میراث مکتوب- تخصص اصلی او را باید پژوهش در حوزه اخلاق دانست. فعالیت های وی در پنج زمینه کلی اخلاق حرفه ای، مهارتهای تشخیص و حل مسأله، دین پژوهی، منطق و روش شناسی و فلسفه برای کودکان است. اخلاق کاربردی در ایران و اسلام، موضع علم و دین در خلقت انسان، قلمرو پیام پیامبران، روش شناسی مطالعات دینی، تحقیق، تقدیم و تعلیق بر منطق الملخص فخر رازی، درآمدی بر اخلاق حرفه ای و ... از آثار این استاد دانشگاه محسوب می شود.
دکتر احد فرامرز قراملکی، استاد فلسفه دانشگاه تهران و رئیس گروه اخلاق حرفه ای این دانشگاه، در گفت و گو با مرکز پژوهشی میراث مکتوب درباره روند کتابسازی ها، معتقد است برای جلوگیری از پخته خواری ها باید نویسندگان از بعد اخلاقی به موضوع بپردازند و ما اساساً در داوری علمی در کشور مشکل داریم و تا مشکل داوری علمی حل نشود، کتابسازی درمان نخواهد شد.
همان گونه مطلع هستید کتابسازی معضلی است که در دهه های اخیر روندی رو به رشد داشته، از دیدگاه شما برای مقابله با این معضل، چه باید کرد؟
ابتدا باید تصور خود را از کتابسازی به زبان بیاورم. کتابسازی از نظر من اساساً نوشتن فرع بر اندیشیدن است. کسی بدون اندیشه و محتوا بخواهد بنویسد، یعنی هدف از نوشتن ارائه یک اندیشه نباشد، بلکه خود نوشتن هدف شود. نوشتن غالباً یک ابزار است، اما خطایی وجود دارد به نام هدف پنداری و اگر این خطا رخ دهد و مولف نوشتن را هدف قرار دهد و صرفاً بنویسد که نوشته باشد، چه بخواهد و نخواهد سر از کتابسازی درمی آورد. در واقع افتادن به دام کتابسازی این است که مولف نوشتن را هدف قرار دهد و برای نوشتن بنویسند، نه برای ابراز یک اندیشه. اصل در نگارش کتاب، اقتصاد و اختصار است؛ یعنی هرگاه مولف از این اصل عدول کند و بدون ضرورت و بدون نیاز و نه در مقام احتجاج، نه در مقام بیان مستندات و نه در مقام رفع ابهام، تمایل داشته باشد کاری تولید می شود که به افزون نویسی دچار می شود و این افزون نویسی بستر دومی است که مولف را به کتابسازی می اندازد. بنابراین دو بستر را عرض کردم یکی گرایش به افزون نویسی است _ بدون نیاز و ضرورت _ و یکی هم هدف را نوشتن قرار دادن.
یعنی به عقیده شما افزون نویسی را باید گونه ای از کتابسازی دانست؟ بسیاری معتقدند فراوان نویسی می تواند پیشرفت پژوهش را سبب شود؟
در تاریخ تمدن اسلامی یکی از دانشمندان بزرگ که به حق معلم دوم نامیده می شود، ابونصر فارابی است. فارابی تقریباً هیچ کتاب بزرگی ندارد. عادت این حکیم این بوده که کوتاه بنویسد. آثار فارابی الگوی بسیار خوبی برای نشان دادن طرف مقابل کتابسازی است.  فارابی فردی است که سعی دارد در کمترین وقت، عبارت و اندیشه خود را منتقل کند. مثلاً صفحات بین یک صفحه تا یک و نیم صفحه است، اما این کتاب بسیار پرمحتواست و معلوم است فارابی برای نوشتن این کتاب اندیشه بسیار قوی را پشت سر گذرانده است. ما با داشتن این نوع اندیشمندان که نمونه های فراوانی از آن ها را می توان نام برد، چرا باید امروزه به پدیده ای به نام کتابسازی دچار شویم؟
با توجه به آنچه شما از این پیشینه قوی در فرهنگ بیان کردید، دلایل کتابسازی در دوران امروزی از نگاه شما چیست؟
قبل از اینکه به علت های رواج کتابسازی در فرهنگ معاصر خودمان بگویم، باید به زشتی این پدیده اشاره کنم. در واقع مسئله دیگری که می خواهم مطرح کنم یک نوع ارزش داوری در باب کتابسازی است. کتابسازی چرا یک رویه اخلاقی نارواست؟ از چند جهت می توان به این سوال پاسخ داد. نخست اینکه ما در دنیایی قرارداریم که منابع طبیعی مان محدود است و منابع طبیعی ما مصرف می شود. در خیلی از امور، اگر ما در این مصرف راه اعتدال نجوییم و اصراف و تبذیر کنیم، در حق همه ساکنان این کره زمین ظلم کرده ایم. یک آفت کتابسازی لطمه زدن به منابع طبیعی ماست. وقتی فردی یک صفحه بیشتر بنویسد این یک صفحه کاغذ ضرب در شمارگان 3000 برگ کاغذ است. برای تولید این سه هزار برگ کاغذ درخت و انرژی تبدیل کننده مصرف شده است. حال این آمار را در یک کتابی طرح کنیم که فردی در 300 صفحه کتاب می نویسد، اما محتوای آن بیش از 50 صفحه نیست و اگر این 250 صفحه را ضرب در شمارگان 3000 بکنیم، عدد بسیار بالایی می شود.
