سرنوشت درد آور کتابخانه شخصی شادروان دکتور احمد جاوید پروفیسور رسول رهین
کتابفروشانی که شادروان استاد جاوید بایشان انس و علاقه بیشترداشت و کتب دلخواه استاد را می آوردند، مرحوم آقا صاحب مشهور به"آقای دیوار سوار" بود، مرحوم پورغنی، حیات الله غزنوی، معلم پنجشیری و بسای دیگر بودنــــد که استاد هفته وار ایشانرا می دید و کتاب می خرید. پور غنی در کارته چهار و دیگران در پارک مقابل "بانک تجارتی پشتونها" مصروف شغل کتابفروشی بودند.
استاد در پهلوی خریداری کتب ادبی – فرهنگی، علاقه شدید به جمع آوری کتب چاپ افغانستان و کتب چاپ افغانستانیها در لاهور، پشاور و دیگر شهرهای هند وستان داشت، که سالها پیش در دورانی که هنوز چاپ و طباعت راه خودرا در افغانستان باز نکرده بود چاپ شده بودند. اگر کتابفروشی ورقی یا اوراقی از روزنامه ها و جراید چاپ دوره های پیشین افغانستان را می آورد، استاد خیلی شاد می شد و آنرا به قیمت گران می خرید ودر جمع مجموعه نفیس خود می افزود.
نگارنده بسیار اشخاص را با شادروان دیده بودم که کتاب را از دور دستهای افغانستان به استاد می آوردند. متأثر هستم که نام همه شان بیادم نیست ولی چهره های پر احساس و شریف شان همیشه در نهاد من زنده است و همین حالا همه شانرا با استاد در داد وستد کتاب می بینم و احساس می کنم.
باین وسیله شادروان استاد جاوید کتب فرهنگی – ادبی، کتب چاپ قدیم افغانستان را از تنبر پوستی امیر دوست محمد خان ونامه شمس النهارکابل گرفته تا آخرین ورق، دوران پادشاهی و جمهوریت، جمع و در کتابخانه شخصی خود در کابل در جوار باغ نقیب در مقابل وزارت داخله فعلی ذخیره کرد.
کتابخانه شخصی استاد جاوید یک مخزن بزرگ و جامع فرهنگ ملی افغانستان بود، استاد باتلاش پیگیر و عشق و علاقه آتشین و سر شار به کتاب، نه تنها کتب چاپ افغانستان بلکه کتب در باره افغانستان را نیزجمع آوری کرده، یک کانون بزرگ وغنی فرهنگ ملی افغانستان را تأسیس واز نابود شدن حتمی نجات داده بودند. تا جائیکه اسناد نشان می دهد، تعداد کتب و اسناد معتبر و نایاب کتابخانه شخصی استاد به بیش از 2500 نسخه می رسید.
استاد این مجموعه نادر و کمیاب را در خانه شخصی خود در باغ نقیب مقابل وزارت کشور، دراتاق مخصوصی، دور تر از ساحه زندگی فامیلی جابجا کرده بود که ازنظرتنظیم و اتاق کمتر فرقی با کتابخانه های دولتی داشت. استاد علاقه داشت، این کتابخانه را مانند کتابخانه های عامه و دانشگاهی و اختصاصی افغانستان در سطح استیندرد بین المللی تنظیم نماید. استاد علاقه داشت وقت آن فرا رسد که نگارنده فهرست کارتوتیک کتابهای استاد را تهیه و امکان استفاده و مطالعه این گنجینه را برای همه محققان، مخصوصاٌ دانشگاهیان و دانش آموزان دانشگاههای افغانستان ساده تر سازم. ولی نبود کارتهای استیندرد کارتوتیک و روکهای استیندرد، کارتنظیم کتب کتابخانه استاد را دشوار ساخته بود. زیرا بازارقرطاسیه فروشان افغانستان آماده وارد کردن مواد مخصوص کتابخانه ها نبودند و نمی شد با کارتهای غیر استیندرد و محلی کاری فنی و اختصاصی انجام داد. بناً کار کارتوتیک مواد کتابخانه استاد بانجام نرسید. ولی مواد و اسناد با ارزش و نایاب کتابخانه دوهزار و پنجصد صدجلدی استاد در معرض استفاده فرهنگیان بود و اکثر استادان و شاگردان دانشگاهی از این مجموعه نایاب استاد بهره می بردند.
