تصوف در آسیای میانه
تصوف در خراسان بزرگ به مرکزیت نیشابور از سدة سوم تا ششم به تدریج اهمیت یافت و در همین دوران از طریق مشایخ بزرگ خراسان، که حلقة اتصال تصوف خراسان و ماوراءالنهر بودند، به شمال خراسان بزرگ و ماوراءالنهر راه یافت. ماوراءالنهر مرکز تلاقی ادیان و فرهنگ های مهم آسیایی و وارث فرهنگ مانوی در درة فرغانه و غربی ترین مرز سرزمین های بودایی نشین بود. تصوف در ماوراءالنهر به رغم داشتن وجوه مشترک با تصوف در خراسان به سبب موقعیت فرهنگی آسیای مرکزی ویژگی هایی متفاوت یافت از جمله آیین بودا تأثیر بسزایی بر آن نهاد. شاید به سبب همین تأثیر بوده که صوفی بزرگی چون ابراهیم بن ادهم (متوفی 161) که سرگذشت و برخی گفته های منسوب به او شباهت فراوانی به زندگی و سخنان بودا دارد، چهره ای مهم محسوب شده و در منظومه ها و ادبیات عامة اقوام آسیای مرکزی به وی اشاره شده است .
بخارا از مهم ترین مراکز تصوف در ماوراءالنهر بود. این شهر که زمانی آن را «بخارای شریف » می خواندند و به تعبیر جوینی «قبة اسلام» در بلاد شرقی بود از مراکز بزرگ علوم اسلامی به حساب می آمد. برخی صوفیان اعتقاد داشتند که خضر را در آنجا دیده اند و از طرف او مأمور تبلیغ تصوف در آنجا شده اند. امیرنشین بخارا محل تولد برخی عرفا یا مولد اسلاف آنان بوده است از جمله مولد ابوتراب نخشبی (متوفی 245)، فضیل بن عیاض، ابوبکرمحمد کلاباذی، ابوبکر وراق ترمذی، عزیزالدین نسفی، مویدالدین جندی شارح فصوص الحکم، برهان الدین محقق ترمذی، سعیدالدین فرغانی، شارح تائیة ابن فارض، مستملی بخاری ،شارح التعرف، سیدمحمد بخاری مولف مناهج الطالبین، بهاءالدین محمدولد پدر مولوی، نظام الدین اولیا، سیدجلال الدین حسین بخاری، و شیخ عبدالحق محدث دهلوی، از علما و محدثان و مشایخ قادری در قرن دهم که برای ترویج علم حدیث و نشر تعالیم صوفیانه در هند کوشش بسیار کرد .
تصوف ماوراءالنهر علاوه بر هند، به سین کیانگ چین، قفقاز و داغستان راه یافت. همچنین در آسیای صغیر و آناطولی زمینه ساز ظهور بکتاشیه و دیگر فرقه های مهم صوفیانه گردید. تصوف در ماوراءالنهر با نفوذ تدریجی به سرزمین های دیگر، دچار تغییراتی شد چنانکه در قفقاز و داغستان رنگ حماسی به خود گرفت و به مرام و مسلک سیاسی دسته های جنگجوی چچنی و آلانی در مبارزه با روسیه تبدیل شد. این تصوف با تصوف رایج در ماوراءالنهر که در سمرقند و بخارا و خوارزم در میان پیشه وران به وجود آمده بود، تفاوت داشت. به نظر می رسد تا پیش از قرن هشتم گرایش به تصوف در ماوراءالنهر به صورت های گوناگونی وجود داشته است، اما از قرن هشتم به بعد سلسله های صوفیانه در این منطقه شکل گرفتند. مهم ترین این سلسله ها بر اساس دامنة نفوذشان در آسیای مرکزی و قفقاز عبارت اند از: نقشبندیه، قادریه، یسویه، و کبرویه. به گفتة برخی رونق این سلسله ها و اقبال مردم به آنها در دورة تیموریان به اوج خود رسید زیرا سلاطین و شاهزادگان تیموری و امیران آنان به صوفیان ارادت داشتند و اختلاف علما و صوفیان نیز در این دوره از میان رفته بود .نخستین و مهم ترین سلسلة صوفیانة ماوراءالنهر نقشبندیه است که بعدا نیز در آن باره سخن خواهیم گفت. این سلسله منسوب به خواجه بهاءالدین نقشبند (متوفی 791) و ادامة سلسلة خواجگان است. بنیانگذاران سلسلة خواجگان خواجه یوسف همدانی (متوفی 535 ) و خواجه عبدالخالق غجدوانی یا خواجة بزرگ یاکلان (متوفی 575) بودند.
برخی از صوفیان این سلسله عبارت اند از: خواجه احمد صدیق، خواجه اولیای کبیر، خواجه سلیمان (یا سلمان ) کرمینی، خواجه عارف ریوگروی، خواجه محمود انجیرفغنوی، خواجه علی رامتینی معروف به حضرت عزیزان (متوفی 715 )، خواجه محمد باباسماسی(متوفی 755 )، سیدامیر کلال بن حمزه (متوفی 772 ) و عارف دیگ گرانی که همگی از بخارا یا روستاهای اطراف آن برخاسته بودند. بهاءالدین نقشبند نیز در قصر عارفان روستایی در یک فرسنگی بخارا به دنیا آمد و در همانجا نیز به خاک سپرده شد و آرامگاهش از همان تاریخ تا کنون مرکز تعالیم صوفیان و زیارتگاه هوادارانش بوده است .سلسلة نقشبندیه از همان ابتدا بسرعت در سرزمین های ماوراءالنهر و خراسان رواج یافت. علت این رواج اعتقاد به اصولی چون اعتدال در سلوک و التزام به شریعت و مقید نبودن به نظام خانقاهی در تعالیم این سلسله بود. بعلاوه التزام به شریعت سبب پیوستن بیشتر علمای اهل سنت در ماوراءالنهر و خراسان به این سلسله بود.
پس از بهاءالدین نقشبند خلافت این سلسله را علاءالدین عطار (متوفی 802) و خواجه محمد پارسا و یعقوب چرخی (متوفی 851) و خواجه عبیدالله احرار (متوفی 895) بر عهده گرفتند . نقشبندیه در دورة خلافت خواجه عبیدالله احرار در تاشکند در حیات معنوی و در عرصة سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ماوراءالنهر به عنصری تعیین کننده بدل شد. خواجه عبیدالله به سبب ارتباط مستمر با دیگر حاکمان و داشتن ثروت و املاک و موقوفات بسیار و اجرای قانون الجاء (نوعی نظام حمایتی ) برای کشاورزان و پیشه وران ثروتی فراهم آورد و در میان آنان نفوذی معنوی یافت . وی از این طریق بر شرایط اقتصادی و اجتماعی ماوراءالنهر بویژه سمرقند و تاشکند و هرات تأثیر گذاشت و حتی در رابطة میان مرید و شیخ تغییراتی پدید آورد . در دورة تیموری نقشبندیه نقش فعال سیاسی و اقتصادی داشت اما در میان شیوخ این سلسله خواجه عبیدالله احرار را باید سرمشق شیوخ صوفی دانست که با تأسیس ساختار سازمان یافتة اقتصادی و به سبب اعتبار و نفوذ مذهبی اش توانست میان حاکمان و کشاورزان و پیشه وران واسطه شود و از میزان مالیاتها بکاهد .
