در درستی این " نظر " سخنی نیست . اما چنانچه بخواهیم موضوع را کمی ریز کنیم این سئوال پیش می‌آید که " نیاز "یا " ضرورت " زمانه  و عصر یعنی چی ؟ و شاعر باید به کدام " نیاز " یا " ضرورت " زمانه‌ی خود پاسخ درست بدهد؟

      اساساً از لحاظ روش شناسی، فرایند شناخت و درک " نیاز " یا " ضرورت " زمانه مبتنی بر چه اصولی است ؟

 می دانیم که فرآیند " مداخله " ابتدا از مرحله‌ی " بررسی وضعیت موجود " آغاز می شود ، سپس به مرحله‌ی " ادراک " یا " شناخت " منتهی می شود . با تکمیل پروسه‌ی شناخت ، تصویر بالنسبه درستی از " وضعیت موجود "حاصل می‌شود . تصویر حاصله ، جوانب مختلفه‌ی " پدیده‌ "ی مورد مطالعه را پیش چشمان ما بنمایش می گذارد . از این رو است که شفیعی کدکنی می گوید : " شعر زاده‌ی این کوشش شاعر است برای نمایش درک او از نسبت‌های میان انسان و طبیعت یا طبیعت و انسان یا انسان با انسان  " " صورخیال ص 3 "

   همین جوانب مختلفه‌ی پدیده‌ی مفروض است که " نیاز "ها و " ضرورت "ها را تعیین می‌کند . این " نیاز"ها و " ضرورت "ها نیز بلحاظ میزان اهمیت و تاثیر خود درجه بندی می‌شوند و از بین مجموعه‌ای از " نیاز "ها و " ضرورت "ها ممکن است تعدادی در اولویّت قرار گیرند .

   نکته بعدی در این باره این است که جنس این " نیاز " یا " ضرورت " چیست ؟

" نیاز " ممکن است " روحی ، معنوی " باشد . میتواند " مادّی " نیز باشد . اما چیزی که مهم است و به بحث ما مربوط می‌شود، اینست که " شاعر " به عنوان یک " ناظر تحلیل گر " یا به عنوان یک " جان حساس " در هر صورت با " نیازهای روحی معنوی " سروکار دارد . و " جان حساس " و " تحلیل گر " وی بیشتر متوجه تغییرات و نوسانات در حالات روحی معنوی فردی خود یا محیط پیرامون خود است . و بنوعی این " نوسانات " را در آفرینش شعری خود باز می‌تاباند .

       این دریافت‌ها و باز تولید شاعرانه‌ی آنها در شعر شاعر از جهت کیفی دو گونه‌اند:

-         یا در حوزه ی تعلقات شخصی و فردی اند

-         یا در حوزه‌ی حیات اجتماعی اند و به نوسانات حالات روحی در " عرصه ی عمومی " تعلق دارند .

    در حالت اول شاعر دلبسته ی هیجانات و تمایلات روحی، تراوشات تخیلی و عاطفی خود را ،در مسیر بیان آن دلمشغولی ها‌و دلبستگی های فردی طرح ریزی می‌کند . در این حالت ممکن است که ما با شیوه‌ی بیان و شکل آفرینش هنری متفاوتی نیز مواجه باشیم .

    در حالت دوم شاعر دریافت‌های خرد ورزانه‌ی خود از محیط پیرامون را، با تراوشات تخیلی و عاطفی خود عجین کرده و نوعی دیگر از بیان و شکل آفرینش شعر را تولید می‌کند .

    در اولی عناصری چون " حس " و " عاطفه "و " تخیّل " بر عناصری چون " خردورزی " و "اندیشه‌مندی" چربش دارد و در دومی رابطه برعکس است . یعنی " خردورزی " و " تفکّر " بر ابزارهایی چون " حس " و " عاطفه " و " تخیّل " و صنایع و بدایع شعری غالب است و وزن بیشتری دارد . به گمانم آنجا که نظامی عروضی در کتاب خود لزوم صفاتی مثل " سلیم الفطره " و " عظیم الفکره " را برای شاعر ذکر می‌کند، شاید نظر به دو وجه " عاطفی " و " اندیشه‌گی " آفرینش شعری شاعر داشته است . چنانکه نوع بیان و شکل آفرینش شعر " نورمحمد عندلیب " در منظومه‌ی حماسی بلند " اغوز نامه " تفاوت های بارز دارد با نوع بیان و شکل آفرینش هنری غزلیات " غایبی " غزلسرا . "نور محمد عندلیب" یک شاعر داستانسرا است ] دستانچی شاعر [  از دیدگاه او نوع بیان و شکل آفرینش شعری در خدمت بیان ساده‌ی داستان حماسی اوغوز خان است . اما غایبی استاد " غزل " است. شعر وی بر مبنای تخیّل و عاطفه و تصویر استوار است . لاجرم بیان و آفرینش هنری وی  قالب و الزامات زبانی خاص خود را بنمایش می‌گذارد .

