عنوان مقاله : شمس الدین محمد خَفری و حرکت وضعی زمین: نجوم در ایران و عصر کپرنیک
نویسنده: امیرمحمد گمینی، دانشجوی دکتری رشتۀ مطالعات علم،  مؤسسه حکمت و فلسفۀ ایران
تاریخ ارسال : 3/10/1390
چکیده :
بحث سکون زمین در مرکز عالم ریشه در آثار طبیعی و نجومی یونان باستان دارد. فیلسوفانی چون ارسطو و منجمان بزرگی چون بطلمیوس در آثار خود دلایلی قابل توجه در اثبات مرکزیت زمین در مرکز عالم و نفی حرکت وضعی و انتقالی آن آورده‌اند. این موضوع در نجوم دورۀ اسلامی که میتوان آن را ادامه نجوم یونانی دانست، ادامه یافت. دلایلی که بطلمیوس در مجسطی برای این مباحث ارائه داده بود، به دو دستۀ دلایل ریاضی یا مشاهدتی و دلایل طبیعی تقسیم میشد. دلایل ریاضی بر اساس مشاهدات و چگونگی امور به اثبات سکون و مرکزیت میپرداخت و دلایل طبیعی بر اساس چرایی و معرفت به علل پدیدهها نشان میداد که چرا زمین نمیتواند در جایی جز در مرکز باشد و چرا نمیتواند جز سکون وضعیت دیگری اختیار کند.
در دورۀ اسلامی بحث مرکزیت و سکون زمین را باید بیشتر در آثار نجومی دوران متأخرتر اسلامی که با سنت کتب هیئت در ارتباط قرار میگیرند، جستجو کرد. هرچند در دوران متقدمتر در بعضی آثار زیجگونه مانند قانون مسعودی بحثی نسبتاً مبسوط به این موضوعات اختصاص داده شده است، ولی این کار در کتب زیج مرسوم نبوده است و کتب هیئت بیشتر به این موضوع می‌پرداختند. چرا که سنت کتب هیئت در موضوع کیهان‌شناسی نوشته میشد و به ساختار و شکل واقعی عالم فوق و تحت قمر از دیدگاه طبیعی و ریاضی توأمان نظر داشت. در قسمت‌های ابتدایی کتب هیئت که شاید معروفترین آنها تذکرة فی علم الهیئـﮥ خواجه نصیرالدین طوسی باشد، فصولی به مرکزیت و سکون و شکل زمین اختصاص داده می‌شد و در آنها بحث‌های مختلفی اعم از براهین هندسی و براهین طبیعی (علّی) ارائه میگردید. با اینکه بطلمیوس در کتاب خود هم از دلایل مشاهدتی (ریاضی) و هم از دلایل طبیعی برای اثبات عدم حرکت وضعی زمین استفاده کرده بود، طوسی در این کتاب نشان داد که عدم حرکت وضعی زمین را نمیتوان با مشاهده اثبات کرد و در این زمینه تنها باید به دلایل طبیعی اکتفا نمود.
قطب الدین شیرازی در دو کتاب مهم و معروف خود، نهایـﮥ الإدراک فی درایـﮥ الأفلاک و  التحفـﮥ الشاهیـﮥ و همچنین کتاب فارسیاش، اختیارات مظفری، به مبحث مرکزیت و سکون زمین به طور مفصل پرداخته است و نه تنها دلایل جدیدی برای این موضوع ارائه داده است، بلکه بعضی دلایل پیشینیان را نقد کرده و یا شرح و بسط داده است. شیرازی در آثار خود دیدگاه مذکور طوسی را مورد نقد قرار داده و بحث کرده است که نه تنها میتوان دو دلیل مشاهدتی برای عدم حرکت وضعی زمین و نفی دیدگاه طوسی ارائه نمود، بلکه در دلیل طبیعی طوسی نیز میتوان خدشه وارد کرد.
این بحث را میتوان در آثار شارحین این دو ادامه داد. البته بر تذکرۀ طوسی بیشتر از آثار شیرازی شرح نوشته شده است. از آن میان کسانی مانند نیشابوری (م. حدود 730ه.ق./1330م.)، جرجانی (816-740 ه.ق./1413-1339م.) و بیرجندی (م. 932 ه.ق./1525م.) آثاری در شرح تذکره نگاشتند و کسانی مانند شمس الدین محمد خفری (م. حدود 942 ه.ق./1535م.) علاوه بر شرح تذکره، به شرح مهمترین اثر شیرازی در هیئت یعنی التحفـﮥ نیز دست زدند. همۀ این شارحین دیدگاه خود را درباب بحث بین طوسی و شیرازی مطرح کردهاند.
از این میان بیرجندی و خفری در سدۀ شانزدهم میلادی به فعالیت علمی مشغول بودند، عصری که نیکلاس کپرنیکوس (1473-1543 م.) نظریۀ خورشید مرکزی را مطرح کرد. این نظریه علاوه بر مرکزیت خورشید، حرکت وضعی و انتقالی زمین را نیز دربر میگرفت. بیرجندی و خفری منجمانی بودند که با وجود توافق نظر با شیرازی و طوسی درباب سکون زمین، بر سر دلایل قابل قبول برای این موضوع به بحث پرداخته‌اند. هرچند این منجمان و دیگر منجمان شناخته شدۀ دورۀ اسلامی به سکون زمین در مرکز عالم معتقد بودند، ولی این مباحث نشان میدهد این موضوعی نبوده که به راحتی از سرآن گذشته باشند، بلکه بحثی داغ و درازدامنه بوده است.
خفری در دو اثر خود یعنی التکملـﮥ فی شرح التذکرة و منتهی الادراک فی مدرک الافلاک (شرح التحفه) به نقد و بررسی این بحث پرداخته است. وی هر دو استدلال شیرازی را نقد میکند. به نظر میرسد وی در این انتقادات تحت تأثیر جرجانی و نیشابوری بوده است.
در این مقاله جزئیات علمی بحث طوسی و شیرازی به دقت معرفی شده و دیدگاههای محقق خفری در این باب بر اساس دو اثر مذکور مورد بررسی قرار میگیرد.

منبع: مرکز پژوهشی میراث مکتوب