پاشا و پاشايي در امپراتوري عثماني حجت فخري-بنياد دايرة المعارف اسلامي
پاشا و پاشايي در امپراتوري عثماني
حجت فخري-بنياد دايرة المعارف اسلامي
چكيده:
اين مقاله پس از تحقيقي نسبتا مستوفي و مستند درباره ريشه و مفهوم كلمه پاشا، به چگونگي رواج اين لقب افتخاري در امپراتوري عثماني پرداخته و پس از بيان تحوّل مفهومي و سازماني اين لقب و تبديل آن به سمتي رسمي در حوزههاي حكومتي خلافت عثماني، به اهميت تأثير و خدمات زياد پاشايان برجسته عثماني در اشاعه فرهنگ اسلامي در سرزمينهاي امپراتوري اشاره كرده است.
كليد واژهها: امپراتوري عثماني، پاشا، صدر اعظم، مناصب حكومتي، القاب افتخاري
امپراتوري عثماني كه به دست تركانِ رانده شده در پي هجوم مغول، در آسياي صغير تأسيس شد، وسيعترين حكومت ادوار متأخر تاريخ اسلام بود كه سلطان در رأس آن قرار داشت (áمصاحب، ذيل «عثماني، امپراتوري»). در تشكيلات حكومت عثماني، مقام صدارت عظمي بالاترين مقام - پس از سلطان - به شمار ميآمد و پس از آن نيز مقامهاي بيگلربيگي (والي يا اميرالامرا)هاي ايالات اوّليّه و مهم روم ايلي و آناتولي اهميت ويژه داشتند. در تشكيلات دربار، مقام قِزلار آغاسي يا سالار خواجگان يا سالار دختران نيز جايگاهي ويژه داشت و همپايه صدر اعظم به شمار ميآمد؛ همه اين مقامهاي عالي مشتركا لقب يا عنوان پاشا داشتند كه همچون ديگر القاب معروف در آن امپراتوري، مانند بيگ و افندي، رايج بود.
پاشا(باشا در متون عربي) بالاترين عنوان يا لقب افتخاري در تشكيلات عثماني بود كه سلطان به برخي از صاحب منصبان عالي رتبه كشوري، لشكري و نيز درباري اعطا ميكرد. در باره ريشه واژه پاشا و نيز اصل فارسي يا تركي آن، نظريهها مختلف، و تعيين دقيق ديرينترين كاربرد آن نيز دشوار است. در اين نوشته سعي شده است كه تحقيقي درباره ريشه واژه پاشا و ديرينترين كاربرد غير رسمي و رسمي آن در تاريخ عثماني، تحول تاريخي و كاربرد امروزي آن، همچنين در باره خدمات فرهنگي پاشاهاي برجسته عثماني ارائه شود:
الف - ريشه شناسي واژه پاشا:
عمدهترينِ نظريهها در باره ريشه واژه پاشا اينهاست:
1 - برخي از دانشمندان، واژه پاشا را صورت كوتاه شده لقب يا عنوان «پايِ شاه» دانستهاند؛ پورگشتال (1/149-150) به نقل از گِزِنُفُون، مورّخ و سردار يوناني قرن چهارم پيش از ميلاد، آورده است كه در ايران عهد باستان، القابي نظير چشمِ شاه (مقامهاي كشوري)، گوشِ شاه (مأموران اطلاعات و امنيّت)، زبانِ شاه (قاضيان و مجريان احكام)، دستِ شاه (مأموران اخذ ماليات) و پايِ شاه (مقامهاي لشكري) به فرمانبرداران شاه اعطا ميشده است (áپاكالين1، ذيل «PASA»). گويا از ميان اين القاب منسوخ، تركان عثماني فقط پايِشاه را برگرفته و آن را به صورت پاشا براي وزراء، سرداران و حكّام خود به كار بردهاند. امّا برخي از محققان، ظاهرا بينياز از ارائه دليل، اين نظريه را بعيد و يا مردود شمردهاند ( áسامي، ذيل «پاشا»؛ دني2، ذيل «PASHA»). اساسا، فاصله حدودا دو هزار ساله بين ايران عهد باستان و دوران امپراتوري عثماني، پذيرفتن اين نظريه را دشوار ميكند.
2 - بعضي از لغت شناسان، پاشا را صورت تحريف شده واژه تركي «بِشه» (مترادف آغا)، به معناي برادر بزرگ دانسته (áلهجه عثماني، ذيل «پاشا»؛ قَدْري، ذيل «پاشا»؛ نيز محمّد طاهر، 1/109، ذيل «عاشق علي پاشا»)، حتّي بشه را نيز صورت كوتاه شده عنوان «باشآغا»(باش = رئيس + آغا = برادر بزرگ و يا رئيس خانواده، همچنين نام رتبهاي در ارتش معروف يِني چِري)، همچنان در مفهوم برادر بزرگ تلقي كردهاند (áسامي، همانجا؛ پاكالين، همانجا، به نقل از عثمان نوري بِيگ، مجله امور بلديّه، 1/551). امّا از مصداقهاي معدود و برجسته اين نظرّيه، يكي علاءالدّين پاشا پسر بزرگ عثمان غازي (بنيانگذار امپراتوري عثماني، حك··: 699-726ق) و ديگري سليمان پاشا پسر بزرگ ُارخان غازي (پسر كوچكتر عثمان و دومين حكمران عثماني، حك··: 726 ـ 761ق) بودهاند؛ با اين تعليل كه چون علاءالدّين برادر بزرگ اورخان، و سليمان نيز برادر بزرگ مراد خان (بعدها سلطان مراد اوّل، پسر كوچكتر اورخان و سومين حكمران عثماني، 761 ـ 791ق) بودند، ايشان را پاشا خطاب كردهاند (منجم باشي3، 1/69؛ محمد ثريا، 1/42، ذيل «سليمان پاشا»، ص 57، ذيل «علاءالدّين علي پاشا»). ليكن برخي از محققان در درستي اين نظريه نيز ترديدكردهاند، زيرا واژه آغا به تنهايي به معناي برادر بزرگ است، و در نتيجه، كاربرد تركيب باشآغا در همان مفهوم برادر بزرگ نميتواند خالي از اشكال باشد ( áپاكالين، همانجا، به نقل از ف. گيزه<مسأله تشكيل امپراتوري عثماني4>، تركيات مجموعهسي، 1/164؛ دني، همانجا؛ ضمنا آلكيم5، ذيل«basagÏa» ووسينيچ، ص 156؛ بروكلمان، ص432؛ قس: پاكالين، ذيل «AGÏA»؛ همو، ذيل «AGÏA PASA»). از سوي ديگر، صرف نظر از سابقه كاربرد تركيب باشآغا در مفهوم برادر بزرگ يا رئيس خانواده، بايد گفت كه عنوان پاشا خيلي پيش از تأسيس ارتش يِني چِري در زمان سلطان مراد اوّل، و در نتيجه، كاربرد باشآغا به عنوان رتبهاي نظامي، به كار ميرفته است.
