.شاه درصدد سرکوب الامه سلطان برآمد که غازی خان تکلو این خبر را به الامه سلطان داد و آنان به اتفاق هم تبریز را ترک کرده و به وان رفتند(13:ص 329).و شاه طهماسب شهر وان را محاصره نمود.اما چون عثمانیان به الامه سلطان کمک می کردند، شاه موفق به گشودن وان نشد، در این سفر به طهماسب خبر رسید که سلطان عثمانی سام میرزا برادر وی را به فرزندی پذیرفته و آن سوی قزل اوزن را به او واگذار کرده است(20:ص 289).
در شورش سام میرزا که حکمران خراسان بود و به دسیسه چینی به همراه عثمانیان پرداخت، شاملوها و تکلوها نقش داشتند ارتباط بین شورشگران خراسان و سلطان عثمانی را احتمالا غازی خان تکلو سروسامان داده بود که اتابک بهرام میرزا در زمان حکومت او در هرات بود و حال با عثمانیان در اقامتگاه زمستانی آنها در بغداد دیدار می کرد(7:ص 58).شاه طهماسب در تذکره خویش نیز به شورش سام میرزا و ارتباط آن با غازی خان و الامه سلطان و حمایت شاه سلیمان از سام میرزا اشاره دارد. وی می نویسد:«قیا آقای ملازم حسین بیک یوزباشی داروغه تبریز آمد و...احوال پرسیدم، گفت:سام میرزا یاغی شده، خوند کار او را پسر خود گفته، کار ملک متزلزل شده»(18:ص 34)و در جایی دیگر بیان می دارد:«...اما ابراهیم پاشا می گوید که سام میرزا یاغی شده، اکنون صلاح در آن است که شما باز متوجه ولایت قزلباش شوید و در آن مملکت جار کنید که حضرت خوندکار، سام میرزا را پسر خوانده و ملک حضرت شاه اسماعیل را به او داده»(18:ص 35).
از دیگر بزرگان تکلو، غازی خان است که با اکثر امرا دل دگرگون کرده در مقام نفاق بود(13:ص 326).وی در زمان امیر الامرایی چوهه سلطان به سمت لله گی بهرام میرزا برادر شاه طهماسب برگزیده و به هرات فرستاده شد، پس از جنگ 941 ه 1535 م وی نیز به تبریز فرار کرد و چون از سوءنیت شاه نسبت به خود آگاه گردید به امپراتوری عثمانی پناهنده شد و با فرار وی از امرای تکلو جز محمد خان شرف الدین اوغلی و
چند تن از امرای درجه دوم تکلو کسی در نزد شاه باقی نماند.غازی خان تکلو که فرزند چرکین حسن تکلو بود از طرف سلطان عثمانی به عنوان بیگلر بیگی نیمی از بغداد منصوب شد و به عنوان بیگلر بیگی به بغداد رفت، اما چون مردم از وی به دربار عثمانی شکایت کردند او دوباره به شاه طهماسب روی آورد که به سمت والی شروان منصوب شد.شاه طهماسب وی را نیز مردی شیطان صفت و حیله گر و دروغگو می نامد(18: ص 14 و 35 و 37)و عاقبت وی به دستور شاه طهماسب به اتفاق دو برادر و چند تن از اقوام نزدیکش به قتل رسیدند.
محمد خان شرف الدین اوغلی تکلو تا سال 964 ه/1557 م در قید حیات بود و حکومت هرات را داشت پس از مرگ وی مقام او به فرزندش به نام«قزاق»داده شد. وی فکر استقلال در سر داشت و درصدد برآمد با کمک برادر و عموزاده های والی هرات وی را از بین ببرد که آنان موفق نشدند.بنابراین معصوم بیگ صفوی از امرای بزرگ مشهد مأموریت هرات یافت.وی توانست به آسانی بر قزاق مسلط شود و او را دستگیر نماید. سه یا پنج روز پس از دستگیری قزاق تکلو فوت کرد، طغیان وی نیز باعث سختگیری بیشتری بر تکلوها گردید(13:ص 423).چندین شورش و پناهندگی پی درپی تکلوها باعث شد، شاه نسبت به آنان خشمگین گردد و حتی آنان را مدتی بدون معیشت گذارد که این امر باعث پریشان احوالی آنان گردید.تکلوها که در شکل گیری و تثبیت حکومت صفویان نقش اصلی و مهمی ایفا کردند متأسفانه از سال 937 ه 1531 م دچار وضعیت نابسامانی شدند، آنان که افرادی فعال جنگجو و پرهیزگار بودند، نتوانستند از کمکی که به صفویان نمودند بهره ببرند و با اینکه برخی از طوایف قزلباش از جمله استاجلوها و شاملوها دارای املاک وسیعی بودند، تکلوها نتوانستند توان مالی و نظامی پیدا کنند و این امر باعث نارضایتی آنان از حکومت صفویه بود.
سومین تهاجم عثمانیان در سال 955 ه 1549 م صورت گرفت که در آن جنگها برادر شاه القاسب میرزا و الامه سلطان تکلو به نفع عثمانیان وارد شدند.الامه سلطان به دستور سلطان سلیمان برای محاصره قلعه وان فرستاده شد(13:ص 425).
در عصیان و سرکشی القاسب میرزا، الامه سلطان تکلو نقش اساسی ایفا نمود، شاه طهماسب خود می نویسد:«در باب یاغی شدن القاسب دو چیز به خاطرم می رسد: اول اینکه ماغورلو(بااغورلو)پسری که حالا در روم است عمل بدی داشته، از ترس
آنکه مبادا من بشنوم و او را ایذا و عقوبت کنم بی دولتی چند از نوکران اولمه(الامه)با او شراب می خوردند.از بیم سیاست من او را چیزهای بد آموزانیده و فریب داده بودند و بدنام و یاغی کردند.»(18:ص 43)و در جای دیگر نیز به همکاری القاسب و الامه سلطان اشاره دارد که آن دو به سیواس آمده نامه طولانی به شاه علی سلطان چینی (سلطان علی چگنی)حاکم وان نوشته بودند که کلید قلعه(قلعه وان)را برداشته نزد ما بیاورد که ده برابر وان به تو در خراسان الکا بدهم، دیگر نوشته بود که من پسر خواندگارم(سلطان سلیمان)و حضرت خواندگار مرا فرزند خود گفته و ملک پدرم را تمامی به من داده است(18:ص 47).
