كتاب در اسلام سازمان اسنادو کتابخانه ملّی جمهوری اسلامی ایران
كتاب در اسلام. "كتاب" كلمهاي عربي و از ريشه "كَتَبَ"، به معني پيوستن اجزاي مختلف يك چيز به همديگر است. استعمال مجازي آن براي نوشتن، بهواسطه پيوند دادن حروف و كلمات در امتداد "سطر" است. گاهي بهپيوستن الفاظ در كلام نيز كتاب گفتهاند. لفظ "كتاب" بر چند مصدر و به معناي "نوشتن" است، ولي اصطلاحآ بر هر "نوشته" مدون و غيرمدون اطلاق ميشود (3: ج 2، ص 941).
براي آگاهي از شأن كتاب در اسلام، ميبايد كه شأن آن را در قرآن مجيد و اخبار نشان داد.
الف. كتاب در قرآن. در قرآن كريم، علاوه بر مصدر "كَتَبَ" و مشتفات آن، الفاظ ديگري نزديك به همين معنا استعمال شده است كه از اهم آنها، مشتقات مصادر "سَطْر"، "رَقَمْ"، "نَسْخ"، "زِبَر"، و "صُحُف" قابل ذكر است. البته هيچيك از اين كلمات مترادف، داراي معناي كاملا مشابه و يكسان با يكديگر نيستند، بلكه هر كدام واجد وجه خاصي هستند كه ديگري فاقد آن است (5: 13).
واژه كتاب در معناي "نوشتن" 360 بار در قرآن مجيد آمده است. اين موارد را ميتوان به دو وجه كلي "رمزي" و "متعارف" تقسيم كرد (7: 8).
1. وجه رمزي. در اين وجه، لفظ كتاب و مشتقات آن به دو قسم مشخص قابل تقسيم است :
1-1. رمزي تكويني. در اين معنا، كلمات بر عالم وجود اطلاق ميشود: "هيچ جنبده در روي زمين نيست و هيچ پرندهاي با بالهاي خود در هوا نميپرد مگر آنكه چون شما امتهايي هستند ما در اين كتاب هيچ چيزي فرو گذار نكردهايم..." (9: انعام: 38).
1-2. رمزي تشريعي. در اين معنا، لفظ كلمات و تركيبات آن براي شريعتگذاري آمده است اهم موارد آن اينها هستند:
1-2-1. علم الهي. "هيچ ذرهاي در زمين و آسمان از پروردگار تو پنهان نيست و كوچكتر از ذره و بزرگتر از آن چيزي نيست مگر آنكه در كتاب مبين است" (9: يونس: 61)؛ "خداوند هر چه را كه خواهد محو ميكند و ــ يا ــ تثبيت مينمايد و "امّالكتاب" نزد اوست" (9: رعد: 39)؛ "ما بدانچه زمين از آنها بكاهد، كاملا آگاه هستيم و كتاب محفوظ نزد ماست"؛ "به راستي اين قرآن ارجمند است ــ كه ــ در كتاب مكنون است" (9: واقعه: 77، 78).
1-2-2. اراده الهي. "خداوند نوشته ]كتب = اراده كرده [است كه من و پيامبرانم حتمآ پيروز خواهيم بود..." (9: مجادله: 21).
1-2-3. حكم الهي. "بر بنياسرائيل نوشتيم ]كتبنا = حكم كرديم[ هر كه شخصي را بدون حق قصاص و يا بيآنكه فساد و فتنهاي در زمين كرده باشد به قتل رساند، چنان است كه تمام مردم را كشته باشد" (9: مائده: 32).
1-2-4. ايجاب و وجوب. "روزه بر شما نوشته ]كُتِبَ = واجب[ شد، همانگونه كه بر پيشينيان شما نوشته ]كُتِبَ = واجب[ شده بود" (9: بقره: 183).
1-2-5. ثبت و نگهداري. "كسي كه نيكوكاري كند و اهل ايمان باشد، كوشش وي ضايع نخواهد شد و ما براي او مينويسيم ]كاتبون = ثبت ميكنيم[" (9: انبياء: 94).