حال باتوجه به گفته های شما برای مقابله با کتابسازی چه باید کرد؟ آیا فرهنگسازی در این حوزه می تواند موثر باشد؟
کتاب را بخواهید یا نخواهید خوانندگانی است کم یا زیاد؛ خوانندگان مجبور یا خوانندگان مختار. خوانندگانی که فریفته شده اند و خوانندگانی که فریفته نشده اند. درنهایت کتاب به عنوان کالا در دسترس مردم قرار می گیرد و مخاطبان این را می خرند و اگر مولف کتابسازی کرده باشد در واقع غش در معامله کرده است. چیزی را فروخته است که این به قیمت نمی ارزد و کالایی تولید شده که به دلیل حجیم بودن کاغذ قیمت بالایی دارد، اما محتوایی که در درون این کالا هست، بسیار ناچیزتر از آن است که می نماید و این فریب دادن خریدار کالاست. اشکال سوم اینکه وقتی کتابی تولید می شود چه به روش ها و حیله های عجیب و غریب و چه به راه راست. هر کتابی را خوانندگانی است در واقع، غیر از پول، وقت خود را نیز به خواندن کتاب و اثر اختصاص می دهند. فرض کنید مولفی مطلبی در 50 صفحه می تواند بگوید در 300 صفحه می گوید. وقتی که خوانندگان برای این اثر می گذراند، قابل محاسبه است. متأسفانه خیلی از کتابسازان گاهی با نفوذ خود عده ای غیر دانشجویان را مجبور به خواندن این نوع کتاب ها می کنند. آن وقت این خوانندگان وقت خود را به عنوان حقوق از دست می دهند و این اجحاف و حق الناس است که با چیزی قابل جبران نیست.
من می خواهم بُعد دیگری را هم بیافزام. اصلاً بحث حقوق دیگران، منابع طبیعی و آلودگی فرهنگی را هم که در نظر نگیریم سوال جدی این است کسی که کتابسازی می کند به خود خدمت می کند یا خیانت؟ مولف به هر انگیزه ای کتابی می سازد و بر هر نفعی، اما انسان خردمند به قول محمد زکریای رازی در طب روحانی کسی است که ترازنامه ای به نام سود و زیاد و به نام رنج و لذت دارد.  از این کاری که من می کنم چه نتیجه ای حاصل می شود؟ آیا سبب رنج می شود یا برای من مولف خرسندی و شادی می آورد؟ اگر ما در این ترازو بسنجیم، کتابسازی در واقع بزرگترین خیانت است؛ برای اینکه وقتی من کتابسازی می کنم ممکن است عده زیادی از مردم ندانند که این کتابسازی است و این کتاب قطور را روانه بازار کنم، اما به دلیل تهی بودن این اثر، کتابسازی بودن افشا خواهد شد و این افشاگری باعث ریختن آبروی من می شود.