بیشتر شیوخ سلسلة نقشبندیه پیشه ور بودند. خواجه عبیدالله احرار اولین شیخ نقشبندیه بود که مرکزی برای تعلیم و تربیت مریدان بنیان نهاد. این مرکز نزدیک سمرقند در محلی به نام «محوطة ملایان » ساخته شد که مزار خواجه عبیدالله نیز در آن واقع شده است.
در سدة دهم سلسلة نقشبندیه در هیئت شیوخ جویباری (نام محله ای در بخارا) ــ که از نوادگان عبیدالله احرار و از پیروان سلسلة ده بیدیه بودند، گسترش بیشتری یافت . رهبر ده بیدیه مخدوم اعظم سیداحمد خواجگی کاسانی (متوفی 949) سلسلة خود را در ده بید دهکده ای در یازده کیلومتری سمرقند بنیان نهاد. در 1028 یلنگتوش بی (متوفی 1066) مرید خواجه محمد هاشم در جوار مقبرة جدش (مخدوم اعظم ) خانقاه و مسجدی بنا کرد . طرفداران سلسلة ده بیدیه در بلخ و بدخشان و جوزان (فیض آباد) به فعالیت پرداختند و با عنوان خوجه های آق داغلیک و قره داغلیک در ترکستان شرقی و سرزمین چین نفوذ فراوان یافتند.
نقشبندیان در سدة سیزدهم / نوزدهم در اقدامات استقلال طلبانه در ماوراءالنهر شرکت داشتند از جمله در قیام «درة چرچیک » در 1289/ 1872 به رهبری خوجه ایشان قول قره در نهضت ترکمانان در آخال تکه در 1298/ 1881 به رهبری شیخ قربان مراد نقشبندی مشهور به قربان میرات یا دوکچی ایشان که به شکست انجامید و در شورشی که در 1316/ 1898 به سرکردگی محمدعلی (مدلی ) ایشان در اندیجان به پا شد .
تصوف بویژه سلسلة نقشبندیه در اشاعة اسلام در قرقیزستان نیز نقش بسزایی داشته است . سابقة تصوف در این منطقه به دورة نفوذ خرقه پوشان ترکستان بازمی گردد. توسعة تصوف با تبعید چچنی ها به این ناحیه پس از جنگ جهانی دوم (1939ـ 1945) بیشتر شد. این سلسله اکنون نیز در قرقیزستان طرفدارانی دارد. تصوف ماوراءالنهر بویژه سلسلة نقشبندیه در سدة دوازدهم / هجدهم به داغستان و قفقاز و در میان رهبران قیام های این مناطق نفوذ کرد و تفکر مسلط قیام های اقوام آن سامان بر ضد روسها شد .چنانکه گفته شده است که یک صوفی بخارایی نقشبندی شیخ منصور اشرمه (متوفی 1207 یا 1208/ 1793 رهبر نخستین قیام در داغستان ) را در راه سفر به مکه به سلسلة نقشبندیه در آورد . گرچه قیام شیخ منصور اشرمه شکست خورد و وی دستگیر و در زندان اشلسبورگ اعدام شد سنت مبارزة او را دیگر مریدان نقشبندیه در سدة بعد ادامه دادند.
سدة دوازدهم و سیزدهم / هجدهم و نوزدهم دورة شکوفایی نقشبندیان در قفقاز و بخش شرقی آن و داغستان بود .شیوخ نقشبندی همچون شیخ اسماعیل کردمیر در شروان شیخ خالد کرد از سلیمانیه و شیخ محمد شروانی یا محمد یراقلار در جنوب داغستان نفوذ بسیار یافتند چنانکه در 1240ـ1241/ 1825 محمد یراقلار در خانات کرن اعلام جهاد کرد و جمال الدین قاضی قموقی را به سلسلة نقشبندیه فرا خواند. نهضت مذکور در 1275ـ1276/ 1859 شکست خورد و جمال الدین و هوادارانش به قلمرو عثمانی مهاجرت کردند .
جمال الدین مرشد محمدغازی و شامل نایب محمدغازی بود شامل رهبر نهضت «مریدان » بود و به سبب رهبری فره مند وی تصوف در میان قبایل کوه نشین قفقاز بویژه آوارها و چچنها نفوذ و قدرتی فراوان یافت. در واقع قیام های کوه نشینان نقشبندی قفقاز از 1239 تا 1272/ 1824ـ 1855 به سبب وفاداری مطلق به آرمانها و پیروی از انضباط سخت در مسلمان کردن اقوام چچن، که بیشتر پیرو عقیدة جاندارپنداری بودند، نقش مهمی داشت .
در سدة سیزدهم / نوزدهم جنبش صوفیه بین تاتارها در اوج قدرت بود و در ناآرامی هایی که پس از آزادی تاتارهای سرف (دهقانان روسیه ) در 1277ـ 1278/ 1861 در منطقه رخ داد، نقشبندیان احساسات ضدروسی را میان تاتارها تشدید کردند. ازینرو بسیاری از چهره های فرهنگی تاتار بویژه در ارنبورگ تمایلات نقشبندی خود را آشکار کردند از جمله ابونصرکرسوی (متوفی 1229/ 1814)، شهاب الدین مرجانی (متوفی 1317/ 1899)، شیخ زین الدین رسولی (متوفی 1335/ 1917) و شیخ عالم جان بارودی (متوفی 1300 ش / 1921). یکی از شیوخ نقشبندی به نام بهاءالدین واسیوف (واعظ اف متوفی 1310 یا 1311/ 1893) شاخه ای از نقشبندیه را در قازان بنیان نهاد که طرز تفکر آنان آمیزه ای از سوسیالیسم و اندیشه های تولستوی بود. رهبر بعدی آنان پیر بهاءالدین در 1336/ 1918 با بلشویکها متحد شد اما اندکی بعد به قتل رسید و فرقة مذکور بسرعت از بین رفت .
نقشبندیان در قیام باسماچیان که در 1336/ 1918 آغاز شد و تا 1349 (1309 ش )/ 1930 ادامه داشت، شرکت کردند. دو تن از رهبران این نهضت شیرمحمدبیگ یا کور شیرمت و جنیدخان نقشبندی بودند. این دو تن همچنین در مقاومت های مسلحانه بر ضد حکومت شوروی که به غزوات (1335ـ1340/ 1917ـ1921) شهرت یافت شرکت کردند. پس از تشکیل مجمع علمای داغستان در 1335/ اوت 1917 رهبری این غزوات به عهدة شیخ نقشبندی نجم الدین هوتسو یا گوتسو گذارده شد. وی با همراهی اوزن حاجی دیگر شیخ نقشبندی ابتدا با نیروهای روس سفید به رهبری ژنرال دنیکین جنگید و پس از مرگ اوزن حاجی در 1338/ مه 1920 مبارزه بر ضد بلشویکها را سازمان داد که در سیاست بین المللی بویژه در محدودساختن قدرت مداخلة ارتش سرخ در شمال ایران تأثیر گذاشت .