1-2-6. كتاب آسماني. "هر كه به خداوند و فرشتگان و كتابها و پيامبران او و روز رستاخيز كافر شود، به راستي كه به گمراهه دوري منحرف شده است" (9: نساء: 136).
1-2-7. دليل ثابت و معتبر. "و از ميان مردم كسي هست كه درباره خداوند مجادله ميكند، بدون شناخت و بيآنكه هدايتي يافته و يا كتابي روشنگر ]= دليلي معتبر[ داشته باشد" (9: حج: 80).
آنچه از موارد استعمال لفظ كتاب و ساير الفاظ مترادف و مربوط با آن و مشتقات آنها در قرآن كريم استنباط ميشود آن است كه كتاب و كتابت در فرهنگ آسماني اسلام داراي ريشهاي عيني و مينوي است و از عالم ملكوت و از سرچشمه فيض اقدس الهي نشأت ميگيرد (7: 10-13، 15).
2. وجه متعارف. در اين وجه، مراد از "كتاب"، نوشتهاي است كه بر كاغذ يا پوست و يا لوح نقش بسته است، خواه بهصورت برگ و طومار و لوح باشد و خواه بهصورت مدون و مجتمع.
در هيئت صحيفه كه امروز مدلول خاص لفظ كتاب است، به همين ترتيب، مشتقات فعلي و اسمي كتاب نيز بر معناي متعارف نوشتن دلالت دارند. "و اگر ما بر تو كتابي كاغذين از آسمان فرود آورديم تا مدعيان آن را با دستهاي خود لمس كنند، باز آن كساني كه كفر ميورزند خواهند گفت كه اين جز سحري آشكار نيست" (9: انعام: 7)؛ "اي كساني كه ايمان آوردهايد هرگاه بخواهيد در مدت زمان معين با يكديگر به قرض و نسيه معامله كنيد، پس اين موضوع را مكتوب كنيد".
در وجه متعارف، نوشتن در قرآن به معناي "جعل كردن" نيز بهكار رفته است: "پس واي بر كساني كه با دستان خويش كتابي را مينويسند و سپس شايع ميكنند كه "اين از جانب خداست" تا آن را به بهاي ناچيزي بفروشند. واي بر آنان از آنچه دستهايشان نوشت و واي بر آنان از آنچه بهدست آوردند" (9: بقره: 78).
بدين ترتيب، همانطور كه آنچه در دار وجود و عالم تكوين است، تعيّن حقيقي است كه در "امّالكتابِ" خداوند و كتاب مبين او "تثبيت" و در قرآن كريم "تبيين" گرديده است، كليه مكتوبات معتبر بشري نيز از خداوندي كه بشر را نوشتن آموخته است، نشأت ميگيرد و انعكاس و محاكاتي از عوالم غيب و شهادت است. لذا نه فقط كُتبي كه گزارش شهود اولياي الهي از عوالم قدسي غيب است، تقدس دارد و در مرتبهاي ديگر كليه كتابهايي كه موضوعآ متعلق به علوم و معارف ديني است واجد حرمت و شرافت است؛ بلكه تمام كتابهايي كه وجه "محسوس" يا "معقول" و يا "زيباي" عالم شهادت را ــ به مثابه "آيه" و مظهري از عالم غيب ــ در ساحت علم يا فلسفه و يا هنر جلوهگر ميسازند، نيز در خور قدر و اعتبار خاص هستند (7: 17).