زکریای رازی در طب روحانی در بحث دروغ سخنی بسیار حکیمانه دارد و می گوید کسی که دروغ می گوید برای خودش اهمیت قائل نیست، برای اینکه دروغ روزی افشا می شود. به هر روی کتابسازی، سرقت علمی و دغل در اندیشه است و به زودی رو خواهد شد. علت این موضوع این است که مولف وقتی کتابی را منتشر نکرده و ننوشته است در اختیار اوست، اما وقتی انتشار داد، نمی توان دیگر این مطالب را زندانی جایی کند و آن وقت کار خلاف من پراکنده و اعتماد به نویسنده سلب می شود و فرصت های دیگر ابراز اندیشه را از دست خواهد داد. در مواقع دیگری اندیشه قابل توجه هم داشته باشد ممکن است داستان آن مانند چوپان دروغگو شود. بنابراین مولف بسیار ضرر خواهد کرد. اگر کسی اندکی محاسبه نفس داشته باشد، قاعدتاً کتابسازی، نه تنها اجحاف بر حقوق دیگران است، بلکه نوعی ستم بر خویش است و تیشه بر ریشه خود زدن است.
در مواردی کتابسازی از پخته خواری ها نشأت می گیرد و گاهی مولف  اثری با سرقت از مولف دیگر می نویسد. در برخی موارد از مولف اول در حد یک قدردانی نام می برد و در مواقعی از فرد هم در حد یک نام هم ادای دین نمی کند. وضعیت اینگونه کتابسازی ها را چگونه ارزیابی می کنید؟
کتابسازی مفهوماً با سرقت علمی متمایز است. کتابسازی برای خود تعریفی دارد که من با استفاده از تمثیل فرانس بیکن می توانم توضیح بدهم. فرانس بیکن می گوید کسانی که محقق انگاشته می شوند سه دسته اند؛ یا زنبور عسلند یا مورچگان یا عنکبوتان و عنکبوتان به نظر من کتابسازان هستند. به عبارتی، تعریف دیگر کتابسازی این است که فرد بدون محتوا و اندیشه و بدون اینکه سخن جدی در میان باشد در آن تنها به سخن پردازی بپردازد. به عقیده من کتابسازی پرنویسی های درازدامنی است که خالی از اندیشه است. کتابسازی با سرقت علمی تفاوت دارد. همین تمثیل فرانس بیکن را در نظر بگیرید که می گفت کسانی که محقق انگاشته می شوند یا مورچگان هستند که صرفاً اطلاعات جمع می کنند یا عنکبوتان که بدون اطلاعات می بافند و این بافتن در واقع کتابسازی است. در واقع روایتی که در غررالحکم و دررالکلم از حضرت علی (ع) نقل شده که در شرح غرر و درر، جلد 3 صفحه 458 آمده است خیلی زیباست. یعنی آنچه فرانس بیکن می گوید دقیقاً در روایت ها بوده است. حضرت علی (ع) می گوید از هر علمی بهترین را برگزین و خلاصه در تمثیل فرانس بیکن قسم چهارم را اضافه کرده ام و گفتم کسانی که محقق انگاشته می شوند یا مورچه اند، یا عنکبوتند یا زنبور عسل هستند یا مگساند و این مگس‌صفتان انتحال و سرقت کرده و آثاری از دیگران به نام خود روانه بازار می کنند. چندی قبل دست نوشتاری از دکتر زرینکوب تحت عنوان حکایت همچنان باقیست را می خواند که در جایی مرا گریاند. مرحوم زرین کوب در این نوشته گفته بود که در این شهر مرد نازنینی است که من هرچه می نویسم، زیر و رو می کند و نام مبارک خود را بر آن می نهد و روانه بازار می کند.
با این توصیف وجه تمایز کتابسازی از سرقت ادبی چیست؟
آفت کتابسازی این است که در انسان شهوتی تحریک می شود که این شهوت پایان ندارد و اگر این شهوت درمان نشود به سرعت کتابسازی فرد را به سرقت می اندازد. در واقع سرقت های علمی اثر زیانبار کتابسازی است. در تمثیل مگس من دو نکته دارم، یکی این که مگس دقت می کند یعنی سر سفره دیگران می نشیند و ارتزاق خود را از سفره دیگران می کند و این نکته دوم است مگس علاوه بر سرقت به آلودگی می افتد. سرقت علمی به دلیل اینکه به التقاط اندیشه می انجامد، برای هیچ فرهنگی مصیبتی بزرگ تر از سرقت علمی نیست. چون سرقت علمی فقط این نیست که فردی اندیشه دیگری را به نام خود کند، بلکه در سرقت علمی زیر و رو کردن، بالا و پایین کردن سطر ذیل را به هم زدن و نهایتاً التقاط صورت می گیرد و این آشفتگی حیرت و سردرگمی می آورد و آسیب های بسیار بزرگی برای فرهنگ به بار می آورد.
