افسانه، اسطوره و تركمن
فردوسي خود در اين موارد چنين ميگويد:
كه يلي بود در سيستان
منش كردم رستم دستان
اين هنرنمايي فردوسي در جوامع ديگر نيز انجام شد. هومر حماسهسراي يونان با جمعآوري افسانههاي يونان و با پرداخت اساطيري آنان به يك كار اسطورهاي دست زد. دو مجموعه ايلياد و اوديسه حاصل هوشمندي اوست. شخصيتهاي اسطوره و قهرمانان افسانهها با توجه به موقعيت جغرافيايي، موقعيت فرهنگي و خاستگاه اجتماعي مردم كاركردهاي اجتماعي خود را به نمايش گذاشتهاند. بدون آن كه ميان فرهنگها و جوامع رابطهاي وجود داشته باشد.
اساطير و قهرمانان افسانهها مفاهيم مشترك را القاء ميكنند. اين مفاهيم مشترك به ما اين امكان را ميدهد كه قهرمانان افسانهها و شخصيتهاي اسطورهاي ملل را به يكديگر پيوند زنيم. رستم در قالب و جغرافياي نظام پادشاهي باستاني و قهرماني كاركرد اجتماعي خود را به نمايش ميگذارد و گور اوغلي در قالب و جغرافياي تركمن، موانع سخت پيش روي خود را طي ميكند. در افسانههاي ايران باستان اسفنديار، قهرماني رويين تن است. در يونان باستان آشيل و در اسكانديناوي بالدر رويينتن است و عموما هم كاركرد اجتماعي خاص خود را دارند و مفاهيم اجتماعي مشترك را القاءميكنند.
در افسانهها و آثار اسطورهاي تركمن، زمان و مكان معلوم نيست، سفر قهرمانان به ناكجاآباد است. اين خصوصيت را در بسياري از افسانهها و آثار اسطورهاي ديگر ملل هم ميتوان يافت. مثلا «گيل گامش» به «ديلمون» ميرود. اما كسي نميداند ديلمون كجاست. ميگويند گوراوغلي از «گوري» بيرون آمد و خانهاي مختلف و سخت را طي كرد. اما كسي نميداند اين گور يا گورستان كجاست؟
تركمن به مدد تاريخ طولاني خود در دنياي افسانهها و اسطورهها جايگاه ويژهاي دارد. زبان، فرهنگ و هنر، آداب و رسوم، صنايع دستي ساختارها و بنمايههاي اسطورهاي و افسانهاي آنها مويد سخن ماست. «ذكر خنجر» از آييني است كه روح اسطورهاي دارد. گروهي با يك تيپ و اشعار هدفمند و حركات موزون روح اسطورهاي را القا ميكنند. در ذكر خنجر، مردان قدرت و توان گروهي خود را به رخ دشمن ميكشند. نيروي خود را جمع ميكنند و در فرصت مناسب كه به لحاظ جسمي و روحي به مرحله اوج رسيدهاند، به دشمن ميتازند و دشمن را شكست ميدهند. اين آيين چون يك قصه آغاز، ميانه و پايان دارد. در آغاز آن نيروها جمع ميشوند.
در ميانه به تبادل نظر و تجديد قوا ميپردازند. وقتي به لحاظ قواي جسمي و روحي به مرحله باور و توانستن رسيدند به دشمن ميتازند و چيره ميشوند. اين كاركرد اجتماعي ذكر خنجر، زماني زيباست كه با زبان اسطوره و فضاي اسطوره فرصت نمايش مييابد.
زندگي آدمي سه مرحله آغاز، ميانه و پايان دارد و اسطوره نمايشي درام از زندگي كهن آدمي است كه در اشكال مختلف بروز كرده است.
اسطوره زماني در قالب يك داستان، گاهي در قالب يك نقش يا يك رقص سنتي نمايان ميشود. اسطوره با توجه به نياز جوامع و تحولات اجتماعي شكل و قوام ميگيرد. ايرانيان در دورهاي از تاريخ به قهرمان نياز داشتند كه خانهاي سخت را درنوردد و كشور را از دست دشمن رهايي بخشد. به همين دليل هم رستم با حماسه آمد، به جنگ رفت. اين مقوله در اسطوره و افسانههاي تركمن نيز نمود دارد. اسطوره عموما نزد تركمن نقش آموزشي و خردگرايي داشته است تا حماسي و رزمي. به عبارتي اساطير تركمن با شخصيتهاي افسانهاي تنومند نبودند. شيشه به دست به جنگ دشمن نرفتند، بلكه تمام توان و نيروي آنها عقل و خرد بود. در بسياري از افسانهها خردمندي، زيركي و هوشمندي افراد خودنمايي ميكند. به جاي اين كه گرهها با زور بازو گشوده شود با هنروري عقل گشوده ميشود. اسطوره تركمن در روند تكامل خود هنر و ابزارهاي نمايش را نيز به خدمت ميگيرد. افسانه «گور اوغلي» نمونه كامل و صيقليافته همين روند است.