3 - براساس پذيرفتهترين نظريّه، پاشا صورت كوتاه شده واژه فارسي پادشاه ( áدهخدا، ذيل «پاشا»؛ اسكيت6، ذيل «PASHA»)، ليكن در مفهوم عرفاني آن است (á پاكالين و دني، همانجاها). در اين باره، از يك سو ميدانيم كه حكمرانان عثماني خود را خليفه مسلمين ميدانسته و سلطان ميخواندهاند (á پورگشتال، 1/411؛ بروكلمان، 428)؛ و از سوي ديگر، پادشاهان صفوي به قصد تحقير سلاطين عثماني، حكّام درجه دوم خود را سلطان (مترادف سروان) خطاب ميكردهاند (كمپفر، 162، ذيل «سلطانها»؛ كوپريلي7، ذيل «BEY»؛ áمعين، ذيل«سلطان»). بنابر اين، بعيد نيست كه سلاطين عثماني نيز براي مقابله با اين حركت شاهان صفوي، زير دستان خود را پاشا (پادشاه) خطاب كردهباشند ( áمعين، ذيل «پاشا»؛ براي ضبطهايي نظير «رستم پادشاه» يا «رستم پاشاه»á عالم آراي شاه اسماعيل، 502 - 504؛ «علي پاشا» يا «علي پادشاه» áآقسرايي، 305؛ اشپولر، 133). امّا بايد توجه كرد كه لقب پاشا حدود سه قرن پيش از تأسيس سلطنت صفويه، يعني در زمان سلاجقه روم نيز به كار ميرفته است. افزون بر اين، واژه پادشاه نيز همانند واژههاي سلطان و شاه، همواره در مفهوم عرفاني به كار رفته است (á معين، ذيل «پادشاه»؛ همو، ذيل «شاه»:«عنواني است عارفان و درويشان را). از اين رو، به نظر ميرسد كه ريشه واژه پاشا را بايد در كاربرد عرفاني كلمه پادشاه مطالعه كرد؛ چنانكه در برخي از اخبار مربوط به روزگار زوال سلجوقيان و تشكيل امپراتوري عثماني به موارد برجستهاي برميخوريم كه نه تنها مصداقهايي براي كاربرد كلمه پاشا در مفهوم اخير است، بلكه از ديرينترين موارد كاربرد اين واژه در تاريخ نيز به شمار ميآيد: در آخرين سده حكومت سلاجقه روم و ابتداي عهد عثماني، پاشا به صورت غير رسمي و در مقام تكريم، به بعضي از روحانيان و به ويژه مشايخ عرفان، حتّي گاهي به زنان منسوب به خاندان و حرمسرا، اعطا ميشدهاست (مصاحب، پاكالين و دني، همانجاها؛ براي مورد استثناييِ والده پاشا يا والده سلطان، مادر پاشاي مصر در قرن نوزدهم á همان؛ بريتانيكا8، ذيل «pasha»؛ قس: پاشا خاتون عمّه شاه اسماعيل، پارسا دوست، 222)؛ چنانكه به روايت منجّمباشي (1/80)، رجال سلجوقي پس از مرگ عياثالدّين مسعود سوم در 707ق، شيخ مخلص پاشاي قره ماني (عارف باللّه)، پسر شيخ بابا الياس معروف را براي مدّت شش ماه بر تخت نشاندند (گيب [1/176 - 177] تاريخ جلوس مخلص پاشا را پس از مرگ غياثالدين دوم در 657ق دانسته و دني [همانجا] از اينجا نتيجه گرفته كه مخلص پاشا پس از شكست غياثالدين در نبرد كوسه داغ در 641ق بر تخت نشسته است). افزون بر اين، سلطان وَلَد پسر مولانا جلالالدين رومي (مولوي)، پيش از 690 (اواخر سلاجقه روم) در يكي از اشعار عرفاني خود به زبان تركي، حتي خداوند را با عبارت «...اي پشا»9 (اي پاشا) خطاب كرده است (577). همچنين عثمان غازي و اورخان غازي و يا علاءالدّين پاشا و سليمان پاشا با مشايخي چون مولانا جلالالدّين و شاه اَده بالي (ادبْ علي، پدر زن عثمان) ارتباط و نسبت نزديك داشته، و حتي از مريدان آنها به شمار آمدهاند (منجّمباشي، (1/46-47, 78, 95. براي نمونه، علاءالدين پاشا با اينكه فرزند ارشد عثمان غازي بود، در عنفوان جواني از سلطنت دنيوي چشم پوشيده و به عالم عرفان رو آوردهبود (بروكلمان، 375؛ محمد ثريا، همانجا؛ عثمان زاده، 4 - 5).
از اين قبيل شواهد چنين بر ميآيد كه اشخاصي نظير مخلص پاشا و يا علاءالدّين و سليمان پاشا پيش از انتصابشان به مقامهاي عالي در دولت، لقب پاشاداشتهاند، و به احتمال قوي نيز اين لقب را - صرف نظر از اينكه فرزندان ارشد خانواده بودند - به واسطه انتسابشان به عرفاي بر جسته زمان خود، همچون مولوي، گرفته بودهاند.
علاوه بر اينها، در برخي از منابع از احتمال تأثير واژه تركي باسقاق يا باشقاق (مترادف داروغه در زبان مغولي) نيز در شكل گيري واژه پاشا سخن به ميان آمده است (دني، همانجا؛ براي باسقاق / باشقاق áرشيدالدّين فضلاللّه، 3/2316؛ جويني، 2/83).
ب - اوّلين كاربرد رسمي پاشا:
به رغم پيچيدگي ريشه شناسي كلمه پاشا، تاريخ اعطاي اولين عنوان پاشا به صورت رسمي در تشكيلات امپراتوري عثماني، تا اندازه زياد، روشن است؛ اين لقب به صورت رسمي از روزگار سلطان مراد اول (حك··: 761 - 791ق) معمول شد. به گفته محمد ثريا (4/738، ذيل «وزيرلر قاضيعسكرلر»؛ 3/132، ذيل «شاهين پاشا، لالا»)، لالا شاهين پاشا يا لله شاهين پاشا، كه در ابتدا لَله (مربّي، اتابك) مرادخان (بعدها سلطان مراد اوّل) بود، اولين پاشاي رسمي در حكومت عثماني بوده است كه سلطان مراد اول همزمان با جلوس خود، او را اميرالامراي (بيگلربيگي يا والي) ايالت تازه تأسيس روم ايلي كرد و به او لقب پاشا داد(áمنجم باشي، 1/102، 129؛ پارماقسيزاوغلي10، ذيل «LALA SAھHIN PASA»). اما از طرفي، محمد طاهر (1/109 - 110)، لقب پاشايي لالاشاهين را به اين سبب ميداند كه او فرزند ارشد مخلص پاشا بوده است. اگر اين گفته را بپذيريم، بايد گفت كه نخستين پاشاي رسمي در امپراتوري عثماني جَنْدَرلي (چاندارلي) قره خليل بوده است؛ زيرا وِي، كه از خويشان سلطان بود، در 770ق با لقب خيرالدين پاشا به مقام وزارت عظمي مفتخر شد (پور گشتال، 1/ 154؛ منجم باشي، 1/111).
گذشته از اينها، بايد گفت كه قزويني (4/81، ذيل «پاشا») از شخصيتي مغولي به نام «علي باشا»(علي پاشا، متوفي 737ق) ياد كرده و احتمال داده است كه«...شايد اين اول مرتبه باشد كه كلمه پاشا در تاريخ ديده ميشود، آن هم در غير عثمانيها بل در مغول»("áعلي باشا "و "سليمان باشا"، العمري، 62، 64 قس:"علي پاشا" يا "علي پادشاه"، آقسرايي و اشپولر، همانجاها؛ حافظابرو، 1/401).
ج - تحول تاريخي و كاربرد امروزي پاشا:
در اوايل حكومت عثماني (تا 923ق)، شمار پاشاها بسيار نبود و تنها به مقامهاي صدر اعظم و اميرالامراهاي ايالات روم ايلي و آناتولي اعطا ميشد (á بروكلمان، 418؛ ووسينيح، 27). در دوران سلطان محمد فاتح (حك··: 855-886)، كه قسطنطنيه (بعدها استانبول) فتح شد، در نتيجه گسترش قلمرو عثماني و تكامل سازمان اداري آن، مقام وزارت اهميت فزاينده يافت، تا آنجا كه كاخ صدراعظم و زيردستانش، كه تا پيش از دوره «تنظيمات»(1255ق) به پاشا قاپوسي موسوم بود، و بعد از آن، بابِعالي خوانده ميشد (á پاكالين، ج2، ذيل «پاشا قاپوسي»)، به ويژه در مكاتبات خارجي و نزد اروپائيان، به منزله در بار عثماني بود. سلطان محمد براي مراقبت و محدود كردن صدر اعظم، وزيراني با لقب پاشا، و با عنوان وزيران قُبّه، منصوب كرد، كه ابتدا سه نفر بودند و بعدها به نُه تن و بيشتر افزايش يافتند (محمد ثريا، 4/749، ذيل «سانحه»). نشان رتبه ايشان پرچمي بود كه سه توغ (دُم اسب) داشت و با پرچم صدراعظم فرقي نداشت، ولي از آنجا كه قدرت و نفوذ آنها عملاً به اندازه قدرت و نفوذ زياد صدراعظم نبود، بيشترشان به تدريج در چرخه توطئه و رشوهخواري تحليل ميرفتند (بروكلمان، 419، 429 - 432؛ براي اطلاعات بيشتر در باره توغá پاكالين، ذيل «TUGÏ»؛ دهخدا، «ذيل واژه»).