از دیگر چهره های نقشبندیه در این دوره می توان از شیخ حاجی یاندارف (از شیوخ چچنی که در 1346ـ1347/ 1928 محاکمه و سال بعد اعدام شد، و شیخ علی آقوشه در داغستان مرکزی که در برابر بلشویکها موضعی بی طرف داشت نام برد . با سرکوبی متوالی قیام های نقشبندیان در قفقاز اندک اندک سلسلة قادریه رونق گرفت .
سلسلة دیگر در ماوراءالنهر یسویه است که بنیانگذار آن شیخ احمد یسوی (متوفی 562) در شهر یسی به دنیا آمد شیخ احمد سومین خلیفه بعد از خواجه یوسف همدانی و از خواجگان بود. ازینرو میان سلسلة یسویه و سلسلة خواجگان اشتراک هایی وجود داشت و چون خواجگان سلف نقشبندیه نیز بودند میان دو سلسلة یسویه و نقشبندیه مناسبات تنگاتنگی برقرار بود چنانکه میراث صوفیانة سلسلة خواجگان در میان یسویان قبایل ترک و طوایف چادرنشین آسیای مرکزی حفظ شد و در ادبیات و متون ترکی یسویه تجلی یافت و در میان شهرنشینان و ایرانیان نقشبندی آن سامان نیز در ادبیات و متون فارسی نقشبندیه منعکس شد مهمترین وجه تمایز یسویه با اخلاف خواجگانی و معاصران نقشبندی خود در نحوة برگزاری مراسم ذکر بوده است . یسویه هوادار ذکر جلی (جهری ) بوده اند و به همین سبب آنان را «علانیه » یا «جهریه » نیز گفته اند حال آنکه نقشبندیه و خواجگان بیشتر بر ذکر خفی تأکید داشته اند. همین اختلاف نظر بعدها به خصومت و تعارض میان صوفیان کاشغر و چین انجامید.
سلسلة یسوی در مسلمان کردن قبایل کوچ نشین دورترین بخشهای آسیای مرکزی در طول سیردریا در قزاقستان و قرقیزستان امروزی بیشترین نقش را داشته است . همچنین بنا بر نظر پژوهشگرانی همچون فرانتس بابینگر، یسویه زمینه ساز رواج تصوف در میان ترکان آناطولی بوده است . نقش مریدان احمد یسوی بویژه سلیمان باغیرغان در رواج تصوف در میان تاتارهای ولگا نیز بسیار بوده است. با این همه میراث معنوی یسویه در بیرون از آسیای مرکزی غالباً نادیده گرفته شده و این سلسله به اقوام ترک آسیای مرکزی محدود شده است.
تعالیم احمد یسوی در اثری منسوب به او به نام دیوان حکمت آمده است . پس از درگذشت احمد یسوی خلفای وی این سلسله را در میان طوایف چادرنشین آسیای مرکزی و شاهزادگان ازبک اشاعه دادند . دامنة نفوذ یسویه علاوه بر استپ های آسیای مرکزی به شهرهای ماوراءالنهر و حوزة سنتی فعالیت نقشبندیان نیز کشیده شد .
در سدة یازدهم / شانزدهم یسویه در نقشبندیه مستحیل شد، اما پس از مدتی بار دیگر سر بر آورد. دو شاخة افراطی یسویه (لاچیها و ایشانهای درازگیسو ) در درة فرغانه فعالیت داشته اند .
در نیمة دوم سدة سیزدهم هجری شیخی یسوی به نام سنور سلسلة لاچیها را بنیان نهاد و خان خوقند بعدها وی را به اتهام ارتداد به دار آویخت . پس از شکست حکومت های محلی از روسها لاچیها که مخفی شده بودند، بار دیگر به رهبری قرقیزی از شهر مرکلان به نام باباجان خلف رحمان قلی به عرصه آمدند. باباجان خلف به شرق فرغانه مهاجرت کرد و طریقت خود را در اچ / اش رواج داد. لاچیها به سبب آنکه مراسم ذکر جلی را در شب و با حضور زنان همراه با خواندن بخشهایی از دیوان حکمت احمد یسوی و رقص و سماع برگزار می کردند و به برپایی ارجی (ازدواج جمعی ) متهم بودند در میان مسلمانان منزوی شدند و از این روی از انقلاب اکتبر استقبال کردند. به نوشتة بنیگسن و ویمبوش، دهکده های لاچی نشین عمدتا قرقیزند و لاچیها جوامعی کاملا بسته اند که نظام ازدواج درون همسری دارند.
ایشان های درازگیسو شاخة دیگر یسویه و از فعال ترین و تندروترین سلسله های تصوف بوده اند اما در ساله ای اخیر فعالیتشان کاهش چشمگیری یافته است. این سلسله را ابو مطلب ساتیب الدیف که در 1315 ش / 1936 اعدام شد بنیان نهاد. مرکز ایشان ها، چلگازی در قرقیزستان بود و در کوه های جنوب قرقیزستان و اچ و جلال آباد و ارسلان آباد میان قرقیزها و اقلیتی از ازبکها و تاجیکها هوادارانی داشتند. در 1342 ش گروهی از ایشان های درازگیسو به اتهام اقدام برای تشکیل دولتی مسلمان در بیشکک (فرونزه ) محاکمه شدند.
شایان ذکر است که در هر دو شاخة یسویه حلقه هایی ویژة زنان وجود داشته است.
کبرویه به لحاظ قدمت نخستین و از حیث نفوذ (پس از نقشبندیه و یسویه ) سومین سلسله در ماوراءالنهر بویژه خوارزم است. بنیانگذار آن نجم الدین کبری (متوفی 618) بود که پس از کشته شدنش به دست مغولان، دو مرید معروفش سیف الدین باخرزی در ماوراءالنهر و باباکمال جندی در ترکستان تعالیم او را اشاعه دادند. با این همه، خوارزم مرکز کبرویه باقی ماند و دامنة نفوذ آن در میان قره قالپاق های دلتای آمودریا گسترش یافت .
کبرویه در اسلام آوردن طوایف اردوی زرین موثر بوده اند. ظاهرًا سلسلة کبرویه در دوره هایی از رونق افتاد و اگرچه در سدة سیزدهم ش احیا شد پس از 1290/ 1873 هواداران آن به نقشبندیانی که از بخارا آمده بودند پیوستند. با وجود نفوذ کبرویه در میان قره قالپاق ها و حتی برگزاری مجالس ذکر در نیمة دوم سدة چهاردهم / بیستم آنان اکنون کم نفوذترین سلسلة آسیای مرکزی و قفقاز محسوب می شوند که فقط میان اندکی از دهقانان بویژه در محدودة خوارزم و کوینه اورگنج در ترکمنستان هوادارانی دارند.