تقابل ايجاب و سلب "حق" و "باطل" در اسلام اقتضا ميكند كه هر نوشته كه داراي نسبتي مستقيم با حق نيست و در قلمرو باطل با هر چه حقيقي و حقاني است تعارض دارد، از حريم تقدس كتاب خارج شود. در ساحت حق، حرمت و تقدس "كتب الهي" يا "رحماني"، واجد مراتبي از قرآن مجيد تا آثار مربوط به جلوه محسوس عالم شهادت است؛ و در ساحت باطل نيز بطلانِ "كتب شيطاني" مبتني بر مدارجي است كه داني آن، نقطه مقابل كتب رحماني است و ادناي آن، فاقد نقطه مقابل و حتي خارج از تعريف كتاب است و لذا لايق ردّيه نيست. توضيح آنكه بسا كتب باطل و شيطاني كه در دوره تاريخي خاص خود حقاني و رحماني بودهاند، ولي با نسخ آن دوران و ظهور دورهاي جديد از اعتبار ديرينه ساقط گرديدهاند. فيالمثل آنچه در باب زندگي ديني انسان بر اساس كيش مسيحيت در عهد ولايت عيسوي به رشته تحرير در آمده بود، هرچند در مقابل "كفر" آن عصر محق بوده است، ولي با "نسخ" آن دين در عهد اسلام در زمره متون "منسوخ" و بياعتبار قرار گرفته و عمل بدانها باطل اعلام شده است. درست به همان نحو كه ايمان به اديان گذشته، كفر دوره ايمان اسلامي محسوب ميشود (7: 17، 18).
لغونامههايي نيز كه غفلت و جهل و فحشا و منكر را در بين مردمان رواج ميدهند به "كتب تلف شده" ميمانند. بنابر اين "اتلاف" آنها ــ به معني از بين بردن ــ واجب نيست، بلكه خريد و فروش و مزد گرفتن براي نوشتن آنها مانعي ندارد (5: 107).
اينگونه لغونامهها نه تنها فاقد هرگونه اعتبار حقيقي هستند بلكه از دايره تعريف كتاب نيز خارج ميشوند؛ لذا برخلاف ساير كتب شيطاني كه در تقابل با كتب الهي و رديّههاي خود قرار ميگيرند، اينگونه كتابها مقتضي هيچگونه نقد يا پاسخي نيستند و به تعبير قرآن مجيد، دستاوردهايي هستند كه فقط آتش دوزخ عاملان خود توانند بود. تنها راه برخورد با آنها خاموش كردن آتش فتنه فراگير آنهاست: "و از مردم كسي هست كه گفتار و داستانهاي لغو و فريبنده را خريداري ميكند تا ــ مردم را ــ بهواسطه جهالت از راه خداوند گمراه سازد و آن ــ راه هدايت ــ را به تمسخر و استهزا گيرد. آنان هستند كه به عذابي توأم با خواري گرفتار ميشوند. هرگاه آيات الهي بر او خوانده شود، متكبرانه روي برميگرداند چنانكه گويي هرگز نشنيده است و حتي دو گوش كر دارد. پس او را به عذابي دردناك بشارت ده" (9: لقمان: 6، 7؛ 7: 21).
جدا از تقسيمبندي نظري كه ناظر به ماهيت رحماني يا شيطاني آثار مكتوب بشري است، از ديدگاه ديگري كه اساسآ معطوف به مصالح عملي است، اسلام مجموعه آثار مكتوب را به دو قسم "نافع" و "مضر" يا "هادي" و "مضّل" تقسيم ميكند: هر نوشته كه نتيجه عملي آن ترغيب مردم به تقوا و ايمان و عمل صالح، يعني بهكار بستن رهنمودهاي اصولي قرآن حكيم باشد، "نافع" است و هر اثر مكتوب كه موجب برانگيختن و تشويق افرادي در موقعيتهاي مختلف به ارتكاب مفاسدي شود كه مورد "نهي" آن كتاب مقدس قرار گرفته است، در زمره "كتب ضالّه" يا كتب مضر خواهد بود. اما "نفع" و "ضرر" نيز داراي مراتب و درجات است. ملاك تشخيص نفع و ضرر يك نوشته و تعيين درجه خاص آن به سه مبناي اصلي رجوع دارد كه ميبايست توامآ لحاظ شوند: 1) ماهيت كتاب؛ 2) قابليت و اهليت مطالعهكننده؛ و 3) مقتضيات خاص دوره تاريخي (4: 99، 100؛ 7: 23).