استاد استادان جاوید جاویدان بادرک جامعی که از شرایط سیاسی فرهنگی، ادبی و تاریخی افغانستان داشت، بیشتر ازآن خانه شخصی خودرا برای استفاده ازین بزرگترین کانون فرهنگ ملی و این مخزن بزرگ اسناد نایاب افغانستان کوچک و نا رسا یافت. احساس کرد که نمی شود دیگراین همه گنجیـــنه بزرگ ملی را در محوطه کوچک خانه شخصی نگهداری کرد. بایست جایی جستجو نمود تا ازاین مخزن بزرگ ملی نگهداری کند و استفاده مزید ازاین گنجینه ملی را به همگان فراهم آورد. او تشخیص داد که مجموعه غنی و نایاب خود را به کتابخانه مرکزی دانشگاه کابل که خانه دوم فرهنگیان کشور ویکی از مراکز بزرگ ذخیروی اسناد و اوراق ملی کشور بود انتقال دهد. مراسم انتقال با شکوه وفر بجا شد و استاد استادان جاوید جاویدان از مجموع کتب کتابخانه شخصی خود را که حدود (2500) جلد کتاب و جراید و روزنامه های نایاب چاپ افغانستان، از جمله شمس النهارکابل، سراج الاخبار افغانیه، امان افغان و ماهنامه معرف معارف، بعداً (عرفان) و... و... بعلاوه کتب چاپ قدیم افغانستان در کابل و لاهور و پشاور بود، به کتابخانه دانشگاه کابل تحویل دادند.
در شرایط اهدای کتب استاد قید شده بود که کتابخانه دانشگاه کابل این مجموعه را در اتاق مخصوص بنام نامی استاد جاوید لوحه زند. هرچند آنطور که در شرایط اهدا قید شده بود، نشد، ولی کتب استاد در بخش افغانستان شناسی کتابخانه در قفسه های مشخص تنظیم گردید. به استناد اوراق رسمی ایکه کتب کتابخانه استاد در آنها قید گردیده، نگارنده آن اوراق را بعداً از یک کانتینر کتب تاراج شده کتابخانه دانشگاه کابل، در چهار راهی شهرارا، مقابل باغ زنانه بدست آوردم و تا هنوز نزدم موجود می باشد، کتب استاد از شماره (175731 تا 177731) کتاب ثبت و راجستر کتابخانه مرکزی دانشگاه کابل قید دفتر کتابخانه گردیده است. مجموعه شامل اسناد (1) آثار چاپی افغانستان از زمان امیر شیر علی خان تا جمهوریت داوود خان و(2) آثار چاپی افغانستان طبع لاهور، پشاور، بعلاوه اسناد و مدارک نایاب و جراید و مجلات قدیمی افغانستان می باشد.
از مجموع این کتب (10) جلد آن مربوط دوره زمامداری امیر شیر علی خان، (52) جلد مربوط زمامداری امیر عبدالرحمن، (43) جلد مربوط دوره زمامداری امیرحبیب الله خان، (90) جلد مربوط دوره زمامداری شـــــــــــاه امان اللـــه، وباقی مربوط دوره زمامداری محمد نادر، محمد ظاهر و دوره جمهوریت محمد داوود بود. بعلاوه این مجموعه اوراق و اسناد نایاب چاپ پشاور و لاهوررا که در زمان امارت امیر دوست محمد خان و شاه شجاع و سایر امیران افغانستان، پیش از ورود ماشین چاپ بافغانستان و حتی بعد از ورود ماشین چاپ، طبع شده بودند نیز در بر می گرفت. کتب تحت نمبر عمومی کتابخانه، نشانی بخش و نام نویسندگان کتب کارتوتیک شده در قفسه های مشخص کتب اهدایی شادروان اکادمیسن پروفیسور احمد جاوید گذاشته شده بودند. همه مراجعان کتابخانه اجازه داشتند از کتب اهدایی استاد استفاده نمایند.
