خیوه ،بخارا و خوقند ( بخش اول) ترجمه: آرزو قره جه باهتمام : محمد قجقی
از خان نشین هایی که به عنوان شهر به زندگی خود تداوم بخشیده اند،خیوه به طور چشمگیرتر باقی مانده است.از گذشته ی درخشان خوقند ، عملاٌ چیزی بر جای نمانده است. در سال های نزدیک به وقوع انقلاب بلشویکی و بعد از آن بناهای تاریخی فراوانی به آتش کشیده شده ، ویران گشتند، به طوری که امروزه خوقند ، در نقشه ازبکستان به صورت یک ناحیه دیده می شود.در نقطه ی مقابل شهر خیوه از جهتی بخاطر موقعیت سیاسی و جغرافیایی پرت(واقع شدن در بیابان) و از جهت دیگر به دلیل اینکه صاحبان قدرت در خیوه،از ضعف قوای نظامی خود در مقابل ارتش روسیه اطلاع داشتند و در زمانی مناسب ، سر تسلیم فرود آوردند، در مقایسه با جاهای دیگر ،کمتر تخریب شد و توانست بخش عمده ای از میراث معماری خود را حفظ نماید. ار بین این سه شهر بخارا جایگاه ویژه ای را در جاده ی ابریشم به خود اختصاص می داد.
بخارا یکی از قدیمی ترین شهر های آسیای مرکزی است که نام آن حتی در گزارش های چینی قرن ۵/م نیز ذکر شده است. بخارا به عنوان مقدس ترین شهر اسلامی آسیای مرکزی دارای ۲۵۰ حوزه ی علمیه بود، اگر چه امروزه فقط حوزه ی علمیه < میری عرب > و یکی دو حوزه ی علمیه ی دیگر باقی مانده اند.این شهر به خاطر صنایع دستی خود نیز شهرت داشت.گزارش شده که چنگیز خان پس از فتح شهر،صنعتگران آن را برای خدمت به خویش ، با خود برده است.چنگیز همچنین تمام مردم خیوه را - به استثنای زنان -در حالی که علماء در پیشاپیش آنها بودند، در مقابل بزرگترین مسجد شهر گرد آورد و خطاب بدیشان گفت: شمایان آنگونه که مدٌعی هستید، بندگان محبوب خدا نیستید، اگر خداوند، آنگونه که شما می گوئید، شمایان را دوست می داشت، مرا نمی فرستاد تا شما را گوشمالی دهم. بعد از آن بود که هولناکترین قتل عام در تاریخ بخارا به وقوع پیوست. با این حال از اهمیت شهر ،در مسیر جاده ی ابریشم به هیچ عنوان کاسته نشد.
نقطه ی آغاز احیای بخارا به قرت ۱۶/م بر می گردد.در آن زمان تعدادی از مهاجرین وابسته به <اردوی زریٌن > در آسیای مرکزی مسکن گزیدند و به خاطر جدٌ خود < ازبک خان > که نوه ی چنگیز خان بود ، خویشتن را < ازبک > نامیدند. خان نشین بخارا ، از خاناتی بود که توسط ازبکانی که تحت امر فرمانروایان شیبانی بودند و پس از بیرون رانده شدن نوادگان تیمور لنگ از آسیای مرکزی، پدید آمد.