پيش از اين، ماهيت كتاب موردبحث واقع شد، اما در مورد اصل دوم بسا موقعيت سني، جنسي، رواني، اجتماعي، و فرهنگي يك فرد يا گروهي از مطالعهكنندگان مواجهه آنان را با برخي مكتوبات رحماني ـ حتي قرآن كريم ـ به نتيجه منفي رهنمون سازد: "خدا ابايي ندارد كه به پشه و كمتر از آن مَثَل بزند. آنان كه ايمان آوردهاند ميدانند كه آن مَثَل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و اما كافران ميگويند كه خدا از اين مَثَل چه ميخواسته است؟ بسياري را بدان گمراه ميكند و بسياري را هدايت. اما تنها فاسقان را گمراه ميكند" (9: بقره: 26). "ضاله" دانستن كتب بسياري از عرفا و حكما، عمدتآ بهواسطه نگراني از گمراهي خواننده بوده كه اهليت و قابليت لازم را نداشتهاند، چنانكه شيخ بهايي (953-1031ق.) درباره مثنوي مولوي گويد:
من نميگويم كه آن عاليجناب هست پيغمبر ولي دارد كتاب
مثنويّ او چو قرآن مدلّ هادي برخيّ و برخي را مضّل
(1: 42).
بهعكس، چه بسيار كتب شيطاني كه براي اهل تحقيق و صاحبان بينش، مفيد فايده عبرت است؛ زيرا بنابر تعليم قرآن مبين، دستاوردهاي بشري از دو صورت خارج نيست: يا "كلمه پاك" است كه يادگار رحماني و حقاني است و ميبايست بهعنوان "اسوه حسنه" پيروي شود؛ و يا "كلمه پليد" و اثري شيطاني و باطل است كه در اين صورت، علاوه بر مقابله شايسته با آن، ميبايست كه همواره آيينه عبرت صاحبان بينش (اولوالالباب) باشد (7: 24). بدينترتيب، نگارش كتب ضاله در صورتي كه اضلالي در خارج ايجاد نكنند، محكوم به حرمت نيست و كتب حق، در صورتي كه باعث گمراهي در خارج شود، محكوم به حرمت خواهد بود (5: 106).
اما اصل سوم، خصوصآ راجع به اين حقيقت است كه با تغيير احوال تاريخي يك جامعه، بسياري از موارد تشخيص ضرورتهاي شرعي تغيير مييابد. بيآنكه نفس احكام شرع دچار تبديل شده باشد. مثلا در زماني كه هنوز آثار شرك كهن به صورت يك خطر بزرگ فرهنگي جوامع اسلامي را تهديد مينمود، اشاعه آن دسته از كتب و آثار هنري كه به "هنرهاي تجسمي" اختصاص داشت، منع گرديده بود؛ ولي با توسعه تدريجي مذهب توحيد و ريشهكن شدن كامل معتقدات مشركانه جاهلي، ضرورت منع كتب تصويري از ميان برخاست و حتي زيباترين نقوش به كتب و اماكن مقدس مذهبي اختصاص يافت. بهعبارت ديگر تا زماني كه حقيقت هنرهاي تجسمي به شيطان و طاغوت رجوع داشت، در فرهنگ اسلامي مردود و مطرود بود، ولي آنگاه كه مظهر و مجلاي جلوه رحماني قرآن قرار گرفت. از "مشروعيت" و "حرمت" خاص برخوردار شد (7: 24). به همين علت بود كه صاحب جواهر (1200؟-1266ق.) فقيه بزرگ شيعي، فتوا داد كه "بسياري از كتب مخالفان و ملل فاسد در اين روزگار بهعلت نقص و بيارزشسازي آنها، از سوي علما، از عنوان "ضِلال"، خارج شدهاند".