مشخص است که در شورش القاسب میرزا الامه سلطان نقش داشت، القاسب در سال 945 ه/1538 م در شروان کوشید، دولت مستقلی تشکیل دهد که نیروهای دولتی او را شکست دادند و شاه او را بخشید.وی پس از چندی مجددا شورش کرد و در شروان سکه به نام خود زد و خطبه به نام خود خواند و اعلام استقلال نمود که شاه طهماسب برای سرکوب وی سپاهی به فرماندهی پسر خود اسماعیل دوم روانه ساخت، القاسب میرزا پس از شکست به دربار شاه سلیمان پناه برد که به همراه الامه سلطان تکلو بهترین مشوق برای لشکرکشی دوباره دولت عثمانی به خاک ایران شدند، عثمانیان با لشکری بسیار عظیم در سال 955 ه/1548 م مجددا به آذربایجان حمله کردند، تبریز را تصرف نمودند و حتی تا اصفهان مرکز ایران پیش آمدند و برخوردهای متعدد و سختی بین سپاه ایران و عثمانی در این منطقه و نواحی جنوبی تر مانند شیراز، شولستان، بهبهان و شوشتر و غیره رخ داد، القاسب و الامه سلطان نیز خرابیهای زیاد به وجود آوردند.نتایج فوری و آنی قتل تکلوها بسیار گسترده تر از آن بود که شاه طهماسب جوان در لحظه ای که این دستور را صادر کرد، هرگز آن را پیش بینی نمی نمود.مهمترین این پیامدها عبارت بود از:
1-شورش الامه سلطان تکلو و به تحریک وی شورش سام میرزا و القاسب میرزا برادران شاه.
2-وقوع چهار دوره جنگ بین ایران عثمانی در سالهای 940 ه/1534 م و 941 ه 1535 م و 954 ه/1548 م و 962 ه/1555 م.
3-از دست رفتن بغداد و تصرف آن به دست عثمانیان که از سال 940 تا 1032 هجری بغداد برای مدت 92 سال به تصرف عثمانیان درآمد.
4-ویرانی گسترده در غرب ایران که این امر به دلیل جنگهای طولانی و شیوه محافظه کارانه امحاء منابع یا سیاست زمینهای سوخته صورت گرفت، چون همیشه نواحی یی را که سپاه عثمانی می بایست از آن بگذرد، ایرانیان به طور منظم ویران می ساختند تا دشمنان در رساندن تدارکات با مشکل مواجه شوند(16:ص 55).
5-خدشه دار شدن مقام قداست و پادشاهی، چراکه از این زمان تکلوها، برادران شاه و گروههای دیگر علیه پادشاه به فعالیت پرداختند و این بی توجهی به مرشد کامل تا آنجا پیش رفت که در دوره های بعد دست قزلباشان از جمله تکلوها به خون شاهزادگان صفوی و بزرگان و حرمسرای شاهی آلوده شد که این امر به تضعیف حکومت صفویان کمک کرد.
3-تکلوها پس از مرگ شاه طهماسب تا روی کارآمدن شاه عباس اول (1588/1576 م-996/984 ه)
پس از سرکوب تکلوها در دوران شاه طهماسب، طایفه استاجلو قدرت گرفت، اما با مرگ شاه طهماسب به سال 984 هجری قمری دوران سختی برای استاجلوها آغاز شد، چراکه تکلوها درصدد گرفتن انتقام از استاجلوها برآمدند.تکلوها آنان را عامل تمام بدبختیهای خود در زمان شاه طهماسب می دانستند، بین شاه اسماعیل دوم که بیست سال به فرمان پدر زندانی شد و محرومیت های زیادی متحمل شد و تکلوها که محرومیتهایی را نیز دیدند رابطه ای دوستانه وجود داشت، بنابراین تکلوها و روملوها به طور طبیعی از هواداران اصلی به قدرت رسیدن اسماعیل میرزا گردیدند، امرای تکلو که در سالهای پایانی شاه طهماسب در منطقه بد آب وهوا و مرطوبی در گیلان اسکان داده شده بودند، از گیلان به قزوین آمدند آنان خانه های برخی از استاجلوها را به طرز وحشتناکی ویران و اموالشان را به غارت بردند(1:ج 1، ص 198-197).
در رابطه با اینکه آیا تکوهای عصیانگر در ماجراهای پس از فوت شاه طهماسب چه نقشی داشتند، در منابع اشاره ای نشده است، چراکه به نظر می رسد تکلوها در مرکز و دار الحکومه قزوین بسیار تضعیف شده بودند و حتی شاه طهماسب یک سال قبل از مرگش آنان را در ناحیه سمام و اشکور و سیمگر گیلان که منطقه ای نامناسب و مرطوب و ناخوشایند ترکان بود، سکونت داد.بنابراین تکلوها در حوادث روزهای فوت شاه نقشی نداشتند.براساس گزارش ملا جلال الدین منجم در ماجرای
کشته شدن حیدر میرزا یک نفر از تکلوها به نام فولاد بیک نقش داشت.وی کسی بود که هنگامی که حیدر میرزا با پوشش زنان قصد خروج داشت او را شناسایی کرد و به مهاجمان نشان داد فولاد بیک جزو ایشیک آقاسیان بود(22:ص 29).مؤلف عالم آرای عباسی نام این ایشیک آقاسی را علی بیک شاملو ثبت کرده است(1:ص 195).
«پس از آنکه تکلوها از ماجرای فوت شاه طهماسب آگاهی یافتند، به شهر قزوین وارد گردیدند.رهبران آنها سولاق حسین تکلو و اروغدی(اروغدوی)خلیفه بودند.مفسدان تکلو اراده کردند که عداوتی را که از سابق میان تکلوها و استاجلوها بود، تازه کنند و آنچه در زمان شاه طهماسب نسبت به تکلو به خصوص در دفع غازی خان ولد محمد خان شرف الدین اوغلی حاکم هرات بر آن طبقه وقوع یافته و به آن سبب از خدمت و بساط قرب و منزلت دور افتاده بودند در مقام انتقام برآیند و دست به کشتار استاجلوها زدند.
این امر باعث شد اجامره، اوباش و عوام الناس به بهانه تکلو دست به غارت و تاراج خانه های طرفداران حیدر میرزا بزنند و کسی مانع آنها نشد و این غارت تا هنگام خروج تکلوها از شهر برای استقبال اسماعیل میرزا ادامه یافت.»(1:ص 197).
زمانی که اسماعیل میرزا از قلعه قهقهه به سوی قزوین در حرکت بود، سولاق حسین تکلو(3:ص 27)و اردوغدوی خلیفه به وی پیوستند.اسماعیل میرزا اعتبار و موقعیت تکلوها را مانند سابق به آنها اعاده کرد و به سولاق حسین و اردوغدی خلیفه، اقطاع مناسبی اعطا نمود، اردوغدوی و مسیب خان تکلو در میان امرای مرکز جای گرفتند و این امر طبیعی بود، چراکه آنان از اسماعیل میرزا حمایت کردند و مادر اسماعیل میرزا دختر عیسی بیگ ترکمان از موصلوها بود، بنابراین در ابتدا روابط تکلوها و اسماعیل میرزا خوب بود.