به عقیده شما دلایل اینکه کتابسازی در جامعه امروز رواج یافته، چیست؟
من شخصاً معتقدم کتابسازی پدیده ای شوم است که رواج زیادی دارد. من مرادم از نظام مجازات و پاداش نظام دولت سالار نیست، بلکه چنین نظامی را گام اول نمی دانم. نکته دوم این است که در بخش پژوهش، ما یک سری عوامل تشویقی گذاشته ایم. در عرصه پژوهش پرکاری فی نفسه عیب نیست، بلکه فضیلت است و کم کاری در همه شئون رواج دارد و آن عیب است. این سیاست تشویقی گاه به صورت آئین نامه ها هستند مثل آیین نامه ارتقای اعضای هیئت علمی و یک سری غیر آیین نامه است، مانند جشنواره ها. من معتقدم این آیین نامه ها و این جشنواره ها با کتابسازی ها ارتباط معناداری وجود دارد. در آیین نامه ارتقا سه سال پیش تألیف فقط یک عنوان داشت و آن هم فقط تألیف بود و هر تألیفی بین صفر تا بیست امتیاز بود. یعنی کسی کتابی چاپ کرده بود در شاخه تألیف محسوب می شد و از صفر تا بیست امتیاز داشت. آیین نامه جدید تألیف را به سه گروه تقسیم کرده اند؛ تصنیف، تألیف و تدوین (گردآوری). این به نظر من حادثه خوبی است. من همچنان به ضعف و رخنه های آیین نامه ای در ارتقا توجه می کنم که چگونه می تواند کتابسازی را رواج دهند. در آیین نامه ها تصحیح انتقادی در یک کتاب سقف امتیازش 10 است در حالی که تألیف یک کتاب امتیازش 20 است. در جامعه ما تصحیح کار دشوار و عالمانه تری است و رنج افزون تری می برد و کتابسازی نیز در آن سخت است. تصحیح یا موفق است یا ناموفق. تصحیح موفق بسیار کار سختی است  و افراد به کار سخت که تصحیح باشد، کمتر روی می آورند.
تأثیر نظام آموزشی را در بحث کتابسازی چگونه ارزیابی می کنید؟
ما یک طمع و حرصی را در اعضای هیئت علمی رواج داده ایم. شتاب کردن برای دانشیارشدن و استاد شدن و برای این هم دستور العمل نوشته ایم. این دستورالعمل ها وقتی آیین نامه و قانون باشد _ اما اخلاق حرفه ای نباشد _ اینگونه می شود که قانون را دور زده است. یکی از راه های دور زدن قانون، کتابسازی است. فرد به راحتی کتابی را به جای اینکه بازگوی تحقیقاتش باشد با کنار هم نهادن حرف های خود و یا غیر خود پدیده کتابسازی را رواج می دهد و این آیین نامه ها در هم پیچیده است. در کشور ما شرط سردبیر شدن در مجلات علمی و پژوهشی، دانشیار و استادی است. به عنوان مثال در کشوری که هنوز نسل تحصیلکرده بدون مدرک فراوان هستند؛ یعنی کسانی که در حوزه تحصیل کرده اند و مدرک علمی ندارد. برای مثال  محیط طباطبایی واقعاً استاد تمام بود و هرگز دانشگاهی نبود. اگر طبق آیین نامه محیط طبابایی بخواهد مجله علمی و پژوهشی راه بیاندازد، ممنوع است. در کشور ما مانند محیط طبابایی زیاد است و انحصاراً سردبیر یک مجله باید دانشیار یا استاد باشد. به همین دلیل فردی که استادیار می شود باید هرچه سریعتر دانشیار شود و برای دانشیاری نیاز به کتاب دارد و در اینجاست که چسب و آنگاه قیچی تکنیکی است به کار می آید و حاصل آن کتابسازی می شود.