در بارة کبرویه منابع کمی وجود دارد. دیگر سلسلة صوفیانة معروف در این منطقه قادریه منسوب به عبدالقادر جیلانی یا گیلانی (متوفی 561) است. گرچه محل شکوفایی قادریه بغداد بود به آسیای مرکزی نیز نفوذ یافت. چنانکه در سدة ششم حجاج بلغاری و بازرگانان عرب این سلسله را از بغداد به قلمرو پادشاهی ولگا و ترکستان بویژه شهرهای درة فرغانه آوردند. سلسلة قادریه از سدة هفتم تا نهم در برابر نفوذ نقشبندیه و یسویه از رونق افتاد.
در سدة سیزدهم / نوزدهم قادریان در شمال قفقاز سربرآوردند و با تبعید چچن های قادری به قزاقستان و قرقیزستان به دستور استالین بار دیگر قادریان به محل اولیة خود درة فرغانه بازگشتند. عامل تجدیدحیات قادریان چوپانی از قیموقها به نام کونتاحاجی کیشیف بود که به روایتی در سفر به بغداد و زیارت آرامگاه عبدالقادر گیلانی به سلسلة قادری پیوست و از 1278/ 1862 به اشاعة آن در قفقاز پرداخت .
در نتیجة شکست نهضت مریدان و ایجاد وقفه در فعالیت نقشبندیان (از 1276 تا 1297/1859ـ1880) مریدان که از نبرد طولانی خسته شده بودند به شعار «عدم مقاومت در برابر شر» که کونتاحاجی مطرح کرده بود جذب شدند. دورة همزیستی مسالمت آمیز میان صوفیان قادری و حکومت روسیة تزاری دیری نپایید و در پی نفوذ روزافزون قادریان در 1280/ ژانویة 1864 کونتاحاجی و مریدانش دستگیر شدند. کونتاحاجی در 1284/ 1867 در زندان درگذشت. مرگ وی و حتی مهاجرت گروهی برخی از قادریان به ترکیه در تداوم رونق قادریه خللی پدید نیاورد. این سلسله که بر خلاف نقشبندیه شعارهای عقیدتی ساده تر و ساختار داخلی متمرکزتر و مراسم ذکر جلی جذابتری داشت از غرب به سوی اینگوش و اوستیا و از شرق به داغستان گسترش پیدا کرد و بویژه در میان مردم فقیر و روستایی رواج یافت. قادریه به چهار گروه تقسیم شد: شاخة اصلی کونتاحاجی در چچن و بخشهای کوهستانی داغستان با متگرای در دهکدة کوهستانی آوتورا در اینگوش به رهبری خانوادة میتایف بتل حاجی بلهورف در شهرهای سرححی و یاندرکا و اگاژ و نزران در قلمرو اینگوش و چیم میرزا یا طبالان در دهکدة کوهستانی میرتوپ در شالی چچن. امروزه انشعابی از چیم میرزا که هواداران ویس حاجی بوده اند در تمام قلمرو چچن و اینگوش داغستان استیا کابارده (قبارطه ) آذربایجان و قزاقستان پراکنده اند. به طور کلی توسعة قادریه در این مناطق در دهه های 1340 و 1350 ش / 1960 و 1970 بسیار چشمگیر بوده است.
افزون بر صوفیان هوادار سلسله های نقشبندیه و قادریه و یسویه و کبرویه در دهه های اخیر بسیاری از صوفیان آسیای مرکزی و قفقاز مدعی هواداری از سلسله های کمتر شناخته شده تری چون قلندریه اند که از حضور ایشان در این منطقه بویژه از سدة دوازدهم گزارش هایی در دست است . برای نمونه وامبری سیاح مجارستانی به قلندرخانه های بسیاری در اطراف خیوه و خوقند و شوراخان اشاره کرده است . زین العابدین شروانی نیز در سفرنامة خود از قلندریه سخن گفته اما آنان را انشعابی از نقشبندیه دانسته است. پایه گذار قلندریه را شیخ صفای سمرقندی گفته اند. علاوه بر قلندریه صوفیان دیگری نیز وجود دارند که منکر انتساب به سلسلة خاصی هستند. آنان به «مجذوب » و «ملنگ » مشهورند و بویژه در خوارزم فعالیت دارند. همچنین گروهی نیز هستند که نیمه صوفی و نیمه شمن اند . در دورة حکومت شوروی (1917ـ1991) بر جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز و داغستان همة سلسله ها در برخورد با شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم ویژگیهای کم وبیش مشترکی داشته اند. برخی از این ویژگیها عبارت اند از: پرهیز از عضویت در سازمانهای حزبی و اتحادیه های کارگری، احترام فوق العاده به شیوخ خود بویژه آنان که در قیام ها کشته شده بودند، امتناع از آموختن زبان روسی، اشتیاق به برگزاری مراسم ذکر، تلاش برای عضوگیری در محیط های جمعی نظیر زندانها و پادگانهای نظامی، داشتن ادبیات زیرزمینی خاص مانند دیگر مخالفان نظام شوروی، نزدیکی نظام قبیله ای با سلسله های صوفیانه، حرمت قائل شدن برای بقاع صوفیان و زیارت آنها. انگیزه های گرایش به تصوف نیز در این دوره تقریبا یکسان است از جمله ناامیدی از توانایی نهادهای رسمی مسلمان (چهار مرکز عمدة مسلمانان شوروی در اوفا، تاشکند، ماخاچ قلعه و باکو) در حفظ شریعت، جذابیت تصوف برای روشنفکران و دانشگاهیان به منظور گریز از جامعة ملال آور تک صدایی شوروی، توجه دوباره به سنن ادبی درخشانی که غالبا از آن ادیبان صوفی بوده است، جاذبه های مراسم ذکر و سماع و سرانجام انگیزة ملی گرایی که متأثر از تلفیق هویت قومی و دینی است. در پژوهش های محققان شوروی مشایخ سلسله های صوفیانه با عناوینی گوناگون ولی کمابیش یکسان نام برده شده اند از جمله پیر، ایشان، مرید، ذکری، طریقتی، شپتونی (نجواگران )، پریگونی (پرندگان )، جدایی طلبان زیرزمینی ملایان بدون مجوز دخونیکی (شکل روسی آخوند از زبان فارسی ). به نوشتة پیووارف جامعه شناس معروف شوروی در 1354 ش / 1975 نیمی از مسلمانان چچن اینگوش صوفی بودند. با وجود این در این دوره رسانه ها بیش از پیش برضد تصوف تبلیغ می کردند .
پس از فروپاشی اتحاد شوروی تمایل به احیای سنن صوفیانه در جمهوری های تازه استقلال یافته که قلمرو سنتی تصوف بودند، بیشتر شد و کتابها و جزوات و مقالات و روزنامه ها و برنامه های رادیویی و تلویزیونی بسیاری در بارة صوفیان تهیه گردید. جمهوری ازبکستان بیش از همه مشتاق احیای تصوف بوده است و بویژه در سیاست خود بر زنده کردن سنت ادبی تصوف به مثابه جنبة مهم و اساسی میراث طلایی تأکید داشته است. جلوة بارز این سیاست در ازبکستان و بیشتر جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز نزدیکی بیش از پیش اسلام رسمی و روحانیان آن با تصوف است چنانکه برخی از این روحانیان از نوادگان صوفیان و یا خود صوفی بوده اند از جمله باباخان بن عبدالمجید (متوفی 1336 ش / 1957) و پسرش ضیاءالدین باباخانف (متوفی 1361 ش / 1982) که هر دو از مفتی های قزاقستان و نقشبندی بودند.