    بحث بر سر این نیست که کدامیک از دو بیان یاد شده بر دیگری ترجیح دارد . بحث من اینست که هر یک از دو بیان فوق نیز چنانچه بخواهد به این نقطه برسد، بایستی مراحل و مراتبی را طی کند . آری شاعری " مراتبی " دارد . این مراتب کدام اند ؟ با هم احصاء می‌کنیم :

-         اشراف بر شعر متقدمین

-         اشراف بر شعر معاصرین

-         اشراف بر جوانب فنی شعر.

-         اشراف بر جوانب مختلفه‌ی زبان ملی – قومی

-         اشراف بر زبان های رایج عصر

-         اشراف بر مباحث تئوریک شعر معاصر، بقدر کفایت

اینکه شاعر شعر را می‌نویسد یا شعر شاعر را ، رابطه هر طور که باشد نافی این موضوع نیست که " ماده اولیه‌ای "در وجود شاعر پنهان است که از جنس حس و عاطفه بوده و نیرویی بالقوه است. بر این باورم آنجا که نظامی عروضی پیش از هر چیز می‌گوید : " شاعر سلیم الفطره و صحیح الطبع باشد " (چهار مقاله ص 29 ) به این ماده‌ی اولیه اشاره دارد . در مثنوی سراج العاجزین آمده است که :

کیشی ده بولماسا طبع گهر ریز         قاچان آندان گلور شعر دل آویز ص 12

............ در ادامه نیمی خود آگاه و نیمی ناخود آگاه، این ماده‌ی اولیه‌ی حسی ، در ارتباط با پیرامون خود تدریجاً می‌بالد و شاخ و برگ می‌گستراند و با تخیل و تصویر و اندیشه ممزوج می شود و در اتصال با فرآیندهای تجربی محصولی تولید می کند که " شعر " نام دارد . این " محصول " می تواند خصوصی باشد به این معنی که تجربیاتی کاملاً در حیطه‌ی تمایلات و گرایشات روحی فرد را بنمایش بگذارد. نیز می‌تواند بازتاب دهنده‌ی تمایلات عمومی و بیرونی و متصل به تجربیات محیطی فرد باشد .

حاصل هرچه باشد اما برای " بالیدن " ، " شاخ و برگ گستردن " ، " ریشه دوانیدن " ، " شادابی و طراوت" داشتن و " تاثیر گذاردن " بر مخاطب ، ضرورت دارد که شاعر آن " ماده‌ی اولیه ی حسی بالقوه " را " تربیت " کند و "پرورش" دهد . این " تربیت " شامل سه حوزه‌ی ساختاری :

1-     زبان شامل ؛ کلمه و توانایی های زبانی

2-     تخیل و عاطفه

3-     اندیشه

است . دو ساختار زبان و اندیشه با حوزه‌های بیرونی ( محیط اجتماعی ، تجربیات اجتماعی ، تاریخ ، وقایع روزمره ، سیاست ، اقتصاد ، ادبیات ، فولکلور ، عادات ، رسوم و....... ) مرتبط اند و از آن تغذیه می‌کنند.

اما ساختار تخیل و عاطفه منشا درونی دارد . ریشه در فطرت و طبع انسان دارد . اما در فرآیند " تربیت " از زبان و اندیشه تاثیر می‌گیرد. ترکمن ها برای توصیف یک شاعر سخنور معمولاً این عبارت را بکار می‌برند " حاق دان ایچن شاهئر "  که اشاره به ذات شاعرانه‌ی شاعر دارد .آنجا که می‌گوییم شاعر در طی مراتب شاعری باید به شعر متقدمین ، شعر معاصرین و زبان ملی – قومی خود و زبان‌های رایج عصر اشراف داشته باشد ، تربیت در حوزه‌ی زبان را اراده کرده‌ایم . همچنانکه اشراف بر جوانب فنی شعر ، تربیت در حوزه‌ی تخیل و عاطفه را منظور دارد و اشراف بر مباحث تئوریک شعر تربیت در حوزه‌ی اندیشه را بیان می‌کند.

بر این اساس بنظر می‌رسد برای ورود به بحث اصلی – شعر ترکمن های ایران – می‌توانیم آغازگاه مناسبی را اختیار کنیم که شامل : دو وجه

 1- مراتب و مقدماتی که شاعر باید طی کند

2- نسبت شاعر با محیط خود

خواهد بود . این دو وجه کارکردی دوگانه دارند. هر آینه محور بحث ، " تعلیمی " باشد ایندو به عنوان دو پایه اساسی در تعلیم و تربیت خصلت " شاعرانه‌گی " شاعر می‌تواند بکار آید . اما آنگاه که ما ، نقد و بررسی آفرینش شعری شاعری را قصد کنیم ، این دو وجه به عنوان " سنجه " و " معیار " در ارزیابی عیار شعر عمل خواهد کرد . در این مقال اما کارکرد " تعلیمی " دو وجه یاد شده منظور است . با سنجه قرار دادن آنها می خواهیم ببینیم که شاعران برجسته‌ی دوره‌ی کلاسیک ادبیات ترکمن مثل نورمحمد عندلیب ، دولت محمد آزادی و .... در تربیت آن "ماده‌ی اولیه‌ی حسی" خود آیا آن مراتب را رعایت کرده‌اند و نسبت آنها با محیط خود چگونه بوده‌ است ؟