با به جریان افتیدن کتب اهدایی کتابخانه استاد جاوید و آغاز استفاده محصلان، استادان و سایر دانشمندان وعلاقمندان ازمجموعه نفیس شادروان جاوید دربخش افغانستانشاسی کتابخانه، دانشگاه کابل یکی از آرزوهای فرهنگی، ملی و ادبی شادروان جاوید بر آورده گردید و بچشم خود دید که داشته های ملی فرهنگی او دارد در پروسه تحقیق و جستجوهای فرهنگی محققان جای والایی میگیرد. بیشترین مراجعان کسانی بودند که مستقیماً باستاد مراجعه می کردند و استاد ایشان را به کتابخانه دانشگاه رجعت میداد. چنانچه اگر کارتهای کتابهای اهدایی شادروارن پروفیسور جاوید آمار گیری می شد به وضاحت دیده میشد که در یک سال هر کتاب اهدایی شادروان جاوید بیش از پنج مرتبه و بعضاً بیش از هفت تا ده مرتبه از جانب مرجعان و محققان استفاده شده بودند که ارقام بزرگی در ارزشمندی کتاب و نمایاندن پر استفاده بودن کتب یک مجموعه در یک کتابخانه را نشان می دهد.
با آغاز رویداد هفتم ثور 1357 نقطه ی عطف در استفاده ازکتب کتابخانه دانشگاه کابل مخصوصاً بخش افغانستانشناسی، رونماگردید. آمرین جدید وبی تجربه به کتابخانه دانشگاه آمدن گرفت. کتب نوع فلسفی، دینی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی و اجتماعی هویت خورا یکسره باخت. افغانستانشناسی دیگر مــطرح نبود. کتب تبلیغاتی از نوع سوسیالستی راه خودرا سریعاً به داخل کتابخانه دانشگاه کابل باز کرد. تحویلخانه کتابخانه برای ذخیره و بکارگیری کتب تنگی می کرد. هر روزنو تصمیم نو در کنار زدن کتب فعال و اکتیف کتابخانه گرفته می شد. تا آنجا که کتب افغانستانشناسی، شامل الماری های کتب اهدایی شادروان دکتور احمد جاوید، شادروان ملک الشعرا استاد عبدالحق بیتاب و سایر کتب غنی و قیمتی کتابخانه به تحویلخانه رفت وبجای آنها کتب سوسیالستی و کتب چاپ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالستی تعبیه گردید. این پروسه در تمام بخشها، شلفها و قفسه های کتابخانه دانشگاه کابل عملی شده می رفت.
داعیان سوسالیزم در افغانستان باین هم کفایت نکرده ،امر و هدایت دادند تا کتب به غیر از مارکسستی و لائیک از کتابخانه جمع و آتش زده شوند. برای ایفای این هدف نامقدس ملی هیأتی از جانب دانشگاه کابل تعیین گردید و کار تصفیه و جداسازی کتب غیر آغاز گردید. هیأت مرکب بود ازنورالحق استانکزی منشی تبلیغ و ترویج کمیته حزبی دانشگاه کابل، آمر کتابخانه جناب مرحوم پروفیسور جلال الدین صدیقی، پروفیسور شاه علی اکبر شهرستانی رئیس دانشکده ادبیات و علوم بشری دانشگاه کابل. نگارنده نیز که درآن زمان وظیفه استادی و آمریت دیپارتمنت مطبوعات دانشکده ژورنالیزم را بدوش داشتم، گاه و ناگاه به کتابخانه می آمدم و جریان جداسازی کتب کتابخانه را که هر جلد کتاب را به منزله فرزند واولاد خود پرورش داده بودم می دیدم و تأثر و تأسف خودرا با اعضای کتابخانه و بعضی اعضای هیأت ابراز می داشتیم. شرایط طوری بود که بیش از ابراز تأثر کاری از ما ساخته نبود.
