در قرن هفتم میلادی پیامبری بزرگ از سرزمین عربستان بر خاست و کتابی به نام <<قرآن>> آورد. او مردم را دعوت به یکتا پرستی و پبغمبری خود و روز پاداش و کیفر می کرد.کتاب او <<قرآن>> از شیواترین کتب آسمانی به شمار می رود.او بر اثر بلاغت و فصاحت کتاب خود مردم عربستان را که فریفته ی شیوایی و فصاحت بودند،مسحور و مجذوب خود ساخت و در زمان وی همه ی مردم جزیره العرب به دین او در آمدند.در زمان خلفای راشدین که جانشینان بلافصل او باشند،مسلمانان عرب این هدیه ی آسمانی را با جنگ و صلح بر همسایگان خود که از آنجمله ایرانیان و رومیان و مصریان باشند تحمیل کردند.صد سال از بعثت پیغمبر اسلام نگذشته بود،که دین او به اکثر کشور های متمدن آن زمان راه یافت و از چین و دریای هند تا اقیانوس اطلس گسترده شد.رسمها و آیین های پیشین بر افتاد. تخت شاهی با منبر برابر شد. به جای اردشیر و انو شیروان و خسرو  و سزار و هرا کلیوس ، نام بوبکر و عمر خلفای راشدین در همه جا پراکنده شد. به قول فردوسی : چو با تخت منبر برابر شود       همه نام بو بکر و عمرشو د        

   ایرانیان مانند شامیان و مصریان به دین تازه در آمدند و با خلوص نیت آن دین نو را پذیرفتند.آتشکده ها ویران شد ،موبدان و زردشتیان که بر دین خود پای بر جا مانده بودند،طاقت دیدن چنین روزی را نیاوردند و گروه بسیاری از ایشان جلای وطن کرده و به هندوستان مهاجرت کردند.زبان عرب که زبان قرآن و حدیث بود، با اجرای عبادات و احکام دین در میان مردم ایران رواج یافت،ولی هنوز اکثر مردم ایران قادر به خواندن نماز و ادای فرایض دینی به زبان عربی نبودند.

        در این میان بزرگمردی به نام ابو حنیفه نعمان بن قیس بن مرزبان،از ائمه ی چهار گانه ی مذهب اهل سنت و جماعت که اصلاً خراسانی بود، به دین و تقوی نامور گشت و در زمان خود پیشوای دینی مسلمانان شد.چون او ایرانی الاصل بود و می دانست که هموطنان او قادر به ادای فرایض دینی و خواندن قرآن به زبان عربی نیستند،برای اینکه معنای دین و اسلام را در یابند و به راستی در دل، مسلمان شوند،فتوا داد که مسلمانان ایران می توانند قرآن را به زبان فارسی بخوانند و نماز و صیغه های شرعی و فرلیض دینی را به زبان فارسی ادا ءنمایند. زردشتیان ایران چون اسلام را بدین طریق آسان یافتند، گروه گروه به آن دین در آمدند و تا هنگامی که سواد عربی نداشتند، مجاز بودند که قرآن و سنت رابه زبان فارسی دری اداء نمایند. ایرانیان که از پذیرفتن این دین شادمان بودند و آن را موجب رستگاری در این وآن جهان می دانستند، با شوق فراوان این دین را با خود به ماوراء النهر و آنسوی رود جیحون بردند و زبان فارسی و دین اسلام را در آنسوی مرزهای دور ایران گسترش دادند. چون به فتوای ابو حنیفه که گفت : <<لسان اهل الجنه عربی او فارسی دری>> زبان فارسی ، زبان دوم اسلام محسوب گشت. شعراء و نویسندگان ایران اجازت یافتند که در مدح پادشاهان و بزرگان مدیحه سرایی کنند. پادشاهان سامانی نیز که خود حنفی مذهب بودند، به فتوای امام خود زبان فارسی را در خراسان و ایران ترویج کردند.

 اگر ابو حنیفه و فتوای او در باره ی تجویز ادای فرایض دینی به زبان فارسی نبود، ایرانیان نیز مانند مصریان و شامیان و مردم شمال افریقا، زبان ملی و مادری خود از دست می دادند و عرب می شدند.

توضیح:مطلب فوق بخشی از مقاله ی مرحوم استاد دکتر محمد جواد مشکور است، که با عنوان <نقش دین در وحدت ملی ایران> در شماره های ۲۵و ۲۶فصلنامه ی فرهنگ و زندگی،در سال های دور، به چاپ رسیده بود. محمد قجقی