  با مطالعه‌ی اجمالی احوال و آثار شاعران دوره‌ی کلاسیک ادبیات ترکمن درمی‌یابیم که اغلب از آنها در مدارس علمیه‌ی دو مرکز علمی بزرگ آن زمان در آسیای مرکزی یعنی بخارا و خیوه تحصیل علم کرده‌اند . در این مدارس علمیه که در حکم دانشگاه امروزی در قرون یازدهم و دوازدهم ق ببعد بوده‌اند ، انواع علوم رایج آن زمان مثل ریاضیات ، جغرافیا و علوم قرآنی به زبان های عربی ، فارسی و ترکی ] جغتایی [  آموزش داده می‌شد . بدین معنی که دانش آموخته‌گان مدارس علمی بخارا و خیوه ، هم به علوم رایج زمان و هم به زبان های  ادبی رایج عصر خود -  عربی ، فارسی ، ترکی – اشراف داشته‌اند . آنها با مطالعه‌ی ادبیات عرب ، فارسی و ترکی به ظرائف و دقائق زبانی و سخن منظوم و موزون اشراف پیدا می‌کردند. دیوان‌های شعرای کلاسیک ترکمن پر است از انواع قالب‌های شعری غزل ، مثنوی ، مستزاد ، مربع ، مخمس ، مسدس و ..... و نیز مشحون است از تر کیبات بدیع فارسی و عربی و ترکی. مطالعه‌ی مختصر اشعار این شاعران ما را با انبوهی از عناصر اسطوره‌ای و حماسی و داستان ها و روایت ها و شخصیت های ملی – دینی پیش از اسلام و دوره‌ی اسلامی آشنا می‌کند .

وقتی که نور محمد عندلیب در مقدمه اثر خود با عنوان " رساله‌ی نسیمی با موضوع شرح حال عمادالدین نسیمی شاعر حروفی – می‌نویسد که این اثر را از زبان عربی به ترکی ترجمه کرده‌ است و یا وقتی که عبدالله  شابنده در مقدمه‌ی کتاب عاشقانه‌ی خود بنام " گل و بلبل " تصریح می کند که این اثر را از زبان فارسی به ترکی برگردانده است و حتی نام یکی از شخصیت های اثرش را به احترام غزلسرای بزرگ ایرانی " حافظ " نام می‌نهد . و یا وقتی که مختومقلی در شعر معروف خود تعدادی از شعرای صاحب نام ایرانی را ذکر می کند از شعر خاقانی بنام " ایوان مدائن " با شگفتی یاد  می‌کند . و صد ها نمونه از این دست از موضوعات مختلف شواهد زنده‌ای هستند که نشان می دهند شاعران کلاسیک ترکمن تا چه پایه و چه مایه در تربیت " حس شاعرانه‌گی " خود و طی " مراتب " ، مراقبت و کوشش داشته‌اند .

وجود صدها نسخه‌ی خطی ، چاپ سنگی و سربی متعلق به آثار ادب ترک از آنادولی تا آذربایجان و از آذربایجان تا ترکستان و از ترکستان تا کاشغر ، مثل : داستان گور اوغلی ، اصلی کرم ، دیوان فضولی ، اشعار یونس امره ، دیوان عماد الدین نسیمی ، دیوان امیر علیشیر نوایی ، اشعار و آثار حکیم سلیمان باقیرغانی ، حکمت های خوجه احمد یسوی ،  فرهنگنامه‌های چاپ غازان و استانبول و بی شمار آثار ادب ترک در میان ترکمنان که تا کنون نیز حفظ شده و در سرتاسر ترکمن صحرا پراکنده است ، گواه روشن ارتباط عمیق و جاندار فرهنگی – ادبی مردم ترکمن با جهان ترک است . معتقدم که این ارتباط نه از سر تفنن و نه از سر تصادف بلکه حداقل تا آنجا که به بحث " شعر " مربوط می شود  با هدف اشراف به شعر متقدمین و شعر معاصرین بویژه در حوزه‌ی ادب ترک از سوی شاعران و ادب ورزان ترکمن اختیار شده است .

بر این اساس به گمانم اکنون زمان آن رسیده است که سخن را با این پرسش به پایان آوریم که وضعیت  فعلی شعر ترکمن‌های ایران با مولفه‌های اساسی دوره‌ی کلاسیک که فوقاً ذکر شد چه نسبتی دارد ؟

شاعران حال حاضر ما در مولفه های یاد شده و در مقایسه با شاعران دوره‌ی کلاسیک در چه موقعیتی قرار دارند ؟

آیا شعر معاصر ترکمن‌های ایران در تربیت " ماده‌ی اولیه حسی " خود تا چه پایه و چه مایه به شاخص‌های یاد شده عنایت داشته است ؟و...........

آنادردی عنصری

      بهمن 1390