همچنين از زمان محمد فاتح بود كه توسعه ناوگان دريايي موجب افزايش قدرت فرمانده آن شد و خيرالدين بابارُوس يا خيرالدين پاشا به عنوان بيگلربيگيِ دريا يا قاپودان پاشا نايل آمد (بروكلمان، 425 - 427؛ ووسينيچ، 35 - 36)؛ و نيز مناصب عالي و جديدتري از قبيل دفتردار (مسئول مالي ايالات) و نشانجي (مُهردار سلطنت) ايجاد شد كه آنها نيز عنوان پاشا ميگرفتند (بروكلمان، 431 - 432).
در قرن دهم، كه عصر طلايي عثمانيان بود، شمار پاشاها بيشتر شد و عنوان پاشا به عموم وزرا (مانند وزير دوم و وزير سوم)، واليان جديدتر و امرا نيز اعطا ميشد؛ چنانكه همه صاحب منصبان عالي رتبه سلطان سليم اوّل (حك··:، 918-926)در جنگ معروف چالداران، عنوان پاشا داشتند: او دستور قتل همدم پاشا والي قرهمان را كه تقاضاي امراي ارتش را مبني بر منصرف شدن سلطان از جنگ با شاه اسماعيل صفوي به عرض رسانده بود، بيدرنگ صادر كرد و در مصاف با شاه ايران، خادم سنان پاشا والي آناتولي را با همراهي زينل پاشا فرمانده جديد قرهمان به فرماندهي جناح راست سپاه گماشت؛ حس پاشا والي روم ايلي را به فرماندهي جناح چپ تعيين نمود؛ امير شادي پاشا را مأمور پشت جبهه كرد و خود با احمد پاشا هِرْسِك اوغلي وزير اعظم، احمد پاشا دوقهكين اوغلي وزير دوم، مصطفي پاشا بيُغْلو چاوُش وزير سوم و گارد مخصوص در بالاي تپهاي مستقر شد (پارسادوست، 425). همچنين در همين دوران بود كه عثمانيها پس از پيروزي چالداران و آسوده شدن از جانب پادشاهي شيعه ايران، افريقاي شمالي را تصرف كردند و والياني با عنوان پاشا در مصر، سوريه، طرابلس (ليبي)، تونس والجزاير منصوب نمودند (بروكلمان، 548؛ ووسينيچ، 15). بعضي از اين پاشاها با گذشت زمان، اقتدار فزاينده يافتند و در سدههاي بعد، عملاً به صورت حكمرانان مستقل در آمدند؛ مانند محمدعلي پاشا حاكم مصر و از مهمترين شخصيتهاي متأخر تاريخ اسلام، كه سلطنت او در آن ديار موروثي شد. پس از مرگ محمدعلي در 1302ق، جانشينان و اخلاف او پيش از كسب لقب عاليتر خديوي (پادشاهي)، عنوان پاشاداشتند (بروكلمان، 506 و بعد).
در دوران درخشان سلطان سليمانِ قانوني (حك··: 926-974ق)، مقتدرترين سلطان عثماني، با ادغام «سَنْجاق»ها (ولايات) در يكديگر، ايالتها يا «پاشاليك»ها (پاشا+ليك، ادات نسبت در زبان تركي)، به معناي قلمرو فرمانروايي پاشاها، تشكيل شد. پاشاهاي اين ايالات كه تقريبا حكمرانان دائمي آنها شده بودند، همه ساله با فرستادن هديه و پيشكش، و يا پرداخت «ارساليّه»هاي سنگين به صورت پول نقد(á پاكالين، ذيل "IRSALIYE")، مقام خود را طي حكمي صرفا تشريفاتي از وزير اعظم ميخريدند. افزايش شمار اين پاشاليكها، كه در اوايل سده سيزدهم به بيش از هفتاد رسيده بود، به سبب هر چه دشوارتر شدن نظارت كامل بر آنها، يكي از زمينههاي مهم تجزيه امپراتوري وسيع عثماني را فراهم آورد (بروكلمان، 419، 430-432).
بعد از دوره اصلاحات عبدالمجيد (حك·· : 1255-1277ق)، موسوم به تنظيمات، در نتيجه ادغام بعضي از مناصب در يكديگر و يا تفكيك برخي از آنها، مناصب جديدي از قبيل ميرِميران، ميرِلوا، مشيري و فريقي ايجاد شد، كه همگي مشمول عنوان پاشا ميشدند. بدينسان شمار پاشاها به طور مستمر افزايش يافت، تا آنجا كه در دوران پس از نهضت مشروطه 1326ق/1908، پاشاها به بيشترين شمار خود رسيدند و در سرزمينهاي امپراتوري رو به زوال عثماني، حدود ششصد پاشا مي زيستند(لهجه عثماني، قدري و پاكالين، همانجاها؛ براي اطلاعات بيشتر در باره مناصب á دائرةالمعارف البُستاني، ذيل «پاشا»؛ پاكالين، ذيل واژهها).
گفتني است كه برخي از اين پاشاها در جنبشهاي سياسي آن روزگار جايگاه ويژهاي داشتهاند. انور پاشا، طلعت پاشا و جمال پاشا از جمله آنان بودند كه پس از خلع سلطان محمد پنجم (حك·· : 1327-1336ق) و وزيرش داماد فريد پاشا، حكومت سه نفره تشكيل دادند (ووسينيچ، 123 - 124). اما از اين ميان غازي مصطفي كمال پاشا (بعدها آتاترك، بنيانگذار جمهوري تركيّه)، كه در اثناي جنگ جهاني اول از جمله افسران برجسته ارتش عثماني بود، جايگاه ممتازتري يافت؛ او به سبب دفاع پراهميّت و موفقّيتآميز از تنگه داردانل در 1333ق/1915 و ابراز شجاعت در جبهه قفقاز در 1334ق/1916م، استثنائا از طرف انور پاشاي ذكر شده - و نَه سلطان - به لقب پاشا مفتخر شد و فرماندهي سپاه را بر عهده گرفت (ووسينيچ، 128؛ رابينسون، 28؛ اسعدي، 2/463). عصمت اينُونو، دومين رئيس جمهور تركيه نيز لقب پاشا داشت (á دايرةالمعارف ترك11، ذيل «INO«NU«, Mustafa I°smet»؛ اسعدي، 2/321).
عنوان يا لقب افتخاري پاشا موروثي نبود، به زوجهها نيز منتقل نميشد و اساسا تيولي هم به دارندگان آن تعلق نميگرفت. اين عنوان، كه تا چندي پس از انقراض امپراتوري عثماني، صرفا براي نظاميان جمهوري تركيه بر جاي مانده بود، سرانجام در 1313ش/1934، از طرف «مجلس كبير ملي» به كلي موقوف شد، و در پي آن در برخي ممالك تازه جدا شده از آن امپراتوري، مانند مصر، عراق و سوريه نيز به مرور متروك گشت (رابينسون، 308؛ مصاحب و دني، همانجاها).
