انسابنامه سازمان اسناد و کتابخانه ملّی جمهوری اسلامی ایران
انسابنامه. در عرف كتابشناسي، به كتابهايي انسابنامه اطلاق ميشود كه به تبار اشخاص و نسبتهاي خانوادگي، قومي، قبيلهاي، و سياسي افراد خانداني سرشناس يا افراد گروه خاص يا عام فرهنگي اختصاص داشته باشد. اين كتابها را كساني مينوشتهاند كه به علم انساب آگاه بودهاند: علمي كه از نسبتهاي مردم و قواعد كلي و جزئي تبارشناسي بحث ميكند (9: ج 1، ص 178) آگاهان به اين علم را نسّاب، نسّابه، و ناسب ميناميدهاند (2: ج 3، ص 357؛ 5: 534-535؛ 7: ج 1، ص 188).
تبارشناسي در همه تمدنهاي بشري مورد توجه بوده است، اما در تمدن اسلامي به اعتبار مسائل اعتقادي، سياسي، و اجتماعي جايگاه بلندي داشته است. احاديث نبوي، همچون "تَعْلَموا مِنْ اَنسْابِكُم ما تَصِلونَ بِهِ اَرحامكم"، جايگاه اجتماعي شناخت نسبها و نسبتها را تعيين ميكند (1: ج 2، ص 369؛ 9: ج 1، ص 178؛ 13: ج 1، ص 19-21). توجه به حسب و نسب رسول خدا و خاندان او بر اساس حديث "كُلّ نَسَبٍ و سَبَبٍ مُنقَطِعٌ يَومَ القيامَهِ الاّ سَبَبي و نَسَبي"، نيز از منابع و عوامل رشد تبارشناسي (علمالانساب) در ميان مسلمانان بوده است. وابسته بودن بسياري از فرايض، احكام، سنن، آداب مذهبي، و احكام فقهي نيز ملازمت معرفت انساب را در جامعه اسلامي تأييد ميكرده است (1: ج 2، ص 369). علاوه بر اين، گسترش قلمرو اسلامي، اسباب آميزش خاندانها، قبيلهها، و قومها را در تمدن اسلامي در پي داشته كه شناخت احوال افراد خاندانها، قبايل، و اقوام جز با معرفت انساب ميسر نميشده است (9: ج 1، ص 178). پديده امامت و خلافت در تفكر سياسي اسلام و شرط قريشي بودن آن از سويي، و مسئله نقابت علويان، طالبيان، و اشراف به حيث وظيفهاي سياسي، اجتماعي، عقيدتي، و اقتصادي از سوي ديگر، باعث شد تا به انساب خاندانهاي هاشمي و قريشي و هم به تبار طالبيان و اشراف توجهي در خور جهان اسلام مبذول شود (4: ج 3، ص 312-317؛ 10: ج 1، ص 113-114). لزوم آگاهي از تبار نژادي و ولايي خاندانهاي سياسي و اهل علم و نيز فراهم شدن سجلهاي فردي براي شناخت هويت افراد اجتماع و ضبط و ثبت آنها در دفاتر و دواوين دولتي، همگي باعث رشد و تعالي علم انساب در تمدن اسلامي بوده و اين همه سبب شده است كه تبارشناسان از نخستين قرون اسلامي به تأليف و تدوين انسابنامههاي نژادي و ولايي اهتمام كنند و دهها اثر در قلمرو مورد بحث فراهم آورند (7: ج 1، ص 144-149) كه خود سهمي چشمگير در تكامل تاريخ در عالم اسلام داشته و به اين لحاظ است كه سخاوي انسابنامهها را در زمره كتابهاي تاريخ محسوب كرده است (11: ج 2، ص 363؛ 10: ج 1، ص 116).
انسابنامهها از نخستين قرون اسلامي به دو گونه و به دو روش تأليف ميشده است كه يكي را انساب مُشَجَّر و ديگري را انساب مبسوط ميناميدهاند. انساب مشجّر بهصورت درختوار فراهم ميآمده است؛ بهطوري كه درختي تصوير ميشده و از بلندترين شاخچهها و ميوههاي آن نام و نسب واپسين فرد خاندان مجال ثبت مييافته و به ترتيب زماني، اسامي و نسبهاي افراد مورد نظر در شاخههاي پايينتر نوشته ميشده، تا تنه و سرانجام ريشه درخت؛ كه در قسمت ريشه نام و نسب فرد باني خاندان ذكر ميگرديده است.