اما از مهمترین مسائلی که بر روابط حسنه اسماعیل دوم و تکلوها خدشه وارد ساخت آن بود که پس از مدتی آشکار گردید، اسماعیل دوم شیعه چندان مؤمنی نیست و چون در بین اطرافیان و امیران تردید و دودلی پیش آمده بود تصمیم گرفته شد، پیشوای تکلوها اردوغدی خلیفه، صوفی مورد اعتماد شاه همراه رهبر ترکمانان امیر خان به حضور شاه برسد و راه حل این تردید و دودلی را از شاه استفسار نمایند.خلیفه انصار استاجلوی قراداغلو نیت پاک بزرگان را طور دیگری به شاه تفهیم کرد، مبنی بر اینکه تکلوها و ترکمن ها قصد دارند شاه را از بین ببرند و برادرزاده اش حسن میرزا را
به تخت بنشانند.به این ترتیب اعتماد پادشاه نسبت به ترکمانان و تکلوها کم شد و اردوغدوی خلیفه تکلو توقیف گردید(1:ج 1، ص 144)که نمی توان این عملکرد شاه اسماعیل را فقط به دسیسه چینی خلیفه انصار نسبت داد، بلکه تکلوها درصدد چنین کاری بودند و این امر باعث سوء ظن اسماعیل میرزا نسبت به قبایل تکلو و ترکمانان گردید و آنان برای نشان دادن ارادت خویش دست به انجام یکی از خونین ترین حوادث این دوران زدند و آن اینکه شاه اسماعیل درصدد برآمد از وجود مسیب خان تکلو برای کشتن شاهزادگان صفوی و صوفیان استفاده نماید و اکثر شاهزادگان که یازده تن بودند و دو هزار و دویست تن صوفی کشته شدند و به دستور شاه اسماعیل مسیب خان برای قتل سلطان حسن میرزا عازم ری گردید که البته چون به موقع مأموریت خویش را نتوانست انجام دهد یا تعلل ورزید از حکومت قزوین خلع گردید(8:ص 771).
این تهمت که قبایل تکلو و ترکمان می خواسته اند، سلطان حسن میرزا را به جای شاه اسماعیل بر تخت سلطنت بنشانند فرصت مناسبی به دست داد تا شاه فرد دیگری را برای کشتن شاهزاده گسیل نماید که این مأموریت به انجام رسید(27:ص 134).
یکی از امرای تکلوی مطرح در دوره شاه اسماعیل دوم سولاق حسین تکلو بود که توانست اسکندر نامی را که در قلعه پلنگان در تابستان 985 ه/1571 م علم طغیان برافراشته بود سرکوب نماید و خود به سمت حاکم پلنگان منصوب گردد(13:ص 643).
وی در ماجرای تشییع جنازه شاه طهماسب نیز نزاع سختی با مرتضی قلی سلطان پرناک ترکمان انجام داد که باعث آشوب بزرگی شد که طرفین به جان یکدیگر افتادند و شاه اسماعیل مجبور شد خود در ماجرا دخالت نماید و تاج سلطنت از سرش فرو افتاد و مردم آن رویداد را شوم دانستند.شاه خود سه نفر را با تیر زد تا آتش فتنه فرو نشست(13:ص 631).
از نتایج روی کار آمدن کوتاه مدت شاه اسماعیل دوم افزایش اختلاف بین رؤسای قزلباش بود، چراکه ترکمن ها و تکلوها به علت حمایت از اسماعیل بسیاری از افراد استاجلوها و شاملوها را به قتل رساندند.مرگ اسماعیل دوم در سیزدهم رمضان 985 ه/ 1577 م باعث شد امرای مرکز درصدد از بین بردن اختلافات خویش برآیند بنابراین سلطان محمد را به شاهی برداشتند و برخی از تکلوها نیز مشاغل مهمی را دارا شدند. مسیب خان حکمران ری، ولی خان حکمران همدان و اردوغدوی خلیفه نیز دارای اقطاعی در شروان شد(1:ص 277).
با فوت شاه اسماعیل دوم گرچه برای مدت کوتاهی ترکمن ها و تکلوها با استاجلوها و شاملوها متفق گردیدند اما این اتفاق زیاد به طول نینجامید چراکه استاجلوها توانستند جلال خان ازبک را که به خراسان حمله آورده بود شکست دهند و علیقلی خان شاملو که عباس میرزا را در اختیار داشت نیز آتش حسادت و کینه و تعصب قبیله ای را برانگیخت، عثمانیان نیز در شوال 985 ه/1578 م حملاتی را به خوی و سلماس و ارومیه انجام دادند، که امیر خان ترکمان حاکم جدید تبریز درصدد استرداد نقاط متصرفی برآمد که موفقیتی به دست نیاورد.دسته بندی جدیدی شکل گرفت که در یک طرف قزلباشان خراسانی به رهبری علیقلی خان شاملو و مرشد قلی خان استاجلو قرار داشتند.و در طرف دیگر قزلباشان آذربایجانی که بیشتر امیران ترکمان و تکلو بودند.بنابراین مشخصه اصلی حکومت شاه محمد که نزاع ها و دسیسه های امرای قزلباش بود، مجددا شکل گرفت تلاشهای میرزا جابر اصفهانی که در صدد برقراری صلح بین ترکمانان و تکلوها و دیگر سران قزلباش بود به نتیجه نرسید. ازطرف دیگر ضعف و نابینایی سلطان محمد و کوچک بودن فرزندانش باعث گردید، همسرش مهد علیا بر کارها مسلط گردد.برکناری محمد خان ترکمان از حکومت کاشان باعث شد، وی به تحریک امرا علیه مهد علیا بپردازد.بنابراین نقشه قتل مهد علیا مطرح گردید و قرار شد از هر قبیله یک نفر شرکت نماید که چلبی بیگ از تکلوها نیز در این توطئه دخالت داشت(1:ج 1، ص 249).
نقش تکلوها در این حادثه بسیار روشن است، چراکه در نشست های مخفیانه ای که تشکیل می شد، آنان حضور داشتند و حتی در دو اجتماع که در ایوان چهلستون، دیوان مبارکه و باغ سعادت آباد قزوین تشکیل شد، تکلوها حضور فعال داشتند(1:ج 1، ص 249).آنان در قتل مهد علیا متفق القول گردیده بودند و فقط مسیب خان شرف الدین اوغلی تکلو که با سلطان محمد خاله زاده و محل اعتماد شاه و ریش سفید تکلوها و از ارکان دولت بود با این امر موافق نبود.محمد شاه درصدد برآمد از وجود مسیب خان برای اجرای شاهی سیون و خواندن ارباب اخلاص استفاده کرده و به این وسیله مهاجمان را دفع نماید.مسیب خان از قبول این امر خودداری کرد، پیوستن وی به دیگر امرای تکلو حاکی از موافقت قلبی وی با شورشگران است، چون وی حاضر نشد درخواست شاه را بپذیرد، اما وقتی امرای تکلو چلبی بیک مهماندار تکلو را به طلب او فرستادند، وی با اینکه در ابتدا تعلل کرد، ولی عاقبت به باغ سعادت آباد رفت و به
امرای مخالف پیوست و با آنان به دولتخانه وارد شد و با دیگر تکلوها از جمله معترضان همگام شد(1:ج 1، ص 249).
