کاربرد نام خانوادگی نزد مسلمانان و مبانی آن نوشته:علی مظاهری ترجمه:مرتضی راوندی
پس از ظهور تمدن اسلامی ،یعنی از قرن دهم میلادی به بعد، نام خانوادگی معمول شد، و در تمام دوره ی قرون وسطی استفاده از این نام ادامه داشت.گاه بعضی خانواده ها، شغل آباء واجدادی خود را به عنوان نام خانوادگی انتخاب می کردند، مانند الزیات یعنی تاجر روغن فروش و یا الحلاج ،یعنی پنبه زن، الخلال، یعنی سرکه فروش، الخشاب، یعنی نجار و نظایر اینها. بعضی دیگر نام شهر، محله ی مملکت اصلی خود را چون نام خانوادگی به کار می بردند، مانند البغدادی و غیره.برخی دیگر نام هایی که با ابن آغاز می شود، مانند ابن جبیر بر می گزیدند. این قبیل نام ها بسیار زیاد و شبیه است به بعضی اسامی انگلیسی که به سن ختم می شود مثل جانسن و دیویدسن و غیره.
در عراق عجم غالباٌ در پایان اسامی کلمه ی ویه به معنی فرزند اضافه می شد چون بابویه و سیبویه و روزویه. در خراسان لفظ ان به معنی ابن ممالک عربی استعمال می شد، مثلاٌ احمدویه در عراق احمدان در خراسان و ابن احمد در کشورهای عربی.هم چنین بکرویه در عراق مانند بکران در خراسان وابن ابی بکر در ممالک عربی بود.در صقلیه و اندلس روش دیگری معمول بود و میل داشتند سین مهمله به آخر اسامی عربی اضافه کنند، مثلاً اسم عربی احمد را اسپانیایی ها و سیسیلی ها حمدیس و عبدالسلام عربی را عبدیس می گفتند.
بربرها و مردم شمال آفریقا یک نون کلمن بر آخر اسامی اضافه می کردند، مثلاً ابن خالد را خلدون و ابن زید را زیدون تلفظ می کردند.امروز نیز همین که نام یکی از شخصیت های مسلمان قرون وسطی را بر زبان می آورند،می توان روزگار وی و کشوری را که او در آن جا مش زیسته معلوم و مشخص نمود.
غلامان نمی توانستند از اسامی و مشخصات مردم آزاد استفاده کنند، به آنها فقط حق داشتن کنیه داده شده بود.اگر اسم اول آنان را ذکر می کردند، جنبه ی تفننی داشت.این اسامی ریشه ی فارسی یا ترکی داشت و موقعیت اجتمایی آنان را معین می کرد و در ماوراءالنهر به آخر اسامی آنها تگین می افزودند چون خمارتگین و سبک تگین و نظایر اینها. به اسامی غلامان نسبتی که ماخوذ از اسم مولا یعنی خواجه ی آنها بود اضافه می کردند، مانند ساجی از نام سپهسالار ابن ابی الساج یا ناصری از نام ناصرالدین و نحو اینها.غلامی که آزاد می شد باز مولی و وابسته به صاحب سابق خود بود و با اجازه ی او می توانست نسبت خود را به خواجه به جای اسم به کار برد.
جهودان، عیسویان،پارسایان و دیگر نا مسلمانان، از آغاز قرن دهم/م به فرزندان خود دو نام می دادند،یکی نام مذهبی و ملی خودشان ویکی نام اسلامی،مثلاً پیروان موسی فرزندان خود را موسی و هارون و عزرا و عیسویان از آن خود را یونس، مرقس و یوحنا و پارسیان اولاد خود را رستم و زرتشت و غیره خطاب می کردند و در عین حال یک اسم اسلامی ، نظیر محمد، علی و ابوبکر برای آنها انتخاب می کردند، ودر بین مردم به نامهای اخیر، یعنی به اسامی اسلامی شناخته می شدند. مسلمانان از اینکه جهودان و عیسویان و زرتشتیان بدون اینکه تغییر مذهب داده باشند، خود را عبدالله و محمد و یا علی معرفی می کردند، عموماً ناراضی بودند.
از اواخر قرن هشتم/م خلفای عباسی به تقلید از فغفوران قدیم ایران شرقی و اشکانیان بر خود عنوان ها و القاب می نهادند مثلاً به نام هارون الرشید را که به معنی کامل است، می افزودند و می گفتند هارون الرشید یا اینکه المامون یعنی درستکار را به عبدالله اضافه می کردند ومی گفتند عبدالله المامون. ضمناً برای حضرت محمد و علی و فاطمه و موسی وعیسی و آدم نیز القاب المصطفی و المرتضی والزهرا و کلیم الله و روح الله و ضحی الله وضع کردند ــ در حالی که بنی امیه القاب نداشتند، گو اینکه در قرن چهاردهم/م صاحب تاریخ گزیده حتی برای خلفای اموی نیز لقبها ساخته بودند.
علاوه بر این ملوک اسلام در قرن دهم/م به دنبال چینی ها و ایرانیان به اسامی خود القابی اضافه می کردند، مانند رکن الدوله یا عماد الدوله .این القاب معمولاً از طرف خلیفه ی وقت به امرای بزرگ داده می شد، ولی در قرن سیزدهم/م حتی جهودها القاب دوله برخود نهادند. همچنین القابی که با ملک ختم میشد و به وزراء داده می شد، مانند نظام الملک.
از قرن یازدهم به بعد عناوین با کلمه ی دین پایان می یافت، مانند رکن الدین. این عناوین که ابتداء مخصوص سلاطین بود، بعدها به امرا نیز داده می شد ودر قرن دوازدهم/م این القاب به شاهزادگان و حتی خواجگان و خواجه شماران نیز اعطا می شد.
در قرن دوازدهم/م هنگامی که ابن جبیر به مشرق مسافرت کرد، از اینکه هرکس و ناکسی القابی نظیر ضیاءالدین و افتخارالدین بر خود نهاده است بسیار تعجب کرد و به آشفتگی و افتضاحی که در بخشایش القاب پیدا شده بود پی برد.
توضیح: مطلب فوق از کتاب زندگی مسلمانان در قرون وسطا نوشته ی: علی مظاهری ترجمه:مرتضی راوندی از انتشارات مرکز نشر سپهر - صفحات۴۹ تا۵۱ اخذ گردید. محمد قجقی