امروزه واژه پاشا (مترادف رتبه ژنرال در سازمان ارتش تركيه) استفاده چنداني ندارد، ليكن بندرت در محاورات مردم تركيه و در مقام تجليل و احترام، در مورد جنگاوران بازمانده از دوران سقوط امپراتوري عثماني، گاهي نيز به صورت كنايه در باره شخص سياه مست (اَرَن، ذيل "pasha"؛ بريتانيكا، همانجا)، همچنين براي جلب توجه مخاطب به گونهاي احترام آميز، و يا در بيان تحسين از پسر بچهها و نوجوانان مؤدّب، به كار ميرود.
د - نقش پاشاهاي برجسته عثماني در اشاعه فرهنگ اسلامي:
گفتني است كه بيشتر پاشاهاي برجسته عثماني، به ويژه وزيران اعظم، گذشته از نقش مهمّ سياسي، نقش فرهنگي و اجتماعي برجستهاي نيز داشتهاند، كه البته اين جنبه آنها ربط مستقيم به سمت پاشايي ايشان نداشت. بدين گونه كه وزراي عثماني، به گونهاي سنتي و دير پا، در ايجاد مساجد، كاروانسراها، حمامها، بازارها، كتابخانهها و بناهاي ديگر از اين قبيل، با سلاطين و امراي خود رقابت ميكردند كه نتيجه آن پديد آمدن آثار فرهنگي بسيار در سرزمينهاي امپراتوري عثماني بودهاست(áبروكلمان، 396؛ ووسينيچ، 7، ضمنا براي وقف كتاب و كتابخانه á ساعاتي، 95، 118، 149، 194). براي نمونه، سميز علي پاشا صدراعظم عثماني (968ق) به تنهايي، سه قصر، يك مدرسه و يك كاروانسرا در استانبول، همچنين كاروانسرا، مسجد و بناهاي ديگر در بورسه و ساير شهرها بنا كرد و به منظور تأمين هزينههاي آنها در 976ق، بازار معروفي در اَدرنه - و همگي را به دست معمار سنان مشهور - ساخت (گونول جانتاي12، 123-124). وقفنامههاي بسيار كه به پاشاهاي عثماني مربوط است و در «بايگاني مديريت اوقاف» در آنكارا نگهداري ميشود (áمُنير آقتپه، <قاپودانِ دريا موره لي آشچي حاجي ابراهيم پاشا و وقفنامههاي او>، مجلّه مؤسسه تاريخ، ش 6، ص 196) شاهد نقش فرهنگي آنان است. همچنين گفتني است كه از قرن هيجدهم، برخي از پاشاهاي عثماني در اشاعه عرفان اسلامي به واسطه زبان و ادبيات فارسي و نفوذ طريقتهاي مختلفي مانند طريقت بكتاشي و نيز ساختن مدارس و خانقاهها در سرزمينهاي اروپايي امپراتوري، مانند آلباني، نقش عمدهاي داشتهاند (گلشني، دو، چهل و دو؛ نيزáبوگدانُوويچ، 983).
مشاهده پاورقيها مشاهده منابع -->
پاورقيها:
11. Türk Ansiklopedisi
1. Pakalin
12. Gönül Cantay
10. ParmaksizogÏlu
2. J. Deny
3. Müneccimbasi
4. Osmanli imparatorlugunun tesekkülü Meselesi
5. Alkim
6. Skeat
7. Köprülu
8. Britanica
9 . سن كنشسن كوك تختك اي پشا / چايروچمن نوركدن الدي چاچ.
منابع:
- اسعدي، مرتضي، جهان اسلام، ج 2، تهران، 1369ش.
- Skeat, Walter, W., An Etymological Dictionary of the English Language, Oxford, 1892.
- ParmaksizogÏlu, "LALA SAHIN PASA", Türk Ansiklopedisi, Cilt 22, 20, Ankara, 1975-1981.
- Pakalin, Mehmet Zeki, Osmanli Tarih Deyimleri ve Terimleri Sözlügü, Istanbul, 1971.
- پورگشتال، يوزفهامر، تاريخ امپراطوري عثماني، ترجمه ميرزا زكي عليآبادي، به اهتمام جمشيد كيان فر، ج1، تهران، 1367ش.
- پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعيل اول، پادشاهي با ارزشهاي دير پاي در ايران و ايراني، تهران، 1375ش.
- بلخي، بهاءالدين محمد، ديوان سلطان وَلَد، با مقدمه سعيد نفيسي، تهران، 1338ش.
- بوگدانوويچ، «ادبيات فارسي در يوگسلاوي»، راهنماي كتاب، به اهتمام ايرج افشار، ج 5، ش يازدهم و دوزادهم، تهران، 1341ش.
- بروكلمان، كارل، تاريخ ملل و دول اسلامي، ترجمه هادي جزايري، تهران، 1346ش.
- اشپولر، برتولد، تاريخ مغول در ايران، ترجمه محمود ميرآفتاب، تهران، 1365ش.
- عالم آراي شاه اسماعيل، به اهتمام اصغر منتظر صاحب، تهران، 1349ش.
- مصاحب، غلامحسين، دايرةالمعارف فارسي، تهران، 1345ش.
- لهجه عثماني، جزوه اوّل، استانبول، 1293.
- گلشني، عبدالكريم، فرهنگ ايران در قلمرو تركان، شيراز، 1354ش.
- كمپفر، انگلبرت، سفرنامه كمپفر، ترجمه كيكاووس جهانداري، تهران، 1360.
- قزويني، محمد، يادداشتها، ج 4، به اهتمام ايرج افشار، تهران، 1337ش.
- قدري، حسين كاظم، تورك لغتي، استانبول، 1928.
- العُمَري، ابن فضل اللّه، التعريف بالمصطلح الشريف، بيروت، 1408 / 1988م.
- طاهر، محمد، عثمانلي مؤلفلري، ج 1، استانبول، 1333.
- سامي، شمس الدين، قاموس تركي، استانبول، 1317.
- ساعاتي، يحيي محمود، وقف و ساختار كتابخانههاي اسلامي، كاوشي در ميراث فرهنگي اسلام، ترجمه احمد اميري شادمهري، مشهد، 1374ش.
- رشيدالدين فضل اللّه، جامع التواريخ، ج 3، چاپ محمد روشن - مصطفي موسوي، تهران، 1373ش.
- رابينسون، ريچارد، جمهوري اوّل تركيه، ترجمه ايرج اميني، تبريز، 1356ش.
- دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، ج 10، تهران، 1338ش.
- دائرة المعارف البُستاني، ج5، بيروت.
- حافظ ابرو، زبدةالتواريخ، باهتمام سيّد كمال حاج سيد جوادي، تهران، 1372ش.
- ثريا، محمد، سجل عثماني، ج 1و4، استانبول، 1308ق.
- آقسرايي، محمود، تاريخ سلاجقه يا مسامرة الاخبار و مسايرة الاخيار، به اهتمام و تصحيح دكتر عثمان توران، تهران، 1362ش.
- جويني، علاءالدين عطا الملك بن بهاءالدين محمد بن محمد، تاريخ جهانگشاي جويني، ج 2، ليدن، 1344ق/ 1916م.
- عثمان زاده، احمد تائب، حديقة الوزرا، به اهتمام روبيشن، فريبورگ، 1969م.
- معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، 1371ش.
- Müneccimbasi, Ahmed dede, Müneccimbasi Tarihi (sahaif-ül-Ahbar fÎ vekayi-ül-a'sâr), Ismail Erünsal.
- ووسينيچ، وِين، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه سهيل آذري، تبريز، 1346ش.
- Alkim, U. Bahadir, Redhouse Yeni Türkçe - Ingilizce SOzlük, Istanbul, 1968.
- Britanica, I×, 1985.
- Cantay, Gönül, , ERDEM, IV, say1 13, Ankara, 1989.
- Deny,J., V.S. "PASHA", Encyclopaedia of Islam, VIII, Leiden, 1995.
- Eren, Hasan, Türkçe Sözlük, Ankara, 1988.
- Gibb, W., A History of Ottoman Poetry, I, Cambridge, 1984.
- Köprülü, M.fuad, "BEY", Islam Ansiklopedisi, II, Istanbul, 1970.