ب. كتاب در اخبار. اخبار و روايات متعدد شيعه و سني، نخستين آفريده خداوند را "قلم" دانستهاند. هر چند قلم در اين معنا داراي وجه رمزي تكويني است و قضاي الهي را افاده ميكند، ولي انتخاب آن بهعنوان رمز اراده پروردگار در پديد آوردن نطفه جهان هستي، از اعتبار ملكوتي قلم در حكمت اسلامي حكايت دارد (6: 148). امام صادق (ع) دراينباره ميفرمايد: "نخستين چيزي كه خداوند آفريد "قلم" بود. پس بدان گفت: بنويس، و قلم هر چه را كه بود و آنچه را كه تا روز رستاخير پديد ميآيد، نوشت" (8: ج ،5 ص 207).
نزول وحي نيز بر پيامبر اسلام (ص) با امر خواندن آغاز ميشود و تعليم و تعلم ناسوتي و لاهوتي مبتني بر "قلم" مُلكي و ملكوتي را مورد تأكيد قرار ميدهد: "نام پروردگارت را بخوان كه بخشندهترين است. همان كه بهواسطه "قلم" تعليم داد. او آنچه را كه انسان نميدانست، به وي آموخت" (9: علق: 1-5).
امام صادق (ع) در باب حكمت "نوشتن"، به رابطه مستقيم بين "ثبت مطلب" و "ثبات قلب" اشاره ميكند: "دل به نوشته اعتماد پيدا ميكند" (10: ج 1، ص 66). اين معنا، ناظر به ظاهر و باطن نوشته است؛ زيرا اشاره به اعتماد نويسنده به بقاي نوشته خويش و نيز اعتماد خواننده به اعتبار مطلب موردنظر دارد؛ چه امكان حفظ نوشته و موارد استفاده آن، همواره موجب اطمينان خاطر طرفين است و با گفتوشنود موقت و ناپايدار در زمان و حافظه، قابل قياس نيست. از پيامبر اسلام (ص) منقول است: "علم را با نوشتن به دام افكنيد" (6: 150). بر اساس برخي روايات اسلامي، نخستين كسي كه نوشتن را آغاز كرد و به ديگران آموخت حضرت آدم (ع) بود و اين كار را سيصد سال پيش از مرگ خود انجام داد (1: 33؛ 2: ج 3، ص 13؛ 4: 1-3). برخي روايات نيز آغاز آن را به حضرت ادريس (ع) منسوب ميكنند (11: ج 11، ص 27، 279، 280).
اعتقاد اسلامي بر آن است كه انبياي الهي نه فقط راهنماي سعادت اخروي بشر بودهاند بلكه طرق زندگي دنيوي را نيز به وي خاطر نشان ساختهاند. در آيات و روايات متعدد، بسياري كشفيات و اختراعات اساسي مؤثر در زندگي بشر همچون دامداري، كشاورزي، خانهسازي، ذوب فلز، نساجي، و جز آن به پيامبران خدا منسوب گرديده و از جمله انعام الهي محسوب شده است (6: 153).
در برخي روايات، گذشته از آثار تاريخي و اجتماعي خاصي كه بر كتاب مترتب است، گاه نفس "كتاب" بهعنوان ملجأ و پناهگاهي براي انسان، مورد عنايت خاص قرار گرفته است. غرض از كتاب در اين معنا، كتب رحماني است كه موجب يقين و ايمان و اطمينان قلب است و آرامش گمشده انسان را به وي بازميگرداند. از امام صادق (ع) روايت شده است كه "بنويس و دانش خود را در ميان برادران ديني خود منتشر ساز. پس چون زمان مرگ تو فرا رسد نوشتههاي خود را به پسرانت ميراث ده، زيرا براي مردمان، عصر فتنه و آشوبي فرا خواهد رسيد كه در آن دوران جز "كتاب" مونسي نخواهند داشت" (10: ج 1، ص 67).
در فرهنگ معنوي اسلام، كتاب و نوشته واجد چنان حرمتي است كه نه فقط آثار رحماني و حقاني را در حريم قدس خود جاي ميدهد، بلكه هيچ نوشتهاي را مستوجب "سوختن" نميداند. در كتاب معتبر و معروف اصول كافي، باب ويژهاي با عنوان "نهي از سوزاندن كاغذهاي مكتوب" گشوده شده كه مشتمل بر روايات متعدد است (10: ج 4، ص 499-500).