به این گونه مخالف دیگری علیه خاندان شاهی به وجود آمد و حادثه ای شکل گرفت که تکلوها در آن بی نقش نبودند و این امر منجر به قتل همسر شاه شد.کشته شدن مهد علیا باعث موضع گیری امرای خراسانی شد، آنان که عباس میرزا را در اختیار داشتند(عباسیان)وی را که دهساله بود، شاه اعلام کردند و جبهه جدیدی علیه امرای مرکز که اکثر آنان ترکمانان و تکلوها بودند گشودند.امرای مرکز که مقداری واهمه داشتند درصدد بهبود روابط با قزلباشان خراسانی برآمدند و عده ای از جمله ولی خلیفه شاملو را به مشهد فرستادند، او در جنگی با امرای خراسانی به قتل رسید(1:ص 256).
نتیجه این عمل در بین امرای ترکمان و تکلو مقیم پایتخت بسیار شدید بود، آنها به منظور انتقام، سلطان حسین خان، ریش سفید شاملوها و همسرش خانی خانم را که پدر و مادر علی قلی خان شاملو بودند در قزوین به قتل رساندند و مقام سلطان حسین خان را که حاکم قزوین بود و«منصب تاواجی باشی» 4 داشت به اسماعیل قلی خان واگذار کردند و به این ترتیب ترکمان ها و تکلوها در مرکز دوباره برتری خود را نشان دادند.از طرف دیگر آنان درصدد مستحکم تر نمودن روابط خود با شاه محمد برآمدند و یکی از خواهران شاه به ازدواج امیر خان تکلو درآمد که مسیب خان تکلو در نقش سولدوش در خانه خود مراسم عروسی برپا کرد(1:ج 1، ص 264 و 259).
مسیب خان با اینکه با خاندان شاهی خویشاوند بود.اما درصدد برآمد برای تحکیم بیشتر روابط با دستگاه سلطنت با یکی از شاهزاده خانمها ازدواج کند که به وی پاسخ مثبتی داده نشد، اما تا اندازه ای روابط بهبود یافت.در سال 989 ه/1581 م در لرستان شخصی ادعا نمود که اسماعیل دوم است عده ای از کردها و لرها بر او جمع شدند و لشکریانش به ده هزار رسید.وی امرا و ارباب مناصب تعیین نموده و در آن سرحد فتنه آغاز کرد و کس نزد سولاق(سولاغ)حسین تکلو(نوه چوهه سلطان تکلو) فرستاد و او را به اطاعت و انقیاد دلالت کرد و حکم وکالت به جهت او فرستاد که به جای او چوهه سلطان تکلو وکیل و رکن السلطنه باشد(17:ص 246).
به نظر می رسد بحث ادعای جانشینی چوهه سلطان تا سال 989 ه هنوز وجود داشته، چراکه چوهه سلطان در سال 937 ه/1530 م در دوره شاه طهماسب اول یعنی پنجاه سال پیش از ظهور اسماعیل دروغین کشته شده بود و این شخص در نظر داشته
از آن ماجرا که ریشه تاریخی بسیاری از نارضایتی های تکلوها علیه حکومت صفوی بود به نفع خود استفاده کند، بنابراین سولاق حسین را وسوسه نمود که مقامی همپای مقام چوهه سلطان که وکیل و امیر الامرا بوده به وی خواهد داد و حتی سولاق حسین را پیشاپیش به مقام والی کردستان منصوب کرده بود.اما سولاق حسین وی را فریب داد و او را دستگیر ساخت و به قزوین آورد(17:ص 246 و 316).
توطئه دیگری به دست تکلوها و ترکمان ها تدارک دیده شد که موفقیت آمیز نبود و آن زمینه به وجود آوردن یک جنگ داخلی دیگر بود.امرای مرکز برای بی اعتبار ساختن دشمنانشان استاجلوها و شاملوها، محمد شاه را در رأس نیرویی به خراسان بردند که این امر باعث شد امرای خراسانی عباس میرزا را به پادشاهی انتخاب کنند و سکه و خطبه در خراسان به نام وی جاری نمایند(1:ص 278).در نتیجه جنگهایی به وقوع پیوست.مهمترین جنگی که بین امرای تکلو و امرای خراسانی اتفاق افتاد در تربت حیدریه بود که مرشد قلی خان در این قلعه به محاصره نیروهای تکلو و ترکمان درآمد اهالی شهر مقاومت نموده و به یک مرتبه دلیرانه حمله آورده و اردوغدوی خلیفه تکلو و جمعی از امرای معتبر طایفه تکلو به قتل رسیدند(1:ص 282).
پس از فوت شاه اسماعیل دوم با اینکه سلطان محمد خدابنده به سلطنت انتخاب شد، اما از آنجا که وی نیمه بینا بود، مسأله جانشینی و ولیعهدی، یکی از عمده مسائلی بود که سران قزلباش را به فکر فرو برد، تکلوها و ترکمانان از ولیعهدی حمزه میرزا جانبداری نمی کردند و این یکی از علل دشمنی حمزه میرزا با آنان بود.
روابط تکلوها با حمزه میرزا
از جمله مسائلی که اوج اختلاف طایفه تکلوها با خاندان صفوی را نشان داد، کشته شدن حمزه میرزا بر اثر توطئه آنها بود.در بهار سال 992 ه/1548 م محمد خدابنده به درخواست امیر خان ترکمان به تبریز آمد ولی عده ای از امرای قزلباش به رهبری محمد خان والی کاشان و تکلوها به رهبری ولی خان تکلو که داماد امیر خان والی همدان بود، تصمیم به حمله به تبریز گرفتند، این خبر باعث شد حمزه میرزا امیر خان را به قتل برساند و ترکمن ها و تکلوها نتوانستند کاری از پیش ببرند و نقشه حمله خود را عملی سازند و یکی از رهبران بااقتدار خود را از دست دادند.امیر خان در این زمان از سرحد
ابهر و سلطانیه تا اقصی ولایت اران حاکم بود(3:ص 158).کشته شدن او که به تحریک امرای قزلباش و به دستور حمزه میرزا صورت پذیرفت اشتباهی بود که باعث شد، راحتی و آرامش در آذربایجان از بین برود و لوای فتنه و فساد و علم کینه و بیداد برافراشته گردد و سپاهیان روم تبریز را فتح نمایند(3:ص 164).
کشته شدن امیر خان باعث شد، تکلوها و ترکمانان با حمزه میرزا به نزاع برخیزند و در نتیجه اشتباهی که صورت پذیرفت تبریز به دست عثمانیان افتاد و آنان به فکر تصاحب دایمی آذربایجان برآمدند.