در سال ۱۸۶۸ که سلسله ی سوم < منغیت ها > بر بخارا حاکمیت داشت و در حالیکه توانسته بود به مدت ۲۰۰ سال استقلالش را حفظ نماید، تحت سلطه ی روسیه ی تزاری در آمد ، ولی تا حدودی استقلال خود را حفظ نمود. بخارا نیز همانند خیوه و خوقند ،حاکمیت روس را پذیرفته بود.بخارا وضعیت نیمه مستقل خود را تا زمان انقلاب بلشویکی حفظ نمود.منابع روسی نشان می دهند که خان های بخارا ، سود قابل توجهی از تجارت در آستارا خان کسب می کردند.هم چنین از مال الاجاره ی زمین های خود نیز ، در آمد خوبی به دست می آوردند. خزانه ی دولتی شهر هم در اختیار آنها بود و بدون آ نکه پاسخگوی کسی باشند ،از آنها استفاده می کردند. همان منابع می نویسند که در اواسط دهه ی ۱۸۹۰، امیر عبد الاحد ، خان بخارا مبلغ ۲۷ میلیون روبل طلا در بانک مرکزی روسیه، و ۷ میلیون روبل طلا در چندین بانک خصوصی و مقادیری هم در بانک های آلمان و سوئیس ، سپرده داشته است، در حالی که خان ها از چنین ثروت خیره کننده ای بر خوردار بوده اند، مردم در فقر و فاقه به سر می بردند. حقوق بگیران دولتی، دستمزدی از حکومت دریافت نمی کردند. درآمد آنها صرفاٌ از پولی که مردم،در ازای خدمتشان به آنها پرداخت می کردند، تامین می شد، اماٌ مبلغ پرداختی کاملاٌ اختیاری بود و بیشتر تابع نوع رفتار کارمندان بود ، تا ضوابط و قوانین.
علاوه بر رنج و سختی هایی که به خاطر استبداد امیر به مردم تحمیل می شد، تهیدستی مردم با افزایش میزان آبی که روس ها، از رودخانه ی زرافشان برمی داشتند، افزایش یافت. این منطقه پس از اتمام ذخیره ی آب محدودش، به طور کامل خشک و بایر شد و فقر مردم ، به دلیل ناتوانی آنها برای پیدا کردن آب کافی برای کشاورزی ،فزایش یافت.
یکی از وحشتناک ترین واقعیت های بخارا، نحوه ی اجرای احکام اعدام بود.زندانی به مسجد کالیان در مرکز شهر برده می شد و از بالای مناره سرنگون می شد.این بلندتری بنای بخاراـ به ارتفاع ۴۵ مترـ عموماٌ برج مرگ شناخته می شد. حکم اعدام همیشه ، روزی که در میدان بازار بر پا می شد، اجراء می گشت. عده ای در خیابان ها جار می زدند تا مردم برای تماشای مراسم اعدام ،جمع آیند. زمانی که مردم در میدان جمع می آمدند،زندانی را به محل اعدام می آوردند و شرح جنایت انجام شده و حکم صادره را قرائت می کردند.پس از آنکه خان ها تحت حاکمیت روس ها در آمدند، اجازه داده شد، قوانین شرعی در باره ی اتباع غیر روس اعمال شود. این امر باعث شد بخارا یکی از شهر های مهم جهان اسلام، در آسیای مرکزی محسوب گردد.اجرای قوانین شرعی، تحمیل قانون تزاری را تسهیل می کرد.نقشبندیه از موثرترین فرقه های اسلامی امروزه ،در بخارا ریشه گرفت.قبور بهاء الدین نقشی ۱۳۱۸-۱۳۸۹/م موئسس فرقه و مادرش در منطقه ی کاگان( بخارای نو ) پیدا شده است. گل، ماده ی اصلی معماری در اسیای مرکزی ،در طی قرون بوده است.هم چنین از آن در دوره های قدیم برای ساخت دیوار ها و بارو هایی که شهر های بخارا ، خیوه و خوقند را محصور می کرد، استفاده شده است. بخش هایی از دیوار و بارو که در نتیجه ی باران های فصلی تخریب می شد یا دچار فرسایش می گشت،هر سال تعمیر و ترمیم می شد.
خان بخارا در یک سنگر که ارگ خوانده می شد، و از آجر ساخته شده و بر روی تپه قرار داشت، زندگی می کرد. این سنت ساختمانی آسیای مرکزی با ویژگیهای خاص و قدیمی اش ،زمانی که با تکنیک های مدرن نظامی روبرو شد، به سرعت فرو ریخت. دیوار های خشتی همه ی شهر های آسیای مرکزی که توسط ارتش متجاوز روس محاصره می شد،با توپ های آتشین قوی ، سوراخ سوراخ می شد. در بیشتر موارد علماء، شهر را تسلیم می کردند تا از خونریزی بیشتر جلوگیری شود. ترکان ساخت بارو های سنگی را پس از ورود به آناتولی آغاز نمودند،ولی مشابه این بناهای سنگی ساخته شده درارزروم،سیواس و قونیه ی دوره ی سلجوقیان آناتولی را نمی توان در آسیای مرکزی پیدا کرد.