پاشا و پاشايي در امپراتوري عثماني
حجت فخري-بنياد دايرة المعارف اسلامي
چكيده:
اين مقاله پس از تحقيقي نسبتا مستوفي و مستند درباره ريشه و مفهوم كلمه پاشا، به چگونگي رواج اين لقب افتخاري در امپراتوري عثماني پرداخته و پس از بيان تحوّل مفهومي و سازماني اين لقب و تبديل آن به سمتي رسمي در حوزههاي حكومتي خلافت عثماني، به اهميت تأثير و خدمات زياد پاشايان برجسته عثماني در اشاعه فرهنگ اسلامي در سرزمينهاي امپراتوري اشاره كرده است.
كليد واژهها: امپراتوري عثماني، پاشا، صدر اعظم، مناصب حكومتي، القاب افتخاري
امپراتوري عثماني كه به دست تركانِ رانده شده در پي هجوم مغول، در آسياي صغير تأسيس شد، وسيعترين حكومت ادوار متأخر تاريخ اسلام بود كه سلطان در رأس آن قرار داشت (áمصاحب، ذيل «عثماني، امپراتوري»). در تشكيلات حكومت عثماني، مقام صدارت عظمي بالاترين مقام - پس از سلطان - به شمار ميآمد و پس از آن نيز مقامهاي بيگلربيگي (والي يا اميرالامرا)هاي ايالات اوّليّه و مهم روم ايلي و آناتولي اهميت ويژه داشتند. در تشكيلات دربار، مقام قِزلار آغاسي يا سالار خواجگان يا سالار دختران نيز جايگاهي ويژه داشت و همپايه صدر اعظم به شمار ميآمد؛ همه اين مقامهاي عالي مشتركا لقب يا عنوان پاشا داشتند كه همچون ديگر القاب معروف در آن امپراتوري، مانند بيگ و افندي، رايج بود.
پاشا(باشا در متون عربي) بالاترين عنوان يا لقب افتخاري در تشكيلات عثماني بود كه سلطان به برخي از صاحب منصبان عالي رتبه كشوري، لشكري و نيز درباري اعطا ميكرد. در باره ريشه واژه پاشا و نيز اصل فارسي يا تركي آن، نظريهها مختلف، و تعيين دقيق ديرينترين كاربرد آن نيز دشوار است. در اين نوشته سعي شده است كه تحقيقي درباره ريشه واژه پاشا و ديرينترين كاربرد غير رسمي و رسمي آن در تاريخ عثماني، تحول تاريخي و كاربرد امروزي آن، همچنين در باره خدمات فرهنگي پاشاهاي برجسته عثماني ارائه شود:
الف - ريشه شناسي واژه پاشا:
عمدهترينِ نظريهها در باره ريشه واژه پاشا اينهاست:
1 - برخي از دانشمندان، واژه پاشا را صورت كوتاه شده لقب يا عنوان «پايِ شاه» دانستهاند؛ پورگشتال (1/149-150) به نقل از گِزِنُفُون، مورّخ و سردار يوناني قرن چهارم پيش از ميلاد، آورده است كه در ايران عهد باستان، القابي نظير چشمِ شاه (مقامهاي كشوري)، گوشِ شاه (مأموران اطلاعات و امنيّت)، زبانِ شاه (قاضيان و مجريان احكام)، دستِ شاه (مأموران اخذ ماليات) و پايِ شاه (مقامهاي لشكري) به فرمانبرداران شاه اعطا ميشده است (áپاكالين1، ذيل «PASA»). گويا از ميان اين القاب منسوخ، تركان عثماني فقط پايِشاه را برگرفته و آن را به صورت پاشا براي وزراء، سرداران و حكّام خود به كار بردهاند. امّا برخي از محققان، ظاهرا بينياز از ارائه دليل، اين نظريه را بعيد و يا مردود شمردهاند ( áسامي، ذيل «پاشا»؛ دني2، ذيل «PASHA»). اساسا، فاصله حدودا دو هزار ساله بين ايران عهد باستان و دوران امپراتوري عثماني، پذيرفتن اين نظريه را دشوار ميكند.
2 - بعضي از لغت شناسان، پاشا را صورت تحريف شده واژه تركي «بِشه» (مترادف آغا)، به معناي برادر بزرگ دانسته (áلهجه عثماني، ذيل «پاشا»؛ قَدْري، ذيل «پاشا»؛ نيز محمّد طاهر، 1/109، ذيل «عاشق علي پاشا»)، حتّي بشه را نيز صورت كوتاه شده عنوان «باشآغا»(باش = رئيس + آغا = برادر بزرگ و يا رئيس خانواده، همچنين نام رتبهاي در ارتش معروف يِني چِري)، همچنان در مفهوم برادر بزرگ تلقي كردهاند (áسامي، همانجا؛ پاكالين، همانجا، به نقل از عثمان نوري بِيگ، مجله امور بلديّه، 1/551). امّا از مصداقهاي معدود و برجسته اين نظرّيه، يكي علاءالدّين پاشا پسر بزرگ عثمان غازي (بنيانگذار امپراتوري عثماني، حك··: 699-726ق) و ديگري سليمان پاشا پسر بزرگ ُارخان غازي (پسر كوچكتر عثمان و دومين حكمران عثماني، حك··: 726 ـ 761ق) بودهاند؛ با اين تعليل كه چون علاءالدّين برادر بزرگ اورخان، و سليمان نيز برادر بزرگ مراد خان (بعدها سلطان مراد اوّل، پسر كوچكتر اورخان و سومين حكمران عثماني، 761 ـ 791ق) بودند، ايشان را پاشا خطاب كردهاند (منجم باشي3، 1/69؛ محمد ثريا، 1/42، ذيل «سليمان پاشا»، ص 57، ذيل «علاءالدّين علي پاشا»). ليكن برخي از محققان در درستي اين نظريه نيز ترديدكردهاند، زيرا واژه آغا به تنهايي به معناي برادر بزرگ است، و در نتيجه، كاربرد تركيب باشآغا در همان مفهوم برادر بزرگ نميتواند خالي از اشكال باشد ( áپاكالين، همانجا، به نقل از ف. گيزه<مسأله تشكيل امپراتوري عثماني4>، تركيات مجموعهسي، 1/164؛ دني، همانجا؛ ضمنا آلكيم5، ذيل«basagÏa» ووسينيچ، ص 156؛ بروكلمان، ص432؛ قس: پاكالين، ذيل «AGÏA»؛ همو، ذيل «AGÏA PASA»). از سوي ديگر، صرف نظر از سابقه كاربرد تركيب باشآغا در مفهوم برادر بزرگ يا رئيس خانواده، بايد گفت كه عنوان پاشا خيلي پيش از تأسيس ارتش يِني چِري در زمان سلطان مراد اوّل، و در نتيجه، كاربرد باشآغا به عنوان رتبهاي نظامي، به كار ميرفته است.
