چرند پرند (اخبار شهري) علياکبر دهخدا
گفت:«عجب!»
گفتم:«عجب جمال شما.»
گفت:«مرگ من شما از کي شنيديد.»
گفتم:«جناب عالي تصور ميکنيد که فقط خودتان چون رابطة دوستي با بزرگان و رجال و اعيان اين شهر داريد از کارها مطلعيد، و ما به کلي از هيچ جاي دنيا خبر نداريم؟!»
گفت:«خير هرگز چنين جسارتي نميکنم.»
گفتم:«عرض کردم مطلب در صندوق ادارة ما خيلي است، و اين مطلب هم پيش آن مطالب قابل درج نيست، گذشته از اينکه شما خودتان مسبوقيد که تمام اروپاييها هم در اين مواقع همين کار را ميکنند، يعني اسب را در صورتي که اسباب مخاطرة صاحبش بشود ميکشند، ديگر آنکه شما ميفرماييد حضرت والا حرصش درآمد، شما الحمدلله ميدانيد که آدم وقتي حرصش دربيايد ديگر دنيا پيش چشمش تيره و تار ميشود، خاصه وقتي که از رجال بزرگ مملکت باشد، که ديگر آنوقت قلم مرفوع است(3). براي اينکه رجال بزرگ وقتي حرصشان درآمد حق دارند هر کار بکنند.
همانطور که اولياي دولت حرصشان درآمد و بدون محاکمه قاتل بصير خلوت را کشتند.
همانطوري که حبيب الله افشار حرصش درآمد و چند روز قبل به امر يکي از اوليا سيفاللهخان برادر اسداللهخان سرتيپ قزاقخانه را گلوله پيچ کرد.
همانطور که نظامالسلطنه حرصش درآمد و باآنکه پشت قرآن را مهر کرده بود جعفرآقاي شکاک را تکهتکه کرد.
همانطور که آن دو نفر حرصشان درآمد و دو ماه قبل يک نفر ارمني را پشت يخچال حسنآباد(4) قطعهقطعه کردند.
همانطور که آدمهاي عميدالسلطنة طالش حرصشان درآمد و آنهايي را که در «کرگانه رود»(5) طرفدار مجلس بودند سربريدند.
همانطور که عثمانيها به خواهش سفيرکبيرهاي ما حرصشان درآمد چهارماه قبل زوار کربلا را شهيد کردند و امروز هم اهالي بيکس و بيمعين اروميه را به باد گلولة توپ گرفتهاند.
همانطور که پسر رحيمخان چلبيانلو حرصش درآمد و دويست و پنجاه و دونفر زن و بچه و پيرمرد را در نواحي آذربايجان شقه کرد.
همانطور که ميرغضبها(6) حرصشان درآمد و درختهاي فندق «پارک» تبريز را با خون ميرزاآقاخان کرماني و شيخ احمد روحي و حاج ميرزا حسنخان خبيرالملک آبياري کردند.
همانطور که يک نفر حکيم حرصش درآمد و مغز سر ميرزا محمدعليخان نوري را با ضرب شش پر(7) از هم پاچيد.
همانطور که اقبالالسلطنه در ماکو حرصش درآمد و خون صدها مسلمان را به ناحق ريخت.
همانطور که دختر معاونالدوله حرصش درآمد و وقتي پدرش را به خراسان بردند به زور گلوله درد خويش را خفه کرد.
همانطور که مهمان خسرو در «مئر» آذربايجان پشت آن درخت چنار حرصش درآمد و ميزبان را که اول شجاع ايران بود پوست کند.
همانطور که ميرزا محمدعليخان ثريا در مصر و ميرزا يوسفخان مستشارالدوله در طهران و حاجي ميرزا عليخان امينالدوله در گوشه «لشت نشا»(8) حرصشان درآمد و به قوت دق و سل خودشان را تلف کردند.
و...
بله آدم مخصوصاً وقتي که بزرگ و بزرگ زاده باشد حرصش که دربيايد اين کارها را ميکند، علاوه براين مگر برادر همين حضرت والا وقتي يک ماه قبل در اصفهان مادر خودش را کشت ما هيچ نوشتيم؟ ما آنقدر مطلب براي نوشتن داريم که به اين چيزها نميرسد، گذشته از اينها شما ميدانيد که پارهاي چيزها مثل پارهاي امراض ارثي است، حسينقليخان بختياري را اول افطار به اسم مهماني زبان روزه کي کشت؟»
گفت:«بله حق با شما هست.»
گفتم:«پدر همين حضرت والا نبود؟»
گفت:«ديگر اين طول و تفصيلها لازم نيست، يک دفعه بگوييد: فرمايش شما نگرفت.»