وجود دیوارهای خشتی نقش مهمی در پیروزی تزار روسیه بر خان نشین خیوه داشت. زمانی که ژنرال کافمن ، فرمانده ی قوای روس -که روز های متوالی بیابان قراقوم را جهت محاصره ی شهر پیاده طی کرده بود-مصمم شد با نیروی ۱۰۰۰۰نفری خود، از پنج سو،حمله نماید،خان که خود را در محاصره ی کامل دید، بدون هیچ شرط و شروطی تسلیم شد و به منطقه ی نا شناخته ای گریخت.زمانی که قوای روس در ۹ژوئیه ۱۸۷۳ وارد شهر شدُ تنها شاهد و ناظر غربی این واقعهُ روزنامه نگار ۲۹ ساله ی آمریکایی به نام مک گالاهان بودُ که همراه با قوای روسیهُ بیابان صعب العبور را طی کرده بود: ساعت نزدیک ۱۲ ظهر بود و حدود ۱۰ دقیقه بعد سواد شهر نمایان شد.اما به دلیل انبوه درختانُ قادر به دیدن شهر نبودیم تا زمانی که در مسافت کمتر از یک مایلی شهر قرار گرفتیم. عاقبت شهر از میان گردو خاک حاصل از حرکت ماُ پدیدار شد. دیوارهای خشتی بزرگ و سنگین، مرتفع و کنگره دار،با ستون های گرد بزرگ و یک خندق که از روی آن توانستیم نوک شاخه ی درختان ،چندین مناره ی بلند و گنبدهای مساجد را ببینیم.همان طور که از دروازه ی طاق مانند بلند عبورمی کردیم،در پشت سر خودگردو غبار بجای می گذاشتیم، و وقتی از آنجا خارج شدیم شهری را پیش روی خود دیدیم.گروه های کوچکی از مردان با ریش های بلند که لباس رنگ ورو رفته ی یکسان بر تن داشتند را در خیابان های فرعی دیدیم که به هنگام عبور ما کلاهشان را به نشانه ی احترام از سر برداشته و کمی خم می شدند.هم چنان که عبور می کردیم و گرد وخاک سراپایمان را پوشانده بود، آنها با نوعی ترس آمیخته با احترام غریب، به ما می نگریستند و برایشان قابل قبول نبود که ۶۰۰ مایل را پیاده در بیابان طی کرده باشیم. از آنجا که بد قیافه ، عبوس،آرام و شکست نا پذیر بودیم ، باید در نگاه آنها همانند موجودات قدرتمند ناشناخته ای ظاهر شده باشیم. پس از اندک زمانی به جمعی از اسرای ایرانی برخوردیم که با اشک و شادی مارا پذیرفتند و به شدت هیجان زده بودند.آنها شنیده بودند که روس ها هر جایی که وارد شوند،بردگی از بین می رود. شک نداشتند که اینجا هم چنین خواهد شد.
قصر که ساختمان بزرگ بد شکل، با دیوار های کنگره ای خشتی به ارتفاع تقریباٌ ۲۰ پا بود، در گوشه ی میدان قرار داشت. در زاویه ی جنوب شرقی قصر،برج مقدس خیوه، زیبا و شاهانه قد بر افراشته بود.قطر دایره در پائین حدود ۳۰ پا بود و هر چه بالا تر می رفت به تدریج باریک تر می شد و در ارتفاع ۱۲۵ پایی قطر آن تا به ۱۵ پا تقلیل می یافت و با زیبایی، با رنگ های آبی، سبز ،بنفش و قهوه ای روی زمینه ی سفید کار شده وبا انواع خطوط و اشکال تزئین گشته بود.مجمو عه ی اینها تاٌثیری زیبا و شگفت ایجاد می کرد.مک گاهان شب هنگام، وقتی که در سکوت از دیوار های قصر بالا می رفت، احساس کرد که در دنیای هزار و یک شب قرار دارد. دنباله دارد