اين نكته تا آنجا كه مربوط به امحاي كتب ضاله باشد، تداعيكننده تأكيد شديد شارع مقدس اسلام به حفظ حرمت "قلم" در عين مبارزه با آثار مكتوب شيطاني و باطل است.
گذشته از تأكيد پيامبر اسلام (ص) و امامان شيعي (ع) و ديگر بزرگان ديني بر نوشتن كتاب و ثبت دانشهاي خود، دستورات روشن و مؤكدي نيز در تشويق نامهنگاري و بيان اسلوب آن و توجه به اسلوب خط و رعايت موازين آن نيز صادر شده است (6: 156-159).
كتاب و كتابت به معناي رمزيِ تشريعي، در اخبار و روايات نيز تكرار شده است. از برخي موارد استعمال مشتقات فعلي و اسمي مصدر "كَتَبَ"، اين معاني مستفاد ميشود: ثبت كردن، تثبيت كردن، مقدر كردن، مقرر كردن؛ اگرچه استعمال آنها در وجه رمزيِ تكويني، در اخبار و روايات چندان زياد نيست و عمدتآ به معناي "زمان مقرر و مقدر" آمده است (6: 161-164).
بدينترتيب، التفات خاص قرآن مجيد به كتاب و كتابت و روش پيامبر اسلام (ص) كه در حيات خويش اُسراي باسواد را به شرط آموزش خواندن و نوشتن به بيسوادان، آزاد ميفرمود و يا گروهي از اصحاب خويش را به آموختن علوم و زبانهاي بيگانه مكلف ساخته بود؛ منشأ ظهور فرهنگ جديدي گرديد كه گسترش برقآساي آن در مدتي كمتر از يك ربع قرن، پهنههاي مدنيت رومي، يوناني، ايراني، و هندي را فرا گرفت و تمدن جديدي را در تاريخ بشر پديد آورد (7: 24-25).
مآخذ: 1) آموزگار، سيروس. كتاب و كتابخانه در دوران پنجاه سال شاهنشاهي پهلوي. وزارت فرهنگ و هنر، هيأت امناي كتابخانههاي عمومي كشور، دبيرخانه،1355؛ 2) ابن عبدربه،احمد بن محمد. العقدالفريد. تقديم خليل شرفالدين. بيروت: دار و مكتبهالهلال، 1990م.=1369؛ 3) ترجمه المنجد. ترجمه مصطفي رحيمي اردستاني. تهران: انتشارات صبا، 1377؛ 4) جهشياري، محمد بن عبدوس. الوزراء و الكتاب. مصر :]بينا، بيتا[؛ نقل از كتاب و كتابخانه در دوران پنجاه سال شاهنشاهي پهلوي. تهران: وزارت فرهنگ و هنر، هيأت امناي كتابخانههاي عمومي كشور، دبيرخانه، 1355؛ 5) خسروي، فريبرز. سانسور: تحليلي بر سانسور كتاب در دوره پهلوي دوم. ]تهران[: مؤسسه فرهنگي و پژوهشي چاپ و نشر نظر، 1378؛ 6) رجبي، محمد. "كتاب و كتابت در اسلام. 2. در اخبار". فصلنامه كتاب. دوره اول، 2، 3 و 4 (تابستان، پاييز و زمستان 1369): 147-164؛ 7) همو. "كتاب و كتابت در اسلام. 1. در قرآن مجيد". فصلنامه كتاب. دوره اول، 1 (بهار 1369): 7-25؛ 8) فيض كاشاني، محمد بن شاه مرتضي. تفسيرالصافي. بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات. 1982م.=1402ق.=1361؛ 9) قرآن مجيد؛ 10) كليني، محمد بن يعقوب. اصول كافي. ترجمه و شرح جواد مصطفوي. تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام، ]بيتا.[؛ 11) مجلسي، محمدباقر بن محمدتقي. بحارالانوار. ]تهران[: مؤسسه الطبع و النشر، 1368.
محمدحسن رجبي