در ابداع انساب مشجّر در ميان نسبشناسان اختلاف است، هر چند تاجالدينبن محمد وضع اينگونه انسابنامه را به امام شافعي منسوب كرده است (:8 5). گفتهاند كه انساب مشجّر را نسّابان عموماً به نام بحرالانساب ميشناختهاند و علاوه بر درختگونگي آن، نسّاب از جدولها و شكلهاي هندسي مانند دايره، مربع، و جز آن هم در ثبت و ضبط اطلاعات مربوط به تبار افراد استفاده ميكرده است (3: 45؛ 10: ج 1، ص 116).
اما انساب مبسوط به گونه ساده انسابنامهها اطلاق ميشده است كه نويسنده تبارشناس، بدون توجه به اين شكلها، نام و نسب بزرگترين نيا و جد را عنوان ميكرده و پس از آن نسلها، اعقاب، و منسوبان او را به ترتيب زماني ميآورده است (3: 43). برخي مورخانِ سدههاي ميانه در انسابنامههايشان از آميزش روشهاي مشجّر و مبسوط بهره بردهاند، چنانكه شجرهالانساب فخرالدين مباركشاه، به زبان فارسي، به اين اسلوب تدوين شده است.
از ديرباز، انسابنامهها ـ به حيث نوع و روشي خاص از كتاب ـ در نزد كتابشناسان جهان اسلام شناخته بوده و در فهرستهاي آنان بخشي به معرفي آنها اختصاص يافته است.
ابن نديم* در فن اول از مقاله سوم الفهرست* (6: 101-)128 به نام و نشان انسابنامههاي كهن توجه داده و حاجي خليفه* در كشفالظنون* (9: ج 1، ص 178-181) ضمن بحث از علمالانساب، از مهمترين انسابنامهها ياد كرده است. با اين همه، كتابشناسان معاصرِ آنان، كه به تاريخ تطوّر علم در اسلام دقت نداشتهاند، بدون توجه به نوعشناسي در كتابشناسي، انسابنامهها را در زمره نگارشهاي حوزه تاريخ محسوب داشتهاند (12: ج 2، ص 13) و آنان كه هم به نوعشناسي در كتابشناسي و هم به تطوّر علم در جهان اسلام توجه كردهاند بخشي مستقل از فهرستها را به انسابنامهها اختصاص دادهاند (1: ج 2، ص 269-388).
مآخذ: 1) آقا بزرگ طهراني، محمدمحسن. الذريعه الي تصانيف الشيعه. بيروت: دارالاضواء، 1403 ق.= 1361؛ 2) ابن اثير، عليبن محمد. اللباب في تهذيبالانساب. بيروت: دارصادر، [بيتا[؛ 3) ابن طباطبا علوي اصفهاني، ابراهيم بن ناصر. منتقله الطالبيه (مهاجران آل ابوطالب). به انضمام كشفالارتباب. ترجمه محمدرضا عطائي. مشهد: آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1372؛ 4) ابن عبدربّه، احمد بن محمد. عقدالفريد. به كوشش مفيد محمد قميحه. بيروت: دارالاحياء التراث العربي، 1408 ق. = 1367؛ 5) ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم. المعارف. به كوشش ثروت عكاشه. قم: شريف الرضي، 1415 ق. = 1373؛ 6) ابن نديم، محمدبن اسحق. الفهرست. به كوشش رضا تجدد. تهران: ابنسينا، 1350؛ 7) بيهقي، عليبن زيد. لبابالانساب. با مقدمه شهابالدين مرعشي نجفي به نام كشف الارتياب؛ به كوشش مهدي رجائي. قم: مكتبه آيتالله المرعشي العامه، 1410 ق. = 1368؛ 8) تاجالدين محمد. غايهالاختصار في اخبار البيوتات العلويه. بولاق، 1340 ق.؛ 9) حاجي خليفه، مصطفي بن عبدالله. كشفالظنون عن اسامي الكتب و الفنون. تهران: مكتبه الاسلاميه؛ مكتبه الجعفري، 1967 م. = 1387 ق. = 1346؛ 10) روزنتال، فرانتس. تاريخ تاريخنگاري در اسلام. ترجمه اسدالله آزاد. مشهد: آستان قدس رضوي، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1365؛ 11) سخاوي، محمدبن عبدالرحمن. الاعلان بالتوبيخ. به كوشش فرانتس روزنتال. نقل در روزنتال، فرانتس. تاريخ تاريخنگاري در اسلام. ترجمه اسدالله آزاد. مشهد: آستان قدس رضوي، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1365؛ 12) سزگين، فؤاد. تاريخ التراث العربي في التدوين التاريخي. تعريب محمود فهمي حجازي. رياض: [بينا[، 1403 ق. = 1361؛ 13) سمعاني، عبدالكريم بن محمد. الانساب. به كوشش عبدالله عمر البارودي. بيروت: دارالجنان، 1988 م. = 1408 ق.= 1366.
نجيب مايل هروي