بخارا از مهم ترین مراکز تصوف در ماوراءالنهر بود. این شهر که زمانی آن را «بخارای شریف » می خواندند و به تعبیر جوینی «قبة اسلام» در بلاد شرقی بود از مراکز بزرگ علوم اسلامی به حساب می آمد. برخی صوفیان اعتقاد داشتند که خضر را در آنجا دیده اند و از طرف او مأمور تبلیغ تصوف در آنجا شده اند. امیرنشین بخارا محل تولد برخی عرفا یا مولد اسلاف آنان بوده است از جمله مولد ابوتراب نخشبی (متوفی 245)، فضیل بن عیاض، ابوبکرمحمد کلاباذی، ابوبکر وراق ترمذی، عزیزالدین نسفی، مویدالدین جندی شارح فصوص الحکم، برهان الدین محقق ترمذی، سعیدالدین فرغانی، شارح تائیة ابن فارض، مستملی بخاری ،شارح التعرف، سیدمحمد بخاری مولف مناهج الطالبین، بهاءالدین محمدولد پدر مولوی، نظام الدین اولیا، سیدجلال الدین حسین بخاری، و شیخ عبدالحق محدث دهلوی، از علما و محدثان و مشایخ قادری در قرن دهم که برای ترویج علم حدیث و نشر تعالیم صوفیانه در هند کوشش بسیار کرد .
تصوف ماوراءالنهر علاوه بر هند، به سین کیانگ چین، قفقاز و داغستان راه یافت. همچنین در آسیای صغیر و آناطولی زمینه ساز ظهور بکتاشیه و دیگر فرقه های مهم صوفیانه گردید. تصوف در ماوراءالنهر با نفوذ تدریجی به سرزمین های دیگر، دچار تغییراتی شد چنانکه در قفقاز و داغستان رنگ حماسی به خود گرفت و به مرام و مسلک سیاسی دسته های جنگجوی چچنی و آلانی در مبارزه با روسیه تبدیل شد. این تصوف با تصوف رایج در ماوراءالنهر که در سمرقند و بخارا و خوارزم در میان پیشه وران به وجود آمده بود، تفاوت داشت. به نظر می رسد تا پیش از قرن هشتم گرایش به تصوف در ماوراءالنهر به صورت های گوناگونی وجود داشته است، اما از قرن هشتم به بعد سلسله های صوفیانه در این منطقه شکل گرفتند. مهم ترین این سلسله ها بر اساس دامنة نفوذشان در آسیای مرکزی و قفقاز عبارت اند از: نقشبندیه، قادریه، یسویه، و کبرویه. به گفتة برخی رونق این سلسله ها و اقبال مردم به آنها در دورة تیموریان به اوج خود رسید زیرا سلاطین و شاهزادگان تیموری و امیران آنان به صوفیان ارادت داشتند و اختلاف علما و صوفیان نیز در این دوره از میان رفته بود .نخستین و مهم ترین سلسلة صوفیانة ماوراءالنهر نقشبندیه است که بعدا نیز در آن باره سخن خواهیم گفت. این سلسله منسوب به خواجه بهاءالدین نقشبند (متوفی 791) و ادامة سلسلة خواجگان است. بنیانگذاران سلسلة خواجگان خواجه یوسف همدانی (متوفی 535 ) و خواجه عبدالخالق غجدوانی یا خواجة بزرگ یاکلان (متوفی 575) بودند.
برخی از صوفیان این سلسله عبارت اند از: خواجه احمد صدیق، خواجه اولیای کبیر، خواجه سلیمان (یا سلمان ) کرمینی، خواجه عارف ریوگروی، خواجه محمود انجیرفغنوی، خواجه علی رامتینی معروف به حضرت عزیزان (متوفی 715 )، خواجه محمد باباسماسی(متوفی 755 )، سیدامیر کلال بن حمزه (متوفی 772 ) و عارف دیگ گرانی که همگی از بخارا یا روستاهای اطراف آن برخاسته بودند. بهاءالدین نقشبند نیز در قصر عارفان روستایی در یک فرسنگی بخارا به دنیا آمد و در همانجا نیز به خاک سپرده شد و آرامگاهش از همان تاریخ تا کنون مرکز تعالیم صوفیان و زیارتگاه هوادارانش بوده است .سلسلة نقشبندیه از همان ابتدا بسرعت در سرزمین های ماوراءالنهر و خراسان رواج یافت. علت این رواج اعتقاد به اصولی چون اعتدال در سلوک و التزام به شریعت و مقید نبودن به نظام خانقاهی در تعالیم این سلسله بود. بعلاوه التزام به شریعت سبب پیوستن بیشتر علمای اهل سنت در ماوراءالنهر و خراسان به این سلسله بود.
پس از بهاءالدین نقشبند خلافت این سلسله را علاءالدین عطار (متوفی 802) و خواجه محمد پارسا و یعقوب چرخی (متوفی 851) و خواجه عبیدالله احرار (متوفی 895) بر عهده گرفتند . نقشبندیه در دورة خلافت خواجه عبیدالله احرار در تاشکند در حیات معنوی و در عرصة سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ماوراءالنهر به عنصری تعیین کننده بدل شد. خواجه عبیدالله به سبب ارتباط مستمر با دیگر حاکمان و داشتن ثروت و املاک و موقوفات بسیار و اجرای قانون الجاء (نوعی نظام حمایتی ) برای کشاورزان و پیشه وران ثروتی فراهم آورد و در میان آنان نفوذی معنوی یافت . وی از این طریق بر شرایط اقتصادی و اجتماعی ماوراءالنهر بویژه سمرقند و تاشکند و هرات تأثیر گذاشت و حتی در رابطة میان مرید و شیخ تغییراتی پدید آورد . در دورة تیموری نقشبندیه نقش فعال سیاسی و اقتصادی داشت اما در میان شیوخ این سلسله خواجه عبیدالله احرار را باید سرمشق شیوخ صوفی دانست که با تأسیس ساختار سازمان یافتة اقتصادی و به سبب اعتبار و نفوذ مذهبی اش توانست میان حاکمان و کشاورزان و پیشه وران واسطه شود و از میزان مالیاتها بکاهد .
بیشتر شیوخ سلسلة نقشبندیه پیشه ور بودند. خواجه عبیدالله احرار اولین شیخ نقشبندیه بود که مرکزی برای تعلیم و تربیت مریدان بنیان نهاد. این مرکز نزدیک سمرقند در محلی به نام «محوطة ملایان » ساخته شد که مزار خواجه عبیدالله نیز در آن واقع شده است.