3 - براساس پذيرفتهترين نظريّه، پاشا صورت كوتاه شده واژه فارسي پادشاه ( áدهخدا، ذيل «پاشا»؛ اسكيت6، ذيل «PASHA»)، ليكن در مفهوم عرفاني آن است (á پاكالين و دني، همانجاها). در اين باره، از يك سو ميدانيم كه حكمرانان عثماني خود را خليفه مسلمين ميدانسته و سلطان ميخواندهاند (á پورگشتال، 1/411؛ بروكلمان، 428)؛ و از سوي ديگر، پادشاهان صفوي به قصد تحقير سلاطين عثماني، حكّام درجه دوم خود را سلطان (مترادف سروان) خطاب ميكردهاند (كمپفر، 162، ذيل «سلطانها»؛ كوپريلي7، ذيل «BEY»؛ áمعين، ذيل«سلطان»). بنابر اين، بعيد نيست كه سلاطين عثماني نيز براي مقابله با اين حركت شاهان صفوي، زير دستان خود را پاشا (پادشاه) خطاب كردهباشند ( áمعين، ذيل «پاشا»؛ براي ضبطهايي نظير «رستم پادشاه» يا «رستم پاشاه»á عالم آراي شاه اسماعيل، 502 - 504؛ «علي پاشا» يا «علي پادشاه» áآقسرايي، 305؛ اشپولر، 133). امّا بايد توجه كرد كه لقب پاشا حدود سه قرن پيش از تأسيس سلطنت صفويه، يعني در زمان سلاجقه روم نيز به كار ميرفته است. افزون بر اين، واژه پادشاه نيز همانند واژههاي سلطان و شاه، همواره در مفهوم عرفاني به كار رفته است (á معين، ذيل «پادشاه»؛ همو، ذيل «شاه»:«عنواني است عارفان و درويشان را). از اين رو، به نظر ميرسد كه ريشه واژه پاشا را بايد در كاربرد عرفاني كلمه پادشاه مطالعه كرد؛ چنانكه در برخي از اخبار مربوط به روزگار زوال سلجوقيان و تشكيل امپراتوري عثماني به موارد برجستهاي برميخوريم كه نه تنها مصداقهايي براي كاربرد كلمه پاشا در مفهوم اخير است، بلكه از ديرينترين موارد كاربرد اين واژه در تاريخ نيز به شمار ميآيد: در آخرين سده حكومت سلاجقه روم و ابتداي عهد عثماني، پاشا به صورت غير رسمي و در مقام تكريم، به بعضي از روحانيان و به ويژه مشايخ عرفان، حتّي گاهي به زنان منسوب به خاندان و حرمسرا، اعطا ميشدهاست (مصاحب، پاكالين و دني، همانجاها؛ براي مورد استثناييِ والده پاشا يا والده سلطان، مادر پاشاي مصر در قرن نوزدهم á همان؛ بريتانيكا8، ذيل «pasha»؛ قس: پاشا خاتون عمّه شاه اسماعيل، پارسا دوست، 222)؛ چنانكه به روايت منجّمباشي (1/80)، رجال سلجوقي پس از مرگ عياثالدّين مسعود سوم در 707ق، شيخ مخلص پاشاي قره ماني (عارف باللّه)، پسر شيخ بابا الياس معروف را براي مدّت شش ماه بر تخت نشاندند (گيب [1/176 - 177] تاريخ جلوس مخلص پاشا را پس از مرگ غياثالدين دوم در 657ق دانسته و دني [همانجا] از اينجا نتيجه گرفته كه مخلص پاشا پس از شكست غياثالدين در نبرد كوسه داغ در 641ق بر تخت نشسته است). افزون بر اين، سلطان وَلَد پسر مولانا جلالالدين رومي (مولوي)، پيش از 690 (اواخر سلاجقه روم) در يكي از اشعار عرفاني خود به زبان تركي، حتي خداوند را با عبارت «...اي پشا»9 (اي پاشا) خطاب كرده است (577). همچنين عثمان غازي و اورخان غازي و يا علاءالدّين پاشا و سليمان پاشا با مشايخي چون مولانا جلالالدّين و شاه اَده بالي (ادبْ علي، پدر زن عثمان) ارتباط و نسبت نزديك داشته، و حتي از مريدان آنها به شمار آمدهاند (منجّمباشي، (1/46-47, 78, 95. براي نمونه، علاءالدين پاشا با اينكه فرزند ارشد عثمان غازي بود، در عنفوان جواني از سلطنت دنيوي چشم پوشيده و به عالم عرفان رو آوردهبود (بروكلمان، 375؛ محمد ثريا، همانجا؛ عثمان زاده، 4 - 5).
از اين قبيل شواهد چنين بر ميآيد كه اشخاصي نظير مخلص پاشا و يا علاءالدّين و سليمان پاشا پيش از انتصابشان به مقامهاي عالي در دولت، لقب پاشاداشتهاند، و به احتمال قوي نيز اين لقب را - صرف نظر از اينكه فرزندان ارشد خانواده بودند - به واسطه انتسابشان به عرفاي بر جسته زمان خود، همچون مولوي، گرفته بودهاند.
علاوه بر اينها، در برخي از منابع از احتمال تأثير واژه تركي باسقاق يا باشقاق (مترادف داروغه در زبان مغولي) نيز در شكل گيري واژه پاشا سخن به ميان آمده است (دني، همانجا؛ براي باسقاق / باشقاق áرشيدالدّين فضلاللّه، 3/2316؛ جويني، 2/83).
ب - اوّلين كاربرد رسمي پاشا:
به رغم پيچيدگي ريشه شناسي كلمه پاشا، تاريخ اعطاي اولين عنوان پاشا به صورت رسمي در تشكيلات امپراتوري عثماني، تا اندازه زياد، روشن است؛ اين لقب به صورت رسمي از روزگار سلطان مراد اول (حك··: 761 - 791ق) معمول شد. به گفته محمد ثريا (4/738، ذيل «وزيرلر قاضيعسكرلر»؛ 3/132، ذيل «شاهين پاشا، لالا»)، لالا شاهين پاشا يا لله شاهين پاشا، كه در ابتدا لَله (مربّي، اتابك) مرادخان (بعدها سلطان مراد اوّل) بود، اولين پاشاي رسمي در حكومت عثماني بوده است كه سلطان مراد اول همزمان با جلوس خود، او را اميرالامراي (بيگلربيگي يا والي) ايالت تازه تأسيس روم ايلي كرد و به او لقب پاشا داد(áمنجم باشي، 1/102، 129؛ پارماقسيزاوغلي10، ذيل «LALA SAھHIN PASA»). اما از طرفي، محمد طاهر (1/109 - 110)، لقب پاشايي لالاشاهين را به اين سبب ميداند كه او فرزند ارشد مخلص پاشا بوده است. اگر اين گفته را بپذيريم، بايد گفت كه نخستين پاشاي رسمي در امپراتوري عثماني جَنْدَرلي (چاندارلي) قره خليل بوده است؛ زيرا وِي، كه از خويشان سلطان بود، در 770ق با لقب خيرالدين پاشا به مقام وزارت عظمي مفتخر شد (پور گشتال، 1/ 154؛ منجم باشي، 1/111).
گذشته از اينها، بايد گفت كه قزويني (4/81، ذيل «پاشا») از شخصيتي مغولي به نام «علي باشا»(علي پاشا، متوفي 737ق) ياد كرده و احتمال داده است كه«...شايد اين اول مرتبه باشد كه كلمه پاشا در تاريخ ديده ميشود، آن هم در غير عثمانيها بل در مغول»("áعلي باشا "و "سليمان باشا"، العمري، 62، 64 قس:"علي پاشا" يا "علي پادشاه"، آقسرايي و اشپولر، همانجاها؛ حافظابرو، 1/401).
ج - تحول تاريخي و كاربرد امروزي پاشا:
در اوايل حكومت عثماني (تا 923ق)، شمار پاشاها بسيار نبود و تنها به مقامهاي صدر اعظم و اميرالامراهاي ايالات روم ايلي و آناتولي اعطا ميشد (á بروكلمان، 418؛ ووسينيح، 27). در دوران سلطان محمد فاتح (حك··: 855-886)، كه قسطنطنيه (بعدها استانبول) فتح شد، در نتيجه گسترش قلمرو عثماني و تكامل سازمان اداري آن، مقام وزارت اهميت فزاينده يافت، تا آنجا كه كاخ صدراعظم و زيردستانش، كه تا پيش از دوره «تنظيمات»(1255ق) به پاشا قاپوسي موسوم بود، و بعد از آن، بابِعالي خوانده ميشد (á پاكالين، ج2، ذيل «پاشا قاپوسي»)، به ويژه در مكاتبات خارجي و نزد اروپائيان، به منزله در بار عثماني بود. سلطان محمد براي مراقبت و محدود كردن صدر اعظم، وزيراني با لقب پاشا، و با عنوان وزيران قُبّه، منصوب كرد، كه ابتدا سه نفر بودند و بعدها به نُه تن و بيشتر افزايش يافتند (محمد ثريا، 4/749، ذيل «سانحه»). نشان رتبه ايشان پرچمي بود كه سه توغ (دُم اسب) داشت و با پرچم صدراعظم فرقي نداشت، ولي از آنجا كه قدرت و نفوذ آنها عملاً به اندازه قدرت و نفوذ زياد صدراعظم نبود، بيشترشان به تدريج در چرخه توطئه و رشوهخواري تحليل ميرفتند (بروكلمان، 419، 429 - 432؛ براي اطلاعات بيشتر در باره توغá پاكالين، ذيل «TUGÏ»؛ دهخدا، «ذيل واژه»).