یکی از مواردی که در موضوع کتابسازی می تواند بازدارنده باشد، استفاده از نظام مجازات و پاداش است. فکر می کنید عوامل تشویقی و جوایز در کتابسازی ها موثر بوده است؟
من مرادم از نظام مجازات و پاداش نظام دولت سالار نیست، بلکه چنین نظامی را گام اول نمی دانم. نکته دوم این است که در بخش پژوهش ما یک سری عوامل تشویقی گذاشته ایم. در عرصه پژوهش، پرکاری فی نفسه عیب نیست، بلکه فضیلت است و کم کاری در همه شئون رواج دارد آن عیب است. این سیاست تشویقی گاه به صورت آئین نامه ها هستند، مثل آیین نامه ارتقای اعضای هیئت علمی و یک سری غیر آیین نامه است مانند جشنواره ها. من معتقدم بین آیین نامه ها و این جشنواره ها با کتابسازی ها ارتباط معناداری وجود دارد. در آیین نامه ارتقا سه سال پیش تألیف فقط یک عنوان داشت و آن هم فقط تألیف بود و هر تآلیفی بین صفر تا بیست امتیاز داشت یعنی کسی کتابی چاپ کرده بود در شاخه تألیف محسوب می شد و از صفر تا بیست امتیاز داشت. آیین نامه جدید تألیف را به سه گروه تقسیم کرده اند؛ تصنیف، تألیف و تدوین (گردآوری). این به نظر من حادثه خوبی است. من همچنان به ضعف و رخنه های آیین نامه ای در ارتقا توجه می کنم که چگونه می تواند کتابسازی را رواج دهند. در آیین نامه ها تصحیح انتقادی در یک کتاب سقف امتیازش 10 است در حالی که تألیف یک کتاب امتیازش 20 است. در جامعه ما تصحیح کار دشوار و عالمانه تری است و رنج افزون تری می برد و کتابسازی نیز در آن سخت است. تصحیح یا موفق است یا ناموفق. تصحیح موفق بسیار کار سختی است و افراد به کار سخت که تصحیح باشد کمتر روی می آورند.
تأثیر نظام آموزشی در بحث کتابسازی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا ارزشیابی های ناصحیح موضوع کتابسازی ها را افزایش داده است؟  
ما یک طمع و حرصی را در اعضای هیئت علمی رواج می دهیم. یک شتاب کردن برای دانشیار شدن و استاد شدن و برای این هم دستور العمل نوشته ایم. این دستورالعمل ها وقتی آیین نامه و قانون باشد، اما اخلاق حرفه ای نباشد گویای این است که قانون را دور زده است. یکی از راه های دور زدن قانون کتابسازی است. فرد به راحتی کتابی را به جای اینکه بازگوی تحقیقاتش باشد با کنار هم نهادن حرف های خود و یا غیر خود پدیده کتابسازی را رواج می دهد و این آیین نامه ها در هم پیچیده است. در کشور ما شرط سردبیر شدن در مجلات علمی و پژوهشی، دانشیاری و استادی است. به عنوان مثال در کشوری که هنوز نسل تحصیلکرده بدون مدرک فراوان است، یعنی کسی که در حوزه تحصیل کرده اند و مدرک علمی ندارد. برای مثال  محیط طباطبایی واقعا استاد تمام بود و هرگز دانشگاهی نبود. اگر طبق آیین نامه محیط طبابایی بخواهد مجله علمی و پژوهشی راه بیاندازد ممنوع است. در کشور ما مانند محیط طبابایی زیاد است و انحصاراً سردبیر یک مجله باید دانشیار یا استاد باشد. به همین دلیل فردی که استادیار می شود باید هرچه سریعتر دانشیار شود و برای دانشیاری نیاز به کتاب دارد و در اینجاست که چسب و آنگاه قیچی تکنیکی است به درد می خورد و حاصل آن کتابسازی می شود.