مخزن کتب غیر سوسیالستی روزتا روز پر شده می رفت. بخش افغانستانشاسی که کتب اهدایی مرحوم ملک الشعرا استاد بیتاب و شادروان استاد استادان جاوید درآن بود تصفیه شد، بخش نشرات موقوفه که شامل کلکسیونهای مجلات و جراید می شد بعدتر تصفیه شد، کتب مرجع زوتر از همه به پایه تصـــفیه رسید. کار در ذخیره عمومی کتابخانه ادامه داشت. جناب کاندید اکادمیسین پروفیسور شاه علی اکبر شهرستانی بمن گفتند: "من بعد از یک مدت کار بالای تصفیه کتب غیر سوسیالستی و دینی نزد رئیس دانشگاه رفتم. جریان تصفیه کتب را برایش راپور دادم. بعد هوشداردادم که در تاریخ افغانستان چندین بارکتاب سوزی صورت گرفته است. از سردار محمد نعیم خان گفتم که بعدازآنکه شاه ظاهر، فرمان پشتو شدن دروس مکاتب را صادر کرد؛ محمد نعیم خان وزیر معارف امر کرد تا تمام کتب معارف را در مقر وزارت معارف، واقع دربوستانسرای کابل، جمع کردند وآتش زدند." او می گوید به رئیس گفتم شاید این دومین کتاب سوزی در نوع خود در تاریخ معاصر افغانستان بوده باشد که از طرف مقامات بالایی هدایت داده می شود. ولی تاریخ این عمل ضد فرهنگی، ضد آموزشی و ضد فرهنگ ملی را بنام جناب شما ثبت می کند" شاه علی اکبر شهرستانی می گوید بعد به او مشوره دادم، بهتر می شود که کتب را در یک اتاق جمع و تا مدتها زندانی کنید و از آتش زدن آنها صرف نظر نمائید. صحبت بیشتری در مورد صورت گرفت وبعد به شکل احتجاج اتاق رئیس را ترک گفتم. فردای آن روز درحالیکه هیأت مصروف کار تصفیه کتب در کتابخانه دانشگاه کابل بود، رئیس دانشگاه به کتابخانه آمد و بعد از مصافحه و خوش رویی و شوخیهای شاعرانه با هیأت دستور داد که کتب را تصفیه کنید و کتب غیر سوسیالستی را در یک اتاق گدام و دروازه آنرا ببندید. هیأت که همه اعضای آن اشخاص فرهنگی و دانشگاهی بودند به فرموده رئیس دانشگاه خشنود گردیدند و کار تصفیه کتب را تکمیل و تعداد کثیر کتب کتابخانه دانشگاه کابل را که بیشترین قسمت کتب اهدایی شادروان استاد بیتاب و شادروان استاد استادان جاوید درآن بود در یک اتاق کتابخانه زندانی کردند و هنگامه آتش زدن کتب کتابخانه دانشگاه کابل خاموش گردید.
زمان به سرعت گذشت. تغییرات و تحولات بیشتری در کادرهای سیاسی و اداری کشور رونما گردید. می رفت تاریخ به نفع مردم افغانستان در تحول باشد، ولی دست درازی بیگانگان و مصارف هنگفت کشورهای غربی کاری بود کـــــه می گذاشت افغانستانیها در باره افغانستان باندیشد. هرچند برنامه های مصالحه و...و اعلام می گردید و گذشتهای پی درپی کرده می شد، ولی کاری نبود که غرب و جلودار پاکستانی شانرا قانع کند. مجاهدین وارد کابل شدند و برخی بر ادارات کابل شرقی و برخی بر ادارات کابل غربی و بسیاری بر کابل شمالی و جنوبی مسلط گردیدند. جنگ بین التنظیمی آغاز گردید. هر جانب به سوختاندن و حریق کردن منابع زیر سلط خود شتارت میکردند. دانشگاه کابل و کتابخانه در تصرف حزب وحدت اسلامی افغانستان در آمده بود و اداره دانشگاه کابل بداخل شهر کابل رانده شده وسرگردان از جایی بجایی می گشت.