همچنين از زمان محمد فاتح بود كه توسعه ناوگان دريايي موجب افزايش قدرت فرمانده آن شد و خيرالدين بابارُوس يا خيرالدين پاشا به عنوان بيگلربيگيِ دريا يا قاپودان پاشا نايل آمد (بروكلمان، 425 - 427؛ ووسينيچ، 35 - 36)؛ و نيز مناصب عالي و جديدتري از قبيل دفتردار (مسئول مالي ايالات) و نشانجي (مُهردار سلطنت) ايجاد شد كه آنها نيز عنوان پاشا ميگرفتند (بروكلمان، 431 - 432).
در قرن دهم، كه عصر طلايي عثمانيان بود، شمار پاشاها بيشتر شد و عنوان پاشا به عموم وزرا (مانند وزير دوم و وزير سوم)، واليان جديدتر و امرا نيز اعطا ميشد؛ چنانكه همه صاحب منصبان عالي رتبه سلطان سليم اوّل (حك··:، 918-926)در جنگ معروف چالداران، عنوان پاشا داشتند: او دستور قتل همدم پاشا والي قرهمان را كه تقاضاي امراي ارتش را مبني بر منصرف شدن سلطان از جنگ با شاه اسماعيل صفوي به عرض رسانده بود، بيدرنگ صادر كرد و در مصاف با شاه ايران، خادم سنان پاشا والي آناتولي را با همراهي زينل پاشا فرمانده جديد قرهمان به فرماندهي جناح راست سپاه گماشت؛ حس پاشا والي روم ايلي را به فرماندهي جناح چپ تعيين نمود؛ امير شادي پاشا را مأمور پشت جبهه كرد و خود با احمد پاشا هِرْسِك اوغلي وزير اعظم، احمد پاشا دوقهكين اوغلي وزير دوم، مصطفي پاشا بيُغْلو چاوُش وزير سوم و گارد مخصوص در بالاي تپهاي مستقر شد (پارسادوست، 425). همچنين در همين دوران بود كه عثمانيها پس از پيروزي چالداران و آسوده شدن از جانب پادشاهي شيعه ايران، افريقاي شمالي را تصرف كردند و والياني با عنوان پاشا در مصر، سوريه، طرابلس (ليبي)، تونس والجزاير منصوب نمودند (بروكلمان، 548؛ ووسينيچ، 15). بعضي از اين پاشاها با گذشت زمان، اقتدار فزاينده يافتند و در سدههاي بعد، عملاً به صورت حكمرانان مستقل در آمدند؛ مانند محمدعلي پاشا حاكم مصر و از مهمترين شخصيتهاي متأخر تاريخ اسلام، كه سلطنت او در آن ديار موروثي شد. پس از مرگ محمدعلي در 1302ق، جانشينان و اخلاف او پيش از كسب لقب عاليتر خديوي (پادشاهي)، عنوان پاشاداشتند (بروكلمان، 506 و بعد).
در دوران درخشان سلطان سليمانِ قانوني (حك··: 926-974ق)، مقتدرترين سلطان عثماني، با ادغام «سَنْجاق»ها (ولايات) در يكديگر، ايالتها يا «پاشاليك»ها (پاشا+ليك، ادات نسبت در زبان تركي)، به معناي قلمرو فرمانروايي پاشاها، تشكيل شد. پاشاهاي اين ايالات كه تقريبا حكمرانان دائمي آنها شده بودند، همه ساله با فرستادن هديه و پيشكش، و يا پرداخت «ارساليّه»هاي سنگين به صورت پول نقد(á پاكالين، ذيل "IRSALIYE")، مقام خود را طي حكمي صرفا تشريفاتي از وزير اعظم ميخريدند. افزايش شمار اين پاشاليكها، كه در اوايل سده سيزدهم به بيش از هفتاد رسيده بود، به سبب هر چه دشوارتر شدن نظارت كامل بر آنها، يكي از زمينههاي مهم تجزيه امپراتوري وسيع عثماني را فراهم آورد (بروكلمان، 419، 430-432).
بعد از دوره اصلاحات عبدالمجيد (حك·· : 1255-1277ق)، موسوم به تنظيمات، در نتيجه ادغام بعضي از مناصب در يكديگر و يا تفكيك برخي از آنها، مناصب جديدي از قبيل ميرِميران، ميرِلوا، مشيري و فريقي ايجاد شد، كه همگي مشمول عنوان پاشا ميشدند. بدينسان شمار پاشاها به طور مستمر افزايش يافت، تا آنجا كه در دوران پس از نهضت مشروطه 1326ق/1908، پاشاها به بيشترين شمار خود رسيدند و در سرزمينهاي امپراتوري رو به زوال عثماني، حدود ششصد پاشا مي زيستند(لهجه عثماني، قدري و پاكالين، همانجاها؛ براي اطلاعات بيشتر در باره مناصب á دائرةالمعارف البُستاني، ذيل «پاشا»؛ پاكالين، ذيل واژهها).
گفتني است كه برخي از اين پاشاها در جنبشهاي سياسي آن روزگار جايگاه ويژهاي داشتهاند. انور پاشا، طلعت پاشا و جمال پاشا از جمله آنان بودند كه پس از خلع سلطان محمد پنجم (حك·· : 1327-1336ق) و وزيرش داماد فريد پاشا، حكومت سه نفره تشكيل دادند (ووسينيچ، 123 - 124). اما از اين ميان غازي مصطفي كمال پاشا (بعدها آتاترك، بنيانگذار جمهوري تركيّه)، كه در اثناي جنگ جهاني اول از جمله افسران برجسته ارتش عثماني بود، جايگاه ممتازتري يافت؛ او به سبب دفاع پراهميّت و موفقّيتآميز از تنگه داردانل در 1333ق/1915 و ابراز شجاعت در جبهه قفقاز در 1334ق/1916م، استثنائا از طرف انور پاشاي ذكر شده - و نَه سلطان - به لقب پاشا مفتخر شد و فرماندهي سپاه را بر عهده گرفت (ووسينيچ، 128؛ رابينسون، 28؛ اسعدي، 2/463). عصمت اينُونو، دومين رئيس جمهور تركيه نيز لقب پاشا داشت (á دايرةالمعارف ترك11، ذيل «INO«NU«, Mustafa I°smet»؛ اسعدي، 2/321).
عنوان يا لقب افتخاري پاشا موروثي نبود، به زوجهها نيز منتقل نميشد و اساسا تيولي هم به دارندگان آن تعلق نميگرفت. اين عنوان، كه تا چندي پس از انقراض امپراتوري عثماني، صرفا براي نظاميان جمهوري تركيه بر جاي مانده بود، سرانجام در 1313ش/1934، از طرف «مجلس كبير ملي» به كلي موقوف شد، و در پي آن در برخي ممالك تازه جدا شده از آن امپراتوري، مانند مصر، عراق و سوريه نيز به مرور متروك گشت (رابينسون، 308؛ مصاحب و دني، همانجاها).
امروزه واژه پاشا (مترادف رتبه ژنرال در سازمان ارتش تركيه) استفاده چنداني ندارد، ليكن بندرت در محاورات مردم تركيه و در مقام تجليل و احترام، در مورد جنگاوران بازمانده از دوران سقوط امپراتوري عثماني، گاهي نيز به صورت كنايه در باره شخص سياه مست (اَرَن، ذيل "pasha"؛ بريتانيكا، همانجا)، همچنين براي جلب توجه مخاطب به گونهاي احترام آميز، و يا در بيان تحسين از پسر بچهها و نوجوانان مؤدّب، به كار ميرود.