در این زمان یکی از مهمترین اتحادیه های تکلوها و ترکمانان علیه دیگر قزلباشان و حمزه میرزا شکل گرفت، شورش گسترده تکلوها و ترکمان در این زمان که -عثمانیان تبریز را تصرف کرده بودند-از اهمیت ویژه ای برخوردار است.چراکه ولی خان تکلو والی همدان مسیب خان شرف الدین اوغلی تکلو حاکم ری و برادر او مختار سلطان تکلو والی ورامین دست به شورش زدند.خشم آنان تابه آن حد بود که سولاق حسین تکلو نوه چوهه سلطان را که از طایفه خودشان بود و با این حرکت مخالفت کرده بود کشتند.مؤلف نقاوة الاثار می نویسد:«وی بنابر مصلحتی خفیه با امرای خراسانی همداستان گشت.»(3:ص 179).پس از این عمل نیروهای تکلو به جانب تبریز رفتند و افراد منتسب به ایل تکلو که در بین نیروهای شاهی به سر می بردند فرار نموده به قبایل خود پیوستند.
ازآنجایی که حمزه میرزا استقامت نمود، ترکمن ها و تکلوها موفقیتی به دست نیاوردند، اما سلطان شاه محمد حاضر شد طهماسب میرزا فرزند خویش را به تکلوها و ترکمانان بسپارد تا آنان نیز شاهزاده ای داشته باشند و ازاین جهت نیز تفوق مخالفان تکلوها کم شود، تکلوها نیز موافقت کردند و پس از آنکه طهماسب میرزا به اردوی آنان پیوست آنها به استظهار او لوای استقلال برافراشتند و باردیگر عناد و دشمنی خود را آشکار ساختند و حتی درصدد برآمدند به قزوین وارد شوند.قصد آنان برکشیدن طهماسب میرزا به سلطنت بود و حتی در ناحیه اسفنج از توابع ابهر گرد آمده، پانزده هزار تن از قوم ترکمان و تکلو جمع گردیده، سان لشکر دیدند و هرکس را فراخور مرتبه او یراق دادند و اصحاب مناسب تعیین کردند.محمد خان لله و مسیب خان را وکیل السلطنه و ولی خان را امیر لشکر کردند(3:ص 182).
این عمل به معنای رودررو قرار گرفتن تکلوها و ترکمن ها با دولت برای قبضه کردن قدرت بود و حمزه میرزا درصدد میرزا درصدد سرکوب آنان برآمد و در جنگی که در«سائین قلعه»اتفاق افتاد درحالی که در مقابل ترکمن ها، استاجلوها و در مقابل تکلوها، شاملوها قرار داشتند.تکلوها و ترکمانان شکست خوردند و حمزه میرزا و متحدانش به پیروزی رسیدند.مسیب خان تکلو به اسارت درآمد، ولی خان و عده ای دیگر کشته شدند، عده ای از تکلوها و ترکمانان به عثمانی پناهنده شدند و قسمت مهمی از تکلوها به بغداد رفتند. این حادثه باعث شد هر دو قبیله نقش مهم خود را در اداره امور دولت از دست دادند، اقطاعات تکلوها در ناحیه ری و همدان و عراق عجم به ایلات پیروز واگذار گردید، این واقعه پیامدهایی نیز به دنبال داشت که از جمله آن می توان به تثبیت عثمانیان در تبریز اشاره نمود.چراکه در جنگ«سائین قلعه»عده زیادی از نیروهای طرفین از بین رفتند و حمزه میرزا متوجه شد با ده هزار تن نمی تواند تبریز را بازپس بگیرد و انعقاد صلح نیز باعث از دست رفتن تبریز می گردید و ادامه جنگ نیز مشکلات و خسارات مادی و انسانی در پی داشت، اما حمزه میرزا چاره ای جز صلح نداشت، چراکه ممکن بود بقیه ایالت باارزش آذربایجان از دست برود.بنابراین مقدمات صلح آماده می گردید، اما حمزه میرزا بر اثر توطئه ترکمانان و تکلوها به قتل رسید(ذی الحجه 994 ه).این عمل یکی از ناجوانمردانه ترین اقداماتی بود که آنها علیه دستگاه سلطنت انجام دادند. چراکه که عبد الله خان ازبک ضمن اعلان جنگ، هرات را محاصره نمود و وضعیت وخیمی به وجود آمد، اگر درایت مرشد قلی خان نبود و عباس میرزا را به قزوین نمی آورد و پادشاه اعلام نمی نمود مشکلات اساسی برای مملکت به وجود می آمد.
از جمله کسانی که در قتل حمزه میرزا نقش داشتند«مسیب خان تکلو فرزند محمد خان شرف الدین اوغلی تکلو بود.وی با چند نفر از جمله محمد خان ترکمان، علیقلی خان، اسمی خان افشار و به جهت آنکه از شاهزاده خائف بودند به جهت انجام این مقصد خداوردی دلاک را که از محرمان شاهزاده بود فریب دادند و حمزه میرزا را کشتند.»(2:ج 2، ص 875).
مسأله ولایتعهدی و جانشینی محمد خدابنده، پس از قتل حمزه میرزا نیز ادامه یافت.تکلوها و ترکمانان با اینکه تضعیف شده بودند درصدد حمایت از ابو طالب میرزا فرزند دیگر شاه برآمدند.زیرا طهماسب میرزا شاهزاده مورد حمایت آنها پس از شکست(سائین قلعه)به دست استاجلوها در قلعه الموت زندانی بود.ابو طالب میرزا نیز
مورد حمایت تکلوها بود چون خلیل بیک تکلو، لله ابو طالب میرزا بود(1:ج 1، ص 3301) -بااینکه سلطان محمد موافق با این امر نبود و درصدد بود ولیعهدی انتخاب نکند، اما با دخالت و پافشاری ترکمانان و تکلوها این خواسته صورت پذیرفت-برگزیده شدن ابو طالب میرزا باعث به وجود آمدن تشنج بیشتر شد.دراین زمان عصیانهایی به وقوع پیوست و ولی خان در کرمان، بیکتاش خان در یزد، یوسف خان در ابرقو و برخی حکمرانان در نواحی دیگر سر به شورش برداشتند.
بعضی از حکمرانان طرفدار عباس میرزا و برخی طرفدار ابو طالب میرزا گردیدند. در شیراز نیز بین ذو القدرها و تکلوها اختلاف افتاد.علی خان تکلو هوادار ابو طالب میرزا و عده ای از تکلوها و ذو القدرها طرفدار عباس میرزا گردیدند که این امر باعث قتل علی خان تکلو و به دار کشیدن وی در شیراز شد که به جای وی مهدی قلی بیک ساری تکلو به حکومت شیراز منصوب شد(1:ج 1، ص 355).