در سدة دهم سلسلة نقشبندیه در هیئت شیوخ جویباری (نام محله ای در بخارا) ــ که از نوادگان عبیدالله احرار و از پیروان سلسلة ده بیدیه بودند، گسترش بیشتری یافت . رهبر ده بیدیه مخدوم اعظم سیداحمد خواجگی کاسانی (متوفی 949) سلسلة خود را در ده بید دهکده ای در یازده کیلومتری سمرقند بنیان نهاد. در 1028 یلنگتوش بی (متوفی 1066) مرید خواجه محمد هاشم در جوار مقبرة جدش (مخدوم اعظم ) خانقاه و مسجدی بنا کرد . طرفداران سلسلة ده بیدیه در بلخ و بدخشان و جوزان (فیض آباد) به فعالیت پرداختند و با عنوان خوجه های آق داغلیک و قره داغلیک در ترکستان شرقی و سرزمین چین نفوذ فراوان یافتند.
نقشبندیان در سدة سیزدهم / نوزدهم در اقدامات استقلال طلبانه در ماوراءالنهر شرکت داشتند از جمله در قیام «درة چرچیک » در 1289/ 1872 به رهبری خوجه ایشان قول قره در نهضت ترکمانان در آخال تکه در 1298/ 1881 به رهبری شیخ قربان مراد نقشبندی مشهور به قربان میرات یا دوکچی ایشان که به شکست انجامید و در شورشی که در 1316/ 1898 به سرکردگی محمدعلی (مدلی ) ایشان در اندیجان به پا شد .
تصوف بویژه سلسلة نقشبندیه در اشاعة اسلام در قرقیزستان نیز نقش بسزایی داشته است . سابقة تصوف در این منطقه به دورة نفوذ خرقه پوشان ترکستان بازمی گردد. توسعة تصوف با تبعید چچنی ها به این ناحیه پس از جنگ جهانی دوم (1939ـ 1945) بیشتر شد. این سلسله اکنون نیز در قرقیزستان طرفدارانی دارد. تصوف ماوراءالنهر بویژه سلسلة نقشبندیه در سدة دوازدهم / هجدهم به داغستان و قفقاز و در میان رهبران قیام های این مناطق نفوذ کرد و تفکر مسلط قیام های اقوام آن سامان بر ضد روسها شد .چنانکه گفته شده است که یک صوفی بخارایی نقشبندی شیخ منصور اشرمه (متوفی 1207 یا 1208/ 1793 رهبر نخستین قیام در داغستان ) را در راه سفر به مکه به سلسلة نقشبندیه در آورد . گرچه قیام شیخ منصور اشرمه شکست خورد و وی دستگیر و در زندان اشلسبورگ اعدام شد سنت مبارزة او را دیگر مریدان نقشبندیه در سدة بعد ادامه دادند.
سدة دوازدهم و سیزدهم / هجدهم و نوزدهم دورة شکوفایی نقشبندیان در قفقاز و بخش شرقی آن و داغستان بود .شیوخ نقشبندی همچون شیخ اسماعیل کردمیر در شروان شیخ خالد کرد از سلیمانیه و شیخ محمد شروانی یا محمد یراقلار در جنوب داغستان نفوذ بسیار یافتند چنانکه در 1240ـ1241/ 1825 محمد یراقلار در خانات کرن اعلام جهاد کرد و جمال الدین قاضی قموقی را به سلسلة نقشبندیه فرا خواند. نهضت مذکور در 1275ـ1276/ 1859 شکست خورد و جمال الدین و هوادارانش به قلمرو عثمانی مهاجرت کردند .
جمال الدین مرشد محمدغازی و شامل نایب محمدغازی بود شامل رهبر نهضت «مریدان » بود و به سبب رهبری فره مند وی تصوف در میان قبایل کوه نشین قفقاز بویژه آوارها و چچنها نفوذ و قدرتی فراوان یافت. در واقع قیام های کوه نشینان نقشبندی قفقاز از 1239 تا 1272/ 1824ـ 1855 به سبب وفاداری مطلق به آرمانها و پیروی از انضباط سخت در مسلمان کردن اقوام چچن، که بیشتر پیرو عقیدة جاندارپنداری بودند، نقش مهمی داشت .
در سدة سیزدهم / نوزدهم جنبش صوفیه بین تاتارها در اوج قدرت بود و در ناآرامی هایی که پس از آزادی تاتارهای سرف (دهقانان روسیه ) در 1277ـ 1278/ 1861 در منطقه رخ داد، نقشبندیان احساسات ضدروسی را میان تاتارها تشدید کردند. ازینرو بسیاری از چهره های فرهنگی تاتار بویژه در ارنبورگ تمایلات نقشبندی خود را آشکار کردند از جمله ابونصرکرسوی (متوفی 1229/ 1814)، شهاب الدین مرجانی (متوفی 1317/ 1899)، شیخ زین الدین رسولی (متوفی 1335/ 1917) و شیخ عالم جان بارودی (متوفی 1300 ش / 1921). یکی از شیوخ نقشبندی به نام بهاءالدین واسیوف (واعظ اف متوفی 1310 یا 1311/ 1893) شاخه ای از نقشبندیه را در قازان بنیان نهاد که طرز تفکر آنان آمیزه ای از سوسیالیسم و اندیشه های تولستوی بود. رهبر بعدی آنان پیر بهاءالدین در 1336/ 1918 با بلشویکها متحد شد اما اندکی بعد به قتل رسید و فرقة مذکور بسرعت از بین رفت .
نقشبندیان در قیام باسماچیان که در 1336/ 1918 آغاز شد و تا 1349 (1309 ش )/ 1930 ادامه داشت، شرکت کردند. دو تن از رهبران این نهضت شیرمحمدبیگ یا کور شیرمت و جنیدخان نقشبندی بودند. این دو تن همچنین در مقاومت های مسلحانه بر ضد حکومت شوروی که به غزوات (1335ـ1340/ 1917ـ1921) شهرت یافت شرکت کردند. پس از تشکیل مجمع علمای داغستان در 1335/ اوت 1917 رهبری این غزوات به عهدة شیخ نقشبندی نجم الدین هوتسو یا گوتسو گذارده شد. وی با همراهی اوزن حاجی دیگر شیخ نقشبندی ابتدا با نیروهای روس سفید به رهبری ژنرال دنیکین جنگید و پس از مرگ اوزن حاجی در 1338/ مه 1920 مبارزه بر ضد بلشویکها را سازمان داد که در سیاست بین المللی بویژه در محدودساختن قدرت مداخلة ارتش سرخ در شمال ایران تأثیر گذاشت .
از دیگر چهره های نقشبندیه در این دوره می توان از شیخ حاجی یاندارف (از شیوخ چچنی که در 1346ـ1347/ 1928 محاکمه و سال بعد اعدام شد، و شیخ علی آقوشه در داغستان مرکزی که در برابر بلشویکها موضعی بی طرف داشت نام برد . با سرکوبی متوالی قیام های نقشبندیان در قفقاز اندک اندک سلسلة قادریه رونق گرفت .
