در راه بازگشت مسیر خود را گم کرد وخویش را در حال نگاه کردن به باغ حرم یافت.در پائین گروهی از دختران جوان ۱۵ ساله و زنان ۱۵۰ ساله، اجتماع کرده بودند.پائین آمدن از دیوار کار آ سانی نبود،امٌا سر انجام با پیدا کردن راهی در تاریکی (به علت وجود توده های باروت در راهرو های پیچ در پیچ جرئت نمی کردم، کبریت روشن کنم ) خود را در میان گروهی از دختران یافتم،که به نظر نمی رسید،از حضور یک مرد غریبه ترسیده باشند ( در غیر اینصورت احتمالا سر خود را از دست می دادم ) بویژه به  یکی از  آنها  بر خوردم.وی بدون برداشتن چشم خود از من ، به من نزدیک شد و جلوی پاهایم زانو زد.سرتاسر شب را با نوشیدن چای و خوردن شیرینی گذراندیم و تنها چیزی که در باره ی آن دختر زیبای سیاه چشم فهمیدم  این بود که نامش زلیخا است.پاهای من حرکت نکرد و ما ساعت ها به یک دیگر چشم دوخته بودیم. نگاه او، گویی از من کمک می خواست. مک گاهان اعتراف تاسف انگیزی را به این اضافه کرده ، می گوید:من هرگز پیش از این در زندگیم، از ندانستن یک زبان ناشناخته، تاسف نخورده بودم.

چند روز بعد عموی پیر خان،زنان و دختران جوان را ـــ که همه چیز خود را از دست داده ،آواره شده بودند ـ در حرم جمع کرد و آنان را به ناحیه ی نامعلومی فرستاد.روس ها بعداٌ به خان خیوه اجازه دادند به شهر باز گردد.خیوه که زمانی بازار مهم برده بود ، امروزه نه به عنوان شهری کوچک و زنده ، بلکه به عنوان شهری که در ارتباط با فیلم سازی است، نمود پیدا می کند. یک کارگردان قابل می تواند بدوم دردسر زیاد،فیلم هایی هالیوودی نظیر آنچه در سال های ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۰ متداول بود ـــمثل علی بابا و چهل دزد بغداد ــ بسازد. امروزه خیوه خود را برای پذیرش توریست ها آماده کرده، امٌا به جای فضا و جوی که قرار است خلاقه باشد، بازدید کننده ای که در خیابان ها گردش می کند،نبود روح و جانی که مدٌت ها پبش از بین رفته را ، احساس می کند.خان نشین خوقند، آخرین خان نشین آسیای مرکزی بود که استقلال خود را از دست داد.این خان نشین، اولین بار به سبب شورش قرقبز ها و قبچاق ها مورد تهدید قرار گرفت ، که منشاء آنها هم به همان منطقه بر می گشت و با مداخله ی روس ها به پایان رسید.

اولین شورش علیه خدایار خان ـــ حاکمی که به بی رحمی و استبداد شهرت داشت در سال ۱۸۷۱ سریعاٌ فرونشانده شد.، امٌاخان نشین خوقند بیشتر قدرت و قلمروی خود را در نتیجه ی کشمکش های خونین و بسیار طولانی بین سارت ها ،قبچاق ها ، ازبک ها و قرقیز ها از دست داد.مردم خدایار خان را عزل نموده از کشور بیرون راندند. او پس از مدتی با موافقت روس ها و خان نشین بخارا، دوباره بر تخت سلطنت خوقند جلوس کرد. در طول سال های تبعید،امیر بخارا خدا یار خان را با گرمی پذیرفت، امٌا پس از مدتی ممنوعیت ها و محدودیت هایی بر وی تحمیل کرد،به طوری که وی نمی توانست با کسی ارتباط داشته باشد.سرانجام با پولی که مادرش مخفیانه برای خدایار خان فرستاد، او توانست در تجارت کاروانی مشارکت نماید و از این طریق پول کلانی به دست آورد. اما در برگشت به تخت پادشاهی خوقند ،اولین اندیشه ی وی گرفتن انتقام از مردمی بود که باعث شده بودند او طعم تلخ نداری و فقر را در تبعید بچشد.مالیات های جدید وسنگینی که به مردم تحمیل کرد ،سبب شورش گسترده و جدٌی دیگری در سال ۱۸۷۳ گردید.این شورش که بیش از دو سال طول کشید، در ماه های زمستان کم شده و در تابستان شدٌت می گرفت.این امر موجب ترس شدید خدایار خان شد، به طوریکه احساس نا امنی کرد و جرئت خروج از قصرش را نداشت.به همه حتی همسران و دخترانش دستور داده بود، بدون اجازه وارد اتاق وی نشوند.زمانی که روس ها اعلام کردند تصمیم دارند به عبدالکریم ــ که مدعی تاج وتخت خوقند بود و روس ها وی را به عنوان دست نشانده ای علیه خدایار خان نگه داشته بودند ــ اجازه ی باز گشت به خوقند بدهند، خدایار خان راهی جز جمع کردن ثروت خود و فرار به تاشکند ــ که به تازگی تحت حاکمیت روس ها در آمده بود ــ نداشت.