4-تکلوها در دوره شاه عباس اول(دوره ضعف و انحلال تکلوها) (1629/1588 م-1038/996 ه)
شاه عباس از همان آغاز کار متوجه شد که نظام قبیلگی موجود و درگیریهایی که تا به حال صورت گرفته باعث کشته شدن عموهایش(حیدر میرزا و اسماعیل میرزا)عمه اش پریخان خانم، مادرش مهد علیا و برادرش حمزه میرزا گردیده و این امر موجبات ضعف ممتد حکومت مرکزی را به وجود آورده و بزرگان طوایف دارای همه مقامات نظامی و اراضی وسیع در ایالات و حکومت بر ایالات و مرکز گردیده اند.بنابراین درصدد برآمد با سیاستهای عملی و قاطع با آنان به مبارزه برخیزد، چراکه دخالتهای آنان کشور را تا مرز جنگ داخلی کشانیده و دشمنان ایران را در شرق و غرب تحریک به حمله به کشور ساخته بود.
شاه عباس با امرای ترکمان از همان آغاز با شیوه ای سرسختانه و سازش ناپذیر برخورد کرد و کارش را با اعدام گروهی از امرای قبایلی که در قتل برادرش حمزه میرزا دست داشتند، شروع کرد.وی درصدد برنیامد با تکیه بر گروهی از قزلباشان کار خود را انجام دهد، بلکه تجارب دوران جوانی و قتل مادر و برادرش حمزه میرزا در سوء ظن دیرپای او به قزلباشان تأثیری قاطع داشت، بنابراین درصدد برآمد قاطعانه پایگاه اجتماعی آنان را درهم بریزد، بنابراین روی کار آمدن وی نقطه آغاز افول ترکمانان و
نفوذ سیاسی و نظامی آنان بود برای همین حتی بسیاری از امرا پیش از آنکه شاه را ببینند کشته شدند.
با اینکه شاه عباس بسیاری از قزلباش ها را سرکوب نمود، این به آن معنا نیست که آنها از صحنه طرد شدند.بلکه در دوره شاه عباس و حتی بعد از وی تا زمان افول سلسله صفوی واحدهایی از آنها حضور داشتند.در بین طوایف قدرت از دست داده تکلوها و ترکمانان از بقیه بیشتر ضربه خوردند، چراکه آنان در دوره حمزه میرزا متحمل شکست سختی شدند و در ماجرای قتل حمزه میرزا نیز نقش داشتند.یکی از حوادثی که در دوره شاه عباس به وقوع پیوست نقش ترکمانان و حمایت تکلوها از آنان در ماجرای قتل مرشد قلی خان استاجلو و جانشینی محمد خان ترکمان به جای مرشد قلی خان بود.ماجرا به این منوال بود که در هشتم رمضان 997 ه/1590 م مرشد قلی خان استاجلو به دستور شاه عباس کشته شد.بنابر روایت محمود افوشته ای، محمد خان ترکمان در قتل مرشد قلی خان بی نقش نبود.و درصدد بود از کشته شدن مرشد قلی خان مقام وی را به دست آورد و بر مسند وکالت بنشیند.بنابراین یک روز بعد از قتل مرشد قلی خان، بدون مشورت با ارکان دولت و دستور شاه عباس در دولتخانه شاه عباس به استقلال تمام در صف اول نشست(3:ص 313).
«...وی درصدد بود باردیگر اویماق بانفاق ترکمان و تکلو را مجتمع ساخته و لوای خلاف و عناد افراخته و به امداد و اعانت آن گروه لازم الاهانت عنان اختیار طهماسب میرزا را به دست آورد و با پشتگرمی آن شاهزاده مجددا علم دشمنی و جنگ را برافرازد و حتی پیک هایی به اطراف فرستاد تا سپاهیان ترکمان و تکلوی مخالف را جمع آوری نماید...»(16:ص 246).
شاه عباس نیز برای سرکوب وی و از بین بردن توطئه ترکمانان و تکلوها درصدد برآمد از وجود فرخ بیک ترکمان استفاده نماید و به کمک وی محمد خان ترکمان را از بین ببرد و جای و مقام محمد خان را به او پیشنهاد نمود.شاه به این وسیله می توانست دشمن خطرناک خود را از بین ببرد و در بین ترکمانان نیز اختلاف بیندازد، پس از کشته شدن محمد خان فرزند وی ولی سلطان را که حاکم کاشان بود نیز از بین بردند(3:ص 313).حایز اهمیت است که این دومین مرتبه ای است که ترکمانان و تکلوها درصدد حمایت از طهماسب میرزا که مدعی سلطنت بود برآمدند.این ماجرا
حاکی از تلاشی دیگر از جانب ترکمانان و تکلوها برای تصاحب مقام وکالت و حتی دستیابی بر نیابت سلطنت با برکشیدن طهماسب میرزا برادر شاه عباس می باشد.
در سال 999 ه/1591 م شخصی به نام یعقوب بیگ بر شیراز تسلط یافت.و جمعی که از شاه عباس بیمناک بودند.از جمله مختار سلطان تکلو به وی پیوستند. یعقوب خان با پشتیبانی آنها علیه شاه عباس شورش نمود(22:ص 77).شاه عباس خود برای سرکوب وی عازم شیراز شد که با پیشنهاد حکومت شیراز اظهار اطاعت نمود. وی پس از آمدن به اردوی شاه به همراه مختار سلطان کشته شد و پس از مدتی شیراز نیز به دست نیروهای شاهی فتح گردید(1:ص 436).
دخالت تکلوها در عصیان ملک بهمن نیز حایز اهمیت است.ملک بهمن والی لاریجان اطاعت قزلباش را چنانکه باید نمی کرد و به دلیل حصانت قلاع خود مغرور شده، طریق دشمنی با شاه عباس می پیمود(3:ص 395 و 403).
عده ای از تکلوها در ادامه مبارزات خود علیه صفویان و پس از اینکه به دست شاه عباس تارومار گردیدند، به ملک بهمن حکمران لاریجان پیوستند.این حادثه در سال 1005 ه/1596 م برابر با سال دهم سلطنت شاه عباس اتفاق افتاد.تکلوها که همراه ملک بهمن و ملازم وی شده بودند، در زمان محاصره قلعه آمل در قلعه داری اصرار ورزیدند(1:ج 2، ص 520).