با این وجود آیا مقررات می تواند به این موضوع کمک کند؟
من نمونه هایی از مقررات را بگویم که چگونه می تواند به این فرایند کمک کند. قصه را نباید خیلی ساده دید برای اینکه اگر ما انتقاد کنیم باید راهکارهایی پیشنهاد دهیم. کمیت گرایی در آیین نامه ها در جشنواره های مختلف یک آسیب است که در این موضوع اصلاً شکی نیست، خوشبختانه بنده همه این ها را پشت سر گذرانده ام. واقعیت تلخ در این مورد می تواند به کتابسازی برسد، اما باید به راهکار بیاندیشیم و کیفیت را به جای کمیت لحاظ کنیم. گفتن این سخن آسان است، اما گفتن آن با نگفتنش یکی است. برای اینکه من می گویم کمیت باعث کتابسازی شده است. برای کاربردی شدن من باید فرایند نظام ارزشیابی کیفی را داشته باشد. آن وقت سوالی خواهم کرد ما در مقام داوری چقدر منصف هستیم و چقدر پایبند اخلاقیم و چقدر معیارهای دقیق و معیار داریم؟ اگر ملاک داشتیم به آن ملاک ها پایبند می شدیم. وقتی داوری فرصتی برای ادای وظیفه به دوستان می شود. اگر مسئله را کمی عمیق تر از این بیینیم آن این است چند مقاله پژوهشی درباره اخلاق داوری داریم؟ این سوال بسیار جدی است و با کتابسازی ارتباط بسیار مستقیم دارد. بخش بزرگی از کتابسازی در پایان نامه ها رخ می دهد. پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری به ویژه در علوم انسانی در مواردی منشاء کتابسازی می شود. مگر در پایان نامه ها داوری نمی کنند؟ مگر استاد راهنما در راهنمایی ناظر نیست؟ این ها همه هست و کتابسازی هم سر جایش است. علتش این است که ما اساساً در داوری علمی در کشور مشکل داریم تا مشکل داوری علمی حل نشود اساساً کتابسازی درمان نخواهد شد. ما در پایان‌نامه ها اسماً داوری علمی می کنیم. داوری علمی امروز رواج دارد و این موضوع با حق و حقوق مادی و معنوی نویسندگان ارتباط دارد. در مقوله به این مهمی چند مقاله پژوهشی منتشر شده و این فقر علمی در جامعه ماست.
با توجه به آنچه شما فرمودید مشکلاتی که هم اکنون بر سر راه داوری های علمی هست، چیست؟
ما در داوری علمی چند مشکل جدی داریم و معتقدیم تا این مشکلات جدی حل نشود، کتابسازی حل نخواهد شد. از نظر بنده که یک مقدار از عمرم را در اخلاق حرفه ای گذاشته ام و خود را دانشجوی اخلاق حرفه ای می دانم، اخلاق مشتی پند و پیمان نیست. اخلاق برنامه پیشگیری و درمان است. کتابسازی پدیده زشتی در اخلاق نویسندگی است. این را باید پیشگیری و درمان کرد و اخلاق حرفه ای در این خصوص می پردازد باید از پیشگیری و درمان سخن گوید، نه اینکه شعار کلی خوب و بد بدهد. در این مقام است که اگر داوری های ما سر و سامان نیابد کتابسازی درمان نخواهد شد، اما داوری های علمی ما چگونه سامان می یابد؟ ما اینجا چند مشکل داریم که باید درمان کنیم. یکی اینکه داوری ها بر حسب گوناگونی های فراخ دامن متعلق به داوری یعنی داستان، داوری مقاله علمی پژوهشی، داوری در رساله دکتری، داوری در کتاب علمی، داوری های ناظر به این گوناگونی را باید تطبیق دهیم. نکته ای که وجود دارد امروز بیهوده نویسی رواج پیدا کرده و بخشی از کتابسازی است، اما ملاک هایی تعریف نکرده ایم که بیهوده نویسی را از یک نوشتار بتوانیم جدا کنیم و بر حسب موارد خاص اسم آن  را رخنه ملاک می گذاریم. دومین رخنه ای که در کتابسازی داریم رخنه اخلاقی است. در قرآن بارها تکرار شده که کالای مردم  را به دیده حقارت ننگرید که خود این یک داوری ظالمانه است که در امر داوری به چشم حقارت نگاه شود.