گفتم:«چه عرض کنم.»
گفت:«پس به اين حساب ما بور شديم.»
گفتم:«جسارت است.»
گفت:«حالا از اين مطالب بگذريم راستي خدا اين ظلمها را برميدارد؟ خدا از اين خونهاي ناحق ميگذرد؟»
گفتم:«رفيق ما درويشها يک شعر داريم.»
گفت:«بگو.»
گفتم:«اين جهان کوه است و فعل ما ندا بازگردد اين نداها را صدا»(9)
گفت:«مقصودت از اين حرفها چهچيز است؟»
گفتم:«مقصودم اين است تو که اسمت را سگِ حسندَله گذاشتهاي و ادعا ميکني که از دنيا و عالم خبرداري عصر شنبة 21 چرا در بهارستان نبودي؟»
گفت:«بودم.»
گفتم:«بگو تو بميري.»
گفت:«تو بميري.»
گفتم:«خودت بميري.»
گفت:«به! تو که باز اين شوخيهات را داري.»
گفتم:«رفيق عيب ندارد دنيا دو روز است.»
----------------------------------------
پانويسها:
1. زرگنده، محلي ميان قلهک و تجريش در شمال طهران.
2. رولوه (revolver) لغت فرانسه است به معني نوعي سلاح کمري. ششلول. هفتير. طپانچه. پيشتاب.
3. مرفوع بودن قلم، مرفوعالقلم بودن. قلم و تکليف برداشته بودن.
4. حسن آباد، آبادي واقع در غرب طهران قديم که امروز داخل شهر و مابين باغ شاه و ميدان توپخانه واقع است.
5. کرگانه رود، از دهستانهاي بخش طوالش، در مغرب درياي خزر، ميان انزلي و آستارا.
6. ميرغضب، جلاد. دژخيم. مأمور کشتن يا قطع عضو کردن افراد در دربار حکام و امرا.
7. شش پر، نوعي چماق شش پهلو با چوبي سخت.
8. لشت نشا، از بخشهاي رشت و در شمال شرقي آن. مرکزش شهر جور است.
9. صدا، بازگشت آواز. پژواک. انعکاس صوت
منبع:www.dibache.com
گفتم:«عجب جمال شما.»
گفت:«مرگ من شما از کي شنيديد.»
گفتم:«جناب عالي تصور ميکنيد که فقط خودتان چون رابطة دوستي با بزرگان و رجال و اعيان اين شهر داريد از کارها مطلعيد، و ما به کلي از هيچ جاي دنيا خبر نداريم؟!»
گفت:«خير هرگز چنين جسارتي نميکنم.»
گفتم:«عرض کردم مطلب در صندوق ادارة ما خيلي است، و اين مطلب هم پيش آن مطالب قابل درج نيست، گذشته از اينکه شما خودتان مسبوقيد که تمام اروپاييها هم در اين مواقع همين کار را ميکنند، يعني اسب را در صورتي که اسباب مخاطرة صاحبش بشود ميکشند، ديگر آنکه شما ميفرماييد حضرت والا حرصش درآمد، شما الحمدلله ميدانيد که آدم وقتي حرصش دربيايد ديگر دنيا پيش چشمش تيره و تار ميشود، خاصه وقتي که از رجال بزرگ مملکت باشد، که ديگر آنوقت قلم مرفوع است(3). براي اينکه رجال بزرگ وقتي حرصشان درآمد حق دارند هر کار بکنند.
همانطور که اولياي دولت حرصشان درآمد و بدون محاکمه قاتل بصير خلوت را کشتند.
همانطوري که حبيب الله افشار حرصش درآمد و چند روز قبل به امر يکي از اوليا سيفاللهخان برادر اسداللهخان سرتيپ قزاقخانه را گلوله پيچ کرد.
همانطور که نظامالسلطنه حرصش درآمد و باآنکه پشت قرآن را مهر کرده بود جعفرآقاي شکاک را تکهتکه کرد.
همانطور که آن دو نفر حرصشان درآمد و دو ماه قبل يک نفر ارمني را پشت يخچال حسنآباد(4) قطعهقطعه کردند.
همانطور که آدمهاي عميدالسلطنة طالش حرصشان درآمد و آنهايي را که در «کرگانه رود»(5) طرفدار مجلس بودند سربريدند.
همانطور که عثمانيها به خواهش سفيرکبيرهاي ما حرصشان درآمد چهارماه قبل زوار کربلا را شهيد کردند و امروز هم اهالي بيکس و بيمعين اروميه را به باد گلولة توپ گرفتهاند.