شاه عباس وقتی این خبر را شنید دستور قتل عام تکلوها را صادر کرد.بنابر روایت اسکندر بیک منشی:«از حوادث سال دهم حکومت شاه عباس مغضوب شدن طایفه تکلو است.در این سال چند نفر از طایفه تکلو ملازم ملک بهمن شده قلعه آمل را ایشان نگاه می دارند.این معنی موجب اشتعال نایره غضب شاهانه گشته به قتل عام آن طایفه امر فرمود، مقرر شد که هرکس از آن طایفه در هر جا باشد حاکم آنجا به قتل آورد بر مستملکاتش رقم تملک کشد و چون بیشتر در همدان و قلمرو علیشکر اقامت داشتند، حسنعلی خان چگنی بسیاری از آن طبقه را به راه عدم فرستاد که از عظمای تکلو که در این قصه راه عدم پیمودند، مصطفی خان ولد مسیب خان و ولی بیک است بعد از اطفاء نایره غضب بر بقیه ترحم نموده جمعی از قورچیان تکلو که مانده بودند به دستور قورچی شدند...»(1:ج 2، ص 530 و 529).
حرکت مختار سلطان تکلو و پیوستن عده ای از تکلوها به ملک بهمن از جمله آخرین تلاشهای افراد این طایفه است که برای باقی ماندن بر قدرت انجام دادند.
سومین قتل عام تکلوها که به دستور شاه عباس صورت گرفت ضربه سختی بود که بر آنان وارد آمد و آنها را از هم متفرق ساخت به طوری که دیگر نتوانستند خود را متشکل نموده و موجودیت خود را حفظ نمایند، از این زمان به بعد بسیاری از تکلوها از کار برکنار گردیده و در داخل قلمرو صفوی به طور کامل قدرت را از دست دادند و به ایالات دیگر تبعید شدند.گروهی نیز مبارزات خود را به خارج از مرزها منتقل کردند و از جمله به محمدی تکلو(تکلو پاشا)حکمران ناحیه وان پیوستند.گرچه از خلال منابع تاریخی، انتساب محمدی تکلو به قبیله تکلو کاملا مشخص نیست، اما به احتمال قریب به یقین وی منتسب به تکلوها می باشد و جزو ناراضیان حکومت شاه عباس بوده به همین جهت دولت عثمانی وی را به عنوان بیگلر بیگ و حکمران ناحیه وان منصوب کرده بود تا از وجود وی و ناراضیان بهتر بتواند علیه صفویان استفاده کند.محمدی تکلو مدت مدیدی احتمالا بیش از بیست سال در دوره شاه عباس اول حکمران وان بود وی که بنابر روایت اسکندر بیک منشی از شجاعان روزگار بود و به تهور و مردانگی و دلیری اشتهار داشت تا سال سی ام حکومت شاه عباس مزاحمت های مکرری را به وجود آورد.وی در سال 1014 ه/6-1605 م اراده آمدن به نخجوان نمود و توانست امیرگونه خان قاجار را شکست دهد.وی یکی از سرداران خویش به نام جغال اوغلی را به غارت خوی و مرند فرستاد(1:ج 2، ص 678).
در سال 1025 ه/1616 م محمدی تکلو با شش هزار سپاهی به عزم محاربه با قزلباش به سلماس آمد، در سال 1026 ه/1617 م نیز با پانزده هزار نیرو در نواحی تبریز به نهب و غارت پرداخت و حتی به نواحی خوی و چالدران نیز رسید، اما چون با کردهای«حکاری» 5 که متحد وی بودند اختلاف پیدا کرد کشته شد(1:ج 3، ص 923).
نتیجه
تکلوها در زمره طوایف قزلباشی بودند که درشکل گیری دولت صفوی نقش داشتند، آنان در آناتولی به نفع صفویان در شورشها شرکت داشتند و طی دو مهاجرت به ایران آمدند، اما از همان ابتدا با سختگیری های شاه اسماعیل مواجه شدند و در زمره نیروهای معترض درآمدند که در این مسأله، کثرت نیروهای تکلو و وجود اعتقادات مذهبی که می توانست در مقابل صفویان مطرح باشد بی نقش نبود.رهبرآنها تا سال 917 هجری قمری شاه قلی فردی مذهبی بود که این امر نشان دهنده ادعای مذهبی بین آنها می باشد.
تکلوها به دست شاهان مختلف صفوی سرکوب گردیدند، اما پس از مدتی مجددا درصدد برآمدند بر اوضاع مسلط شوند، در هرج ومرج های عصر شاه طهماسب اول و پس از مرگ شاه با شرکت در دسیسه ها و توطئه ها مشکلات جدی برای حکومت آفریدند و در راستای مخالفت خود حتی به عثمانیان پیوستند و ضربه های اساسی بر پیکر حکومت صفویان وارد ساختند، آنان پس از چهارمین نوبتی که قتل عام شدند-در دوره شاه عباس-به خاک عثمانی پناهنده شده و به مبارزه علیه دولت صفوی و تضعیف این حکومت ادامه دادند.مبارزات تکلوها علیه شاهان خاندان صفوی باعث شد، الوهیت و قداستی که مردم برای شاه صفوی به ویژه شاه طهماسب قایل بودند خدشه دار گردد و از قداست پادشاه کاسته شود که این امر نیز در ضعف موقعیت شاهان این خاندان بی نقش نبود.
پی نوشت
(1)-الله بولاغی در منابع به صورتهای دیگری نیز ثبت شده است، حسن بیک روملو به صورت «المه قولاقی»آورده است(13:ص 91 و 239)مرحوم عبد الحسین نوایی در زیرنویس کتاب احسن التواریخ آورده که در نسخه چاپی طبع سدون به صورت«اله قولاقی»و در نسخه مجلس شورای ملی«امله قولاقی»و در تاریخ جهان آرا به صورت«ایله قولاغی»ثبت شده است(13:ص 91).اسکندر بیک منشی نام این محل را در همدان و«آلمه بلاغی» آورده است(1:ج 1، ص 28).فاروق سومر«آلما قولاغی»ذکر کرده است(15:ص 32)و خواندمیر به صورت«اولمه قولاغی»ثبت نموده است(10:ص 36).