اين بار تركمن به جاي اين كه به بيان مستقيم اسطورهها بپردازد، سعي ميكند نمايش و ابزار عناصر نمايش و تصوير را به اسطوره تزريق كند. اساطير خود را به صورت نمايش معرفي كند. گوراوغلي داستان و روند تكامل نمايش را دارد. گوسفندي هر روز به گورستان ميرود. اهل محل در بهشت و حيران هستند و بالاخره راز اين گوسفند را متوجه ميشوند. موجودي پشمي از گور بيرون ميآيد و از پستان گوسفند شير ميخورد. اين كار هر روزه گوسفند است. اين موجود عجيب پشمي، وارد محل ميشود و به مرور به شكل انسان درميآيد. به اين ترتيب كاركرد اجتماعي و اساطيري گوراوغلي شروع ميشود.
او در روند اجتماعي خود عمل و زور را در مقابله با ناملايمات با هم به كار ميبرد. روند زندگي و نوع برخوردش با ناملايمات بسيار درام است. او ميتواند فكر كند، مردمدار باشد و با ظالمان درگير شود.
جلوههاي اسطوره در نقش و نگارهاي تركمن نيز ديده ميشود. نقشهاي سوزندوزي شده با نقشهاي قالي نشان از ذهن خلاق و ساختار اسطورهاي دارد كه تركمن آن را با نمادهاي اسطوره و مظاهر طبيعت طراحي كرده است و با رنگ و پشم و نخ نقشهايي آفريده كه هر يك داستاني از تاريخ، باور قومي اجتماعي و روابط اقوام دارد. در نقش و نگارهاي اسطورهاي، رنگ نيز نقش ايفا ميكند.
تركمن براي هر رنگ، ساختاري برميگزيند و پيام خود را با نقش و نگار در هم ميآميزد. رنگ سفيد نشانه مهر و گستردگي است. رنگ سبز نشانه حيات و رنگ سرخ گامي براي بقاء و ماندن است بنابراين نقش و نگارهاي اسطوره را بايد از اركان سازههاي تعيينكننده در فرهنگ كهن و مدنيت باستاني ناميد. هر يك از اين نقشها متعلق به دوره اقوام خاصي است. زن تركمن با بهرهگيري از ساختار اسطوره در هر دوره با توجه به نياز و دانش خود طرحي و نقشي ساخته كه براي شناخت آن دوره بايد دانش و ساختار اجتماعي آن دوره را شناخت. با نقش و نگار تركمن ميتوان رفتارهاي فرهنگي، اجتماعي و روحي و رواني تركمني را تحليل كرد. او در اين نقشها با فرهمندي نظام آفرينش را به تصوير ميكشد، ابتدا آنچه كه در قدرت رويت و ديد اطراف اوست اولويت دارد.
پس در مرحله نخست زمين را به تصوير ميكشد. در اسطوره تركمني ابزار و عناصر از زمين آغاز ميشود. نقش قالي و نمد تركمن همگي به گونهاي گرد و كروي مانند هستند در نوع نقش و نگار، زمين هيچگاه مسطح نيست. بلكه كروي است. اين نوع شكل تنها در شكل ظاهري و فيزيكي خود محصور نميشود. بلكه چون علم زمينشناسي طبقات زمين و قسمتهاي مختلف آن را به تصوير ميكشد. در اشكال و نقوش اسطورهاي تركمن، اين حمل تصادفي يا تخيل محض نيست. بلكه نشان از نوع نگرش وي به نظام آفرينش زمين و خصوصيات آن دارد. او با نقوش قالياش ميگويد: زمين تنها يك شكل برآمده از خاك نيست، بلكه در سطح زمين جايي براي كشاورزي، دامداري، دريا، بركه و رودخانه وجود دارد. در اين نقوش زمين تنها نيست بلكه همسايگان دور و نزديك دارد كه بر آنها مظاهر تركمن حكم ميرانند.