در ماه های اخیر موضوعی به نام منشور اخلاقی نویسندگان مطرح شده است. به عقیده شما این منشور تا چه اندازه می تواند در موضوع کتابسازی عاملی بازدارنده باشد؟
در این زمینه من ملاحظاتی دارم که صریح عرض می کنم. حمایت حقوقی از اخلاق، آخرین گام لازم در هر حوزه ای است که اگر به جای آخرین گام، اولین گام شود آسیب لازم را خواهد داشت. یکی از خطرات اخلاق حرفه ای تحویل دادن اخلاق به قانون است، یعنی اگر اخلاق را با قانون اشتباه کنیم و به جای اخلاق قانون را مطرح کنیم در واقع اخلاقی نخواهیم داشت. رخنه های اخلاقی را با اخلاق برطرف می کنند، نه با قانون. منشور اخلاقی نویسندگی شکل قانونی پیدا کند و باید به عنوان انضباط قانونی و حقوقی مطرح شود، اما هنوز زمان آن نرسیده چون پیش از آن باید اخلاق نویسندگی را جا می انداختیم. مادامی که ما با رهیافته های اخلاقی نگاه و احساس مثبت و انگیزه قوی مهارت اخلاق ورزی را منتقل نکرده ایم، نمی توانیم از انضباط و از ممنوعیت قانونی سخن بگوییم. قانون، رفع موانع است، نه برای ایجاد زمینه و این اخلاق است که زمینه ایجاد می کند و قانون، رفع موانع می کند. این ها را با هم نمی شود اشتباه کرد اگر به جای اخلاق نویسندگی، قانون نویسندگی وضع شود، چاره ساز این موضوع نخواهد بود. به همین دلیل است که من در جلسات دوستانی که در خانه کتاب به بحث اخلاق نویسندگی می پردازند، حاضر شدم و پس از بحث هایی نهایتاً دوستان روی این اصل کار می کنند که به قانون نویسندگی بیاندیشند و می خواهند منشور اخلاقی از میان نویسندگان برخاسته شود و مورد مطالبه نویسندگان باشد و خانه کتاب، به عنوان یک نهاد دولتی که اهالی قلم رفت و آمد دارند، چنین منشوری را تدوین کند؛ منشوری که اهل قلم را راضی کند.
برخی از مولفان معتقدند که مجازات قانونی می تواند عامل بازدارنده کتابسازی است و برخی دیگر هم می گویند برای اهل قلم نباید مجازات وضع کرد. دیدگاه شما در این باره چیست؟
من تأکیدم این است قبل از مجازات قانونی باید زمینه های اخلاقی ایجاد شود. هرگز مجازات قانونی را نفی نمی کنم، اما تقدم را بر آن نمی دهم و از تحویل اخلاق به قانون بر حذر می کنم. بحث نقد مثل بحث جایگزین کردن کیفیت به جای کمیت است. نقد نقش بسیار اساسی و مهم در این زمینه دارد، اما جامعه اگر زمینه اخلاقی کم باشد نقدهای ما از کارایی خواهد افتاد. اگر من نقدنویسی را با چیز دیگری اشتباه بگیرم یعنی به ظاهر نقد بنویسم، ولی نقد ادای دین به استاد باشد یا برعکس نوعی غرض شخصی را بخواهیم دنبال کنیم و یک کینه جویی و مقابله به مثل و نوعی ستیز باشد از کارایی خواهد افتاد. بحث نقد هم همین است. نقد محتاج اخلاق نقد است. اگر ما اخلاق نقد نداشته باشیم، نقد ما کارآمد نخواهد بود و افرادی به بهانه کتابسازی تلافی و ادای دین می کنند و این نقدها شایسته و بایسته نیست. 
نقد یکی از راه های جلوگیری از کتابسازی است، ولی وقتی موثر است که منصفانه و درست باشد. نقد درست یعنی نقد علمی و متخصصانه. نقد منصفانه نقدی است که بی طرفانه و خالی از حب و بغض باشد و از واکنش هیجانی مثبت و منفی عبور کرده باشد. در حقیقت نقد را برای وظیفه انسانی بنویسند و هیچ چیزی را در آن لحاظ نکنند. در جامعه ای اگر اخلاق در اولویت قرار گیرد، هر اقدامی اثربخشی خواهد بود. کتابسازی پدیده شومی است که باید آسیب شناسی و درمان شود و هر برنامه پیشگیری و درمان در واقع مبتنی بر اخلاق نویسندگی و اخلاق حرفه ای موثر نخواهد بود. چه اهرم هایی مثل هیئت ممیز و چه نقد. برای همین معتقدم در هیئت ممیزها، دیده بان اخلاق لازم است.


گفت و گو از معصومه کلانکی

منبع:www.mirasmaktoob.ir