(2)-به نظر می رسد نام کهتران که ذو الفقار بیک بن علی بیک مشهور به نخود سلطان حاکم آنجا بود در تذکره شاه طهماسب اشتباه ثبت شده و صحیح آن«کلهر»می باشد.در منابع تاریخی و جغرافیایی نام کهتران ثبت نشده است و این اسم باید کلهر باشد، چراکه در منابع راجع به این روایت در تذکره شاه طهماسب آمده که:ذو الفقار ولد نخود بیک ولد گلابی بیک موصلو ترکمان که...حاکم کلهر بود.(13:ج 2، ص 272).بوداق منشی قزوینی می نویسد: «ذو الفقار بیک پسر نخود سلطان است...کلهر را به او شفقت کردند و او مردانگی کرد و اکثر قلاع را گرفت و هرکس از فرمان او سر پیچد دفعش کرد و در کلهر نام برآورد... ذو الفقار بدبخت را به خاطر رسید که عم را بکشد و...»(6:ص 156)
(3)-فارق سومر عنوان می کند:«ما راجع به سارلوها اطلاعی در دست نداریم...»(14:ص 78). شاه طهماسب در تذکره خویش در جایی دیگر سارلوها را منتسب به تکلوها ذکر می کند و ساریلوی تکلو می نویسد(18:ص 32).در زمان قراقویونلوها و در دوران حاکمیت
قرا یوسف، در شهر زور امیری به نام محمد سارو وجود داشته است، احتمال دارد سارلوها اسم خود را از این امیر گرفته باشند، یعنی سارلوهای مورد بحث شاه طهماسب در آذربایجان می توانند شاخه ای از سارلوهای منطقه شهر زور باشند، احتمال دارد سارلوهای آذربایجان نام خود را از«سارلو علی»که در تشکیل دولت صفوی نقش داشته است گرفته باشند در این صورت می بایستی اسم خود را سارلو علی لو می گذاشتند.(14:زیرنویس ص 78)
(4)-تاواجی باشی(تواچی باشی)، منصب مزبور از عالم ایشیک آقاسی باشی دیوان اعلی است و شغل او این بوده که سفر و یساقی که روی می داده به عهده او می شد که سپاه را اخبار نماید.مشار الیه محصلان از جانب خود تعیین و کس به اخبار قشون می فرستاده که همگی را مجتمع سازند و در روز جنگ، مکان مجادله را او تعیین و سپاه را آداب جنگ تعلیم داده مکان هریک از مجاهدان و غازیان را معین می نمود که در کجا قرار گیرند(12:ص 33).
(5)-حکاری(هکاری)قسمتی از ایالت وان از خاک ترکیه است که مرکز آن شهر«جولا مرک» است و از نواحی آن، بوتان، شمندینان و محمودی است.منطقه هکاری امرا و سرداران بسیاری داشته و فرمانروایان متعدد در آنجا حکومت کرده اند(21:ج 3، ص 135).
منابع
1-اسکندر بیک ترکمان(منشی).تاریخ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، چاپ دوم، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1350.
2-اعتماد السلطنه، محمد حسن.تاریخ منتظم ناصری، جلد سوم، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، چاپ اول، انتشارات دنیای کتاب، تهران، 1367.
3-افوشته ای نطنزی، محمود بن هدایت الله.نقاوة الاثار فی ذکر الاخیار در تاریخ صفویه، به اهتمام احسان اشرافی، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1373.
4-اوردینر، اسماعیل یاحقی، اوزون چارشی لی.تاریخ عثمانی از فتح استانبول تا مرگ سلطان سلیمان قانونی، جلد دوم، ترجمه ایرج نوبخت، چاپ اول، انتشارات کیهان، تهران، 1369.
5-بدلیسی، امیر شرف خان، شرفنامه(تاریخ مفصل کردستان)، با تعلیقات محمد عباسی، چاپ سوم، انتشارات حدیث، تهران، 1373.
6-بوداق قزوینی(منشی).جواهر الاخبار(بخش تاریخ ایران از قراقویونلوها تا سال 984 ه.ق)، تصحیح محسن بهرام نژاد، چاپ اول، مرکز نشر میراث مکتوب، تهران، 1378.
7-تاریخ ایران کمبریج(دوره صفویان)، ترجمه یعقوب آژند، چاپ اول، انتشارات جامی، تهران، 1380.
8-تتوی، قاضی احمد، قزوینی، آصف خان.تاریخ الفی، تصحیح سید علی آل داود، چاپ اول، انتشارات کلبه و انتشارات فکر روز، تهران، 1378.
9-خواندمیر، امیر محمود.تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی(ذیل تاریخ حبیب السیر). تصحیح محمد علی جراحی، چاپ اول، نشر گستره، تهران، 1370.
10-خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین حسینی.حبیب السیر، جلد چهارم، تصحیح محمد دبیرسیاقی، چاپ دوم، انتشارات کتابفروشی خیام، تهران، 1353.
11-خورموجی، میرزا جعفر خان.نزهت الاخبار، تصحیح سید علی آل داود، چاپ اول، انتشارات کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1380.
12-رحیم لو، یوسف.القاب ومواحب دوره سلاطین صفوی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، 1371.
13-روملو، حسن بیک.احسن التواریخ، تصحیح عبد الحسین نوایی، جلد دوم، انتشارات بابک، تهران، 1357.
14-سرور، غلام.تاریخ شاه اسماعیل صفوی، ترجمه محمد باقر آرام، عباسقلی غفاری فرد، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1374.
15-سومر، فاروق.نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمه احسان اشراقی، محمد تقی امامی، چاپ اول نشر گستره، تهران، 1371.
16-سیوری، راجر.ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، چاپ دوم، انتشارات سحر، تهران، 1366.
17-سیوری، راجر.درباب صفویان، ترجمه رمضان علی روح اللهی، چاپ اول، نشر مرکز، تهران، 1380.
18-شاه طهماسب بن اسماعیل بن حیدر الصفوی.تذکره شاه طهماسب، با مقدمه امر الله صفوی، چاپ دوم، انتشارات شرق، تهران، 1363.
19-عبدی بیک شیرازی.تکملة الاخبار(تاریخ صفویه از آغاز تا 978 ه.ق)، تصحیح عبد الحسین نوایی، چاپ اول، نشر نی، تهران، 1369.
20-غفاری، قاضی احمد.تاریخ جهان آراء، چاپ اول، انتشارات حافظ، تهران، 1343.
21-مردوخ کردستانی، بابا.تاریخ مشاهیر کرد، به کوشش ماجد مردوخ روحانی، بخش دوم، جلد سوم، انتشارات سروش، تهران، 1371.
22-ملا جلال الدین منجم.تاریخ عباسی یا روزنامه ملا جلال، به کوشش سیف الله وحیدنیا، چاپ اول، انتشارات وحید، تهران، 1366.
23-میرجعفری، حسین.تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، چاپ اول، انتشارات دانشگاه اصفهان، اصفهان، 1375.
24-میرزا سمیعا.تذکرة الملوک(سازمان اداری حکومت صفوی)یا تعلیقات مینورسکی به کوشش سید محمد دبیرسیاقی، ترجمه مسعود رجب نیا، چاپ دوم، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1368.
25-وزیری، احمد علی خان.جغرافیای کرمان، به کوشش ابراهیم باستانی پاریزی، انتشارات ابن سینا، تهران، 1353.
26-هدایت، رضا قلی خان.تاریخ روضة الصفای ناصری، جلد هشتم، تصحیح جمشید کیان فر، چاپ اول، انتشارات اساطیر، تهران، 1380.
27-هینتس، والتر.شاه اسماعیل دوم صفوی، ترجمه کیکاوس جهانداری، چاپ اول، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1371.
28-یوسف جمالی، محمد کریم.تشکیل دولت صفوی و تعمیم مذهب تشیع دوازده امامی به عنوان تنها مذهب رسمی، چاپ اول، امیر کبیر، اصفهان، 1372
منبع:www.olumensani.com