نقش و نگارها عمدتا از عناصر گياهي، حيواني و نشان تركمني تشكيل شدهاند كه حكايت از جريان زندگي و حفظ بقا هستند. ميگويند تركمنها در برههاي از حيات خود در درون كوهي محصور بودند. به مرور زمان تعدادشان زياد شد و محيط كوچك كوه براي همهشان جا نداشت. بنابراين به فكر جاي بزرگتر افتادند كه همه بتوانند در آنجا زندگي كنند، اما براي بيرون آمدن از كوه نقشهاي نداشتند. آهنگري راهنمايي شان كرد كه بخشي از كوه از آهن است. پس عقل حكم ميكند آتش روشن كرده، آن را ذوب كنيد.
تركمنها چنين كردند، قسمت آهن كوه ذوبشد و تركمنها از كوه بيرون ريختند و به سرزمين سبز و خرم پا نهادند تا ادامه حيات دهند.
هوديهاي لالايي مادران تركمن از ديگر نمادهاي اسطوره است. ساختار اشعار هودي، حتيها آهنگ و ريتم هنري آنها فضايي دراماتيك اسطورهاي دارند. عموما اسطورهها و فرهنگ اسطورهها خصوصيت روان تاثيري دارند. وقتي مادر هودي ميخواند، خصوصيت روان تاثيري آن بيش از ديگر تاثيراتش است و اين يك تصادف يا رويا نيست چراكه كودك وي براي آرامش و خواب شيرين نياز به صدايي آهنگين، موزون و خيالپردازانه دارد و آن در هودي نهفته است.
از ديگر خصوصيات اسطوره، زبان اسطوره است كه زود جايگاه خود را در موقعيتهاي مختلف مييابد و بومي ميشود.
يك اثر اسطورهاي يا يك اثر با بنمايههاي اسطورهاي توجه مخاطبان خود را به سرعت جلب ميكند. اين به لحاظ گستردگي زبان و روانشناسي اسطوره است.
اصلا اسطوره يك پديده تصويري است يا حداقل پديده تصويرساز است. همين خصوصيت به اسطوره اين فرصت را ميدهد كه مخاطب يا مخاطبان را به خود معطوف كند. در بسياري از آثار داستاني و افسانههاي ميزانسنهاي سينمايي احساس ميشود و گاهي هم خود را مثل يك اثر دكوپاژ شده نشان ميدهد كه آن را ديدني و شنيدني ميكند. رقص و موسيقي نيز از اسطوره جان ميگيرد يا به عنوان نمادي از اسطوره خود را بروز ميدهد. اگر رقصي شيرازه ، فيزيك و جغرافياي اسطوره را بيان ميكند، موسيقي روح آن را ميكاود.
رقص آييني شمني و رواندرماني بيماران توسط شمنيها ، گواه سخن ماست. چه دروغ چه راست خود ابزار و عناصر موسيقي كه دو تار شاخصترين آنهاست، روايتهاي گوناگوني دارد. در برخي از روايات سازنده دوتار شخصي به نام «بابا قنبر» بوده است كه از درخت توت آن را ساخته است. اما اين روايت مستند نيست، درحاليكه، سالها قبل از وي دوتار وجود داشته است.
در روايتي ديگر آمده است: چون زمين كروي است، سازنده دوتار آن را كرويمانند ساخته است. دوتار رازها و افسانههاي داستانهاي نهفته فراواني دارد. داستان «حاجي قولاق» شكر با خشي از آن جملهاند. حاجي قولاق نوازندهاي است كه خان دستان او را ميبرد. خان از او ميخواهد دخترش را بگيرد، اما او دل به دختر ديگري سپرده است يا خان از او ميخواهد سازي را بزند كه او در خواب ديده باشد. حاجي قادر به اين كار نيست. خان دستور ميدهد دستان او را ببرند.
روايتهاي موجود در موسيقي، افسانهها، نقش و نگارها، اشعار موزون در آيين و آداب و رسوم تركمنها ردپاي اشكال مختلف را به نمايش ميگذارد كه با تركمن در طول حيات اجتماعياش همراه بوده است، و تركمن رنگ و شكل زندگي خود را با همان اشكال و جهتگيري اجتماعي سازگار كرده است. اين سازگاري به تركمن فرصت ادامه حيات و تغييرات اجتماعي را داده است. به طوري كه امروز بدون تعمق و تفحص در حوزه اسطوره و نمادهاي آن، شناخت تركمن ممكن نيست.
یوسف سقالی
منبع:www.JameJamOnline.ir