بیاد دارم، شبی دود و شعله آتش فضای کابل را در هاله خود پیچاند کوه شیر دروازه و آسمایی به مشکل دیده می شد. نگارنده در خیرخانه زندگی داشتم. از بام خانه نظارت کردم که منبع دود غلیظ دانشگاه کابل است. منکه در آن هنگام باز مسؤل کتابخانه دانشگاه کابل بودم، بی گمان فکرکردم که تنظیمهای رقیـــــب تابخانه دانشگاه را آتش زده باشند. حدس من یقینی بود. منابع مجاهدین شمال طلاع دادند که کتابخانه دانشگاه کابل حریق گردیده است. از فردای آن شب تا یک هفته کتب کتابخانه دانشگاه می سوخت. هر چند قوی نمی سوخت ولی دود کاغذ فضای دانشگاه را کدورت زده کرده بود. بهرحال این آتش سوزی از ذخیره عمومی کتابخانه وکتب زندانی دورتر بود. خسارتی به مجموعه عمومی کتابخانه و کتب زندانی نرسیده بود. چند هفته پیش تر ازآن که تا آنوقت ارتباط اعضای اداری دانشگاه با محوطه دانشگاه بکلی قطع نبود، چند راکت به منزل دوم کتابخانه که کلکسیونهای نشرات موقوته در آن وجود داشت، اصابت کرده بود. خسارات زیادی رسانیده بود ولی حریق صورت نگرفته و اکثر کلکلسیونهای مجلات نیمسوخته باقی مانده بودند.
شرایط از بد بدترشد. رابطه میان کابل جنوبی و کابل شمالی و شرقی و غربی قطع گردید. اداره دانشگاه کابل چند روزی در وزارت پلان، بعد به لیســــه تجارت در خیابان اندرآبی نقل مکان کرد. بعدتر در تکیه خانه خیر خانه وبعد در مسجد سرورکائینات و آخرین جای، خانه ای در حصه سوم خیر خانه بود. دانشگاه در خانه حصه سوم، خیر خانه بود که موافقه بین جبهه شمال که اداره کابل را در دست داشت و حزب وحدت اسلامی که جنوب کابل را قبضه کرده بود حاصل گردید. بموجب این موافقه به هیأت اداری دانشگاه اجازه داده شد که وارد دانشگاه کابل شوند و خسارات ناشی از جنگ تنظیمی را ملاحظه نمایند.
درست بخاطر دارم در یک روز سه شنبه آفتابی بود، دو موترو کامیون باربری کلان در مقر دانشگاه در حصه سوم خیر خانه آماده حرکت به طرف دانشگاه گردید. از همه آمران اداری تقاضا شد داوطلبانه به دانشگاه بروند و ادارات و دفترهای خودرا مشاهده کنند. من یکی ازآن کسان بودم که می خواستم کتابخانه را بعد از یک مدت طولانی جنگ مشاهده کنم. کتابخانه ایکه از طفلی آنرا کــــلان کرده بودم و هر کتاب و مواد و لوازم آنرا مانند جان خود دوست داشتم. بسیار اشتیاق داشتم این طفل رنجدیده و رنجکشیده را باز ببینم و گرد باروت را از سیمای سوخته و زخمی او پاک کنم.
کامیون های بار بری یکی پشت دیگر بجانب جنوب در حرکت افتاد. تا تانگ تیل دهمزنگ چیزی تغییر نکرده بود. فقط خانه ها ویران شده بودند و نشانه های یک شهر ویران و سوخته بوضاحت دیده می شد. ولی فهمیده می توانستیم که این جا همان پل آرتل هست، این هم نخاس و اینهم منار عبدالوکیل خان. از نوآباد دهمزنگ دیگر راهی بطرف دهمزنگ نیافتیم. سرک کلان مقابل باغ وحش قطع شده بود. راهی برای عبور و مرور وسایط نقلیه بطرف جنوب وجود نداشت. موتورهای بابری حامل ما بطرف راست چرخ زدو بداخل کوچه در نوآباد دهمزنگ راه پیمود. بسیار نرفته بود که مشاهده کردیم راهی جدید بر بالای بامها و خانهای مردم کشیده شده و از همان جا تا خیابان جمال که مشرف به محوطه دانشگاه بود سرک جدید در بین خانه های مردم ساخته شده و موتورها درآن حرکــــت میکنند.