پسر ارشد خدایار خام، نصر الدین بر تخت پادشاهی  پدر جلوس کرد.در طی امارت امیر شیر علی ، حاجی عبد الرحمن پسر مسلمان قول نائب السلطنه مخفیانه به استانبول اعزام شد تا از امپراتور عثمانی برای مقابله با سیاست توسعه طلبانه ی روسیه کمک بگیرد. در آن زمان امپراتوری عثمانی قدرت زیادی نداشت . سلطان عبد العزیز به تازگی مدحت پاشا را بر کنار کرده بود. ده درصد خزانه ی کشور صرف هزینه های شخصی سلطان می شد.خشکسالی که  آسیای صغیر را فرا گرفته بود، از سال ۱۸۷۳ با یک قحطی وحشتناک همراه شد و سر انجام در ماه اکتبر باب عالی (عثمانی )به بانک های اروپایی و گالاتا (بانک های محلی عثمانی که توسط ارامنه هدایت می شدند ودر گالاتای استانبول مستقر بودند )اعلام کرد قادر به باز پرداخت وام هایش نیست.

 خان جدید خوقند قادر به حفظ موقعیت خود به مدت طولانی نبود.تخت و قلمروی خودش را پس از شکست در جنگ از دست داد و دست نشانده ی تزار روسیه شد(۱۸۷۶) پس از آن تاریخ روس ها قلمروی تازه فتح شده را فرغانه نامیدند. تنها چیزی که از گذشته ی خوقند به جای مانده محوطه ی داخلی قصر های خان است.می توان دلایل متعددی برای انزوای خوقند امروزی برشمرد،یکی از آنها غارت شهر در دوره ی شورش باسماچی ها،با مشارکت انور پاشا است. قیام باسماچی ها در دره ی فرغانه و منطقه ای که خوقند را شامل می شد، آغاز گردید و به زودی به مناطق دیگر سرایت نمود. شکست هایی که ارتش سرخ رژیم جدید به ارتش سفید تزاری تحمیل نمود، در مناطق مختلف کشور خلاء قدرت ایجاد نمود. ارتش سرخ اگرچه در جنگ داخلی پیروز شد ،اما به اندازه ی کافی قدرت نداشت تا آن را پر کند. در این گیر و دار در ترکستان و ناحیه ای که امروزه جزء ازبکستان است، دو گروه متفاوت با دیدگاههای گوناگون در خصوص استقلال پدید آمد. باسماچی ها، یا جناح مسلمان و جدیدی ها یا روشنفکران. قیام باسماچی ها از دره ی فرغانه آغاز شد ــ فرغانه هنوز هم یکی از پایگاههای اسلام در آسیای مرکزی است ــ و به سرعت در ترکمنستان و تاجیکستان شیوع یافت. این قیام سر انجام به دست ارتش سرخ سرکوب گردید.در مورد وضع فعلی خوقند تصویری این چنین ارائه شده است : بناهای قدیمی متعلق به گذشته،مدارس ، مساجد و غیره در جریان سرکوب شورش تخریب شده اند. دیدگاه دیگر اینکه: بناهای قدیمی که در جنگ ها به شدت آسیب دیده بودند، به سادگی و خود به خود خراب شده ،از بین رفته اند.

توضیح  ** این مقاله از متنی به زبان انگلیسی ،از سایت اینترنتی فرغانه، ترجمه شد.