سلسلة دیگر در ماوراءالنهر یسویه است که بنیانگذار آن شیخ احمد یسوی (متوفی 562) در شهر یسی به دنیا آمد شیخ احمد سومین خلیفه بعد از خواجه یوسف همدانی و از خواجگان بود. ازینرو میان سلسلة یسویه و سلسلة خواجگان اشتراک هایی وجود داشت و چون خواجگان سلف نقشبندیه نیز بودند میان دو سلسلة یسویه و نقشبندیه مناسبات تنگاتنگی برقرار بود چنانکه میراث صوفیانة سلسلة خواجگان در میان یسویان قبایل ترک و طوایف چادرنشین آسیای مرکزی حفظ شد و در ادبیات و متون ترکی یسویه تجلی یافت و در میان شهرنشینان و ایرانیان نقشبندی آن سامان نیز در ادبیات و متون فارسی نقشبندیه منعکس شد مهمترین وجه تمایز یسویه با اخلاف خواجگانی و معاصران نقشبندی خود در نحوة برگزاری مراسم ذکر بوده است . یسویه هوادار ذکر جلی (جهری ) بوده اند و به همین سبب آنان را «علانیه » یا «جهریه » نیز گفته اند حال آنکه نقشبندیه و خواجگان بیشتر بر ذکر خفی تأکید داشته اند. همین اختلاف نظر بعدها به خصومت و تعارض میان صوفیان کاشغر و چین انجامید.
سلسلة یسوی در مسلمان کردن قبایل کوچ نشین دورترین بخشهای آسیای مرکزی در طول سیردریا در قزاقستان و قرقیزستان امروزی بیشترین نقش را داشته است . همچنین بنا بر نظر پژوهشگرانی همچون فرانتس بابینگر، یسویه زمینه ساز رواج تصوف در میان ترکان آناطولی بوده است . نقش مریدان احمد یسوی بویژه سلیمان باغیرغان در رواج تصوف در میان تاتارهای ولگا نیز بسیار بوده است. با این همه میراث معنوی یسویه در بیرون از آسیای مرکزی غالباً نادیده گرفته شده و این سلسله به اقوام ترک آسیای مرکزی محدود شده است.
تعالیم احمد یسوی در اثری منسوب به او به نام دیوان حکمت آمده است . پس از درگذشت احمد یسوی خلفای وی این سلسله را در میان طوایف چادرنشین آسیای مرکزی و شاهزادگان ازبک اشاعه دادند . دامنة نفوذ یسویه علاوه بر استپ های آسیای مرکزی به شهرهای ماوراءالنهر و حوزة سنتی فعالیت نقشبندیان نیز کشیده شد .
در سدة یازدهم / شانزدهم یسویه در نقشبندیه مستحیل شد، اما پس از مدتی بار دیگر سر بر آورد. دو شاخة افراطی یسویه (لاچیها و ایشانهای درازگیسو ) در درة فرغانه فعالیت داشته اند .
در نیمة دوم سدة سیزدهم هجری شیخی یسوی به نام سنور سلسلة لاچیها را بنیان نهاد و خان خوقند بعدها وی را به اتهام ارتداد به دار آویخت . پس از شکست حکومت های محلی از روسها لاچیها که مخفی شده بودند، بار دیگر به رهبری قرقیزی از شهر مرکلان به نام باباجان خلف رحمان قلی به عرصه آمدند. باباجان خلف به شرق فرغانه مهاجرت کرد و طریقت خود را در اچ / اش رواج داد. لاچیها به سبب آنکه مراسم ذکر جلی را در شب و با حضور زنان همراه با خواندن بخشهایی از دیوان حکمت احمد یسوی و رقص و سماع برگزار می کردند و به برپایی ارجی (ازدواج جمعی ) متهم بودند در میان مسلمانان منزوی شدند و از این روی از انقلاب اکتبر استقبال کردند. به نوشتة بنیگسن و ویمبوش، دهکده های لاچی نشین عمدتا قرقیزند و لاچیها جوامعی کاملا بسته اند که نظام ازدواج درون همسری دارند.
ایشان های درازگیسو شاخة دیگر یسویه و از فعال ترین و تندروترین سلسله های تصوف بوده اند اما در ساله ای اخیر فعالیتشان کاهش چشمگیری یافته است. این سلسله را ابو مطلب ساتیب الدیف که در 1315 ش / 1936 اعدام شد بنیان نهاد. مرکز ایشان ها، چلگازی در قرقیزستان بود و در کوه های جنوب قرقیزستان و اچ و جلال آباد و ارسلان آباد میان قرقیزها و اقلیتی از ازبکها و تاجیکها هوادارانی داشتند. در 1342 ش گروهی از ایشان های درازگیسو به اتهام اقدام برای تشکیل دولتی مسلمان در بیشکک (فرونزه ) محاکمه شدند.
شایان ذکر است که در هر دو شاخة یسویه حلقه هایی ویژة زنان وجود داشته است.
کبرویه به لحاظ قدمت نخستین و از حیث نفوذ (پس از نقشبندیه و یسویه ) سومین سلسله در ماوراءالنهر بویژه خوارزم است. بنیانگذار آن نجم الدین کبری (متوفی 618) بود که پس از کشته شدنش به دست مغولان، دو مرید معروفش سیف الدین باخرزی در ماوراءالنهر و باباکمال جندی در ترکستان تعالیم او را اشاعه دادند. با این همه، خوارزم مرکز کبرویه باقی ماند و دامنة نفوذ آن در میان قره قالپاق های دلتای آمودریا گسترش یافت .
کبرویه در اسلام آوردن طوایف اردوی زرین موثر بوده اند. ظاهرًا سلسلة کبرویه در دوره هایی از رونق افتاد و اگرچه در سدة سیزدهم ش احیا شد پس از 1290/ 1873 هواداران آن به نقشبندیانی که از بخارا آمده بودند پیوستند. با وجود نفوذ کبرویه در میان قره قالپاق ها و حتی برگزاری مجالس ذکر در نیمة دوم سدة چهاردهم / بیستم آنان اکنون کم نفوذترین سلسلة آسیای مرکزی و قفقاز محسوب می شوند که فقط میان اندکی از دهقانان بویژه در محدودة خوارزم و کوینه اورگنج در ترکمنستان هوادارانی دارند.
در بارة کبرویه منابع کمی وجود دارد. دیگر سلسلة صوفیانة معروف در این منطقه قادریه منسوب به عبدالقادر جیلانی یا گیلانی (متوفی 561) است. گرچه محل شکوفایی قادریه بغداد بود به آسیای مرکزی نیز نفوذ یافت. چنانکه در سدة ششم حجاج بلغاری و بازرگانان عرب این سلسله را از بغداد به قلمرو پادشاهی ولگا و ترکستان بویژه شهرهای درة فرغانه آوردند. سلسلة قادریه از سدة هفتم تا نهم در برابر نفوذ نقشبندیه و یسویه از رونق افتاد.