وهمینکه در 100 متری آخر رسیدیم، دریورهای موتورهای باربری بما اخطاردادند که خود را محکم گیرید. ما یک "قو" می کنیم. قو، یعنی سرعت فوق العاده می گیریم. گفتند، تفنگداران حزب وحدت اسلامی در محوطه دیپوی ادویه کارته 4 در کمین نشسته اند. مبادا که فیر کنند و کسی صدمه ببیند. راننده ها بایک سرعت خارق العاده فاصله بین خیابان جمال و تعمیر دانشکده انجنیری را طی کردند. نفس در قفس سینه هایمان بند شده بود. زیرا دریورها قبلاً از بودن خطر اطلاع نداده بودند. هیچگونه آمادگی برای قبول خطر جانی نداشتیم.
من در سرک عمومی دانشگاه مقابل سرک فرعی کتابخانه از موتور به زیر آمدم. دیگران هرکدام به دفاتر و تعمیرهای دفترهای خود رفتند. وعده شد که سرساعت 12 بجه دوباره جمع میشویم تا باز با همین موتورها از ساحه خارج شویم.
فکر میکنم همه کسانیکه کم از کم امتحان کانکور دانشگاه را گذشتانده باشند ویا به کاری داخل کمپس دانشگاه کابل رفته باشند، کتابخانه دانشگاه و منظره زیبای سمت آفتاب برآمد را دیده اند. کتابخانه ازین سرک دو راه فرعی موتور رو به جانب دروازه ورودی کتابخانه دارد. جائیکه من از موتور بزیر آمدم میان کتابخانه و تعمیر دانشکده ادبیات بود. این سرک فرعی مختوم به کتابخانه کمــی تنک و برای موتر چندان مساعد نمی باشد، ولی پیاده رو دلکش است و دانشکده های ادبیات، اقتصاد، را به کتابخانه وصل می کند.
وقتی می خواستم قدم بجانب کتابخانه بگذارم متوجه شدم راهی که به کتابخانه می رفت حالا وجود ندارد. درست تر متوجه شدم دیدم که آثار قیر بر زمین دیده می شود. ولی بروی قیر گیاهان وحشی روئیده و سرک را پوشانیده است. گویا کتابخانه ایکه روزانه صدها محصل و استاد از دانشکده های زبان و ادبیات و اقتصاد ازین راه عبور و مرور می کردند در دوران خموشی دانشگاه حتی موشها هم در لانه های زیر زمینی خود کرخت شده بودند و خاک درون خانه هـــــای خودرا نکشیده بودند. فقط این مورچه ها بودند که بازار گرم داشتند و ازیک طرف سرک بطرف دیگر آن بازار یابی می کردند. گیاهان خودرو قد کشیده بودند و خشک شده بودند. بمشکل دربین گیاهان خاردار فاصله سرک عمومی دانشگاه تا پله های زینه های کتابخانه را در بین خار ها در مرغیلانزار رفتیم. یکی دو تا از ملازمـــــــین و چندکارمندکتابخانه نیر همرای من بود. می خواستیم بداخل کتابخانه داخل شویم. راههای مشرف به کتابخانه را کنده های سمنت و سیخ های گول که از ســــقف هال کلان ووسیع کتابخانه آویزان بودند بند کرده بود. شیشه های دروازه های فلزی همه ریخته بودند. لوحه کتابخانه مرمی خورده بود. پایه تخته اعلانات کتابخانه شکسته در یکسو سر نگون بود. تنها از یک شیشه سکسته مجاهدان راهی بداخل کتابخانه باز کرده بودند. و ازآن بروی سمنت و سیخ گول و اوراق پراگنده کتب و کارتهای پراگنده کتابخانه بجانب شمال تعمیر که به کارته سخی باز می شد می رفتند. ما هم از