د - نقش پاشاهاي برجسته عثماني در اشاعه فرهنگ اسلامي:
گفتني است كه بيشتر پاشاهاي برجسته عثماني، به ويژه وزيران اعظم، گذشته از نقش مهمّ سياسي، نقش فرهنگي و اجتماعي برجستهاي نيز داشتهاند، كه البته اين جنبه آنها ربط مستقيم به سمت پاشايي ايشان نداشت. بدين گونه كه وزراي عثماني، به گونهاي سنتي و دير پا، در ايجاد مساجد، كاروانسراها، حمامها، بازارها، كتابخانهها و بناهاي ديگر از اين قبيل، با سلاطين و امراي خود رقابت ميكردند كه نتيجه آن پديد آمدن آثار فرهنگي بسيار در سرزمينهاي امپراتوري عثماني بودهاست(áبروكلمان، 396؛ ووسينيچ، 7، ضمنا براي وقف كتاب و كتابخانه á ساعاتي، 95، 118، 149، 194). براي نمونه، سميز علي پاشا صدراعظم عثماني (968ق) به تنهايي، سه قصر، يك مدرسه و يك كاروانسرا در استانبول، همچنين كاروانسرا، مسجد و بناهاي ديگر در بورسه و ساير شهرها بنا كرد و به منظور تأمين هزينههاي آنها در 976ق، بازار معروفي در اَدرنه - و همگي را به دست معمار سنان مشهور - ساخت (گونول جانتاي12، 123-124). وقفنامههاي بسيار كه به پاشاهاي عثماني مربوط است و در «بايگاني مديريت اوقاف» در آنكارا نگهداري ميشود (áمُنير آقتپه، <قاپودانِ دريا موره لي آشچي حاجي ابراهيم پاشا و وقفنامههاي او>، مجلّه مؤسسه تاريخ، ش 6، ص 196) شاهد نقش فرهنگي آنان است. همچنين گفتني است كه از قرن هيجدهم، برخي از پاشاهاي عثماني در اشاعه عرفان اسلامي به واسطه زبان و ادبيات فارسي و نفوذ طريقتهاي مختلفي مانند طريقت بكتاشي و نيز ساختن مدارس و خانقاهها در سرزمينهاي اروپايي امپراتوري، مانند آلباني، نقش عمدهاي داشتهاند (گلشني، دو، چهل و دو؛ نيزáبوگدانُوويچ، 983).
پاورقيها:
11. Türk Ansiklopedisi

1. Pakalin

12. Gönül Cantay

10. ParmaksizogÏlu

2. J. Deny

3. Müneccimbasi

4. Osmanli imparatorlugunun tesekkülü Meselesi

5. Alkim

6. Skeat

7. Köprülu

8. Britanica

9 . سن كنشسن كوك تختك اي پشا / چايروچمن نوركدن الدي چاچ.

منابع:
- اسعدي، مرتضي، جهان اسلام، ج 2، تهران، 1369ش.
- Skeat, Walter, W., An Etymological Dictionary of the English Language, Oxford, 1892.
- ParmaksizogÏlu, "LALA SAHIN PASA", Türk Ansiklopedisi, Cilt 22, 20, Ankara, 1975-1981.
- Pakalin, Mehmet Zeki, Osmanli Tarih Deyimleri ve Terimleri Sözlügü, Istanbul, 1971.
- پورگشتال، يوزفهامر، تاريخ امپراطوري عثماني، ترجمه ميرزا زكي عليآبادي، به اهتمام جمشيد كيان فر، ج1، تهران، 1367ش.
- پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعيل اول، پادشاهي با ارزشهاي دير پاي در ايران و ايراني، تهران، 1375ش.
- بلخي، بهاءالدين محمد، ديوان سلطان وَلَد، با مقدمه سعيد نفيسي، تهران، 1338ش.
- بوگدانوويچ، «ادبيات فارسي در يوگسلاوي»، راهنماي كتاب، به اهتمام ايرج افشار، ج 5، ش يازدهم و دوزادهم، تهران، 1341ش.
- بروكلمان، كارل، تاريخ ملل و دول اسلامي، ترجمه هادي جزايري، تهران، 1346ش.
- اشپولر، برتولد، تاريخ مغول در ايران، ترجمه محمود ميرآفتاب، تهران، 1365ش.
- عالم آراي شاه اسماعيل، به اهتمام اصغر منتظر صاحب، تهران، 1349ش.
- مصاحب، غلامحسين، دايرةالمعارف فارسي، تهران، 1345ش.
- لهجه عثماني، جزوه اوّل، استانبول، 1293.
- گلشني، عبدالكريم، فرهنگ ايران در قلمرو تركان، شيراز، 1354ش.
- كمپفر، انگلبرت، سفرنامه كمپفر، ترجمه كيكاووس جهانداري، تهران، 1360.
- قزويني، محمد، يادداشتها، ج 4، به اهتمام ايرج افشار، تهران، 1337ش.
- قدري، حسين كاظم، تورك لغتي، استانبول، 1928.
- العُمَري، ابن فضل اللّه، التعريف بالمصطلح الشريف، بيروت، 1408 / 1988م.
- طاهر، محمد، عثمانلي مؤلفلري، ج 1، استانبول، 1333.
- سامي، شمس الدين، قاموس تركي، استانبول، 1317.
- ساعاتي، يحيي محمود، وقف و ساختار كتابخانههاي اسلامي، كاوشي در ميراث فرهنگي اسلام، ترجمه احمد اميري شادمهري، مشهد، 1374ش.
- رشيدالدين فضل اللّه، جامع التواريخ، ج 3، چاپ محمد روشن - مصطفي موسوي، تهران، 1373ش.
- رابينسون، ريچارد، جمهوري اوّل تركيه، ترجمه ايرج اميني، تبريز، 1356ش.
- دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، ج 10، تهران، 1338ش.
- دائرة المعارف البُستاني، ج5، بيروت.
- حافظ ابرو، زبدةالتواريخ، باهتمام سيّد كمال حاج سيد جوادي، تهران، 1372ش.
- ثريا، محمد، سجل عثماني، ج 1و4، استانبول، 1308ق.
- آقسرايي، محمود، تاريخ سلاجقه يا مسامرة الاخبار و مسايرة الاخيار، به اهتمام و تصحيح دكتر عثمان توران، تهران، 1362ش.
- جويني، علاءالدين عطا الملك بن بهاءالدين محمد بن محمد، تاريخ جهانگشاي جويني، ج 2، ليدن، 1344ق/ 1916م.
- عثمان زاده، احمد تائب، حديقة الوزرا، به اهتمام روبيشن، فريبورگ، 1969م.
- معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، 1371ش.
- Müneccimbasi, Ahmed dede, Müneccimbasi Tarihi (sahaif-ül-Ahbar fÎ vekayi-ül-a'sâr), Ismail Erünsal.
- ووسينيچ، وِين، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه سهيل آذري، تبريز، 1346ش.
- Alkim, U. Bahadir, Redhouse Yeni Türkçe - Ingilizce SOzlük, Istanbul, 1968.
- Britanica, I×, 1985.
- Cantay, Gönül, , ERDEM, IV, say1 13, Ankara, 1989.
- Deny,J., V.S. "PASHA", Encyclopaedia of Islam, VIII, Leiden, 1995.
- Eren, Hasan, Türkçe Sözlük, Ankara, 1988.
- Gibb, W., A History of Ottoman Poetry, I, Cambridge, 1984.
- Köprülü, M.fuad, "BEY", Islam Ansiklopedisi, II, Istanbul, 1970.







































+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۰۲/۰۳ ساعت 19:24 توسط محمد قجقی
|