همانطور که پسر رحيمخان چلبيانلو حرصش درآمد و دويست و پنجاه و دونفر زن و بچه و پيرمرد را در نواحي آذربايجان شقه کرد.
همانطور که ميرغضبها(6) حرصشان درآمد و درختهاي فندق «پارک» تبريز را با خون ميرزاآقاخان کرماني و شيخ احمد روحي و حاج ميرزا حسنخان خبيرالملک آبياري کردند.
همانطور که يک نفر حکيم حرصش درآمد و مغز سر ميرزا محمدعليخان نوري را با ضرب شش پر(7) از هم پاچيد.
همانطور که اقبالالسلطنه در ماکو حرصش درآمد و خون صدها مسلمان را به ناحق ريخت.
همانطور که دختر معاونالدوله حرصش درآمد و وقتي پدرش را به خراسان بردند به زور گلوله درد خويش را خفه کرد.
همانطور که مهمان خسرو در «مئر» آذربايجان پشت آن درخت چنار حرصش درآمد و ميزبان را که اول شجاع ايران بود پوست کند.
همانطور که ميرزا محمدعليخان ثريا در مصر و ميرزا يوسفخان مستشارالدوله در طهران و حاجي ميرزا عليخان امينالدوله در گوشه «لشت نشا»(8) حرصشان درآمد و به قوت دق و سل خودشان را تلف کردند.
و...
بله آدم مخصوصاً وقتي که بزرگ و بزرگ زاده باشد حرصش که دربيايد اين کارها را ميکند، علاوه براين مگر برادر همين حضرت والا وقتي يک ماه قبل در اصفهان مادر خودش را کشت ما هيچ نوشتيم؟ ما آنقدر مطلب براي نوشتن داريم که به اين چيزها نميرسد، گذشته از اينها شما ميدانيد که پارهاي چيزها مثل پارهاي امراض ارثي است، حسينقليخان بختياري را اول افطار به اسم مهماني زبان روزه کي کشت؟»
گفت:«بله حق با شما هست.»
گفتم:«پدر همين حضرت والا نبود؟»
گفت:«ديگر اين طول و تفصيلها لازم نيست، يک دفعه بگوييد: فرمايش شما نگرفت.»
گفتم:«چه عرض کنم.»
گفت:«پس به اين حساب ما بور شديم.»
گفتم:«جسارت است.»
گفت:«حالا از اين مطالب بگذريم راستي خدا اين ظلمها را برميدارد؟ خدا از اين خونهاي ناحق ميگذرد؟»
گفتم:«رفيق ما درويشها يک شعر داريم.»
گفت:«بگو.»
گفتم:«اين جهان کوه است و فعل ما ندا بازگردد اين نداها را صدا»(9)
گفت:«مقصودت از اين حرفها چهچيز است؟»
گفتم:«مقصودم اين است تو که اسمت را سگِ حسندَله گذاشتهاي و ادعا ميکني که از دنيا و عالم خبرداري عصر شنبة 21 چرا در بهارستان نبودي؟»
گفت:«بودم.»
گفتم:«بگو تو بميري.»
گفت:«تو بميري.»
گفتم:«خودت بميري.»
گفت:«به! تو که باز اين شوخيهات را داري.»
گفتم:«رفيق عيب ندارد دنيا دو روز است.»
----------------------------------------
پانويسها:
1. زرگنده، محلي ميان قلهک و تجريش در شمال طهران.
2. رولوه (revolver) لغت فرانسه است به معني نوعي سلاح کمري. ششلول. هفتير. طپانچه. پيشتاب.
3. مرفوع بودن قلم، مرفوعالقلم بودن. قلم و تکليف برداشته بودن.
4. حسن آباد، آبادي واقع در غرب طهران قديم که امروز داخل شهر و مابين باغ شاه و ميدان توپخانه واقع است.
5. کرگانه رود، از دهستانهاي بخش طوالش، در مغرب درياي خزر، ميان انزلي و آستارا.
6. ميرغضب، جلاد. دژخيم. مأمور کشتن يا قطع عضو کردن افراد در دربار حکام و امرا.
7. شش پر، نوعي چماق شش پهلو با چوبي سخت.
8. لشت نشا، از بخشهاي رشت و در شمال شرقي آن. مرکزش شهر جور است.
9. صدا، بازگشت آواز. پژواک. انعکاس صوت
برگرفته از شمارة دوازدهم روزنامة صوراسرافيل (پنج شنبه 26 رجب 1235 هـ.ق برابر با 22فروردين ماه 1277 يزدگردي پارسي و 5 سپتامبر 1907 ميلادي) ص، 7و8
منبع:www.dibache.com
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۱/۰۱/۱۲ ساعت 19:8 توسط محمد قجقی
|