همین راه داخل کتابخانه شدیم. مشاهده کردیم که راه دیگری از سمت شمال کتابخانه به جنوب آن کشیده اند. گویا مجاهدان ازین تعمیر بحیث پناهگاه استفاده کرده از شمال به جنوب و از جنوب به شمال و از شرق به غرب و از غرب به شرق از داخل کتابخانه می رفته اند. سالون بزرگ مرکزی کتابخانه مبدل به یک چهار راه شده بود. من یازده سوراخ مرمی در سقف تعمیر کتابخانه حساب کردم. خشت دیوار ها برده شده بود، چندین سوراخ در کنج و کنار کتابخانه بمشاهده می رسید. الماریها و قفسه های کتب یکسره خوابیده بودند. کتابهای زبانها ی خارجی در روی کتابخانه افتاده ودر زیر گرد و سمنت و خاک گم بودند. کارت کتلاک کتابخانه شکسانده شده بود. کارتهای آن در روی کتابخانه و تعداد کثیر آن در بیرون کتابخانه پهن شده بود. (من کمره عکاسی با خود برده بودم. از بخت بد استعمال کمره را درست نمی دانستم. بهر حال چند قطعه عکس گرفتم. چندتای آن که بهتر گرفته شده می تواند تا اندازه یی چهره پر هیجان ویرانی و تاراج آن یگانه مرکز بزرگ فرهنگ ملی و علمی افغانستان را نمایان سازد، درین جا چاپ می شود. باقی که از داخل کتابخانه و سوخته گیها گرفته شده چندان روشن نیست و نمیتواند چهره کتابخانه سوخته و برباد رفته را نمایان سازد.)
بهر حال یکه راست جانب کتب خطی و بارزش کتابخانه رفتیم. همانطور که حدس زده بودیم. کتب بارزش و قیمتی کتابخانه توسط مجاهدان سر بکف، کشیده شده بودوبجای آن اخبار و کتب دیگر از نوع زبانهای خارجی و راپورهای ملل متحد ویونسکو راجمع کرده وآتش زده بودند. آنجا فقط انبارسوخته کتب وکاغذ های سوخته چیز دیگری دیده نمی شد. آنهمه نشریه های قیمتـــــــــــی شمس النهارکابل، سراج الاخبار افغانیه، نسخه طلاکاری قرآن مجید، نسخه هفت قلمی قرآن شریف با هفت رنگ طبیعی منرالی. وبسای دیگر که ارزش هریک بالاتر از قیمت گذاری بود وجود نداشتند.
با عجله جانب اتاقیکه کتابهای اهدایی شادروان ملک الشعرا بیتاب و شادروان جاوید جاویدان زندانی بودند رفتم. شیشه های جانب شرقی اتاق را شکسته یافتم و از کتب و آثار زندانی شده اثری دیده نمی شد. همه را به تاراج برده بودند. چنانچه قبل از رفتن به کتابخانه بورجی های کتب کتابخانه دانشگاه کابل را در کتابفروشی های سر دیوار پارک بانک تجارتی دیده بودم و هر روز علاقمندان کتب تعداد کثیری ازین کتب را از بازار دست فروشان خریداری می کردند. در چهار راهی شهرارا مقابل باغ زنانه چندین کانتینر پر از کتب کتابخانه دانشگاه کابل بود. همه به قیمت کاغذ بفروش می رسیدند. اکثر فرهنگیان و کسانیکه به قیمت و ارزش کتب می فهمیدند، همه روزه باین کاتینر ها سر می زدند و کتب بارزش و قیمتی کتابخانه دانشگاه کابل را می خریدند.تنها کتب دانشگاه کابل نی، بلکه کتب تاراجی بسیاری ازکتابخانه های مکاتب شهر را نیز می فروختند. اداره دانشگاه کابل آگاهی داشت و لی نمی توانست کاری انجام دهد.