در سدة سیزدهم / نوزدهم قادریان در شمال قفقاز سربرآوردند و با تبعید چچن های قادری به قزاقستان و قرقیزستان به دستور استالین بار دیگر قادریان به محل اولیة خود درة فرغانه بازگشتند. عامل تجدیدحیات قادریان چوپانی از قیموقها به نام کونتاحاجی کیشیف بود که به روایتی در سفر به بغداد و زیارت آرامگاه عبدالقادر گیلانی به سلسلة قادری پیوست و از 1278/ 1862 به اشاعة آن در قفقاز پرداخت .
در نتیجة شکست نهضت مریدان و ایجاد وقفه در فعالیت نقشبندیان (از 1276 تا 1297/1859ـ1880) مریدان که از نبرد طولانی خسته شده بودند به شعار «عدم مقاومت در برابر شر» که کونتاحاجی مطرح کرده بود جذب شدند. دورة همزیستی مسالمت آمیز میان صوفیان قادری و حکومت روسیة تزاری دیری نپایید و در پی نفوذ روزافزون قادریان در 1280/ ژانویة 1864 کونتاحاجی و مریدانش دستگیر شدند. کونتاحاجی در 1284/ 1867 در زندان درگذشت. مرگ وی و حتی مهاجرت گروهی برخی از قادریان به ترکیه در تداوم رونق قادریه خللی پدید نیاورد. این سلسله که بر خلاف نقشبندیه شعارهای عقیدتی ساده تر و ساختار داخلی متمرکزتر و مراسم ذکر جلی جذابتری داشت از غرب به سوی اینگوش و اوستیا و از شرق به داغستان گسترش پیدا کرد و بویژه در میان مردم فقیر و روستایی رواج یافت. قادریه به چهار گروه تقسیم شد: شاخة اصلی کونتاحاجی در چچن و بخشهای کوهستانی داغستان با متگرای در دهکدة کوهستانی آوتورا در اینگوش به رهبری خانوادة میتایف بتل حاجی بلهورف در شهرهای سرححی و یاندرکا و اگاژ و نزران در قلمرو اینگوش و چیم میرزا یا طبالان در دهکدة کوهستانی میرتوپ در شالی چچن. امروزه انشعابی از چیم میرزا که هواداران ویس حاجی بوده اند در تمام قلمرو چچن و اینگوش داغستان استیا کابارده (قبارطه ) آذربایجان و قزاقستان پراکنده اند. به طور کلی توسعة قادریه در این مناطق در دهه های 1340 و 1350 ش / 1960 و 1970 بسیار چشمگیر بوده است.
افزون بر صوفیان هوادار سلسله های نقشبندیه و قادریه و یسویه و کبرویه در دهه های اخیر بسیاری از صوفیان آسیای مرکزی و قفقاز مدعی هواداری از سلسله های کمتر شناخته شده تری چون قلندریه اند که از حضور ایشان در این منطقه بویژه از سدة دوازدهم گزارش هایی در دست است . برای نمونه وامبری سیاح مجارستانی به قلندرخانه های بسیاری در اطراف خیوه و خوقند و شوراخان اشاره کرده است . زین العابدین شروانی نیز در سفرنامة خود از قلندریه سخن گفته اما آنان را انشعابی از نقشبندیه دانسته است. پایه گذار قلندریه را شیخ صفای سمرقندی گفته اند. علاوه بر قلندریه صوفیان دیگری نیز وجود دارند که منکر انتساب به سلسلة خاصی هستند. آنان به «مجذوب » و «ملنگ » مشهورند و بویژه در خوارزم فعالیت دارند. همچنین گروهی نیز هستند که نیمه صوفی و نیمه شمن اند . در دورة حکومت شوروی (1917ـ1991) بر جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز و داغستان همة سلسله ها در برخورد با شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم ویژگیهای کم وبیش مشترکی داشته اند. برخی از این ویژگیها عبارت اند از: پرهیز از عضویت در سازمانهای حزبی و اتحادیه های کارگری، احترام فوق العاده به شیوخ خود بویژه آنان که در قیام ها کشته شده بودند، امتناع از آموختن زبان روسی، اشتیاق به برگزاری مراسم ذکر، تلاش برای عضوگیری در محیط های جمعی نظیر زندانها و پادگانهای نظامی، داشتن ادبیات زیرزمینی خاص مانند دیگر مخالفان نظام شوروی، نزدیکی نظام قبیله ای با سلسله های صوفیانه، حرمت قائل شدن برای بقاع صوفیان و زیارت آنها. انگیزه های گرایش به تصوف نیز در این دوره تقریبا یکسان است از جمله ناامیدی از توانایی نهادهای رسمی مسلمان (چهار مرکز عمدة مسلمانان شوروی در اوفا، تاشکند، ماخاچ قلعه و باکو) در حفظ شریعت، جذابیت تصوف برای روشنفکران و دانشگاهیان به منظور گریز از جامعة ملال آور تک صدایی شوروی، توجه دوباره به سنن ادبی درخشانی که غالبا از آن ادیبان صوفی بوده است، جاذبه های مراسم ذکر و سماع و سرانجام انگیزة ملی گرایی که متأثر از تلفیق هویت قومی و دینی است. در پژوهش های محققان شوروی مشایخ سلسله های صوفیانه با عناوینی گوناگون ولی کمابیش یکسان نام برده شده اند از جمله پیر، ایشان، مرید، ذکری، طریقتی، شپتونی (نجواگران )، پریگونی (پرندگان )، جدایی طلبان زیرزمینی ملایان بدون مجوز دخونیکی (شکل روسی آخوند از زبان فارسی ). به نوشتة پیووارف جامعه شناس معروف شوروی در 1354 ش / 1975 نیمی از مسلمانان چچن اینگوش صوفی بودند. با وجود این در این دوره رسانه ها بیش از پیش برضد تصوف تبلیغ می کردند .
پس از فروپاشی اتحاد شوروی تمایل به احیای سنن صوفیانه در جمهوری های تازه استقلال یافته که قلمرو سنتی تصوف بودند، بیشتر شد و کتابها و جزوات و مقالات و روزنامه ها و برنامه های رادیویی و تلویزیونی بسیاری در بارة صوفیان تهیه گردید. جمهوری ازبکستان بیش از همه مشتاق احیای تصوف بوده است و بویژه در سیاست خود بر زنده کردن سنت ادبی تصوف به مثابه جنبة مهم و اساسی میراث طلایی تأکید داشته است. جلوة بارز این سیاست در ازبکستان و بیشتر جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز نزدیکی بیش از پیش اسلام رسمی و روحانیان آن با تصوف است چنانکه برخی از این روحانیان از نوادگان صوفیان و یا خود صوفی بوده اند از جمله باباخان بن عبدالمجید (متوفی 1336 ش / 1957) و پسرش ضیاءالدین باباخانف (متوفی 1361 ش / 1982) که هر دو از مفتی های قزاقستان و نقشبندی بودند.
توضیح ضروری:این مقاله از سایت جناب حجت الاسلام سیٌد مرادی اخذ شد.آموزنده و جامع بودن مقاله-در صفحاتی این چنین محدود نشان از احاطه ی نویسنده بر موضوع دارد. با تشکر : محمد قجقی
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۱۹ ساعت 10:10 توسط محمد قجقی
|