گفتنی است که بعد از حریق بخش کتب باارزش و قیمتی کتابخانه، سردارشهدا، قهرمان ملی دوران جهاد و مقاومت افغانستان شهید مسعود هدایت داده بود تا متباقی کتب کتابخانه را در بارکهای نظامی انتقال دهند تا از گزند حریق و دچپاول بیشترغارتگران محفوظ ماند. چنانچه وقتی معاهده صلـــــح بین تنظیمهای جنگی در کابل امضا شده بود و ما اجازه یافتیم دانشگاه کابل را پاک کاری کنیم. مجاهدی مرا مصروف پاک کاری و جمع آوری کارتهای کتلاک کتابخانه در صحن دانشگاه کابل دید. بمن گفت ما جان دادیم ولی کتب کتابخانه را نجات دادیم. او علاوه کرد در حالیکه از چهار طرف مرمی می آمد ما بامر آمر صاحب موتر را زیر کلکین کتابخانه می آوردیم و از بالای دیوار کتب را بداخل موتر می انداخیتم و به تحویلخانه های نظامی در خیر خانه انتقال میدادیم تــــا از گزند بیشتر محفوظ بمانند. بعد از حاکم شدن دوباره رژیم استاد ربانی بر تمام کابل نگارنده مسؤلیت داشتم از زیر خاک توده های سمنت و سیخ گول و تعمیر دارای چندین معبر کتابخانه بسازم. دست بکار شدم، کتابخانه را پاک کاری کردم. دروازه های شکسته را با الماریها پوشانیدم و چهار راه را مسدود ســـاخته یک راه دخول و خروج در همان دروازه ورودی کتابخانه گذاشتم. تا هنوز که ما در کتابخانه پاک کاری میکردیم مجاهدان" راه حق!؟" از جانب کوته سنگی و نیز از سمت کارته سخی می آمدند ومانند گذشته از داخل کتابخانه بجانب کارته سخی و کوته سنگی عبور و مرور میکردند. وقتی مانع ایشان میشدیم خشونت میکردندو میگفتند
که شهید داده ایم. حرف دیگری بگفتن نداشتند. تا که دروازه های اطراف کتابخانه بکلی با الماریها بسته شد و راه رفت و آمد ایشان مسدودگردید.
کار اول ما در کتابخانه انتقال کتب کتابخانه از بارکهای نظامی و کار دوم ماخریداری دوباره کتب باقیمانده کتابخانه از کتابفروشیها و کانتینرهاو چهار راهی های شهر کابل بود. فقط بر شالوده کتب ناقص باقیمانده کتابخانه دانشگاه کابل را
دوباره سازی و بار دیگر بخش افغانستانشناسی، ذخیره عمومی کتب، کتب مراجعوی و نشرات موقوته را احیا نمودیم. از کتب استاد بیتاب و از کتب اهدایی شادروان جاوید جاویدان بسیار کم کتاب بچشم میخورد. ولی مرکز افغانستانشانسی احیا شد.
این بود سرگذشت کتب شخصی شادروان جاوید جاویدان که استاد چگونه و در چه مدت آنهارا یک یک از کتابفروشیها جمع و به دانشگاه کابل اهدا کرد، ولی جنگ و جنگجویان بی فرهنگ چطور آن غنیمت مادی، معنوی و ملی با ارزش را به تاراج بردند و از آن گنجینه قیمتی اثری باقی نگذاشتند. امروز دیگر آن کتابخانه با آن شکوه گذشته وجود ندارد و تعداد کمی از کتب اهدایی استاد باقی مانده است. آنچه باقی است اینست که راهیان راه استاد خدمات بزرگ فرهنگی استاد را به نظر قدر و احترام می نگرند از خود می پرسند آیا میشود انتظار کشید؟ آیا میتوان قبول کرد که طبیعت میتواند بازدرآینده های نزدیک شخصیت فرهنگی راستین دیگری با درد و سوز استاد استادان جاوید جاویدان بآفریند؟ آیا ممکن است زبان و ادبیات فارسی دری بازاز بی پدری و بی سروری رهایی یابد؟ که هرگز ممکن نیست و این ادعا سر به سنگ کفتن است. پس بیائید یاد این فرزند اصیل کوهپایه های هندوکش را گرامی داریم. اورا سمبول دوستی و محبت دانسته، خاطره پیش آهنگی فرهنگی- ادبی اورا تا زمانه ها ی دور بیاد داشته باشیم.
یاد استادجاوید، این پیش آهنگ فرهنگ، دوستی، محبت و مردم داری، زنده و جاوید باد و یادش گرامی.
وســـــــــــــــلام.
منبع: سایت خاوران